روحانيّت شيعى و سلسله پهلوى (1399-1344 ق) - تشیع نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تشیع - نسخه متنی

کارول هیلن براند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روحانيّت شيعى و سلسله پهلوى (1399-1344 ق)

انقلاب مشروطيت و جنگ داخلى توأم با نفوذ فزاينده روسيه و بريتانياى كبير در طى جنگ جهانى اوّل سبب ضعف حكومت قاجار و تقويت نيروهاى جدايىطلب در ايران شد. در رشت، در كرانه درياى خزر، پس از مداخله شوروى در سال 1338 ق جمهورى شوراى گيلان اعلام شد، در حالى كه در ايالت شمالى آذربايجان كه از نظر اقتصادى قوى بود، گرايشهاى تجزيهطلبانه خودنمايى مىكردو در خوزستان در كرانه خليج فارس، انگليسيها از جنبش استقلالطلبانه رئيس قبيله عرب، شيخ خزعل، به منظور دستيابى به ذخاير نفتى كه در سال 1326 ق در آنجا كشف شده بود، حمايت مىكردند. لكن تجزيه قريبالوقوع ايران سبب شد نيروهاى ملىگرا وارد مبارزه شوند; در جمادىالآخر 1339 ق ضياءالدين طباطبايى روزنامهنگار، با پشتيبانى دستههاى قزاق كلنلرضاخان كه از قزوين به تهران آمدند و پايتخت را به اشغال خود درآوردند، كودتا كرد.

229 رضاخان در كابينه طباطبايى وزيرجنگ و سرداسپه شد، امّا در سال 1342 ق / آذر 1304 ش خود حكومت را در دست گرفت. به نظر مىرسد او، با الهام از نمونه تركيه نوين به رهبرى كمال آتاتورك، در ابتدا كوشيده است تا با تقليد از او در ايران يك جمهورى غيرروحانى ايجاد كند، لكن با آشكار شدن مقاومت علما طرحهاى خود را عوض كرد.و قتى كه چد تن از مجتهدانى كه در سال 1341 ق/ 1922 م به علّت آشوبگريهاى ضدانگليسى خود مجبور به ترك نجف وكربلا شده بودند، به قم پناه آوردند، رضاخان در سال 1343 ق به ملاقات آنان در آن شهر رفت تا متقاعدشان سازد كه سعى ندارد يك جمهورى به تقليد از جمهورى تركيه ايجاد كند.

او به منظور ابراز حسن نيّت شيعى خود حتّى در مراسم عاشوراى سال 1343 ق در تهران شركت جست. در نتيجه آن، علماكه در اين اثنا به عراق بازگشته بودند شمايلى از حضرت على(ع) وشمشيرى را كه گفته مىشود حضرت عباس برادر ناتنى امام حسين(ع) در كربلا از آن استفاده كرده است، براى صدراعظم فرستادند.230ي رضاخان متقاب به زيارت نجف رفت و در آنجا به مجتهدان بزرگ ـ ميرز محمد حسين نايينى و حاجى سيدابوالحسن موسوى اصفهانى ـ قول داد كه دست كم ماده 2 متممّ قانون اساسى 1325 ق را كه مقرر مىداشت كميتهاى مركب ازپنج مجتهد بر قانونگذارى مجلس نظارت داشته باشند، به اجرا گذارد.

در ربيعالاول 1344 ق مجلس تهران آخرين شاه قاجار، احمدشاه، را كه در خارج ازكشور بود از سلطنت خلع، و در جمادىالاول 1344ق / آذر 1304 ه .ش رضاخان را شاه ايران كرد. بيشتر علما نسبت به اين تغيير نظام حكومتى اعتراضى نداشتند; حفظ سلطنت به شكل سنتى آن به نظر مىرسيد به احتمال زياد تضمينى كه تجاربى غيردينى مانند آنچه در تركيه پديد آمد در ايران تكرار نشود. لكن حقيقت موهوم بودن اين اميدوارى در اندك زمانى برملا شد. رضاشاه در تمام دوران حكومتش (1320-1304) سرسختانه و مصرّانه هدف خود را داير بر اصلاح حكومت ايران به شيوهاى اروپايى دنبال كرد و با اين كار استبداد سلطنتى را قوّت بخشيد ونفوذ علما را كاهش داد.

