بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يادداشت ويراستاريكى از پرسشهايى كه غالباً در غرب در ذهن دانشجويان و اشخاص طالب درك بيشتر درباره اسلام به وجود مىآيد، اين پرسش بنيادى است كه: «تفاوت ميان شيعيان و سنّيها چيست؟» هدفى كه اين كتاب دنبال مىكند نه فقط پاسخ دادن به اين سئوال، بلكه ارائه طيفى گسترده از عقايد موجود در ميان فرقههايى است كه شيعيان را تشكيل مىدهند.در نقل قولهايى كه از قرآن شده است از ترجمه انگليسى آن به كوشش مرمدوك پيكتال با عنوان the Meaning of the Glorious Koran و محل نشر و تاريخ انتشار لندن، 1975 استفاده شده است.يكى دو فصل جديد به نسخه انگليسى كتاب دكتر هالم افزودهايم. در اين فصلها وقايعى مهم مانند درگذشت آيةالله خمينى، اتحاد دويمن، و فروپاشى اخير اتحاد جماهير شوروى بررسى شده است; رويدادهايى كه از زمان چاپ اوّل كتاب در سال 1987 به بعد روى داده است.كاول هيلن براندپيشگفتاربهرغم آن كه ده درصد از جمعيت قريب به يك ميلياردى مسلمانان امروز پيرو مذهب تشيع هستند، بجز چند اسلامشناس، بزحمت مىتوان پيش از انقلاب اسلامى ايران در جهان در سال 1375 هـ.ش، افرادى را يافت كه به اسلام توجه كرده باشند. امروزه آثار و نوشتهههاى مربوط به تشيع غالباً از حّب و بغض نيست و بسيارى از اين موارد بايد از اصل آن پيراسته شود. ظهور ناگهانى علاقه به تشيع ناشى از رويدادهاى سياسى، و بويژه ترسهاى حاصل از آن رويدادهاست ; در نهايت، سرزمينهاى اصلى شيعيان، يعنى عراق، ايران و ناحيه نجد عربستان، مهمترين سرزمينهاى توليد نفت خاورميانه است. يپويايى سياسى اسلام تشيّع اصو در خود آگاهى اين مكتب به عنوان قهرمان مبارزه مستضعفان عليه مستكبران، ستمگران، مستبدان و استثمارگران از هر نوع آن نهفته است ـ مبارزهاى كه درباره آن احاديث شيعى نه تنها يك سلسله مثالهاى بىپايان از تحمل رنج و قيام، بلكه مدينه فاضلهاى از حكومت بر حق حضرت مهدى (عج)، امام غايب منتظر را ارائه مىدهند كه در جهان پر از جور و بيدادگرى امروز، عدل و احسان خواهد گسترد. بعد از آن كه براى حل مسائل اجتماعى و اقتصادى ملل مسلمان، تجويزهايى بيرونى (از نوع سرمايهدارى و سوسياليستى) ناكام مانده و تمام جذابيت خود را از دست دادهاند، حديثى مذهبى با قدمتى بيش از هزار سال تفسير و راه حلى براى كشمكشهاى اجتماعى كنونى ارائه مىدهد.
فصل 1
منشأ شيعه
نام و تعريف«احزاب مذهبى ـ سياسى مخالف در صدر اسلام» عنوانى بود كه يوليوس ولهاوزن به تحقيق خود در زمينه پيدايش خوارج و شيعه داد و در سال 1901 آن را منتشر ساخت1. در واقع، كلمه عربى شيعه صرفاً به معنى «حزب» است. شيعة على(ع) نامى بود كه در كشمكشهاى ايجاد شده بر سر جانشينى عثمان، خليفه سوم مقتول در سال 35/6562، به افرادى داده شد كه از پسرعمو و داماد پيامبر، على بن ابيطالب(ع)، طرفدارى مىكردند. شيعيان در تلاش براى كسب قدرت سياسى به صورت يك حزب ظهور كردندو اين خصوصيت سياسى نخستين خود را هرگز از دست ندادهاند، اكنون، مانند آن زمان، دين و سياست با يكديگر وابستگى نزديك دارند و حوزههاى جداگانهاى را در اذهان مسلمانان تشكيل نمىدهند. شيعيان در بخش اعظم تاريخ خود ناگزير از حفظ موضوع مخالف سياسى خود بودند، امّا هرگز، حتى در دورانى كه در نهايت ضعف به سر مىبردند، از توان بالقوه خويش در به دست گرفتن قدرت غافل نبودهاند3.از سوى ديگر، اگر سعى بر آن باشد كه تشيع پديدهاى دينى و نه سياسى تصوّر شود، در اين صورت روشن است كه به هيچوجه تعريفى براى آن نمىتوان يافت. يك دليل اين امر آن است كه هيچ يك از مقولههايى كه در مسيحيت مىشناسيم دقيقاً مطابق آن نيست، و دليل ديگر آن كه تشيّع يك دوره طولانى تكاملى را سپرى كرده كه در طى آن چندين بار ماهيتش دستخوش تغيير اساسى شده است.براى ذكر منشأ گسترش جداگانه تشيّع، اصطلاح «انشعاب» را بىترديد مىتوان به كار برد. امّت صدر اسلام در اثناى مشاجرهاى بر سر اقتدار واقعى و تعيين رهبر دينى ـ سياسى بر حق خويش (امام) گرفتار انشعاب شد. لكن، وقتى گروه بازنده بناچار به موضع مخالف رانده شد، در اندك زمانى در آن ويژگيهايى خاص فراتر از علت اصلى اين شكاف پديد آمد كه عبارت بودند از: پيوندى خاص با اوليايشان كه همان امامان بودند ، سنن شرعى آنان كه از امامان اقتباس كرده بودند، خصوصيات پرستش دينى، اعياد ويژه و زيارتگاههايشان، رسوم مذهبى خاصى كه نمايانگر رنج بردن آنان در راه رسيدن به آرمانشان بود و سرانجام ظهور روحانيّتى شبيه به عالم مسيحى كه خاص خودشان بود.