" 3 " معنويت در انقلاب اسلامي - پیرامون انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیرامون انقلاب اسلامی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن مكتب كمونيزم باشد يا اگزيستانسياليسم يا يك مكتب التقاطي . با اين شيوه ها و با اين طرز تفكر به استقلال فرهنگي نخواهيم رسيد و به ناچار محكوم به فنا خواهيم بود اين اعلام خطر بزرگي است كه من ميكنم ما اگر مكتب مستقلي نميداشتيم.

خوب در آن صورت ميگفتيم چاره اي نداريم بايد يا به اين گروه ملحق شويم ، يا به آن گروه ولي درد بر سر اينست كه چنين مكتب مستقل و غير نيازمند بغيري را داريم اين از خود باختگي ماست كه فكر ميكنيم آنچه را كه داريم بايد از دست بدهيم و كالاي ديگران را مورد استفاده قرار بدهيم.

در جامعه خودمان به كرات ديده ايم كه كسي في المثل شيفته منطق ديالكتيك است و تازه واقع مطلب اينست كه همان منطق را هم بخوبي نفهميده ، بلكه جسته و گريخته از گوشه و كنار بگوشش خورده و چيزي در ذهنش جاي گرفته است بعد همين آدم ادعا مي كند كه منطق اسلام هم همان منطق ديالكتيك است ، بدون اينكه توجه كند منطق ديالكتيك دين او را و اسلام او را از ريشه مي كند و نابود ميسازد و يا ديگري ميبيند كه در دنيا مد شده كه ميگويند زير بنا اقتصاد است او هم بدون تعمق و طوطي وار مي گويد زيربناي اسلام هم اقتصاد است بدون اينكه بفهمد معني اين سخن كه زير بنا اقتصاد است.

محو و طرد هرگونه معنويت است ، معنويتي كه اسلام بر اساس آن بنا شده است يا خود باخته ديگري ميبيند مبارزه با مالكيت ، امروز شايع و رايج است ، او هم بدون آنكه با ضوابط و معيارهاي اسلامي آشنائي داشته باشد مي گويد آقا مالكيت اختصاصي نبايد وجود داشته باشد، اسلام هم منكر مالكيت اختصاصي است من نميخواهم بگويم در اين موارد سوء نيتي در كار است ، ولي اگر كاري يا عملي ، خطري بزرگ به دنبال داشته باشد .

بروز خطر ، ديگر ربطي ندارد كه سوء نيت در كار باشد يا نباشد در نظر بگيريد اگر در ساختماني بنزين ريخته شده باشد ، بعد هم كسي بيايد و كبريتي بكشد ، حتي اگر كبريت را براي روشن كردن سيگارش استفاده كند ، باز در اصل فاجعه تفاوتي رخ نميدهد وقتي كه فضا پر از گاز قابل اشتعال باشد، ولو سوء نيتي هم وجود نداشته باشد ، كبريت كه زديم گاز مشتعل ميشود و انفجار رخ ميدهد . به دليل همين نگرانيهاست كه من بر روي مسئله استقلال ، و بالاخص استقلال مكتبي زياد تكيه دارم ما اگر مكتب مستقل خودمان را ارائه نكنيم ، حتي با اينكه رژيم را ساقط كرده ا.

و حتي با اين فرض كه استقلال سياسي و استقلال اقتصادي را بدست آوريم ، اگر به استقلال فرهنگي دست نيابيم ، شكست خواهيم خورد و نخواهيم توانست انقلاب را به ثمر برسانيم . ما بايد نشان بدهيم جهان بيني اسلامي ، نه با جهان بيني غرب منطبق ا.

و نه با جهان بيني شرق و به هيچكدامشان وابسته و محتاج نيست اين چه بيماري است كه حتي جهان بيني اسلامي را ميخواهند با جهان بيني هاي بيگانه تطبيق بدهند . بعضيها ، به آيات قرآن كه ميرسند آنقدر آنها را تاويل و توجيه ميكن.

تا اينكه بهر ترتيبي شده آنرا با يكي از مكاتب غربي يا شرقي منطبق كنند اين نكته را قبلا هم مكرر گفته ام كه بعضيها ، تا اسم ملك و فرشته ميايد ، تلاش مي كنند به طريقي آنرا تعبير و تفسير كنند من صريحا ميگويم كه اين روش خطاست اگر شما هنوز به درك اين مفاهيم قرآني نائل نشده ا.

بايد كوشش و مجاهده كنيد تا آنرا در يابيد شما چه بخواهيد چه نخواهيد ، در قرآن دهها معجزه ذكر شده است اينها از مفاخر قرآن است اگر اين مسائل نبود اصلا دين نيمي از رسالت خودش را از دست داده بود دين آمده است تا ديد ما را وسيع كند امر حسي كه نيازي به آمدن پيامبران ندارد . دين آمده است ايمان به غيب براي ما ايجاد كند . دين ميخواه.

