سيدجمال الدين دين پرور علوم الهى و ماورأ الطبيعه به خاطر اهميت موضوع از برترين و پربهاترين دانشها به شمار ميآيد، و نيز از نظر نتيجه كه عاليترين اثر را در زندگى ميگذارد، مهمترين علم است. ولى نكتهاى كه ياد آن ضرورى است گزينش و بررسى مباحث بنيادى و اساسى در زمينه اين علوم است كه دهها و صدها مسأله را براى بررسى در بر ميگيرد.البته، اصل «الاهم فالاهم» ايجاب ميكند نخست از مسائل زيربنايى و بينشزا سخن به ميان آيد كه غفلت از آنها اساس تفكر الهى را دگرگون و اثر توحيد را خنثى سازد. يكى از مهمترين مسائل در حكمت خداشناسى، بينش همهجانبه و زيرساز است كه از آن به «جهانبينى الهى» تعبير ميشود.بررسى و مطالعه علوم الهى را ميبايد از اينجا آغازيد، كه مدخل صحيح حركت در وادى معرفت و هدايت و نمايانگر راه مستقيم است.متد پژوهش و تحقيق در همه علوم، راز موفقيت است، بدان معنى كه اگر نقطه آغاز، ما را به مسيرى هموار و مستقيم هدايت كند كه مقصدى روشن در پى آن باشد، تلاشهاى ما به هدر نخواهد رفت و سرانجام گامى در طريق شناخت برداشتهايم و گرنه، چون تختهپارهاى در اسارت توفان افكار متضاد و حيرتزا محو ميشويم، و حاصل عمرمان بر باد خواهد بود.جهانبينى يعنى ديد و شناخت كلى و زيربنايى از جهان، كه گل سرسبدش انسان است و ديگر «مبدأ جهان» كه كيست و چيست؟ و سه ديگر «پايان جهان»، كه بازگشت به قدرت برتر است و پيوند انجام به آغاز و يا غير اينها.جهانبينى ما انعكاسى از جهان در احساس و بينش ماست. جهانبينى الهامبخش رفتار فردى و اجتماعى و سازنده افكار و آرزوهاى ما است، بنابراين دو جهانبينى مختلف، بيشك زاينده دو طرز تفكر و عمل گوناگون است و ائتلاف و سازش رهروان آن دو، غير ممكن است، چنانكه توافق و همكارى آنها بنا به مصلحت روزگار، بنيادى سست و كم دوام خواهد داشت و ديرينپايد كه از هم گسسته خواهد شد. روشها و برنامهها از جهانبينى افراد نشأت ميگيرد، نظامات مالى و اقتصادى و نهادهاى اخلاقى همه منوط به جهانبينى افراد و ملتها است، قبل از پذيرفتن و اعتماد به جهانبينى صحيح، سوالها و ابهامها حلشدنى نيست و براى پذيرش پاسخها زمينه مناسبى وجود نخواهد داشت.
جهانبينى الهى
جهانبينى الهى در برابر جهانبينى مادى است. در جهانبينى الهى، خدا مركز و فرمانده همه تلاشها و الهامبخش ايدههاست، جان همه كوششها و تحركها براى خداست. در اين جهانبينى، جهان داراى هدفى مشخص و حسابشده است و انسان موجودى برگزيده و والاست كه بايد راه تكامل را طى كند و با دستيابى به ارزشهاى متعالى، مقام خلاقه الهى را به منصه ظهور رساند.اما جهانبينى مادى، جهان را گردونهاى بيهدف و گورساز و انسان را موجودى بيهوده و پوچ و معلول كامجويى دو كامجو و مرگ را پايان اين غمنامه ميپندارد. «شوپنهاور» سردسته بدبينان جهان، فيلسوف معروف آلمانى ميگويد: «زندگى سراسر بدبختى است و عاشق و معشوق ميخواهند اين بدبختى را با ادامه نسل ادامه دهند.»