يرشته قوانينى قب در دوران نخستوزيرى رضاخان به تصويب رسيده و امتيازات پيشين علما را تا حد زيادى كاهش داده بود. قانون خدمت نظام وظيفه مصوب 1304 ه .ش آن دسته از طلاب را كه بتوانند به گواهى يك مجتهد سرشناس اجازه اجتهاد كسب كنند امّا اين قانون آنان را ملزم مىكرد تا درحضورهيأت ممتحنه دولتى نيز امتحان دهند.231 جلوگيرى از فعّاليّت دادگاههاى شرعى به نفع دادگاههاى عرفى و معمولسازى قانونى مدنياز روى سرمشق فرانسوى در سال 1305 ه .ش انحصار علما بر حق قضاوت را حتّى محدودتر از پيش كرد. سختترين ضربه را قانون 1310 ه .ش ومارد آورد كه منصب ثبتى حكام شرع در تصديق وثبت قراردادها وامور قانونى را ازآنان سلب كرد. با اين قانون علما نه فقط بخش عظيمى از نفوذ اجتماعى خود را از دست دادند بلكه از يكى از مهمترين منابع درآمد خود كه حقالثبت بومد نيز محروم شدند.

همزمان با آن، رضاشاه با غيردينى كردن نظام آموزشى كشور اعمال فشار خود ادامه داد. در سال 1309 ه .ش وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) براى تحصيلات دينى برنامهاى تدوين كرد كه به دنبال آن در سال 1313 ه .ش مقرراتى مشابه براى تحصيلات عالى مذهبى وضع شد.232 در سال 1313 ه .ش دانشكده الهيات در دانشگاه تازه تأسيس تهران داير شد و از سال 1315 ه .شفقط كسانى مىتوانستند قاضى باشند كه به كسب درجه دانشگاهى در رشته حقوق نايل آمده باشند.

بعلاوه، قوانينى در باره لباس پوشيدن وجود داشت كه به تقليد از نمونه كمال اتاتورك بود:در سال 1308 ه .ش پوشيدن لباس اروپايى براى مردان تجويز شد. علما از اين امر مستثنا بودند امّا كميسيونهايى دولتى روحانى بودن يا نبودن شخص را معين مىكرد. در سال 1315 پوشيدن چادر ممنوع شد و شاه در صدد برآمد حركت دستجات عمومى و زنجيرزنى ونوحهخوانى و تعزيهدارى را در ماه محرم متوقف كند (رك: ص 276 و بعد).

سياستهاى رضاشاه با مقاومت يكپارچه و نيرومند روحانيان مواجه نشد. مخالفتهايى انفرادى به چشم مىخورد، و سيدحسن مدرس، يكى از مخالفان رضاشاه، در سال 1316 ه .ش در زندان به قتل رسيد. اعتراضهاى علماى منفرد عليه اشاعه آداب ناپسند اروپايى به صورت حوادثى پراكنده باقى ماند، از قبيل وعظ غضبآلود آيتالله بافقى عليه زنان دربارى كه بدون پوشيدن چادر به زيارت حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم رفتند.

نقل مىشومد كه پس از وعظ آيتالله بافقى سردار تيمورتاش حرم را باتوپ محاصره كرد، با چكمه و مهميز بدرومن رفت و محاسن آيتالله بافقى را در دست گرفت و او را كشانكشان از آنجابيرون برد. اين روحانى در سال 1323 ه .ش در حال تبعيد در بست حرم شاه عبدالعظيم در رى درگذشت.233

رضاشاه به كمك ارتش نوين خود نه فقط توانست نيروهاى تجزيهطلب شمال و غرب كشور را شكست دهد بلكه هرگونه مقاومت در برابر سياستهاى داخلى خود را نيز سركوب كرد. دردهه 1310 ه .ش رومحانيت شيعى با ديكتاتورى نظامى شاه مخالفت نمىكرد زيرا بخش عظيمى از طلاب عقايدى نوين و آزادانديشانه داشتند. نشريه همايون كه از سال 1313توسط احمد كسروى، مورخ و روزنامهنگار آزادانديش وم ضد روحانيّت، در قم انتشار مىيافت تأثيرى فراوان در راستاى همان خطوط داشت.