لكن تفاوتهاى موجود ميان شيعيان و اكثريت مسلمانان ـ سنّيان4 ـ چندان زياد نيست كه تشيع (دوازده امامى) يا (هفت امامى) را بتوان دينهاى جداگانهاى به شمار آورد; از سوى ديگر، جاى ترديد است كه آيا گروههايى را كه شيعيان به عنوان رافضى از خود راندهاند ـ مانند نُصيريه (علويّون)، دروزيان و بهائيان ـ مىتوان متعلق به اسلام دانست.تفاوتهاى كلامى و جزمى در تمايز ميان تشيع و تسنّن نقشى فرعى دارند. تشيع تا آنجا يك مذهب به شمار مىرود كه پيروانش يك رهبر معيّن (امام) را مىپذيرند، ولى يك عقيده دينى جداگانه نيست. استفاده از تقسيم دوگانه (درست آيينىـ بدعتگذارى)، يبراى تسنّن و تشيع تصويرى نادرست را ارائه مىدهد، تصويرى كام جدا از اين حقيقت، كه در آن ارزيابى يكجانبه به چشم مىخورد، و به عنوان مقولهاى دينى مورد ترديد است. به همين دليل اصطلاح ect فرقه) سؤالبرانگيز استچون كلمه قرينه آن church كليسا) در اسلام وجود ندارد. خصوصيات فرقه به گونهاى كه ماكسوِبِر توصيف كرده است5 ـ تعداد اندك پيروان، فقدان شناخت رسمى، اعتراف از طيب خاطر، و آزادى براى پيوستن يا نپيوستن، آگاهى اعضا از اين كه آنان به طبقهاى از برگزيدگان شايسته و از نظر دينى جداى از ديگران تعلق دارندـ هميشه شامل شيعه نمىشود، در حالى كه در بعضى از گروههاى ديگر، مانند دروزيها، برخى ويژگيهاى آنها را تشكيل مىدهند و دائمى نيز هستند6.اصطلاحات به كار رفته در منابع عربى و فارسى از اين هم كمفايدهترند. در مجموعه اصطلاحات نويسندگان اسلامى، چه شيعه و چه غير شيعه ـ به گروههايى كه امّت صدر اسلام به آنها تجزيه شد، با كلمه فِرَق (و مفرد آن فرقه) اشاره مىشود ـ اسمى كه در عربى از بن فعلى فَرَقَ (به معنى شكافتن، فاصله انداختن، فرق گذاشتن) مشتق مىشود7ـ. نويسندگان شيعى مذهب همين اصطلاح را براى گروهها و گرايشهاى بىشمار موجود در خود مذهب شيعه بكار مىبرند8:در اشاره به عقيد گوناگون از كلمات رأى، اختلاف يا مذهب استفاده مىشود9. در محدوده تشيّع دوازده امامى، اصطلاح طائفه به عنوان يك اصطلاح خاص آنان براى خودشان در كنار كلمه شيعه رواج داشته است. عالم شيعى، شيخ طوسى (د. 460/1067) شيعه را الطائفه المحققه (گروهى كه بر حق است) مىنامد; و او به نوبه خود عنوان افتخارآميز شيخ الطائفه (عالم بزرگ گروه) را از سوى شيعيان كسب مىكند.براى مؤلفان شيعى تفاوت ساده ميان «گروهى كه بر حق است» و «گروههاى جدا شده» با تصويرى به همين اندازه ساده از شروع تاريخى آنها مطابقت دارد. «رأى صحيح» (يعنى رأى خودشان) از آغاز وجود داشت و ماهيت آن هرگز عوض نشد، در حالى كه تعاليم غلط موجب تفرقه شدو به جدايى هر چه بيشتر از ريشه اصلى خود ادامه داد. اين طرح ساده، به عنوان طرح و نمايشى از پيدايش و تكوين شيعه، كه تأليفات مربوط به بدعتگذارى شيعه بر آن استوار است، البتّه نمىتواند به نحوى شايسته حق سخن را درباره اين تكوين ادا كند. بنابراين در مطالب آينده، لازم خواهد بود به تنظيم مجدد ماهيت هر يك از گروههاى شيعى در پرتو تحولات و گسترش تاريخى آنها از يك دوران به دوران ديگر بپردازيم. در بخشهاى گوناگون اين فصل، اين امر باتوجه به نقاط عطف مهم در گسترش هر گروه، مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت.منابع، نوشتهها و مراجعبررسى علمى در منشأ شيعه با تحقيق يوليوس ولهاوزن كه در ابتداى اين كتاب ذكرش آمد و عنوانش «احزاب مذهبى ـ سياسى مخالف در صدر اسلام» (1901) بود، آغاز مىشود. اين كتاب هنوز معتبرترين اثرى است كه تاكنون درباره اين موضوع انتشار يافته است. تحقيقات در مورد شيعه به عنوان يك آيين مستقل هنوز از قيد مطالعات كلى اسلامى رهايى نيافته است. مطالعه تطبيقى اديان بتازگى شروع به شناخت تشيّع كرده است. تاكنون هنوز هيچ گونه شرح كامل و جامعى وجود نداردو اغلب آثار از انشعابهاى اختصاصى تشيع و مسائل ويژه در عقيده و تاريخ اين مذهب سخن مىگويند. در اين آثار، تشيّع اماميه يا دوازده امامى هميشه به عنوان قويترين انشعاب بارز بوده است و اغلب صرفاً معادل (شيعه) محسوب مىشود; در گفتار روزمرّه ما (غربيان)، «شيعيان» بدون استثنا شامل اماميهاى ايران و لبنان مىشود. به دليل اهميتى سياسى كه اكنون اماميه دارد، بخش بيشترى از بررسى حاضر به آنان اختصاص خواهد يافت.