آثار جهانبينى الهى
جهانبينى الهى، ريشه و اساس تمامى تفكرات يك خداپرست راستين است. به طورى كه كليه اعمال و برنامههاى او را تنظيم ميكند و اخلاق ويژه انسانى را در او مستقر ميسازد. در واقع اعتقاد به خدا و دين، به انسان نورى ميدهد كه به وسيله آن ميتواند كژيها را بازشناسد و راه زندگى را بيابد.جهانبينى الهى آثارى دارد كه قسمتى از آنها عبارت است از: 1- توجه به عظمت خدا.2- همه كارها در قبضه قدرت اوست و كسى را توان گريز از نظام احسن او نيست.3- توجه به عظمت خدا و بيكرانگى ابديت، انسان را از حسادت باز ميدارد زيرا منشأ حسادت حقارت روح و تنگنظرى است.4- توجه به عظمت خدا، ديگر عظمتها را ميشكند و مومن به الله در برابر هيچ عظمتى خضوع نميكند و خود را نميفروشد.
قانون تعالى روانى
يكى از بهترين راههاى تربيت و هدايت، آشناكردن مردم با والاييها و عظمتهاى راستين و نشان دادن افقهاى بلند است كه پرده محدوديتهاى فكرى را ميدرد و انسانهاى بيخبر و محبوس را از دهكده اوهام و الفباى زندگى ميرهاند، تا آنچه را كه ديدنى و شنيدنى است، ببينند و بشنونند و آنگاه جهش و تحركى در جهت رهايى از دايره بسته زندگى حيوانى بيابند و معناى هستى و حيات را دريابند.هرقدر ديدگاهها وسيعتر و چشماندازها دوررستر باشد، به همان درجه، زمينه تكامل و تربيت بهتر و عاليتر خواهد بود زيرا روح آدمى كه از عالم بالا و بينهايت است ولى در قفس تن زندانى شده، همواره ميل طيران به خانه اصلى خويش دارد و ميكوشد اين تن خاكى را به همراه خويش تا بدان جايگاه بلند بكشاند و معنى زندگى را بدو بنمايد.اگر بنياد فرهنگ ملتى بر اساس اين عظمتها پيريزى شود و نسلها همچنان با اين افق روشن آشنا باشند، هرگز به پستى و پليدى تن ندهند و در هر مقام و موقعيتى كه باشند، همواره در كوشش و جهاد خواهند بود تا به پيروزيهاى بيشتر و آرمانهاى بلند خويش نائل آيند و اين زيربنا، دژ محكمى در برابر همه چهرهها و رنگهاى استعمار خواهد بود زيرا استعمار در آغاز افسونها و طلسمهاى خود، عظمتهاى راستين را ميگيرد و ديدگاههاى بلند انسانى را كور ميكند و همه روزنهها، جز روزن تنگ و عفن شهوتپرستى و بيبند و بارى را ميبندد و آنگاه نوبت غارت منابع مادى و طبيعى ميرسد، تا ملل استعمارزده با دست خود منابع حيات و خون خود را به آنها تقديم كنند و سند سرورى آنها را با دستهاى لرزان و از رمق رفته امضا كنند. تا بدينجا ميرسيم كه اگر فرهنگ ملتى از باده و شراب و چين و شكن زلف يار تجاوز نكرد و عاليترين فكر و ايده، بهتر و راحتتر خوردن و جستن شد، پيش از آنكه دولتها او را بفروشند، خود او همه مظاهر انسانى و ارزشمند خويش را نابود كرده و تنها همانند پوستهاى درونتهى باقى مانده است و تا چنين نباشد، كالاى باب طبع استعمار نخواهد بود.از كتاب خدا الهام بگيريم و اين راز را از آيات نورانى و پرتپش قرآنى بياموزيم كه درباره حضرت ابراهيم و راز عظمت و بزرگواريش فرموده:و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين (انعام، آيه 75).«ما حقيقت بلند آسمانها و زمين را اينچنين به ابراهيم نمايانديم بدين منظور كه از يقينآورندگان باشد. يعنى راه يقين و رسيدن به درجات عالى ايمان از طريق ديدن آن ديدگاههاى وسيع و عالى بوده است.»