طرفداران حكومت دينى و متجددان حتى در ميان مخالفان، مشروطهخواهان وآزادانديشان احساسات عمومى را برمىانگيختند. درمقابل آن، نيروهاى مذهبى سنّتى در وهله اول نيازمند تجديد سازمان واصلاح بودند، و قم اكنون پس از قرنها براى نخستين بار ايفاى نقشى مهم را آغاز كرد. در فاصله سالهاى 1299 تا 1308 ه .ش اين شهر نه فقط بر مشهد، مركز قديمى مطالعات شيعى در ايران، بلكه حتّى بر عتبات عراق، جايى كه فعّالّيتهاى علما را قدرت قيمومت بريتانيا (از سال 1299 ه .ش) سخت محدومد كرده بود، سبقت گرفت.

برجستهترين شخصيّت در ميان علماى قم آيتالله عبدالكريم حائرى يزدى (ت. 1276 ه .ق)، تنها مجتهد ايرانى بومد كهدر سالهاى 1299 تا 1308 ه .ش در كنار دو تن از مراجع نجف، ابوالحسن اصفهانى و محمدحسين نائينى، به عنوان مرجع تقليد مورد تصديق قرار گرفت. حائرى كه مدّتى را در نجف و كربلا سپرى كرده بود از 1292 تا 1301 ه .ش در شهر اراك (در جنوب شرقى همدان) تدريس مىكرد. در آنجا گروه زيادى ز طلاب، ازجمله خمينى جوان (ت. 1320 ه .ق در خمين) گرد او جمع شدند.

آيتالله حائرى در 1340 ه .ق به قم رفت و تا زمان وفاتش در سال 1355 ه .ق در آنجا به تدريس اشتغال داشت. در نتيجه اقدام اوبود كه مهمترين حوزه علميه شيعيان دوازده امامى ايران در اين شهرتأسيس شد و بر اثر فعّاليت خستگىناپذيرش شهرقم داراى چندين مدرسه، يك كتابخانه، بيمارستان، زائرسرا و مقبرههايى شد.234 حائرى وارد سياست نشد و مانند شاگرد و جانشين خود، بروجردى، مظهر نوع سنّتى يك عالم امامى محافظهكار بود كه درنظرش تمام امور دنيوى كراهتآميز بومد و حتىالمقدومر بايد از آن دورى مىشد. اين پرهيز سياسى علماى برجسته مسلماً براى شاه دنبال كردن سياستهاى تمركزبخشى و غيردينى كردن حكومتش را آسانتر مىكرد.

تمايل قابل توجّه رضاشاه به حكومت رايش آلمان در طى جنگ جهانى دوّم به سقوط او منجر شد. بر اثر مخالفت شاه با بازگرداندن مشاوران آلمانى مقيم ايران به كشورشان، سربازان انگليسى و روسى در شهريور 1320 ه .ش وارد ايران شدند و شاه را مجبور كردند به نفع پسرش محمدرضا از سلطنت كناره گيرد.