از قرن نوزدهم به بعد، آثار متعدّد شيعيان دوازده امامى در وهله نخست به صورت چاپ سنگى انتشار يافت و سپس به صورت سيلى روزافزون از آثار چاپى در مراكز اصلى شيعيان دوازده امامى، مانند نجف در عراق، يا قم و تهران در ايران، پديد آمد.البتّه نسخههايى كه حاوى نقد علمى باشند نادرند. بخش عظيمى از نوشتههاى اماميه هنوز انتشار نيافته است. كتابنامهاى جديد فقط به زبان عربى موجود است: آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، 25 جلد تهران/نجف 98ـ1355.ق/78ـ1936م.، كه يك فهرست نامه الفبايى از تمام عناوين كتابهاى معروف (اماميه) است. غير از آن، قسمتهايى از تاريخچههاى ادبى عمومى را كه به شيعه اختصاص يافته مىتوان چنين ذكر كرد:Carl Brockelmann, Geschichte der arabishen Litteratur, Leiden 1943-9; upplements 1937-42; Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden, from 1963; for persian: E.G.Browne, A Literary History ofpersia, 4 volumes, London / Cambridge 1902-24; Charles A. Storey, persia Literature. A Bio-biblographical survey, London, from 1927.در چند سال اخير «تراست محمّدى» (Muhammadi Trust)كه مركزش در لندن است آثار مهمى از ادبيّات اماميه را به منظور توسعه انتشار آنها در سراسر جهان ترجمه كرده است10.تا اين اواخر، اثر دونالد سن (Dwight M. Donaldson, the shiite Religion, London 1933) جايگاه نخست را در ميان گزارشهاى علمى مربوط به شيعه از آن خود كرده بود، اخيراً اثر موجان مومن: Moojan Momen, An Introduction to Shi'i Islam. The History and Doctrine of Twelver Shi'ism, Oxford 1985.كه كتابچهاى پر از نام و تاريخ و داراى كتابنامهاى مفصل است جانشين آن اثر شده است. هر دو گزارش تاريخ اوليّه شيعه را با گسترش اماميه يا شيعه دوازده امامى تلفيق مىكنند.مطابق سنت مطالعات اسلامى اروپاييان، آثار علمى در زمينه شيعه عمدتاً از طبيعتى لغت شناختى وتاريخى برخوردار است. كتاب حاضر اين كار را با ارائه تصويرى روشن از انشعابهاى جداگانه شيعه برحسب گسترش تاريخى آنها مورد توجه قرار مىدهد. توجه به شيعه از طريق مقايسه اديان بتازگى آغاز شده است، علت اين امر ممكن است ياصو وجود اين حقيقت باشد كه دسترسى به منابع اوليه در زبانهاى اروپايى تاكنون دشوار بوده است و ديگر آن كه تلفيق مطالعات شرقى و مذهبى هنوز يك پديده جديد محسوب مىشود11.بخش مهم از مطالعات مربوط به شيعه را دانشگاهيانى انجام دادهاند كه خود به يكى از مذاهب شيعى وابستهاند، براى مثال، سيد حسين نصر، حسين ف. حمدانى، عباس حمدانى، اسماعيل ك. پوناوالا يا سامى م. مكارم. ويژگى خاص ديدگاه و چشماندازى كه به پرورش و وفادارى دينى و نيز به ضرورتهاى روششناختى دانشگاهى به يك اندازه مديون است، توسط عبدالجواد فلاتورى، شرقشناس آلمانى در مقالهاش با عنوان زير بحث مىشود:'Die ,Zwخlfer- Schia aus der Sicht eines Schiiten: Probleme ihrer Untersuchuny.گذشته از اينها، بازنمودهايى از شيعه وجود دارد كه بيشتر شواهدى بر عقايد آن محسوب مىشود تا مطالعاتى عملى; براى نمونه، شيعه در اسلام اثر علامه سيد محمد حسين طباطبايى، يك عالم برجسته تشيّع دوازده امامى و داراى تحصيلات سنتى، يا اثر حسين م. جعفرى، سرچشمهها و گسترش اوليه اسلام شيعى (Origins and EarlyDevelopment of Shi'a Islam,London,1979.) آثارى از اين نوع، شواهدى معتبر بر خودشناسى تشيع نوين هستند و بر طبق اصطلاح شناسى غربى، بايد آنها را بيشتر منابعى مقدماتى به شمار آورد تا نوشتههايى دانشگاهى.