20ـ اعتماد به نفس .
بسط شخصيت .
بـررسى تاريخ آموزش و پرورش , نشان مى دهد كه براى اين رشته در هر دوره اى , هدف خاصى در نظر گرفته شده است .پاره اى از اين نظريه ها ناشى از ضعف و عقب افتادگى اجتماعات بوده است .اجـتـمـاعاتى كه با رژيم استبدادى اداره مى شده اند, هدف خود را پرورش افراد آزاد, و اجتماعات پريشان , هدف خود را پرورش افراد كامل و باانضباط قرارداده اند.در ايـران بـعـد از اسـلام , اگر چه به مقتضاى اوضاع سياسى و اقتصادى , هدف آموزش و پرورش دسـتـخوش تحولاتى شده است ,ولى به طور كلى مى توان گفت كه در همه اعصار, پرورش اعتقاد به خدا و اخلاق پسنديده و آموختن پيشه و هنر و سلامت و تندرستى , مورد نظر بوده است .پـس از ايـن كه فتنه مغول و تاتار فرو نشست و بار ديگر مردم ايران توانستند نفس راحتى بكشندو به فكر تجديد حيات فرهنگ و بسط آموزش وپرورش بيفتند, علاوه برآنچه گفته شد, هدف آنها از آمـوزش و پـرورش , عـبارت بود از صيانت نفس و حفظ و حراست از تباهى , و جلوگيرى ازشيوع فساد و فحشا.براى رسيدن به اين مقصود, در برابرفاتح , اظهار انقياد كردند.به حيله و مكر تشبث جستند, همه چيز او را ستودند.كوچك ترين صفت او را كه ممكن بود مدح شود, بسيار بزرگ كردند و در آن , مبالغه نمودند.تملق و چاپلوسى را به حد اعلا رساندند, البته به اين وسيله رفته رفته به مقصود خود رسيدند و معنا بـر قـوم فـاتح چيره شدند,ولى اطاعت صرف ومزاح گويى و عدم صراحت لهجه و گزافه گويى , عادت شد.عدم اعتماد و بدبينى و سؤظن نسبت به يكديگر و نسبت به زنان رواج يافت ((189)) .نظريه هاى معروف در اين باره عبارتنداز: رشد طبيعى , قابليت اجتماعى و بسط شخصيت .دو نـظـريـه نخست مورد انتقاد قرار گرفته است , زيرا اگر صرفا هدف , رشد طبيعى طفل باشد, محيط اجتماعى طفل ناديده گرفته مى شود.در حالى كه هنگامه حيات با تمام مظاهر و جلوه هاى خود انسان را محاصره كرده است .مظاهر زندگى اجتماعى همچون تار و پودهاى درهم بافته اى هستند كه فرد همچون نخ باريك و نـاچيزى در آن تنيده شده است , بنابراين , نظريه رشدطبيعى ـكه از طرف ژان ژاك روسو پيشنهاد شده ـمردوداست .هـمچنين اگر صرفا هدف , قابليت اجتماعى باشد, در عين اين كه ممكن است از نظر اقتصادى و مـدنـى , افـراد شـايسته اى تربيت شوند, لكن افرادى كه صرفابراى اقتصاد تربيت شده اند, ماشينى بـيـش نـيستند و افرادى كه صرفا از نظر معاشرت و حسن ظاهرى شايسته باشند, ممكن است از فضايل معنوى محروم باشند.امـا درباره نظريه بسط شخصيت , نخست بايد بدانيم كه شخصيت را برخى به مجموعه نفسانيات , يـعـنـى احـسـاسـات , افكار, عواطف و تمايلات تعريف كرده اند و برخى هم شخصيت راتركيبى از خـصـلـت هـا يـاصفات دانسته اند و معتقدند كه اين خصلتها يا صفات , مجزا عمل نمى كنند, بلكه به همراه و با هماهنگى يكديگر تظاهر مى كنند.اين دو تعريف , چندان فرقى با يكديگر ندارند.روان شناسان معتقدند كه دو دسته از عوامل درونى و بيرونى در رشد و تكامل شخصيت موثرند.وضـع انـدام , اسـتـعدادها,هوش وب از عوامل درونى هستند و خانواده , مدرسه و اجتماع از عوامل بيرونى هستند.البته تفكيك اين عوامل از يكديگر صحيح نيست , بنابراين اگر مقصود از آموزش و پرورش را بسط شـخـصـيـت بـدانيم و تمام قواى خود را در راه تامين آن بسيج كنيم , بدون ترديد هم نظريه رشد طـبـيـعـى و هـم نـظـريـه قـابليت اجتماعى تامين مى شود و انسانى جامع و كامل و مستقل بار خـواهـدآمـد, ازايـن رو جان ديويى مى نويسد: قابليت اجتماعى يا بسط شخصيت را اگر به معناى وسيع و عميق بگيريم , يكسان مى شوند.شـخـصـيـتـى كه درست پرورش يابد, شخصيت اجتماعى فعالى مى گردد و كسى كه واقعا براى زندگى اجتماعى قابليت پيداكند, شخصيت بزرگى به دست مى آورد ((190)) .سعدى مى گويد:.
چو خواهى كه نامت بماند به جاى
كه گر عقل و رايش نباشد بسى
بسا روزگارا كه سختى برد
خردمند و پرهيزكارش بدار
به خردى درش زجر و تعليم كرد
نوآموز را مدح و تحسين و زه
بياموز فرزند را دسترنج
اگر دست دارى چو قارون به گنج .
پسر را خردمندى آموز و راى .
بميرى و از تو نماند كسى .
پسر چون پدر نازكش پرورد.
اگر دوست دارى به نازش مدار.
به نيك و بدش وعده و بيم كرد.
ز توبيخ و تهديد استاد به .
اگر دست دارى چو قارون به گنج .
اگر دست دارى چو قارون به گنج .