عشق ار به تو رخ عيان نمايد اين آينه چهره ى حقيقت يك دايره فرض كن جهان را اين دايره بيش نقطه اى نيست رو نقطه ى آتشى بگردان اين نقطه ز سرعت تحرك اين نقطه به تو شهادت و غيب آن نقطه به تو كمال مطلق آن سرعت دور نقطه دايم هر لمحه به تو كمال هستى آن نقطه بيان كنم چه چيز است آن نقطه بدان كه ظل نور است آن نور دل پيمبر ماست آن بحر محيط بي كرانه آن بحر، كه موج اوست دريا نورى كه جمال جمله هستى اول ز پى نظاره ى او و آخر هم آفتاب رويش او روى حق است و عين حق نيزدرياب، كه اوست اسم اعظم درياب، كه اوست اسم اعظم
در آينه ى جهان نمايد هر دم به تو رايگان نمايد هر نقطه ازو ميان نمايد ليكن به نظر چنان نمايد تا دايره اى روان نمايد صد دايره هر زمان نمايد هم ظاهر و هم نهان نمايد در صورت اين و آن نمايد ساكن به يكى مكان نمايد در كسوت ناقصان نمايد هر چند تو را گمان نمايد كان نور وراى جان نمايد اكنون به تو حق عيان نمايد و آن نور بسيط جاودانه و آن نور، كه ظل اوست اشيا از تاب جمال اوست پيدا شد عين همه جهان مهيا شد صورت جسم و جان هويدا بل عين حقيقت است و اعلازو گشت عيان صفات و اسما زو گشت عيان صفات و اسما