ارزش انسان را تا آنجا بالا ببرد كه بتواند از قوانين معنوي استفاده بكند و حتي آنرا بر ضد قوانين مادي بكاراندازد ، قوانين مافوق مادي آنگاه كه در قوانين مادي دخل و تصرف بكند ، نام معجزه بر آن ميگذاريم در قرآن تا دلتان بخواهد معجزه ذكر شده است من نميدا.

گويا عده اي رو دربايستي دارند ، تا در قرآن به معجزه ميرسند شروع ميكنند به تاويل و تعبير كردن تا ميرسند به شكافتن دريا براي موسي ، ميگويند مقصود اينست كه در آن موقع دريا در حالت جذر بوده ، و در زمان غرق شدن فرعون دريا حالت مد پيدا كرده اس.

اگر عصاي موسي اژدها شد ، مقصود اينست كه قدرت منطق و قوه بيان موسي ، بر سلاح تبليغ آنها غلبه كرد و چون اژدها ، منطقهاي آنان را بلعيد معناي چنين سخناني انكار صريح قرآن است معنايش اينست كه ما استقلال در فكر نداريم ، معنايش اين.

كه ما قرآن را پيشوا قرار نداده ايم ، بنا را بر اين گذاشته ايم كه مكتبهاي ديگر را بپذيريم و بعد آيات قرآن را بر اساس آنها توجيه و تفسير كنيم . من بعنوان نصيحت ميگويم ، كساني كه اين چنين فكر ميكنند يعني ميخواهند مكتب اسلام را با مكاتب ديگر تطبيق ده.

و يا عناصري از آن مكتب را در اسلام وارد كنند ، چه بدانند ، و چه ندانند در خدمت استعمار هستند خدمت اينها به استعمار ، از خدمت آنها كه عامل استعمار سياسي يا عامل استعمار اقتصادي هستند ، بمراتب بيشتر ا.

و بهمين نسبت خيانتشان به ملت بيشتر و عظيمتر از اين رو و با توجه به اين خطرات براي حفظ انقلاب اسلامي در آينده ، از جمله اساسيترين مسائليكه ميبايد مد نظر داشته باشيم ، حفظ استقلال مكتبي و ايدئولوژيك خودمان است .

" 3 " معنويت در انقلاب اسلامي

امشب ميخواهم درباره سومين ركن از اركان انقلاب اسلامي يعني ركن معنويت سخن بگويم اگر دقت كرده باشيد اين مسئله كه جامعه بشري بدون آنكه هيچگونه معنويتي داشته باشد قابل بقاء نيست ، منكر و مخالف ندا.

حتي مكتبها و پيروان مكتبهائي كه مادي فكر ميكنند و جهان را و جامعه و حركات آنرا مادي تفسير ميكنند ، اعتراف دارند كه جامعه به نوعي از معنويت نيازمند است بايد ببينيم مقصود از اين معنويت كه مورد قبول همه ، حتي ماديين ا.

چه معنويتي است و راه تحصيل آن چيست ؟ ميتوان گفت معنويت در اين حد كه همه آنرا قبول دارند ، يك مفهوم منفي است يعني منظور از آن ، نبودن يك سلسله از امور است ، اگر جامعه انساني و افراد آن به مرحله اي برسند كه خود پرست ، خودخواه و سودجو نباشند ، تعصب نژادي ، منطقه اي و حتي مذهبي نداشته باشند ، اين نيستيها به عنوان معنويت به حساب ميايند بر اساس اين تلقي از معنويت اگر اين قيدها نباشد ، در آنصورت افراد جامعه بشري همه برادروار بصورت " ما " زندگي خواهند كرد و " منيت " بكلي از بين ميرود . در اينجا نكته جالبي وجود دارد اگر از پيروان اين طرز تفك.

سؤال كنيم كه چگونه ميتوان اين معنويت منفي را ايجاد كرد ؟ ميگويند بشر در ذات خودش اين صفات را ندارد و يك موجود اجتماعي - و يا به تعبير ماركس ، ژنريك - است اگر بپرسيم پس خودخواهي و سودجوئي و خودپرستي از كجا پيدا ميشود.

خواهند گفت ريشه همه اينها در مالكيت است بشر ابتدا بصورت يك " كل " و در يك وحدت زندگي ميكرد مرزي ميان خود و ديگران قائل نبود احساس من و تو نميكرد ، اما از وقتي كه مالكيت پيدا شد ، منيت و انانيت نيز پيدا شد و اگر بتوانيم مالكيت را از ميان ببريم ، معنويت نيز - البته با تعريفي كه كرديم - حكمفرما خواهد شد . مالكيت يعني اينكه اشياء و ابزارهاي زندگي و سازندگي به انسان تعلق داشته باشد وقتي مردم بگويند خانه من ، اتومبيل من ، مغازه من ، سرمايه من اين تعلق اشياء به انسانها ، آنها را بصورت من هائي جدا از يكديگر در مياورد وقتي اين تعلقها در كار نبود ، وقتي كه به عوض من " ما " در كار بود ، معنويت در كار خواهد بود . به اين ترتيب در اين نوع اخلاق ، نه نام خدائي در ميان است ، نه نام غيب و ماوراء الطبيعه ، نه نام پيامبر و دين و ايمان معنويت اخلاقي يعني اينكه منيت و انانيت از بين برود ، جانها با يكديگر متحد شوند و اتحاد و وحدت در كار بيايد . در مقابل اين نظر ، نظر مخالفي هم وجود دارد ، كه مي گويد اگر ما منشاء منيتها را تعلق اشياء به انسان بدانيم.

