مستعلى، خليفه فاطمى، كه در سال 487/1094 به عوض برادرش نزار به خلافت رسيد، و پسر و جانشين او آمر، نه فقط در مصر و سوريه، بلكه در يمن و هند نيز رسماً امام شناخته مىشدند. لكن پس از آنكه آمر در سال 524/1130 قربانى حملهاى از جانب فدائيان نزارى شد، انشعاب بيشترى در دعوه اسماعيلى پديد آمد. آمر پسرى هشت ماهه به نام طيّب از خود برجاى گذاشته بود كه به محض تولد به جانشينى خلافت تعيين شده بود. اما در جوى آشفته پيرامون جانشينى، حقوق او ناديده گرفته شدو از سرنوشت اين كودك اطلاع ديگرى در دست نيست. در سال 526/1132 يكى از عموزادگان آمر مقتول، عبدالمجيد، با لقب الحافظ بر تخت خلافت نشست و آخرين خلفاى فاطمى (تا سال 567/1171) از نسل او بودند. امامت اين خاندانِ همتبار در اثر دعوه رسمى فاطمى در مصر و سوريه پيشرفت زيادى كرد، اما در يمن آخرين خلفاى فاطمى را فقط اميران عدن و چند تن از حاكمان صنعا به رسميت شناختند. ملكه صليحى، سيده اُرودى، در ذوجبله (جنوب غربى ابّ) اين فرصت را براى رهايى از نوع اقتدار قاهره غنيمت شمرد.او از داعى يمن، ذُئيب بن موسى، كه به امامت طيّب، كودك ناپديد شده وفادار ماند، حمايت كرد. داعيان طيبى بخش مهمى از جوامع يمن را آيين خود كردند و حتى پس از انقراض خاندان صلحيان (532/1138) دعوه يمنى و هندى، كه از زمانهاى بسيار قديم به آن وابسته بودند، به آيين طيّبى باقى ماندند. طيّبيان نيز درباره مسأله غيبت همان نظر نزاريان را داشتند: امام راستين، طيّب، صرفاً در غيبت به سر مى برد و رهبرى جماعت را در دوران غيبتش داعى مطلق به نمايندگى از او عهدهدار است. پس از درگذشت ذُئيب بن موسى در سال 546/1151 اين منصب به ابراهيم حامدى رسيد كه او نيز آن را به پسرش حاتم واگذاشت.ابراهيم حامدى كه تا زمان مرگش در سال 557/1162 در صنعا در جمع اميران غيراسماعيلى طايفه يام فعاليت مىكرد، مؤسس آيين طيبى بود. او در اثر مهم خود، كنزالولد، انديشههاى كرمانى را ترويج مىكند. يك داستان نمايشى عارفانه مربوط به عالم هستى درباره نافرمانى، هبوط و رستگارى ـ كه از منابعى تاكنون ناشناخته خلق شده بود ـ به نظام عقول دهگانه كرمانى (رك. پيشتر ص 372) پيوند زده مىشود. عقل سوم بر سر مقام با عقل دوم به ستيز برمىخيزدكه به كيفر اين كار محكوم به هبوط مىشود، و اكنون به عنوان عقل دوم در مقام يك مدبر، جهان مادى را از سايه پديد آمده از غرورش بوجود مىآورد. در عين حال، در مقام آدم روحانى نخستين نمونه آسمانى انسانهاى زمينى است كه رهايىاش بر حسب الگوى رستگارىاش بوقوع مىپيوندد: عقل دهم، تهذيب يافته با دانش و ندامت، بار ديگر به جايگاه اصلى خود در كنار خالق عروج مىكند.بدعت مهم ديگر ابراهيم حامدى قبول رسائل اخوانالصفا، يك دايرةالمعارف علمى ـ فلسفى نوافلاطونى، شامل پنجاه و دو رساله بود كه انديشمندان عرب در قرن چهارم / دهم در بصره آن را گردآورى كردند89. پس از نخستين كشفيات متون اصلى اسماعيلى به كوشش گويار (S. Guyard, 1874) و كازانوا(P. Casanova,1898) ، تحقيقات اروپايى در آغاز بر اين باور بود كه كتاب «رسائل» نمايانگر آيين اصلى اسماعيليه است. لكن تحقيقات ايوانف و استرن بر اين ادعا خط بطلان كشيد.