به ديگر سخن ما پردههاى محدوديت را از جلوى ديد و ديده ابراهيم برداشتيم و حجابهايى را كه زنجير و بند آدمى است دريديم تا در پرتو اين «ديدن» به اوج بلندترين مقام انسانى برسد.... انت الا فلا امد لك... بيدك ناصيه كل دابه و اليك مصير كل نسمه سبحانك ما اعظم ما نرى من خلقك و ما اصغر عظمه فى جنب قدرتك و ما اهول مانرى من ملكوتك ما احقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك و ما اسبع نعمك فى الدنيا و ما اصغرها فى نعم الاخره... خدايا! تو بر دفتر هستى پايانى و خود، بيپايان، ابديت و بيانتهايى ويژه توست، پايان همه راههايى و به هرجا كه روى آريم سرانجام بايد به سوى تو بازگرديم و ديگر راهى نيست.تو بازگشتگاه مردمى و همه با تو در رستخيز وعده ملاقات دارند. پس گريزگاهى نيست و اگر باشد از تو، و آن هم به سوى توست. اختيار هر جنبندهاى به دست تو، و گردش و تحرك انسانها در جهت تو است. بار خدايا! چقدر عظيم است آنچه از آفريدگانت ديدنى است و چشمهاى ما آن را در مييابد و چقدر اينهمه عظمت در برابر قدرت نامتناهيت كوچك و ناچيز است، و... چه هراسانگيز است آنچه از بزرگى و چيرگى و سلطه آسمانى تو ميبينيم و چقدر اين بزرگى با مقايسه با سلطنت ناپيدا و غايب تو پست و حقير است.شگفتا از اينهمه نعمت در دنيا و چقدر اين نعمتهاى فراوان در برابر بخششها و احسانهاى آخرت ناچيز است!و در جاى ديگر شكوه قدرت و عظمت خدا را چنين ميخوانيم:... و كان من اقتدار جبروته... ان جعل من مأ البحر الزاخر المتراكم المتقاصف يبسا جامدا... قد ذل لامره... فسبحان من امسكها بعد موجان مياهها. چهرهاى از قدرت و عظمت پرشكوه خداى و ساختههاى جالب و ظريف او را به تماشا مينشينيم: كه او آب درياى ژرف بر هم انباشته، و خروش رعدآساى موج خشكى بينمو را آفريد (دود، گاز) و از آن طبقات و اجزاى به هم پيوستهاى گونهگون، پديد آورد و از پى اين پيوستگى، هفت آسمان را برشكافت و سرانجام آسمانها فرمان او را پذيرفتند و بر زنجيره اين نظام گردن نهادند و هر يك در جايگاهشان سر خدمت ايستادند، و زمين سخت و سنگين را بر دوش آب روان و سيال سبزگون و درياى لگامزده سوار و استوار كرد. تفصيل و توضيح ديگرى را در اين زمينه در خطبه اول ميخوانيم كه فرمود:ثم انشأ سبحانه فتق الاجواه و شق الارجأ و سكائك الهوأ.و عظمت و حاكميت خدا در جاى ديگر چنين آمده است:الحمدلله الذى اظهر من آثار سلطانه و جلال كبريائه ما حير مقل العيون من عجائب قدرته. در اين خطبه پرشور كه از روحى بلند و مواج برخاسته است، امام(ع) پس از اشاره و توجه به عظمت راستين و خيرهكننده الهى، تفاوت بنيادى ماهيت عظمت خدا را با ساير عظمتهاى خيالى و موهوم به بهترين شكل نشان ميدهد زيرا قدرت ظاهرى فراعنه زمين كه گسترش مييابد، به همان درجه دورى آنها از مردم نيز افزايش مييابد و آنچه در نظر آنان نيست مردم و سعادت آنهاست و كار به جايى ميرسد كه مردم را به سوى صاحبان زور و زر راهى نيست و همانطور كه آنها در قلب مردم جايگاهى ندارند، اينها هم در قاموس آنها كمترين ارزشى نخواهند داشت، و