طواف خانه خدا - حج عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج عارفان - نسخه متنی

رحیم کارگر محمدیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طواف خانه خدا




  • عاشقان اوّل طواف كعبه جان كردهاند
    پيش كعبه گشته چون باران زمين بوس نياز
    در طواف كعبه جان، ساكنان عرش را چون
    حلى دلبران، در رقص و افغان ديدهاند



  • پس طواف كعبه تن فرض فرمان ديدهاند
    و آسمان را در طوافش هفت دوران ديدهاند
    حلى دلبران، در رقص و افغان ديدهاند
    حلى دلبران، در رقص و افغان ديدهاند



(خاقانى)
امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند:

«وَطِفْ بِقَلبِكَ مع الملائِكَةِ حَوْلَ العَرْشِ كطَوافِكَ مع المسلمين بنفسك حَوْل البَيْتِ;(141) همان گونه كه با بدنت در ميان مردم طواف كعبه مىكنى، با قلبت در جمع ملائك عرش خدا را طوافكن».

ميهمان حضرت بارى تعالى، بعد از اينكه وارد مسجدالحرام شد، هفت بار دور خانه خدا (كعبه) طواف مىكند و عاشق آسا، به دور آن مىچرخد.

«طواف و بر گرد چيزى چرخيدن، علامت كمال علاقه و نشانه محبّت است تا آنجا كه انسان خود را فداى محبوب مىسازد و بلاگردان اومىشود; آن چنان كه پروانه عاشق شمع، آن قدر بر گرد شمع مىچرخد تا عاقبت خود را با بال و پرى سوخته، به پاى شمع مىافكند. حاجى واقعى نيز كه آتش اشتياق لقاى پروردگار در دلش شعلهور شده و بار سفر بسته واز وطن مألوف و خانه و كاشانه و فرزند و زن بريده و لبّيكگويان خود را به پاى ديوار خانه محبوب رسانيده است، پروانهوار گرد شمع فروزان خانه توحيد مىچرخد و با حركت دايرهاى بر گرد خانه حق، نشان مىدهد كه جز حق، چيزى نمىخواهد و جز حق، چيزى نمىجويد و مجذوب هيچ عاملى جز حق نيست».




  • من امشب مستم و جامى ندارم
    طواف خانه دل روشنم كرد ميان
    صبح و شب، شامى ندارم



  • در اينجا زائرم نامى ندارم
    صبح و شب، شامى ندارم
    صبح و شب، شامى ندارم



خوشا به اين سعادت بزرگ و زهى به اين شرف و افتخار.

آيا مىدانى كه در چه جايى هستى و در كجا گام بر مىدارى؟آيا مىدانى كه پيش از تو چه كسانى در اين حريم رحمت، گامبرداشتهاند؟ آيا مىدانى كه اينجا محل وصل و اتصال عاشقان الهى است؟ و... حال كه به عظمت و بزرگى اين مكان شريف پى بردى، گوش دل بسپار به نصايح وگفتههاى سالك الى الله، شيخ محمد بهارى همدانى(رحمه الله) كه فرموده است:

«حجگزار چون شروع به طواف نمايد، بايد هيبت، عظمت و خوف و خشيت و رجاى عفو و رحمت شراشر وجود او را بگيرد; اگر جوارح خارجيه نلرزد، اقلا دلش بلرزد; مثل آن ملائكه كه حول عرش، دائماً به اين نحو طواف مىكنند. اگر بخواهد متشبّه به آنها باشد ـ چنان كه در اخبار است ـ و بايد ملتفت باشد كه طواف، منحصر به طواف جسمانىنيست; بلكه يك طواف ديگرى هم هست كه اصل طواف حقيقى اوست و آن را طواف قلبش گويند، به ذكر ربّ البيت و اصيل بودن آن، براى اين است كه اعمال جسمانيه را اَمثلِه آنها قرار دادهاند كه انسان، از اينها پى به آنها ببرد;