حتى كوششى مختصر براى فهرست كردن منابع شيعى چاپ شدهاى كه به زبان عربى يا فارسى وجود دارد، از عمده اين كتاب خارج است. بنابراين، فقط مهمترين چاپهاى آثار عمده در بخش يادداشتها آمده است. همچنين تصميم گرفتهام كه در اين اثر كتابنامه كاملى ارائه نشود، زيرا باتوجّه به وسعت حوزه موردبحث در اينجا، مناسبتر به نظر مىرسد كه فهرستى كلّى از آثار مربوط در پايان هر فصل آورده شود، و ترتيب زمانى نشان مىدهدكه تحقيقات چگونه صورت گرفته است. (آثارى كه به شكل اختصارى در يادداشتها آمده است، به صورت كامل در فهرست منابع مورد مراجعه در پايان فصل مربوط ديده مىشود). بويژه، فهرستى از منابع درجه اول ترجمه شده به زبانهاى اروپايى را فراهم آوردهام كه غير مستشرقان را در تحقيق راجع به شيعه با بهرهگيرى از مطالب معتبر يارى مىدهد.سرانجام، دو كتاب زير از مهمترين آثار مفيد در زمينه كتاب شناختى است كه تمام انتشارات مربوط به شيعه را در بر دارد:The Quarterly index Islamicus (earlier pearson, index islamicus) London (Mansell); the yearly Abstracta iranica,Leiden,1978 onwards.جامعه اسلامى پس از رحلت حضرت پيامبر(ص)علّت بروز انشعاب اوليّه در اسلام كه هنوز هم از ميان نرفته است، در مخالفتها و تنشهايى اجتماعى نهفته است كه پيش جزء ويژگيهاى جامعه اوليّه بود. اين جامعه يدينىـسياسى (امّت) كه پيامبر اكرم پايهگذار آن بود، از آغاز و بلكه اصو در طى گسترش سريع و دامنهدارش ناگزير بود گروههاى اجتماعى گوناگونى را كه داراى سنتها و يعلايقى بسيار متفاوت بودند، جذب كند. يكپارچگى اين گروهها هيچگاه كام موفقيتآميز نبود و از همان آغاز نشانههاى گسيختگى در آن به چشم مىخورد.بر اثر فشار اشراف مشرك، پيامبر ناچار شد زادگاهش، مكه را ترك كند و از حمايت قبيلهاش، بنىهاشم بهرهمند نشود; در ماه ربيع الاول سال اول هجرى قمرى آن حضرت ناگزير شد در جستجوى ميدان فعّاليتى جديد به واحه يثرب (مدينه)12 روى آورد. شمار زيادى از حاميان مكّىاش او را دراين هجرت همراهى كردند; اين مهاجران ـ اعضاى بنيانگذار دين اسلام ـ همراه با قبايل كشاورز مقيم مدينه كه حضرت پيامبر را پذيرفتندو از دستوراتش پيروى كردند ـ انصار ـ امت اسلامى اوليه را تشكيل دادند. در دهه بعد، به اين دو گروه كه به تعبيرى نماينده اشرافيت مذهبى اسلامى اوليّه بودند، گروههايى از ساكنان يا كوچنشينان شبهجزيره عربستان ملحق شدند كه ستيزه جوييهاى خونين خود را در اثر صلح اسلامى كه حضرت محمد(ص) تكليف كرده بود13، كنار گذاشته بودند و از اين رو توانستند نيروى تازه و تجهيز شده خود را عليه دشمنان اسلام به كار برند.جامعه اوليه مدينه تحوّلى بنيادى را تجربه كرد كه در پى الحاق مكّه شهر قديمى و تجارى مشركان و اشرافيت تجارى آن با سنتهاى افتخارآميزش روى داد، اشرافيّتى كه يقب پيامبر و نخستين يارانش را وادار به ترك مكه، و بعدها گرفتار كشمكشهايى خونين با مشركان كرده بود كه سالها به طول انجاميد. پس از فتح مكه در سال 8 هـ.ق / 630 م حضرت محمد(ص) محل اقامت خود در مدينه را حفظ كرد، لكن موقعيّت اقتضا مىكرد كه خانوادههاى اشرافى مكه كه اينك به دلايلى كم و بيش فرصتطلبانه به آيين اسلام رو آورده بودند، در اندك زمانى ايفاى نقشى مهم را در جامعه شتابان به سوى گسترش آغاز كنند. علايق تجارى آنها كه اساساً متوجّه قلمرو شام بيزانس بود بايد نقشى چشمگير در سياستهاى فتوحاتى حكومت صدر اسلام ايفا كرده باشد.سپاهيان اسلام كه به درون بينالنهرين و شام و سپس، بعد از رحلت پيامبر(ص) در سال 11 هـ.ق/632م، به داخل ايران و مصر پيشروى كردند، در مدتى كوتاه منطقهاى را كه امّت اوليه در مدينه فتح كرده بود، بسيار وسعت بخشيدند. دو عنصر اجتماعى ديگر نيز در نتيجه اين گسترش به ميدان آمدند. نخست، جنگجويان قبايل عرب از سپاهيان سرگرم عمليات جنگى كه در نواحى گوناگون امپراطورى اسلامى (مخصوصاً در عراق و شرق ايران) مستقر، و بسرعت جذب آن جوامع شدند ; و ديگرى، اعضاى ملل تحت انقياد ـ ساكنان بين النهرين، ايرانيان، سوريها، مصريها و بربرها ـ كه بتدريج به اسلام گرويدند. اين تازه گرويدگان غيرعرب كه موالى (مفرد آن، مولى) صحابه برجسته و خاص پيامبر اسلام بودند ـ بهرغم ادعاى مساوات در اسلام ـ در آغاز مسلمان طبقه دوم به شمار مىآمدند; و كوشش آنان در راه كسب برابرى اجتماعى عنصر پوياى جديدى را وارد تاريخ صدر اسلام كرد.در زمان رحلت پيامبر اكرم در سال 11 هـ.