دروزيان (دروزيه) - تشیع نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تشیع - نسخه متنی

کارول هیلن براند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مكتب فارسى: پذيرش آيين نوافلاطونى

مهمترين تحولى كه در دعوه اسماعيلى در دوران فاطمى ايجاد شد دگرسانى اساطير عرفانى درباره منشأ عالم و رستگارى روحانى (رك. پيشتر ص 348) به صورت نظامى بود كه مفاهيم نوافلاطونى به آن شكل مىداد.

از پايان قرن دوم / هشتم تا حدى به پيشنهاد خلفاى عباسى در بغداد، متون فلسفى و علوم طبيعى از زبان يونانى و از طريق سريانى ـ آرامى به عربى ترجمه مىشد. قبول آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيانى چون فلوطين (د. 270) و برقلوس (د.485) يك مكتب فلسفى مستقل عربى ـ اسلامى را پديد آورد كه فلسفه قديم را مشتاقانه جذب كرد و كوشيد آن را با وحى قرآنى و شرح اسلامى هماهنگ كند59. اولين شارح اين مكتب كندى كوفى (د. پس از 256/870) بود; دو تن از مهمترين جانشينان او فارابى (د. 339/950) و ابن سينا (د. 428/1037) اهل ناحيهاى مرزى بودند كه شامل شرق ايران و آسياى مركزى را از يكديگر جدا مىكرد. در آنجا از قرار معلوم حتى الهيات اسماعيلى ابتدا در لفاف اصطلاحات نوافلاطونى درآمد.

مؤسس «مكتب فارسى» نوافلاطونگرا، داعى محمد نسفى60 بود كه فعاليتهايش را در نيشابور آغاز كرد و بعد در بخارا به شكلى پرآوازه نصربن احمد امير سامانى و چندين نفر از درباريانش را به مذهب اسماعيليه درآورد، اما در سال 332/943 به دستور نوح، پسر و جانشين نصر بن احمد، اعدام شد61. نقل قولهايى از اثر مهم او المحصول در اسناد بعدى اسماعيليه محفوظ مانده است.

الهيات و عالمشناسى نسفى را مىتوان بر حسب جنبههاى اختصاصى آنها بازسازى كرد62. خداوند نه شىء است و نه لاشىء; وجودش از همه مفاهيم زبانشناختى و تمامى دانش فراتر مىرود. بوسيله كلام خلاقش مُبدأالاول را از لاشىء مىآفريند، عقل كه دائمى و كامل است در خودش قرار داردو از راه انديشه تمام وجود را در قبضه خود دارد. در آن، نفس (كل) كه ذاتش برخلاف ذات عقل، حركت در زمان است، بوجود مىآيد (تولَّد); آن ناقض است زيرا حركت بىوقفهاش نشانه تلاش براى عاملى است كه روزى به كمك عقل آن را به دست خواهد آورد. حركتش ماده (هيولا) را به وجود مىآورد در صورتى كه سكون عقل سبب ترقى صورت مىشود; و بدين ترتيب عالم مادى شكل مىگيرد. نفس انفرادى يك جزء از نفس كل است و نيز بىوقفه براى كمال و آرامش تلاش مىكند و سرانجام آن را در علم در عقل كل مىيابد.

تعاليم جديد نسفى به مباحثهاى ادبى در درون دعوه منجر شد كه حفظ قطعاتى از اثر مفقودش در قالب نقلقولهايى مرهون آن است. معاصر او، ابو حاتم رازى، داعى رى در چند جا از كتابش با عنوان الاصلاح از ان انتقاد كرد63; برعكس، ابويعقوب سجستانى (د. حدود 390/1000)، كه به نظر مىرسد نسفى و جانشين راضى در رأى بوده است، در كتاب خود النصره از تعاليم نسفى دفاع كرده است. تأليفات متعدد سجستانى (كه از قريب بيست عنوان در حدود دوازده فقره هنوز موجود است) اصول اعتقادى نوافلاطونى ـ اسماعيلى را براى نخستين به تفصيل شرح مىدهد.