آنگاه در فطرتها اين ندا ميدرخشد كه همان آفريدگار باعظمت و شكوهمند است كه شما را بيهوده نيافريده و مهمل و بيخاصيت رهاتان نساخته و از همه نعمتهايى كه شما را بخشيده آگاه است و همه احسانهايش به شمار، يعنى آنچنان نيست كه گسترش دامنه نعمت او از ديدگاهش دور بماند و ناآگاهانه از خزانهاش سرازير شود كه اين بيتدبيرى است (و با ذات خالق سازگار نيست)، پس اكنون كه با علم و آگاهى به همه جوانب، اينهمه نعمت به شما داده است، چرا از او فاصله ميگيرد و به سوى او باز نميگرديد و خود را با آن عظمت بينهايت مرتبط و متصل نميسازيد و از كنار چنان درياى ژرف خوشگوارى، خشكيده كام باز ميگرديد. پس از او گشايش و بخشش بخواهيد و نيز پيروزى و سعادت را از او درخواست كنيد. زيرا ميان شما و او هيچ حايلى نيست و هيچ حجابى شما را از او جدا نخواهد كرد (و اگر باشد، تو خود هستى كه بايد از ميان برخيزي) و هيچ درى از سوى او به رويتان بسته نشده است و مكان و زمان در پيشگاه او حاضرند و از محضر ربوبى دور نيستند و او با هر انسان و پريزادى هست.همينجا ميايستيم و وسعت ديدگاههايى را مينگريم كه از اين رهگذر پديد ميآيد و بايد پديد آيد. آيا چنين انسانى با آن كس كه انديشهاش از شعاع شكمش تجاوز نميكند، يكسان است و آيا اين بزرگى و شكوه جز از عظمت خدا مايه ميگيرد؟ نكته ديگرى كه ياد آن بحث را تكميل ميسازد، سازندگى و روشنگرى عظمت خدا در مكتب اميرالمومنين (ع) است كه آن را وسيله سرگرمى و وقتگذرانى نميداند و عظمت خدا را به عنوان آثار باستانى و محيرالعقول و برجهاى تاريخى و اهرام حيرتانگيز و مجسمههاى پرصلابت و كوهپيكر ياد نميكند كه توجه به آنها صرفاً جنبه تفريح و تفنن و احياناً استعمار داشته باشد، بلكه توجه سازنده روح و رفتار آدمى و زائيده منش عزت و بزرگوارى است كه نظر و نگاه، دهليز انتقال حقايق است كه در قرآن عزيز آمده:افلم ينظروا الى السمأ فوقهم كيف بيناها و زيناها و مالها من فروج تبصره و ذكرى لكل عبد منيب. آيا منكران حق، آسمان را فراز خود نمينگرند كه ما چگونه آن را سخت و مستحكم و بدون هيچ شكاف و خلل بنيان كرده و زينت داديم، و زمين را در نمينگرند كه آن را بگسترديم و در آن كوههاى استوار افكنديم و هرگونه گياه و رستنى زيبا و پرطراوت از آن رويانديم. اينها همه به خاطر آگاهى و هوشيارى هر بندهاى است كه از ظلمت پليديها و آلودگيها برون آمده و در روشنى توبه و پاكى گام نهاده باشد.توجه داريد كه نظر و نگاه به آسمان، مقدمه انديشه و تأمل و سپس توجه و تذكر است كه انسان در پرتو آن، خود را بسازد و به وادى امن تقوى برسد. تقوى خود نگهدارى در پرتو بينش صحيح است و آنگاه از باروى متين تقوى و خداترسى كه مافوق همه والاييها و سازندگيها است، بر فراخناى جهان بنگرد كه تقوى بلندجايگاه صعود و پرواز معنوى انسان است كه امام در آخرين فراز گفتارش چنين نتيجهگيرى ميفرمايد و انجام را با آغاز چه زيبا پيوند ميدهد:اوصيكم عباد الله بتقوى الله فانها الزمام و القوام... و اعتصموا بحقائقها تول بكم الى الكنان الدعه و اوطان السعه... اى بندگان خدا، شما را به تقواى از خدا سفارشى ميكنم و اندرز ميدهم كه خدا را در زندگى خويش منظور داريد كه آن حالت، بازدارنده و پشتيبان شماست. بدان پايگاه استوار دست آويزيد و به حقايق آن چنگ زنيد كه شما را به جايگاه آسايش و سرزمينهاى گسترده و برجهاى مراقبت و امن و منزلهاى عزت و ارجمندى ميرساند.