استرن كه مؤلفان «رسائل» را شناسايى كرد90، نشان داد كه طيبيان يمنى قرن دوازدهم م. نخستين كسانى بودند كه از اين دايرةالمعارف بصرى باخبر شدند و به آن پاسخ دادند. كتاب كنزالولد اثر ابراهيم حامدى قديمىترين متن اسماعيلى است كه در چندين مورد از «رسائل» استشهاد مىكند. با وجود اين، محققانى چند از قبيل ماركه و حمدانى بر ادعاى خود درباره ويژگى اصالت اسماعيلى اين دايرةالمعارف اصرار مىورزند91. طيبيان دومين امام غايب سلميه، احمد بن عبدالله (رك. پيشتر ص 342) را مؤلف «رسائل» مىدانند92.هر چند جماعتهاى طيبى در اندك زمانى در مصر وسوريه ناپديد شدند93، لكن تا زمان حاضر در يمن و هند به حيات خود ادامه دادهاند. در يمن منصب داعى مطلق تا سال 605/1209 در اختيار خاندان حامدى بود و پس از آن به قبيلهاى از نسل اموى، بنى الوليد عنف قرشى، منتقل شد كه تا سال 946/1539 آن را حفظ كردند. داعيانى كه مجموعهاى كامل از آثار مربوط به آيين و تاريخ اسماعيلى را مرهون آنان هستيم94، در آغاز در صنعا، و از قرن چهاردهم م. در قلعه ذومرمر در ارتفاعات حراز (در شرق حُديده در كرانه درياى سرخ) زندگى مىكردند.بخش اعظم قبائل ساكن در اين ناحيه آيين اسماعيلى داشتند. هنگامى كه امامان زيدى از صعده و صنعا در قرن پانزدهم م. قلمرو اقتدار خود را به سمت جنوب گسترش دادند (رك. ص 433) جماعتهاى طيبى مورد تعقيب و آزار شديد قرار گرفتند. در سال 829/1426 داعى مطلق على بن عبدالله ناگزير شد قلعه ذومرمر را ترك كند و در كوهستانها پناه گيرد. برادرزاده و جانشين او، ادريس عمادالدين (873-795/1468-1392) كه به عنوان داعى نوزدهم در سال 832/1428 جايگزين عموى خود شد، آخرين رئيس مهم طيبيان يمنى و مردى بود كه در هر سه زمينه سياست، جنگجويى و نويسندگى به يك اندازه از خود شايستگى نشان داد. او مؤلف يك كتاب تاريخ امامان (شامل فاطميان مصر) در چندين مجلّد است95. ادريس پيروزمندانه از ارتفاعات حراز در برابر زيديان دفاع كرد و همزمان با آن، انتقال مركز فعاليت داعى را به هند تدارك ديد96.تا اين زمان، داعى مطلق يمنى براى طيبيان شمال غرب هند نيز مرجع و رهبر يمحسوب مىشد. دعوه فاطميان را احتما يك داعى يمنى موسوم به عبدالله به هند برد كه گفته مىشود در سال 460/1067 در كمبى (خمبهت) در گجرات پياده شده است. در كمبى همچنين مقبره يك داعى طيبى، محمد على (د. 532/1137)، مورد احترام است97. با انجام فعاليت تبليغى در ميان هندوان، دعوه در اطراف خليج كمبى در جمع بازرگانان و پيشهوران شهرى گسترش يافت. تا زمان حاضر مراكز مهم تبليغى عبارتند از:سدپور، پاتن و احمد آباد در شمال، و سورت و بمبئى در جنوب كمبى. جماعتها از طريق دريا با مركزشان در يمن مرتبط بودند و اسماعيليان هندى به يمن مىرفتند تا اسرار اين آيين را نزد استادان در جوار داعى مطلق فراگيرند. بدين ترتيب يك هندى به نام حسنبننوح هندى (بهروچى) زير نظر دو تن از جانشينان داعى ادريس عمادالدين، نويسندهاى دانشمند و برجسته شد98. يكى از شاگردانش، يوسفبن سليمان اهل سدپور در سال 946/1539 بيست و چهارمين داعى مطلق تعيين شد و اولين هندى بود كه به اين منصب رسيد.در اين زمان بار ديگر او در زادگاهش سدپور اقامت گزيد، لكن در سال 974/1567 در آنجا درگذشت. جانشين و، داعى مطلق بيستوپنجم، سرانجام در هند ساكن شد و در آنجا بود كه جماعت طيبى توانستند زندگى بدون اضطراب در دوران امپراطورى مغول بگذرانند. لكن اختلافى كه سبب دودستگى اين جماعت پس از مرگ داعى بيستوششم در سال 999/1591 گرديد، ناآرامى به بارآورد: هنديان داوودبن قطب شاه برهانالدين را داعى تعيين كردند، در حالىكه در يمن سليمان هندى برادرزاده اولين داعى هندى مدعى شد كه داعى مطلق فقيد او را به جانشينى تعيين كرده است. مقبرههاى اين دورغيب در احمدآباد را پيروان هر يك تا امروز محترم داشتهاند.