اثر عمده او كتاب المقاليد است كه واكر (P. E. Walker) آن راتحليل كرد بخشى از: كتاب الينابيع اوكه هانرى كوربن به زبان فرانسه ترجمه كرده است، توصيفى اجمالى از بخشهاى اساسى الهيات اوست و به نظر مىرسد هدف از نگارش آن استفاده گروه وسيعترى از خوانندگان بوده باشد. در نظر سجستانى جايگاه نفس كلى در عالم عقلانى اعلى مبهم است، همان گونه كه در نظر افلوطين: نفس كل «دوسو» دارد، يكى رو به بالا به طرف عقل، و يكى رو به پايين به طرف ماده، از آنجا كه نفس كل در مقابل وسوسه تسليم در برابر فشار افتادن در دام عالم مادى و «فراموش» كردن اصل خود، مقاومت نمىكند، بايد عقل آن را ازياد نبرد و نجاتش دهد. بنابراين نفس بشرى به عنوان جزئى از نفس كل در حركت نزولى آن و صعود دوبارهاش سهيم است، لكن برايش مقدور نيست كه فقط با نيروى خود باز گردد. تنها علم است كه عقل دراختيار دارد و آن را به انجام اين كار قادر مىسازد.

پيامبران الهام يافته و امامان وارثشان مناديان عقلاند و ورود به مذهب اسماعيلى دقيقاً همان عمل علم است كه منشأ نفس را به يادش مىآورد و رجعت آن را عملى مىسازد. علم عامل نجات است، و درحالى كه اكنون فقط براى معدودى از محرمان قابل دستيابى است، در هنگام قيامه، عصر قائم منتظر (مهدى)(عج) بر همگان آشكار خواهد شد. اين بهشت تجديد شده است64.

ادغام مذهب اسماعيليه و آيين نوافلاطونى در خارج از حوزه نفوذ فاطميان و بدون دخالت آنان صورت گرفت. سه نويسنده فعال در ايران كه ذكرشان گذشت بوضوح فاطميان را نه علوى مىشمردند و نه امام، در نهايت، آنان را خلفاى مهدى قائم منتظر، محمد بن اسماعيل، مىدانستند (رك. پيشتر، ص365). بنابر اين هر سه نفر «قرمطى» بودند65. مادام كه فاطميان در دارالخلافه تونس بودند آيين نو افلاطونى به ادبيّات دعوه آنان راه نيافت و حتى پس از نقل مكان آنان به قاهره (362/973) اساطير عرفانى قديم تسلط خود را حفظ كرد، چنانكه رساله آدم شناختى تأليف ابو عيسى مرشد براى خليفه معزّ (رك. پيشتر ص348) نشان دهنده اين نكته است. در ابتداى قرن (پنجم/) يازدهم بود كه دعوه فاطميان انديشههاى الهيات نوافلاطونى را پذيرفت، البتّه نه در شكلى كه نسفى و سجستانى مطرح مىكردند. اندكى پيش از سال 390/1000 يك داعى از عراق، حميد الدين كرمانى (د. 411/1020) به دربار فاطميان در قاهره آمد. او در مقالهاش «الرياض» سعى كرد مجادله سه نويسنده ارشد مكتب فارسى را فرونشاند66.

نظام نوافلاطونى خود او كه در رساله كلامى جامعش «راحة العقل»67 توصيف شده است، با الهيات نسفى و سجستانى كه بمراتب به افلوطين نزديكتر هستند، تفاوتى محسوس دارد. به اعتقاد كرمانى، از عقل اول يك عقل دوم موسوم به «نفس» ناشى مىشود (انبعث) و از اين يك، سومى پديد مىآيد و همين طور تا دهمين عقل. عقلهاى سوم تا نهم هفت فلك سيّارهاى را به حركت در مىآورند در حالى كه پايينترين آنها، عقلالفعّال ( intellectucagens) در مقام يك آفريدگار بر جهان مادى و خاكى كه خود آفريده است حكمفرمايى مىكند68.

با اين ده عقل، ده درجه دعوه دنيوى مطابقت دارد: با پيامبر ناطق، عقل اول; با وصى، عقل دوم; با امام، عقل سوم; و همين طور تا پايينترين درجه داعىِ صرف كه بر نفس مؤمنين كه به آيين خود درآورده است تأثير مىگذارد و او را در مسير منتهى به حقيقت همراهى مىكند. همچنان كه جهان اوليه فقط از طريق سطوح دهگانه جهان معقول با عقل اول در ارتباط است، شخص كامل فقط از طريق درجات سلسله مراتب دعوه به مفهوم واقعى وحى، كه ناطق آن را اعلام داشته است، دسترسى مىيابد.