ق/632م، مشكل جانشينى وى هنوز از طريق نزديكترين اصحابش مىتوانست به شكل مسالمتآميز حل شود، هر چند پيامبر براى هدايت آينده امّت اسلامى حكمى از خود برجاى نگذاشت. دوره حكومت ناب الهى كه در طى آن خداوند با زبان پيامبر مستقيماً با مؤمنان سخن مىگفت، با رحلت پيامبر اسلام به پايان رسيد و هيچ يك از اصحابش مدّعى برخوردارى از جذبه يك پيامبر دريافتكننده وحى نبود. فقط افرادى از آن دسته از قبايل شبه جزيره عربستان كه سعى داشتندخود را از قيد و بند جامعه (امت) مدينه رهايى بخشند، پيامبرانى جديد با وحى خاص خودشان به عنوان قهرمانان مبارزه براى استقلال به صحنه آمدند. حضرت محمد(ص) نيز هيچ پسر و وارثى از خود بر جاى نگذاشته بود; و به هر حال انتقال قدرت سياسى از پدر به پسر هنوز به صورت يك اصل الزامآور در جامعه قبيلهاى عربستان در قرن اول هـ.ق/ هفتم م. در نيامده بود. بنابراين امت مدينه يكى از مهاجران، ابوبكر، را در مقام خليفه پيامبر به سرپرستى خود برگزيد، شخصى كه همراه پيامبر از مكه مهاجرت كرده بود; انصار مدينه نتوانستند نامزد خود براى تصدّى خلافت را به مهاجران مكه بقبولانند. بهرغم وجود تنشهايى خاص، امت مدينه انسجام خود را حفظ كرد. ابوبكر در مدت حكومت دوسالهاش (13ـ11/634ـ632) قبايلى را كه پيرامون پيامبران جود گرد آمده بودند شكست داد، و بنابراين به اصل جانشينى جذبهاىـ پيامبرى براى هميشه پايان داد.خليفه دوّم، عمر (23ـ13/644ـ634)، نيز يكى از مهاجران مكّى بود، نخستين مرحله گسترش اسلام فراتر از مرزهاى شبه جزيره عربستان در دوران حكومت وى روى داد. در سال 16/637 مسلمانان پس از كسب پيروزى در قادسيه در كنار فرات، بينالنهرين را كه تحت فرمانروايى ايرانيان بود فتح كردند و در سال 21/642 شكست ارتش امپراطورى ايران در نهاوند (جنوب غربى همدان)، راه فتح ارتفاعات ايران را به روى اعراب گشود.در همين زمان، سرزمين شام بيزانس مغلوب شد; به دنبال اشغال دمشق در سال 14/635، شكست ارتش بيزانس درسال 15/636 در كرانه رودخانه يرموك، تصرف بيتالمقدس درسال 17/638 و سقوط قيصريه (قيساريه فلسطين) درسال 19/640 به وقوع پيوست. در سالهاى 21ـ20/642ـ641 مصر بيزانس مغلوب شد و در سال 78/697 ـ قرطاجنه سرانجام به چنگ اعراب افتاد.انتخاب خليفه سوم، عثمان، توسط شورايى مركب از شش تن از اصحاب برجسته پيامبر ـ از جمله، على(ع) پسرعمو و داماد آن حضرت ـ در سال 23/644 بدين معنا بود كه رياست امّت را نخستينبار نمايندهاى از طايفه بنىاميه عهده دار شده است، همان قبيلهاى كه پيش از دوران اسلام در جمع اشراف مكه از نفوذ چشمگيرى برخوردار بود و ار سرسختترين مخالفان دين به شمار مىرفت. عثمان، به عنوان يكى از گروندگان اوليّه به اسلام، در واقع شايستگى كمترى از دو تن جانشين پيشين پيامبر نداشت ; با يوجود اين، عضويت او در اين قبيله بانفوذ ممكن است در انتخاب شدنش كام مؤثر بوده باشد. عثمان با انتصاب خويشاوندان و حاميان خود در منصبهاى مهم و حمايت آنان تا آنجا اين افراد را مورد عنايت قرار داد كه بخش عظيمى از قلمروهاى اسلامى زير نفوذ قبيلهاش قرار گرفت. در دوران حكومت او اشراف قديم مكّه كه زمانى پيامبر را وادار به ترك آن شهر كرده بودنداينك در صدد تثبيت قدرت حتى در درون جامعه اسلامى بر آمدند. نيرومندترين نماينده خاندان اموى، معاوية بن ابى سفيان بود كه با فتح قيصريه (قيساريه) در فلسطين خود را شناسانده و پس از آن در دمشق به عنوان امير شام زندگى مىكرد.پيشرفت سريع بسيارى از مخالفان پيشين اسلام در ميان امت، محافظان ديرينه و پرهيزگار را خشمگين كرد، و اين حقيقت كه استيلاى مكّيها نيز تثبيت مىشد. تا راه خود را به نظام جديد باز كند، با مخالفت بسيارى از قبايل مواجه شد. با قتل خليفه عثمان به دست مسلمانان ناراضى در سال 35/656 آتش اختلاف در ميان امت برافروخته شد. مردى كه از آن پس در مدينه به خلافت رسيد، كسى است كه شيعيان او را به عنوان تنها جانشين برحق پيامبر تا به امروز مىشناسند:يعنى، على بن ابى طالب(ع)، پسر عموى تقريباً شصت ساله حضرت محمد در آن زمان، همسر حضرت فاطمه(س) دختر پيامبر، و پدر حسن(ع) و حسين(ع)، دو نوه حضرت پيامبر. لكن انتخاب على(ع) از همان آغاز با جدال همراه بود، و اعضا و حاميان خاندان اميّه مدينه را ترك كردند و رهسپار شام شدند. نتيجه آن، بروز نخستين فتنه (امتحان) سخت در جامعه اسلامى بود كه در آن مسلمانان به روى يكديگر شمشير كشيدند.