دعوء يمنى عمدتاً «سليمانى» باقى ماند. از سال 1050/1640 عنوان داعى مطلق در يمن در خاندان مكرمى حفظ شده است كه در اصل نجران (در عربستان سعودى فعلى، در نزديكى مرز يمن) بودند. آنان بار ديگر پايگاهى را در كوهستانهاى حراز از سال 1177/1763 به دست آوردند و پيروزمندانه از اين منطقه قديمى اسماعيلى در برابر امامان زيدى صنعا دفاع كردند. در سال 1289/1872 بود كه سردار عثمانى احمد مختار پاشا با تسخير قلعه عتّاره به استقلال اسماعيليان پايان داد.عقيده بر اين است كه داعى مطلق سليمانى فعلى، شرفى حسين بن حسن مكرمى (از سال 1396 ق 1976/ م.) در عربستان سعودى اقامت دارد. در نجران و حراز جماعتهايى سليمانى وجود دارند و در هند اقليّتى كوچك كه بسرعت رو به كاهش مىرود در بمبئى و حيدرآباد (دكن) به چشم مىخورد. بروده (در شرق كمبى) مقّر نماينده (منصوب) داعى يمنى است99.در هنگام بروز انشعاب در سال 1591 م. اكثريت عظيم جماعتهاى هندى داوود بن قطب شاه هندى را داعى بيستو هفتم مىدانستند. او در سال 1021/1612 در اقامتگاه خود در احمدآباد گجرات درگذشت. از پايان قرن هجدهم، داعيان كه از فرقه مبارزان سلحشور را جپوت (فرزندان راجهها) بودند در جامنگر (ناونگر) در ساحل خليج كچ اقامت داشتهاند. در سال 1785 م. بصورت اقامتگاهى رسمى داعى مطلق شد (كه او را سيدنا يا ملّاجى صاحب نيز مىناميدند). مدرسه دينى اسماعيلى كه داعى چهلوسوم، داعى سيفالدين در سال 1809 در سورت تأسيس كرد، درس سيفى (نيز جامع سيفيّه: دانشگاه سيفى) مهمترين مركز فراگيرى اسماعيلى در هند تا زمان حاضر بوده است100.اسماعيليان طيبى (يا مستعلى) در هند آيين خود را دعوت هاديه مىنامند و از نام بُهرَه يا بُهُرَه به معنى «بازرگان» (از لغت گجراتى Vohorvu: تجارت كردن) نيز استفاده مىكنند. آنها در هند عموماً با اين نام شناخته مىشوند. تعداد آنان در هند نيم ميليون نفر برآورد مىشود كه بيش از نيمى از اين تعداد در گجرات زندگى مىكنند.بزرگترين جماعت كه غريب 60000 پيروان دارد، جماعت بمبئى (مهاراشترا)است. از دهه 1920 بمبئى مقّر دائمى داعى مطلق داوودى و اداره مركزى او نيز بوده است. بعلاوه جماعتهايى مهم در برهانپور، ايندور و اوجاين (ماديه پرادش)، در اُدايپور (راجستان) و در شهر پاكستانى كراچى (25000) وجود دارند. جماعت داوودى يمن قريب 2500 نفر101 (در برابر 100000 سليمانى)102 برآورد مىشود. از قرن نوزدهم م. بُهُرههاى داوودى هند اهل زنگبار در تمام بنادر ساحل شرق افريقا و در اوگاندا ساكن شدهاند. در ساحل 1967 تعدادشان قريب 15000 نفر بودند103.منصب داعى مطلق را شخص داعى به وسيله نصجلى به يك جانشين شايسته يعنى پرهيزگار و عالم، تفويض مىكند. در عمل، خوزه نامرزهاى احتمالى به نزديكترين بستگان داعى محدود مىشود. خاندان داعى كنونى (ابنشيخ جيوانجى) از سال 1817 م. فقط با يك وفقه اين منصب را در اختيار داشته است. داعى مطلق پنجاه و يكم، طاهر سيف الدين (1965 ـ 1915) كوشيد تا اقتدار رسمى خود را تا سر حّد قدرت مطلق در تمام امور دنيوى و روحانى جماعتهاى بُهُره گسترش دهد. براى نيل به اين هدف، او وجوه