در قرن يازدهم م. الهيات كرمانى شكل رسمى دعوه فاطميان شد. اصول اعتقادى او درباره ده عقل در نوشتههاى داعيان برجستهاى چون مؤيَّد (د. 470/1077) و ناصر خسرو (د. حدود سال 481/1088) يافت مىشود. اين اصول كه طيّبيان يمن (رك. ص 400) در قرن دوازدهم م. توسعه بيشترى به آن بخشيدند و به هند انتقال يافت، الهيات اسماعيليان را تا امروز مشخص مىكند.

منابع درجه اول به صورت ترجمه

سجستانى، كتاب الينابيع، ترجمه فرانسه به قلم هانرى كوربن:

H. Corbin, Le Levre des Sources, in: Trilogie Ismaelienne, Tehran/Paris 1961 , ناصر خسرو، روشنايىنامه، ترجمه آلمانى به كوشش:

H. Ethe, ZDMG 33 (1879), 645 - 65 and 34 (1880), 428 - 64, 617 - 42 ; سعادتنامه، ترجمههاى فرانسه و انگليسى به ترتيب به قلم:

felicite, ZDMG 34 (1880), 643-74; Engl by G. M. Wickens, IQ 2 (1955), 117-32 ; گشايش و رهايش، ترجمه ايتاليايى توسط:

P. Filippani _ Ronconi, Il libro dello scioglimento e della liberazione, Naples 1959.

منابع درجه دوم:

دروزيان (دروزيه)

يكى از دلايل مهم توفيقات شگفتانگيز دعوه اسماعيلى بىترديد اين چشمانداز فريبنده بود كه ظهور قريبالوقوع مهدى قائم دين اصيل بهشتى و عارى از تشريع را باز خواهد آورد. امّا طولى نكشيد كه تأخير در اين ظهور مورد انتظار مشكلاتى را براى قرمطيان پديد آورد; براى مثال، داعى ابو حاتم رازى اهل رى هنگامى كه تاريخ پيشبينىشدهاش براى ظهور مهدى بدون وقوع چنين رويدادى سپرى شد ناگزير از فرار گرديد، و در بحرين در سال 319/931 حتى يك مهدى معرفى، و قانون شرع ملغى اعلام شده بود (رك. پيشتر ص 172).

با تأسيس يك سلسله امامت در دعوه فاطميان، ظهور مهدى به آيندهاى دور موكول شد، اما حتى در آن زمان شريعتستيزى پنهان باقى ماند و در آغاز قرن يازدهم م. به صورت يك نهضت اباحيگرى تمام عيار سربرآورد.

قديمىترين مدرك، الرسالهالوعظه به قلم داعى كرمانى مربوط به سال 408/1017 است70ي. در اين رساله، كرمانى كه احتما چندين سال را در قاهره سپرى كرده بود زبان به سرزنش يك داعى ديگر، حسن بن حيدر اخرم، گشود كه تعاليم نادرست او وى را برآشفت. اخرم مدعى شده بود كه قيامت آغاز شده است، خليفه حاكم خداست و تنزيل اسلامى و تأويل اسماعيلى آن خرافات محض هستند. اخرم كه اهل فرغانه در آسياى مركزى بود، مورد لطف خليفه قرار گرفت اما در اثناى يك گردش سواره با پيروان حاكم كشته شد.

جانشين او حمزه لبّاد (نمدمال)، يك داعى ايرانى اهل زوزن در شرق ايران و مؤسس واقعى آيين دروزى بود. مكاتبات او كه در ميان اسناد مقدس آيين دروز محفوظ مانده است، در صفر سال 408/ ژوئن ـ ژ.ئيه 1017 آغاز مىشد; او همچنين در تعاليم خود نه تنها از الهيات الحاكم، بلكه از الهيات خلفاى سابق فاطمى، از القائم به بعد، استفاده مىكرد71، و نيز نسخ تنزيل قرآن و تأويل اسماعيلى آن را تعليم مىداد. به جاى اين دو، صرف اقرار به توحيد خداوند كافى بود و هيچگونه اعمال عبادى ضرورتى نداشت.