نيروهاى اشغالگر شوروى آذربايجانيها و كردها را به مبارزه براى كسب خدومختارى در نواحى زير نفوذشان ترغيب مىكردند درحالى كه انگليسيها زمينهاى نفتخيز جنوب را در اختيار داشتند و مايحتاج همپيمانان روسى خود در قلمرو ايران را تدارك مىديدند. نظر به ضعف شاه جوان، اكنون علما توانستند تعدادى ازامتيازاتى را كه در دومران زمامدارى رضاشاه از دست داده بودند بار ديگر تصاحب كنند. در سال 1327 ه .ش پانزده مجتهد فتوايى صادر كردندكه زنان را از حضور در ملأ عام بدون پوشيدن چادر منع مىكرد. حتّى مراسم عزادارى محرّم بزودى به خيابانها كشيده شد. باوجود اين، بيشتر علما خود را از فعّاليتهاى احزاب سياسى پس از سال 1322ه .ش، كه همگى بيش و كم افكارى غربى داشتند، دور نگهداشتند. آيتالله حسين بىعلى طباطبايى بروجردى (1340-1253 ه .ش) كه در قم سرگرم تدريس بود و از سال 1328 ه .ش عموماً وى را مرجع تقليد اعلم مىدانستند قريب دو هزار تن از علما را در بهمنماه 1328 ه .ش به مدرسه فيضيّه قم دعوت،، و به آنان تكليف كرد كه به هيچ حزبى نپيوندندو در امور سياسى دخالت نكنند.235 خود او كه مانند سلف خويش آيتالله حائرى، عالم و اديبى پرهزيكار بود بندرت به سئوالهاى سياسى روزمره پاسخى علنى مىداد. حتى در دوران مبارزه براى ملى كردن شركت نفت ايران و انگليس علما آشكارا خود را از آن دور نگهداشتند. رهبر جبهه ملّى، دكتر محمد مصدق كه مجلس د روز 10 ارديبهشت 1330 ه .ش او را به نخستوزيرى برگزيد واو روز بعد از آن شركت نفت ايران و انگليس را ملّى كرد، نتوانست بىقيد و شرط متكى به حمايت روحانيت باشد.

علما به سبب افكار آزادانديشانه جبهه ملّى وهمكارىاش با جناح چپ به آنان بدگمان بود، و زمانى كه مصدق در سال 1331 ه .ش قانونى مربوط به حق رأى بانوان تهيه كرد مخالفت مجتهدان برجسته، شامل آيتالله بروجردى، سبب شكست اين طرح شد. علما بى ميل نبودند كه سرنگونى مصدق دراثر كودتاى نظامى 28 مرداد 1332 ه .ش به تحريك سازمان سيا، و نيز فروپاشى جبهه ملى را شاهد باشند. آنان پس از سقوط رقيبانشان، يعنى مخ

شاه فارغ ازمخالفت ملّى و برخوردار از پشتيبانى امريكا در اندك زمانى فرصتى به دست آورد تا سياستهاى پدرش براى نوينسازى كشور وتمركزبخشى دقيق را از سر گيرد، و روحانيت بار ديگر خود را در نقش قديمىاش يافت كه تنها نماينده مردم در برابر حكومت استبدادى ونفوذهاى غيراسلامى بود. در بهمن 1339 ه .ش عاليترين مرجع تقليد آيتالله بروجردى درنامهاى مخالفت خود را با لايحه اصلاحات ارضى كه دولت به مجلس برده بود، اعلام داشت.

مخالفت روحانيان با اصلاحات ارضى شاه فقط تا حدى ناشى از منافع شخصى بود. با آن كه داشتن املاكى قابل ملاحظه براى خانوادههاى بزرگ علما امرى غيرعادى نبود، اكثريت عظيمى از ملايان بيشتر در محيطهاى شهرى بودند يا حتّى نماينده منافع خرده مالكانى روستايى بودند كه قرار بود از اين اصلاحات بهرهمند شوند.237 ياحتما پيامد مهمتر آن ترس از اين بود كه روحانيان ممكن است نفوذ خود بر اراضى موقوفه را از دست بدهند.

238 بعلاوه، مخالفتى اساسى با دخالت در دارايى خصوصى كه شريعت و قانون اساسى آن را تضمين كرده بود شايد در اين زمينه نقشى داشته است.239 همچنين در زمينههايى چون سياست شاه در جانبدارى از اسرائيل، اقداماتش در جهت برخوردارى زنان از حقوق مساوى با مردان، و نيز با طرح اعزام سپاهيان دانش به دورترين روستاها به منظور از ميان بردن انحصار آموزشى ملايان مخالفتهايى با شاه به چشم مىخورد. استبداد روزافزون شاه، فساد فزاينده و خشونت نيروهاى انتظامى، سازمان امنيّت وارتش همگى بر تصوير سنتّى از ظلم شاه مىافزود. روحانيان بيش از پيش به مخالفت با حكومت مىپرداختند در حالى كه حملههاى شاه به روحانيت 0«مرتجع» شديدتر مىشد.