هنگفت حاصل از هدايا و اوقات و مهمتر از همه مالياتهاى شرقى (زكات، صدقه فطر، خمس) و ساير مالياتها و مطالبات وصول شده توسط عاملانش د تمام جماعتهاى هند و شرق افريقا را به مصرف رساند. وى مخالفانش رابا طرد كردن (سلام بند: ممانعت از سلام كردن، يعنى محروميت از بوسيدن دست داعى) تنبيه مىكرد و اين كار به معناى آن بود كه چنين اشخاصى نه فقط از ورود مساجد و مكانهاى مقدس و شركت در مراسم مذهبى از قبيل عروسيها و غراداريها محروم مىشدند، بلكه از لحاظ اجتماعى و بازرگانى نيز در انزواى كامل (برائت) قرار مىگرفتند. جماعتهاى متمرّد با اعمال نوعى از ممنوعيّت ـ تعطيل تمام مراسم مذهبى توسط نمايندگان داعى ـ تأديب مىشدند. در دهه 1920 مخالفتى آزادانديشانه با استبداد داعى مطلق رو به افزايش نهاد، و در دو مرافعه دادگاهى «اصلاح طلبان» كوشيدند داعى را وادار كنند گزارشهاى سالانه مربوط به وجوه حاصل از وقفيّات و چگونگى مصرف آن را ارائه دهد (مرافعه چند بهائى گولا Chandabha I Gulla، بمبئى 1922-1917)، و اختيارات خويش در زمينه تكفير اشخاص را به موارد انحراف دينى محدود كند(مرافعه برهانپور درگه Bur hanpur Durgah، برهانپور 1931، لندن 1947). در سال 1949 م. مجلس نمايندگان بمبئى حق تكفير را از داعى سلب كرد (قانون منع تكفير)، اما او در سال 1958 م. با توسل به مواد 25 و 26 قانون اساسى كه به موجب آن هر جماعت مذهبى حق ابراز اعتقادات خويش و رسيدگى به امور خود را دارد، به آن قانون اعتراض كرد. در سال 1961 م. دادگاه عالى بمبئى اين قانون را به دليل مغايرت با قانون اساسى لغو كرد. اين اقدام تقريباً به طور مسلم به سبب وجود روابط حسنه ميان داعى و حزب كنگره صورت گرفت كه او با دادن هدايا و فعال كردن يك عامل بالقوه و قابل ملاحظه در درون انتخابات از آن حزب حمايت كرد. موفقيت داعى اختلاف ميان اصلاح طداعى مطلق تنها نماينده امام غايب، يكى از فرزندان (ناشناخته) امام طيّب است كه در سال 1130 م. ناپديد شد. در اين سمت، داعى ادعا مىكند تمام امتيازات امام را دارد و «شبه معصوم» (كالمعصوم) است. هر گونه كار مربوط به بُهُره مستلزم موافقت (رضاى) اوست. وى بالاترين مرجع در تمام مسايل مربوط به مذهب است و مدرسه دينى «درس سيفى» در سورت را برادرش يوسف نجمالدين اداره مىكند. مبادرت به تفسير باطن قوانين شريعت از طريق مطالعه آثار مكتوب باطنى مختص شاگردان اين مدرسه دينى و نيازمند تأييد داعى است.بهرغم رنگ بسيار عارفانه حقايق طيّبى، ماهيت اجبارى شريعت هرگز به صورتى جدّى از سوى تجارب اباحيگرى مورد سئوال واقع نشده است. بُهرههاى داوودى مسلمانان شيعه مذهبى هستند كه پنج «ركن» اسلام (شهادت، نماز، حج، روزه و زكات) بىقيدوشرط به آنها مربوط مىشود. دو «ركن» ديگر به اين اركان اضافه مىشود: ولايت امام غايب و نايب او، و تعهد شديد به طهارت كه مستلزم انجام غسل پيش از اعيادى خاص و پوشيدن لباس سفيد مخصوص در نماز است. اما خطبه جمعه وجود نداردزيرا اين امر منحصراً به امام غايب اختصاص دارد، و از اين رو در مسجد منبر وجود ندارد. نيايش مربوط به ظهور امام جايگزين خطبه مىشود. علاوه بر اعياد عمومى اسلامى، بُهُرهها تعيين امام على(ع) به امامت در غدير خم (18 ذىالحجّه) را جشن مىگيرند و در اين مراسم پسران و دختران پانزده ساله پيمان (ميثاق) مىبندنداز امام و داعى اطاعت مىكنند; اعضاى مسنتر جماعت مىتوانند تجديد ميثاق كنند105. شهادت امام حسين(ع) در كربلا با روزه گرفتن در روز عاشورا (دهم محرم) و برگزارى مجالس روضهخوانى براى اين شهيد يادآورى مىشود و حاضران در مجلس گريهكنان بر سينه مىزنند. مراسم زنجيرزنى در اين جا ناشناخته است.