كتابشناسىW. M. Watt, Muhammad at Mecca, Oxford 1953; Muhammad at Medina, Oxford 1956. the Cambridge History of Islam I, Cambridge 1970. M. A. Shaban, Islamic History. A New Interpretation, I, A.D. 600-750 (A.H. 132), Cambridge 1971. A. Noth, frدher Islam, in: U. Haarmann (ed.), Geschichte der arabischen Welt, Munich 1987, 11-100.خلافت على(ع) (40ـ35/661ـ656)به خلافت رسيدن على(ع) در مدينه در سال 35/656 از نظر شيعيان اجراى بسيار ديرهنگام قرارى بود كه گفته مىشد شخص پيامبر آن را مقرّر كرده بود. بنابر حديث شيعى، پيامبر اسلام در چندين موقعيت پسر عمو و دامادش على بن ابيطالب(ع) را جانشين خود و امام امت تعيين كرده بود.على(ع) از همان آغاز كه محمد يتيم به خانه عمويش ابوطالب، پدر على(ع) وارد شد بسيار به آن حضرت نزديك بود. اين پسر عمو يكى از نخستين كسانى بود كه دعوت پيامبر را پذيرفت; طبق روايت شيعى وى دومّين مسلمان بعد از خديجه، همسر پيامبر به شمار مىآمد.(از نظر اهل سنت وى بعد از خديجه و ابوبكر نفر سوم بود.) پس از هجرت پيامبر، على(ع) به دنبال آن حضرت به مدينه آمد و در آنجا داماد و محرم اسرار حضرت پيامبر شد. وى در جريان جنگهاى مسلمانان با كفار مكّه شايستگى خود را نشان داد و در انقياد شبه جزيره عربستان در برابر اسلام نقشى چشمگير ايفا كرد.نقل است كه پيامبر در بازگشت از حجةالوداع به مكه، در هجدهم ذىالحجه سال 11 هـ.ق/ مارس 632 م در غدير خم، نيمه راه مكه و مدينه، در برابر زايرانى كه توقف كرده بودند على(ع) را بر سر دست گرفت و چنين گفت: مَنْ كُنْتُ مولاه فَعَلىٌ مولاه 14!شيعيان اين كلمات را به معنى تعيين (نصّ) على(ع) به جانشينى پيامبر تعبير مىكنند. بنابراين احاديث شيعيان، كسانى از اصحاب پيامبر كه در آنجا حضور داشتند از جمله عمر كه بعداً خليفه شدـ در آن زمان به على(ع) تبريك گفتند و او را با لقب اميرالمؤمنين خطاب كردند. گفتار پيامبر در غدير خم در احاديث اهل سنت نيز نقل شده است15، ولى از سوى آنان به گونه ديگرى تعبير، و چنين ادعا مىشود كه پيامبر با بيان اين عبارت مىخواسته است از قدرت تضعيف شده حضرت على(ع)، كه سببش جدّى بودن وى و در نتيجه از دست دادن وجهه عمومى او بود، پشتيبانى كند. روز غدير خم، هجدهم ماه زيارتى ذىالحجة را خاندانهاى شيعى بعدى روز عيد تعيين كردند16 و شيعيان هنوز هم اين روز را جشن مىگيرند.يمنظور پيامبر از بيان اين سخن در غدير خم هر چه بوده باشد، احتما تعيين جانشين نبوده است. بعدها على(ع) عضو شورايى بود كه خليفه سوم، عثمان، را انتخاب كرد. پس از قتل عثمان، على(ع) به خلافت منصوب شد، نه به دليل نصّ و نه به دليل هيچ اصل موروثى ـكه به هر حال وجود نداشتـ بلكه وى به عنوان نامزد آن دسته از مسلمانان منصوب شد كه خواستار اشرافيت اسلامى اصيل به منظور دستيابى دوباره به قدرتى برتر در مقابل نفوذ روزافزون طبقه اشراف مكّه و منافع آنان در شام بود.غير از انصار مدينه، وفادارترين حاميان على(ع) گروهى از جنگجويان قبايل عرب بودند كه در پادگان شهر كوفه بر كرانه فرات سكونت داشتند و فتوحات اسلامى را تا شرق ايران گسترش مىدادند. فتح بينالنهرين و سرزمينهاى مرتفع ايران، همانند فتح سرزمين شام، مصر و آفريقاىشمالى، كار قبايل عرب مسلمان شدهاى بود كه در دستههايى مستقل زير فرمان رهبرانشان مىجنگيدند. به منظور محافظت سرزمينهاى فتح شده، آنان در اردوگاههايى نظامى (امصار، جمعِ مصر) مستقر شدندكه به شكل جزايرى صرفاً عربىـاسلامى در ميان انبوه خارجيانِ تحت انقياد باقى ماندند: بصره (14/653) و كوفه (17/638) بر كنار فرات، فسطاط مصر (قاهره قديم، 20/641) بر رود نيل و قيروان (34/654) در تونس امروزى. در شرق ايران از واحهاى كه دورادور مرو، دژ مرزى ايران قديم (مرى امروز در تركمنستان) را فراگرفته بود، از سال 31/651 براى همين منظور استفاده مىشد. مبارزان اسلامى (مقاتله) در اين اردوگاهها اسكان مىيافتندو بر حسب