حاميان حمزه حتى متهم به آلوده كردن مساجد محتوايى و قرآن به نجاسات شدند. حمزه كه خود را هادىالمستجيبين مىناميد، بيشتر دوران عمرش را در مسجدى در مقابل دروازه بابالنصر در شمال قاهره سپرى كرد و خليفهالحاكم در گردشهاى سوارهاش به ملاقات او مىرفت تا با وى گفتگو كند.

حمزه مأمورى مخفى روانه كرد تا صاحب منصبان و درباريان به شناسايىالوهيّتالحاكم وادارد و استادان را وادار كرد تا به تعاليم جديد سوگند بخورند. يكى از تابعان حمزه، يكى از اهالى بخارا به نام انوشتكين، نيز ملقّب به دروزى (خيّاط) كه لقب سندالهادى (حامى رهبر) را داشت، به صورت مبلغى چنان فعال در قاهره درآمد كه پيروان اين عقيده جديد از لقب او درزيّه (درزيان) يا دروز جمع درزى نام گرفتند.

خليفهالحاكم به نظر مىرسد دستكم فعاليتهاى داعيان افراطى را تحمل كرده باشد. معلوم نيست كه آيا خود او گرايشى به عقيده آنها داشته است يا نه، امّا در هيچيك از فرمانهاى بىشمارى كه از او برجاى مانده است مدّعى الوهيت خود نمىشود. يكى از مخالفان سرسخت دروزيان داعىالدعاة قُت تگين (عربى آن: ختكّين) بود كه دروزيان بيهوده كوشيده بودند او را به آيين جديد درآورند، و در نتيجه، چندين برخورد ميان ياسماعيليان و دروزيان رخ داده اين ناآراميها زمانى به اوج خود رسيد كه (احتما در سال 408/18-1017) چند تن از پيروان درزى نامهاى را تسليم قاضىالقضات كردند كه در مسجد عمرو در فسطاط (قاهره قديم) دادگاه تشكيل داده بود. در آغاز اين نامه به جاى عبارت معمول «بسم الله الرحمن الرحيم» كلمات «بسمالله، الحاكم، الرحمن الرحيم» آمده بود. قاضىالقضات با خشم و تغيّر از پذيرفتن نامه خوددارى كرد و جمعيت خشمگين به جان قاصران افتادند و سه نفرشان را كشتند. در شهر شورشهايى عليه طرفداران اين عقيده جديد پديد آمده; درزى به دارالخلافه گريختو الحاكم با اطمينان بخشيدن به اسماعيليان داير بر آن كه دستور داده است او را اعدام كنند، توانست آنان را آرام كند72. بىدرنگ پس از آن، جمعيت منزل حمزه در بيرون دروازه را محاصره كردند و آن را به آتش كشيدند، اما اين داعى توانست همراه با دوازده تن پيروان خود جان سالم بدر برد. اين ناآرامى حمزه را وادار كرد تا ـ شايد به دستور الحاكم ـ دعوت خود را موقتاً يدر سال 409/1018 مسكوت بگذارد، و حتى بعد از آن هم احتما ديگر آن را به صورتى آشكار دنبال نكرد.او در نوشتههايش از تعصّب افراطى و نافرمانى درزى انتقاد مىكند.

حمزه در نامههايش كه همه به سالهاى 11-408/1020-1017 مربوط مىشود الهيات در روز، مجموعهاى غريب از عبارات و مفاهيم اسماعيلى ، نوافلاطونى و تشيع افراطى، را توسعه داد. براير (D. W. Bryer , P. 240) مدعى است كه حمزه تمامى نظام اسماعيلى را «همچون يك شعبده باز» به هوا پرت كرد، دوباره آن را گرفت و چنان كه مىخواست آن را به هم پيوست73. لكن انديشه اصلى غالب همواره معين است: خداوند خالق (البار) كه پس از هبوط آدم از ديد بشر خارج شده بود، خود را در جسم خلفاى عباسى، كه از القائم شروع و تا الحاكم ادامه مىيابد، تجسم بخشيده است: پس از دوران اخفا (ستر) زمان كشف فرا مىرسد كه در آن تمام اديان ـ حتى اسلام و اسماعيليه ـ مناسبت خود را از دست مىدهند.