اين حقيقت كه اباحيگرى نهانى تمام گروههاى اسماعيلى، از جمله بُهُرههاى طيّبى، يكام از بيان نرفته است براى نمونه در فرقهاى كه از نظر تعداد پيروان اهميت چندانى ندارد، مهدى بگها (قريب 1000 نفر در بمبئى و نگپور)، قابل مشاهده است. مؤسس اين فرقه، عبدالحسين، در سال 1906 ادعا كرد كه حجّت امام غايب است و اظهار داشت كه با آن امام مكاتبه دارد و به فرمان او آغاز عصر جديد مكاشفه (دور كشف)و در نتيجه، الغاى شريعت را اعلام كرد106.بُهُرههاى هند ميراث ادبيات فاطمى را تقريباً بتمامى حفظ كردهاند. بيشتر آثار مكتوب اسماعيلى، فاطمى و طيّبى اوليه از كتابخانههاى بُهُره سرچشمه مىگيرد كه آثار موجود در آنها را ابتدا مستشرق روسى ولاديمير ايوانف كه پس از انقلاب اكتبر به هند رفت، نئرد تحقيق و بررسى قرار داد. «راهنماى ادبيات اسماعيلى» كه ايوانف در بمبئى نوشت و در سال 1933 م. در لندن به چاپ رسيد، مبناى تحقيقى شد كه در اين زمان در تاريخ اسماعيليه آغاز گرديد. محققان اسماعيلى هند در قابل حصول كردن ادبيات اسماعيلى و تحقيق در آنها سهمى بسزا داشتهاند.اثر زبده فقهى دعائمالاسلام به قلم قاضى نعمان فاطمى (د. 363/974 در قاهره) كه هنوز براى بُهُرهها نافذ است، به كوشش قاضى اسف فيضى، شخصى از گروه اقليت سليمانى تصحيح ، و بر آن تقريظ نوشته شده است107. فيضى در سال 1957 م. مجموعه بزرگ آثار خطى خود را براى دانشگاه بمبئى به ارث گذاشت108. در جمع داووديها داعى مطلق از روى حسادت حق ويژه خود در مراقبت از علم خفى را حفظ مىكند و براى مطالعه كتابهاى مقدس رضاى او لازم است.با وجود اين، مصلحان مخالف، خاصّه خاندان عالم يمنى حمدانى اهل سورت، مىكوشند تااين انضباط مرتبط با علم خفى را از ميان بردارند. فيض الله حمدانى (1969-1877) كه به علت مخالفت با ادعاى مستبدانه داعى مطلق، همراه با تمامى اعضاى خانوادهاش در دادگاه عالى بمبئى تكفير شد، نخستين فرد داوودى بود كه كتابخانه مهم خود را در معرض استفاده عامه مردم و محقّقان قرار داد109. پسرش حسين بن فيضالله حمدانى و نوهاش پروفسور عباس بن حسين حمدانى (دانشگاه وسيكانسين، ميلوكى) به عنوان مصحّح و محقق اعتبارى بينالمللى كسب كردهاند; اسماعيل ك. پوناوالا (دانشگاه كاليفرنيا، لوس آنجلس) تمامى ادبيات شناخته شده تمام گروههاى اسماعيلى را فهرست كتابشناسى ادبيات اسماعيلى 1977 خود ( Bibliography ofIsmaili Literature ) گردآورى كرد. اخيراً حتى داعى طرز برخورد نسبتاً آزاد انديشانهتر نسبت به مسايل انتشارات از خود نشان دادهاند; يكى از برادران داعى، حميدالدين، از ناشران برجسته آثار اسماعيلى است.منابع درجه اول به صورت ترجمهD. B. M. K. Jhaveri, A Legendary History of the Bohoras, JBBRAS 9 37 - 52. (1933 , (ترجمه از متن عربى الترجمه الظاهره لفرقه برهه الباهره). سيدنا حسين بن على بن محمد بن الوليد (هشتمين داعى مطلق، د. 667/1268)، رسالة المبدأ و المعاد، ترجمه فرانسوى به قلم هانرى كوربن:H. Corbin, Cosmogonie et eschatologie, in: Corbin, Trilogie ismailienne, Tehran/Paris 1961,131-200.منابع درجه دوم