نفي مالكيت و نفي اين تعلقها در همه موارد امكان پذير نيست فرضا اين كار را در مورد ثروت انجام داديم و وضع به صورتي درآمد كه ديگر خانه من ، اتومبيل من ، درآمد من در كار نبود ، با ساير موارد چه خواهيم كرد ؟ يك جامعه بالطبع پستها و سلسله مراتب مختلف و متفاوت.

دارد في المثل حزب احتياج به رهبر دارد ، رهبر و يا دبير كل حزب ، خواه ناخواه يك نفر است افراد ديگر هم بحساب مراتب و درجات خود متفاوتند و يا در مورد دولت ، پستها و مشاغل متفاوتي مطرح است، باين ترتيب حتي در اشتراكي ترين جامعه ها ، باز بعضي از افراد ، از نظر شهرت و معروفيت و محبوبيت جلو ميافتند و بعضي ديگر در زاويه گمنامي باقي ميمانند از اين مهمتر ، در مورد مسائل خانوادگي است آيا زن و شوهر نيز بايد اشتراكي باش.

و زن من ، و شوهر من در كار نباشد ؟ يعني اينكه اشتراك مالي بايد به جنسي منتهي شود ؟ ميدانيم كه اين امكان پذير نيست بطور خلاصه اگر اضافه و تعلق اشياء به انسان ، انسان را تجزيه مي كند و به انسان انانيت ميدهد ، در هر حال تعلقهائي وجود دا.

كه به هيچ روي قطع شدني نيست . از سوي ديگر مخالفان نظر اول ميگويند ، آنچه كه انسان را تجزيه مي كند و معنويت را - به تعبير شما - از او ميگيرد ، تعلق اشياء به انسان نيست بلكه تعلق انسان به اشياء است تعلق انسان به اشياء ، يعني آن علقه و وابستگي دروني كه در زبان دين ، به محبت دنيا از آن تعبير ميكنند اگر من به اين خانه وابسته شدم، آنوقت است كه از انسانهاي ديگر جدا خواهم شد در واقع بجاي خانه من ميشوم من خانه يعني من وابسته به اين خانه من بنده و برده اين خانه به عبارت ديگر آنجا كه مضاف و مضاف اليه اي است ، انسان اگر مضاف اليه واقع شود ، تكه تكه و تجزيه نميشود و اگر مضاف واقع شود.

بوسيله مضاف اليه اش خرد ميشود و از بين ميرود پس بعوض اينكه مالكيت انسان را از اشياء سلب كنيم ، بايد مملوكيت انسان نسبت به اشياء را از بين ببريم يعني بايد انسان را در درجه اول از درون اصلاح كنيم ، نه آنكه صرفا تغييراتي از برون براي ا.

ايجاد كنيم . اين سؤال مطرح ميشود كه با چه وسيله ميتوان مملوكيت انسان نسبت به اشياء را از بين برد ؟ پاسخ اينست كه از راه بنده كردن انسان به حقيقتي كه جزء فطرت اوست ، به حقيقتي كه پديد آورنده اوست و انسان به او عشق ذاتي دارد . بندگي خدا در عين اينكه بندگي است ، وابستگي نيست زيرا وابستگي به يك امر محدود است كه انسان را محدود و كوچك مي كند ، وابستگي به يك امر نامحدود و تكيه به آن ، در عين وارستگي و عدم محدوديت است حافظ مي گويد .




  • خلاص حافظ از آن زلف تاب دار مباد
    كه بستگان كمند تو رستگارانند



  • كه بستگان كمند تو رستگارانند
    كه بستگان كمند تو رستگارانند



آنها كه با ادبيات عرفاني ما آشنا هستند ، ميدانند كه در ادبيات عرفاني ، معنويت را در رهائي انسان از مملوكيت نسبت به اشياء ميدانند نه در رهائي اشياء از مملوكيت نسبت به انسان ( 1 ) . حافظ مي گويد .




  • غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
    مگر تعلق خاطر به ماه رخسارست
    كه خاطر از همه عالم به مهر او شاد است



  • ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
    كه خاطر از همه عالم به مهر او شاد است
    كه خاطر از همه عالم به مهر او شاد است



انسان را بايد آزاد كرد و اينكار بايد با آزادي از درون آغاز گردد در عين حال در روابط بيروني هم نبايد اينگونه نظر داد كه اين روابط به هر شكل و صورتي كه باشند در درون اثر نمي بخشند( 2 ) .

1 - يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلي اشياء براي انسان است و انسان براي خدا .

2 - البته ممكن است براي افراد بسيار نادري ، بيرون به هر وضعي كه باشد در درون آنها اثري بجا نگذارد ، اما اين قاعده كليت ندارد .

/ 80