پس از درگذشت آيتالله بروجردى در دهم فروردين 1340 ه . ش، علما ديگر رهبرى كه مورد قبول عامه باشد نداشتند. كوششهاى شاه براى واگذارى مرجعيّت به يك مرجع عراقى (و در نتيجه داراى خطرى كمتر براى سياست داخلى ايران)، آيتالله سيد محسن حكيم در نجف، ناموفّق بود.240 بيشتر مجتهدان مسلماً دشمن شاه بودند امّا در آن زمان اصلاح مؤسسات مذهبى بيشتر مورد نظر بود تا سرنگونى رژيم.

241 پس از درگذشت آيتالله بروجردى در دهم فروردين 1340 ه .ش، علما ديگر رهبرى كه مورد قبول عامه باشد نداشتند. كوششهاى شاه براى واگذارى مرجعيّت بهيك مرجع عراقى (و در نتيجه داراى خطرى كمتر براى سياست داخلى ايران)، آيتالله سيد محسن حكيم در نجف، ناموفّق بود.240 بيشتر مجتهدان مسلماً دشمن شاه بودند امّا در آن زمان اصلاح مؤسسات مذهبى بيشتر مورد نظر بود تا سرنگونى رژيم.

241 پس از درگذشت آيتالله بروجردى گروهى از علما و اشخاص غير روحانى امكان انجام اصلاحات وسازمان آينده روحانيت را در گزارشهاى ماهانه انجمن ماهانه دينى تهران مورد بحث قرار دادند. چندين گزارش از اين نوع با عنوان «بحثى در باره مرجعيّت و روحانيت» در سال 1340 ه .ش انتشار يافت. 242 اساس بيشتر اين مقالات كه مجتهدان بزرگ و نيز يك غيرروحانى متدّين، مهندس مهدى بازرگان، ارائه مىدادند آيهاى قرآنى بود كه مؤمنان را به «الامر بالمعروف والنهى عنالمنكر» موظف مىكرد.

نفى كامل حكومت غير دينى را مىتوان ازاين تفسير استنباط كرد كه به موجب آن جامعه مؤمنان به حكومت برخود فراخوانده مىشد. از ويژگيهاى بحث اين مصلحان آن بود كه در باب ضرومرت تعيين يك مرجع تقليد اعلم جديد ترديد داشتند. درمقالههاى دو تن از مجتهدان، مرتضى جزائرى و محمود طالقانى، اين حقيقت مورد تأكيد قرار مىگيرد كه به رسميّت شناختن يك مرجع تقليد اعلم پديدهاى نسبتاً جديد است و شيعيان پيشين از آن اطلاعى نداشتند; در ضمن آنها اين سئوال را مطرح مىكردند كه آيا يك عالم دينى مىتواند در تمام مسايل مذهبى «اعلم» باشد.

از اين رواين دو مجتهد برتأسيس يك شوراى فتوايى اصرار مىورزيدند كه در آن برجستهترين مجتهدان كشور مانند شوراى رهبرى دانشگاه سنّى ازهر در قاهره ـ بتوانند مسايل مطرح شده را مورد بحث قرار دهند و با يك فتواى مشترك تصميمگيرى كنند. اجتهاد كه تاكنون هريك از مجتهدان به صورتى جداگانه وبا مسئوليت فردى آن را اعمال مىكرده است بايد توسط يك گروه صور

مخالفت روحانيان با رژيم شاه اكنون جنبهاى اساسى به خود گرفت. اقليّتى كه سخنگوى آنان شخصى تا آن زمان ناشناخته به نام آيتالله خمينى، شاگرد آيتالله حائرى، بود حتى جرأت كرد كه خواهان براندازى سلطنت شود. پس از آن كه شاه طرحهاى خود را براى يك انقلاب سفيد در بهمنماه 1340 ه .ش با مراجعه به آراى عمومى اعلام داشت، در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در مدرسه فيضيه قم ميان طلاب و عاملان ساواك كه بزور وارد مدرسه شده بودند برخوردهايى صورت گرفت.