حمزه با اعزام داعيانى فردى كوشيد تا تمامى مصر و سوريه را با شبكهاى از جوامع دروز ـ يك دعوه در درون دعوه ـ پوشش دهد. مجموعه نامههاى او دو جلد نخست قانون شرع دروز را تشكيل مىدهد74ي. ناپديد شدن خليفهالحاكم، كه احتما در اثناى يكى از گردشهاى سوارهاش در شب (در سال 411/1021) قربانى توطئه درباريان شد، سبب تقويت هر چه بيشتر عقايد دروزيان گرديد: خداوند خالق بار ديگر از بشر ناسپاس روگردان شده بود. در رساله شماره 35 قانون شرع دروز، رسالهالغيبه، و ساير متون، ستر جديد خداوند به امتحان مؤمنان تعبير مىشود75.

پس از ناپديد شدن الحاكم، حمزه سكوت اختيار كرد و «وزير» او بهاءالدين المقتنى رهبرى دعوه دروزيان را برعهده گرفت كه در اين زمان ناگزير بود فعاليت زيرزمينى داشته باشد، زيرا خليفه ظاهر، جانشين الحاكم، با صدور دو فرمان اشاعه عقيده جديد را ممنوع كرد و پيروان آن را مورد تعقيب و آزار قرار داد.

بهاءالدين از اسكندريه به اداره امور پرداخت; نامههايش كه جلدهاى سوم و چهارم قانون دروزيان را تشكيل مىدهد، خطاب به جوامعى نوشته شد كه در قاهره و مصرعليا، در وادى تيمالله در دامنه جبل حرمون در جنوب لبنان، در ناحيه كوهستانى جبل سمّاق در شمال سوريه، و نيز حجرههاى اسماعيلى بيرون از امپراتورى فاطميان در عراق و ايران، حجاز، يمن، بحرين و هند ساكن بودند. با وجود اين، اختلافهاى داخلى اقتدار بهاءالدين را تهديد مىكرد. در سال 425/1034 او رسماً دعوه را تعطيل كرد، اما وجود نامههايى به قلم او تا سال 434/1043 مورد تأييد است.

در مصر آيين دروزى در اندك زمانى در برابر تعقيب و آزار فاطميان از پاى درآمد و يكام از ميان رفت. اين آيين فقط در نواحى جنوبى و مركزى لبنان در حوران در جنوب سوريه توانست به حيات خود ادامه دهد. در آنجا حتى امروزه نوشتههاى حمزه و بهاءالدين در دسترس اقليّتى از هوشمندان (عقّال شكل جمع عاقل) قرار دارد كه هر پنجشنبه اين نوشتهها را در خلوتگاههاى (خلوات جمع خلوه) كوهستانى مطالعه مىكنند ـ اين به روشنى يادآور جلسات تدريس پنجشنبه فاطميان (مجالسالحكمه) است.

در مقابل، اكثريت نادان (جهّال) اسرار مذهب خود را نمىدانند. در چنين شرايطى مذهب دروزيان نمىتوانست به توسعه خود ادامه دهد و بنابراين دروزيان لبنان به مدت چند قرن گروهى از مردم بودهاند به جاى آنكه يك جامعه واقعى مذهبى باشند76. فقط در زمانهاى اخير روشنفكران دروزى كوشيدهاند تا عقايد اساسى مذهبشان را به همكيشان خود تفهيم كنند و آنها را در قالبى نوين و جذاب ارائه دهند77. دستنوشتههايى از قانون دروزى پيش از اين در پايان قرن هيجدهم م. به اروپا رسيده بود، اما متن كامل آن تا زمان حاضر هنوز انتشار نيافته، و فقط رسالههايى انفرادى منتشر شده است. اثر پيشتاز دو ساسى Expose de la religion des Druzes" :(S. D. Sacy) De. (1838): بر مبناى تحليلى از اين قانون است و تحقيق علمى مذهب دروزيان با تأليف اين اثر آغاز مىشود.

منابع درجه اول به صورت ترجمه

(ترجمه فرانسوى هشت متن از قانون دروزيان) S. de sacy, Chrestomathie arabe, Paris 1826, II 191-278(تصحيح و ترجمه رساله 14) E. von Dobeln, Ein traktat aus den achriften der Drusen, MO 3 (1909), 89-126چندين منبع تاريخى در دو اثر زير ترجمه شده است: de sacy, Expose, and Bryer, Origins.

منابع درجه دوم

/ 25