قبيله و عشيره خود در محلّههايشان گرداگرد يك ميدان مركزى كه مسجدى داشت، از يكديگر متمايز مىشدند. فرمانده (امير) آنان والى ايالت نيز بود; او مسئوليت جمعآورى جزيه از غير مسلمانان ذمّى و تقسيم مو رجبِ (عطاء) به افراد قبايل و عشاير ميان آنان مطابق فهرست ارتش بر عهده داشت. مبارزان عرب خود را منحصراً وقف فتوحات مىكردند در حالى كه تجارت و دادوستد در اختيار طبقهاى روبهرشد از غير اعراب قرار داشت. بخشى از اينان بوميان غير مسلمانى بودند كه به عنوان موالى به عشاير يا رهبرانى خاص ملحق مىشدند. پيشروى و گسترش اسلامى از اين اردوگاهها آغاز شد: از بصره و كوفه به ايران، از مرو در شرق ايران به آسياى مركزى، از فسطاط مصر به شمال آفريقا و از قيروان به كشور مغرب و درون اسپانيا. تشيع در محيط پادگان شهر كوفه بر كرانه فرات كه بيشتر مبارزان موجود در آن را اعضاى قبايل جنوب عربستان تشكيل مىدادند، موجوديت و گسترش يافت. حضرت على(ع) در طول مبارزه براى قدرت (خلافت) به اين شهر پناه آورد و مورد حمايت قرار گرفت.شيعيان على(ع) را تنها خليفه بر حق مىدانند و عنوان خلافتى «اميرالمؤمنين» را منحصراً به آن حضرت نسبت مىدهند. طبق احاديث آنان، خلافت كوتاهمدت آن امام (40ـ35 / 661ـ656) تنها حكومت مشروع بوده كه امت اسلامى از زمان رحلت حضرت پيامبر تجربه كرده است. لكن، خلافت على(ع) از همان آغاز با مخالفت مواجه شد. وى به عنوان كسى كه در قتل عثمان، خليفه پيش از خود، ذينفع بود، بناچار با سرزنش همدستى در قتل آن خليفه روبرو شد ، بويژه از آن جهت كه مجبور بود به قدرتهايى متكى باشد كه با عثمان مخالفت كرده بودند. سركردگى مخالفان وى را حاكم شام، معاويه اموى، عهدهدار بود كه در صدد خونخواهى پسر عمويش برآمد و انتخاب على(ع) را به دليل آن كه فقط اقليتى وى را انتخاب كرده بودند بىاعتبار دانست، و در واقع، پس از قتل عثمان ، اعضاى طايفه بنىاميّه از مدينه گريخته، و در انتخاب على(ع) شركت نكرده بودند.خوددارى معاويه از بيعت، و پيمانشكنى شام على(ع) را ناگزير مىكرد تا لشكركشى عليه شورشيان را تدارك بيند. لكن، هرگز چنين امكانى به وجود نيامد، چرا كه نيروهاى مخالف در جايى ديگر به حركت آمده و ظاهراً بسيار خطرناكتر شده بودند. در مكه، عايشه همسر پيامبر مخالفت خود را با على(ع) اعلام كرده بود و دو تن از اصحاب بانفوذ يپيامبر، طلحه و زبير، كه احتما در پى جاهطلبيهاى خودشان بودند به او ملحق شدند. اين سه تن در حالى كه پيروانى مسلح در اختيار داشتنداز صحراى عربستان گذشتند تا شهرهاى پادگانى كرانه فرات، بصره و كوفه، را عليه على(ع) برانگيزد. خطر از دست دادن عراق و استانهاى شرقى ايران على(ع) را وادار ساخت تا بسرعت عمل كند. او به عوض عزيمت به شام، نخست به عراق روى آورد كه شهر بصره آن را شورشيان در اختيار خود گرفته بودند. على(ع) با پشتيبانى مبارزان قبيلهاى كوفه به سوى بصره پيش رفت. مذاكره با شورشيان بىنتيجه بود و در نبردى كه در نزديكى بصره درگرفت، و در آن عايشه طبق رسم قديمى عربستان سوار بر شتر جنگجويان را، ترغيب مىكرد، سپاهيان على(ع) پيروز شدند. طلحه و زبير در اين نبرد به قتل رسيدند; عايشه به اسارت درآمد و با نگهبانانى مسلح به مدينه بازگردانده شد.جنگ جمل (پانزدهم جمادىالثانى سال 36 / نهم دسامبر 656) كه در آن دو لشكر اسلامى براى اولينبار با يكديگر جنگيدند، دو شهر مستحكم عراق را به كنترل على(ع) درآورد. وى با استفاده از اين شهرها به عنوان پايگاه، اينك قادر بود كه با معاويه اموى و اهالى شام درگير نبرد شود. پس از بىنتيجه ماندن مذاكرات لشكريان عراق و شام در تابستان سال 37ـ36/657 در صفين واقع در كرانه فرات ميانه (دركرانه راست، غرب رقه امروزى) با هم درگير شدند. بعد از هفتهها زدوخورد و مبارزه سخت تنبهتن، دو طرف درگير، سرانجام موافقت كردندكه دو حَكَم بىطرف براساس قرآن به عنوان اصلى هدايتگر جنگ را فرونشانند. موضوع حكميّت ـتا آنجا كه امروز مىتوان آن رابازسازى كرد ـاين مسأله بود كه آيا اقداماتى كه عثمان در دوران حكومتش انجام داده بود موافق وحى الهى (قرآن) بوده، يا آن كه اعمالى صرفاً مستبدانه بوده است. تصميمگيرى در اينباره بستگى به آن داشت كه آيا شكايتهاى اقامه شده عليه عثمان و در نهايت عزل اجبارى او موجّه بوده است يا نه، و آيا معاويه حق داشت به خونخواهى برخيزد و قاتلان مورد حمايت على(ع) را مؤاخذه كند.