در روز دهم محرّم، آيتالله خمينى در يك سخنرانى بر مقاومت در بابر «يزيد زمان ما» اصرار ورزيد وتظاهرات عليه «ظالمان» به دنبال آمد. روز بعد، آيتالله خمينى و چهاردهتن ديگر از علما در شهرهاى قم، مشهد و شيراز دستگير شدند. خبراين دستگيريها درشهرهاى بزرگ ايران به ناآراميهايى منجر شدو در پانزدهم خرداد نبردهاى خيابانى در تهران به وقوع پيوست. شاه به سربازان دستور تيراندازى داد وتعداد كثيرى از مردم كشته شدند. آيتالله خمينى كه مدتى كوتاه آزاد شده بود بار ديگر در13 آبان ماه 1343 هـ . ش دستگير و تبعيد شد.بيش از ده سال شاه توانست تمام مخالفتها، شامل مقاومتهاى روحانيون، را با حمايت ارتش، نيروى انتظامى و ساواك به شكلى خشونتآميز سركوب كند.

در حالى كه روحانيّت بار ديگر به حالت تسليم عادى بازگشت، كوششى قابل توجّه در مجامع انديشمندان غيرروحانى به منظور نوينسازى سنّت شيعى ومناسبتر كردن آن به چشم مىخورد. كانون اين فعّاليتها حسينيّه ارشاد بود، عبادتگاهى كه به منظور اداى احترام به امام حسين(ع) (رك: ص 284) در قلهك درحومه تهران بنا شده بود. دكتر على شريعتى (1356-1312ه .ش) بزودى با سخنرانيها و انتشارات خود در جمع اين انديشمندان مقامى برجسته يافت. او دانشمندى دينى و جامعهشناسى داراى گواهينامه دكترا از دانشگاه سوربون بودكه انديشههايش نه فقط از تجددگرايانى اسلامى چون جمالالدين افغانى (1314 ه . ق /1275 ه .ش)، محمد عبده (د. 1323 ه .ق / 1283 ه .ش) و محمد اقبال (د.1357 ه .ق / 1316 ه .ش)، بلكه كارل ماركس و ماكس وبر، ژان پل سارتر، هربرت ماركوس وفرانتس فانون متأثر بود. شريعتى كه متقاعد شده بود در يك جامعه شيعى سنتى هرگونه كوششى براى رهايى مردم ناموّفق خواهد بود مگر آن كه نمادها وارزشهاى شيعى محترم شمرده شود، درصدد برآمد تا به تصوير امامىِ تاريخ اهميّتى مترقى ـ انقلابى وم جديد ببخشد:

اسلام اصيل محمد(ص) و على(ع) به عنوان نمونهاى از يك جامعه بىطبقه جلوهگر مىشومد كه امامان براى تحقّق آن مأمور شدند;پس از غيبت وظيفه هدايت امت ـ يعنى وظيفه امامت ـ بر عهده انديشمندان روشنفكر است;رهبر انقلابى و مورد تصديق مردم جانشين امام شهيد مىشود. انتظار براى امام غايب چشماندازى انقلابى، يعنى انتظار براى امت بىطبقه آينده، مىشود. اين نكته قابل درك است كه آن دسته از روحانيان شيعى كه شريعتى آنان را به سبب رفتار ارتجاعى و تعلّم بدون تفكرشان سخت مورد حمله قرار مىداد واساساً وجود آنان را غيرضرورى مىدانست، او را متهم كنند كه عامل خارجى است.14 در سال 1351 ه . ش شاه حسينيه ارشاد راتعطيل كرد و شريعتى در سال 1355 پس از دورهاى طولانى زندانى بودن ايران را ترك گفت واندكى پس از آن به صورتى نامعلوم در انگلستان درگذشت. نوشتههاى اوتا حد زيادى مورد تومجه انديشمندان ايران، خاصه دانشجويان، بود امّا انقلاب ايران تفكرات او را كه سخت متأثر از انديشههاى غربى بود، در اندك زمانى پشت سرگذاشت.244

كتابشناسى

/ 25