كوتاه سخن آنكه از اين خطبه والا، سه مرحله پيوسته و زايا را از توجه به عظمت خدا الهام ميگيريم. 1- پيوند انسان با عظمت آفريدگار.2- خودسازى (تقوي) از راه اين پيوند.3- اتصال با ابديت و تولد بلندنظرى و والاگرايي.توجه به عظمت خدا انسان را از حسادت باز ميدارد... زيرا منشأ حسادت، حقارت روح و تنگنظرى و نداشتن پشتيبان و خلا معنوى است. توجه به پروردگار عظيم، منبع نيروبخشى است كه نخست سرزمين فكر و انديشه را سرشار و سيراب ميكند و از آنجا به محيط زندگى و همه شبكههاى حيات سرازير ميشود و به طور كلى اخلاق و افعال آدمى را دگرگون ميكند و در مسير الهى به جريان مياندازد.ارتباط با چنين منبع پربار و زايايى موجب درمان و پيشگيرى بسيارى از بيماريهاى روانى و اخلاقى ميشود كه حسادت يكى از بزرگترين بيماريهاى اخلاقى و ريشه بسيارى از جنايات و نابسامانيها است.تحقيق و بررسى در اين باره به رساله ديگرى موكول است ولى در يك ارزيابى كوتاه ميتوان گفت: تنگنظرى و خودكمبينى از عوامل مهم حسادت است و داروى شفابخش آن بلندنظرى و والاگرايى است كه از توجه به عظمت خدا مايه ميگيرد. چگونه ممكن است خداپرست راستين كه آفريدگارش را در عاليترين درجه مهر و قدرت ميبيند، به انسانى رشك ببرد و از فنا و بدبختى او احساس لذت و آرامش كند؟ توجه به عظمت خدا آدمى را ارج و تعالى ميبخشد و از پستى و تنگنظرى ميرهاند و در افقهاى بلند و گسترده به فعاليت وا ميدارد.در زندگى روزمره و بهرهورى از روزى و تأمين معاش، توجه به خواست و تدبير حكيمانه و قاطع خدا و عظمتهاى او، انسان را از حسادت باز ميدارد و چنان به او عظمت و تعالى ميبخشد كه از ايثار و گذشت سرشار ميشود و راحتى خويش را فداى آسايش ديگران ميسازد. اينك به كلام امام در اين زمينه توجه كنيد:اما بعد فان الامر ينزل من السمأ كقطرات المطر... فاذا رأى احد كم لاخيه غفيره فى اهل او مال او نفس فلاتكونن له فتنه. پس از ستايش پروردگار عزيز و درود بر پيامبر رحمت و نجاتبخش، فرمان خدا از آسمان به زمين چونان قطرات باران درميرسد و به سوى هركس بدان مقدار كه برايش جدا شده و مشخص گشته است، چه زياد و چه كم پس آنگاه كه در مال و جان، برادر دينيتان فزونى و وسعتى ديديد پس مبادا كه سبب فتنه و فساد او گرديد و بدو رشك بريد. و آخرين سخن، كلام ششمين امام راستين جعفر بن محمد الصادق- درود فرشتگان و پاكان بر او - است كه آفْ الدين الحسد... آفت و بلاى دين رشك بردن است و در سخن ديگر فرمود: رشك بردن از كوردلى و پذيرا نشدن فضل و رحمت خداست و اينها دو بال كفرند. حسادت انسان را به گناه ميكشد و حسود حاضر است سعادت خود را در اين راه قربانى كند. از بيان امام استفاده ميكنيم كه شاخههاى جهانبينى الهى تا آنجا گسترش دارد كه اخلاق و رفتار موحد را هم، دقيقاً زير پوشش خود ميگيرد و آن را هدايت ميكند و به طور بنيادى از اخلاق و رفتار ضد آن جدا ميسازد.