اين واقعيت كه على(ع) با قبول حكميّت به صورتى غيرمستقيم خلافتش را قربانى مىكرد در صفوف پيروان خودش اعتراضهاى شديدى را برانگيخت. بسيارى از حاميانش اين امر را تخطى از فرمان الهى مىدانستند كه او مايل باشد حقوق خاص خود را در معرض قضاوت انسانها بگذارد.و قتى او پس از بازگشت از صفين به كوفه، صحابى پيامبر، ابوموسىاشعرى را به عنوان حكم خويش برگزيد، مخالفان خشمگين دسته دسته شهرهاى پادگانى بصره و كوفه را ترك كردند و در ناحيه نهروان در شرق دجله گردآمدند. خوارج خواستار آن شدند كه على(ع) اقرار كند با پذيرش حكميت عملى غيردينى مرتكب شده است، و از او تقاضاى لغو آن را كردند خليفه پاسخ آنان را با اسلحه داد; در ماه صفر سال 38/ژوئيه 658، خوارج در ناحيه نهروان مورد حمله قرار گرفتند و در هجومى بىامان بسيارى از آنان قتلعام شدند.گزارشهاى مورخان عرب درباره دادگاه حكميّت (حكومه) متناقض و مبهم است. ياحتما دو حكم ـابوموسى اشعرى از جانب على(ع)، و عمروبن عاص، فاتح مصر، از جانب معاويه ـدر ماه شعبان سال 38/ژانويه 659 در روستاى اذرُح (در جنوب اردن بين پترا (سلع فعلى) و معان) باهم ملاقات كردند. اين كه دو حكم چه قضاوتى كردند و حاضران در اذرح چه نتيجهاى از اين حكميت گرفتند نمىتواند از گزارشهاى متناقض معلوم شود، چرا كه گزارشهاى ياد شده همگى بعد از آن زمان نوشته شدهاند.اين دو حكم ظاهراً در اين نكته توافق داشتهاند كه عثمان را نمىتوان به دليل ارتكاب عملى كه ناقض قانون الهى باشد به گناه متهم كرد. از اين روبه نظر مىرسد عمر و دست كم به اين نتيجه رسيده باشد كه على(ع) با داشتن مسئوليت مشترك در قتل بناحق عثمان، حق حكومت را از دست داده است. بنابراين بيعت با فرماندار شام، معاويه اموى، به عنوان خليفه در تابستان 40/660 در بيتالمقدس صورت گرفت.با اين كار، امّت دچار دودستگى شد. على(ع) كه حوضه حكومتش منحصراً به عراق تقليل يافته بود، در رمضان سال 40/ ژانويه سال 661 در كنار در مسجدى در كوفه به دست شخصى به نام عبدالرحمنبن ملجم كه در صدد انتقام خوارج نهروان بود ضربت خورد و دو روز بعد از آن بر اثر جراحات درگذشت17. بنابراين خلافت دشمن او، معاويه، تقريباً در همه جا به رسميت شناخته شد.(60ـ41/680ـ661).بايد اشاره كرد كه هيچگونه منابعى تاريخى كه همزمان و مربوط به وقايع دوران خلافت على(ع) باشد، وجود ندارد. تا قبل از قرن دوم/هشتم نقل احاديث شفاهى بود و به صورت نوشتار ضبط نمىشد. و بعدها نيز فقط تكنگارهايى مربوط به وقايع منفرد بويژه از سوى هواداران كوفى على(ع) به روى كاغذ مىآمد.در خصوص اين قديميترين مجموعههاى احاديث شيعى به طور كلى، تنها عنوان و نام مؤلف باقى مانده است. لكن در چند مورد، نقل قولهايى مفصل در نوشتههاى وقايعنگاران بعدى وارد شده است. يكى از نخستين گردآورندگان احاديث، جابربن يزيد جُعفى كوفى است (د. 128/746) كه عناوين زير به او نسبت داده مىشود: كتاب الجمل، كتاب نهروان، كتاب صفين، قتل اميرالمؤمنين على(ع) و سندى درباره شهادت حسينبن على(ع). ابومخنف (د.157/774) كه او نيز كوفى است، تكنگاريهايى درباره جنگ جمل، صفين و ساير وقايع مربوط به تاريخ اوايل تشيع تهيه كرد كه مورخان بعدى آنها را به صورتى خلاصه برايمان حفظ كردهاند. قديمىترين متن كامل از اين نوع كتاب وقعة صفين به قلم يك شيعى كوفى است به نام نصربن مزاهم (د 212/827) كه در چندين چاپ موجود است18.اين حقيقت كه اين تكنگاريهاى كوفى همگى برله على(ع) و عليه بنىاميه است، تعجّبى ندارد. پس از سقوط بنى اميّه چنين روندى مجال يافت و بنابراين نخستين نوشتههاى تاريخى اسلام راسخت تحت تأثير قرار داد. فقط پژوهشهاى تاريخى جديد روند جداسازى احاديث گوناگون و توضيح موجبات گسترش آنهارا آغاز كرده است. ارلينگ ليدويگ پترسن در تحقيقش با عنوان على و معاويه در احاديث اوليّه عربى (كپنهاگ،1964) رشتههاى مختلف احاديث را تا سرچشمههاى آنها دنبال كرد و نشان داد كه آنها در حدود پايان قرن سوم/نهم به تعبير معيارگونه مشتركى مىرسند.