چنان كه مضمون روايت است و ايضاً بايد بداند كه همچنان كه بىقطع علاقه از اشغال دنيويه و زن و فرزند وغيره نمىشود، به اين خانه آمد، آن كعبه حقيقى هم چنان است كه عمده حُجُب عُلْقه است و در بوسيدن حجر و مُلصَق(143) به مُستجار و استلام حطيم و دامن كعبه را گرفتن، بايد حال او، حال مقصّرى باشد كه از اذيّت و داغ و كشتن فرار كرده، به خود آن بزرگ ملتجى شده كه او از تقصيراتش بگذرد. اين است كه گاهى دست و پايش را مىبوسد، گاهى دامن او را مىگيرد، گاهى خود را به او مىچسباند،...، گاهى گريه مىكند
و گاهى او را به اعزّ اشخاص پيش او قسم مىدهد، گاهى تضرّع مىنمايد كه بلكه او را از اين مهلكه نجات دهد، خصوصاً اگر كسى باشد كه انسان بداند غير از او ملجأ و پناهى نيست، بببين تا فرمان استخلاص نگرفته از خدمت او بر مىگردد؟ لوربّ الكعبة = نه به خداى كعبه سوگند در امورات دنيويه، انسان چنين است و اما بالنسبة به عذاب اخروى چون نسيه است، هيچ در فكر اين مطالب نيست، حجّاج دروغى قدرى مىدوند دور كعبه، بعد مىروند به تماشاى سنگها و بازارها و ديوارها.»




  • چون در حريم قدس عزّت پا نهادى
    دل زين سفر از مهر خوبان يافت زارى
    تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان



  • كردى هم از روى لقاى دوست يارى
    تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان
    تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان



(الهى قمشهاى)

عالم ربّانى، علاّمه مولى مهدى نراقى نيز گويد:

«و هنگام طواف، بايد دل خود را از تعظيم و محبّت و خوف و رجا، آكنده سازد و بداند كه در حال طواف شبيه است به فرشتگان مقرّب بر گرد عرش و بداند كه مقصود، طواف دل است به ياد خداوند خانه، نه مجرّد طواف تن به خانه، تا آغاز و انجام آن به ذكر او باشد; چنان كه آغاز و پايان طواف به خانه است. پس حقيقت طواف، همانا طواف دل است به حضرت ربوبيّت و خانه نمودار ظاهر است در عالم مشهود، براى آن حضرت كه به چشم ديده نشود و از عالم غيب است. عالم ملك و شهادت نردبانى است به عالم ملكوت و غيب، براى كسى كه در بر او گشادهاند. و آنچه رسيده است كه «بيت معمور» در آسمان در مقابل خانه كعبه است و طواف فرشتگان به آن، مانند طواف آدميان است به اين خانه، شايد اشاره به اين مشابهت باشد و چون مرتبه بيشتر مردم از مثل آن طواف قاصر است، ايشان را به تشبّه به فرشتگان به اندازه امكان امر فرمودند و وعده دادند كه هر كه خود را به قومى شبيه سازد، از آنان است (من تَشَبَّهَ بقَوْم فهو مِنهم)(145)».




  • دارم هوس وصالت اى دوست
    اين مرغ زجالها رهيده افتاده
    عجب به جالت اى دوست



  • دائم منم و خيالت اى دوست
    عجب به جالت اى دوست
    عجب به جالت اى دوست



(حسنزاده آملى)

پس دانستى كه چون به طواف كعبه مشغولى، ملائكى را مىمانى كه گرد عرش خدا حلقه زدهاند و بر آن طواف مىكنند. و دانستى كه هدف اصلى از طواف جسم به گرد كعبه، اين است كه قلبت به طواف ذكر خدا، برخيزد و همان طور كه طواف را از كعبه شروع كردهاى و در كعبه به پايان مىبرى، بدان كه انجام و آغاز هر كارت نيز بايد خدا باشد.




  • اى كه در اين كوى قدم مى نهى
    پاى زاوّل به سر خويش نه
    چون كه نهى بر سر هر كام، گام
    يابى از آن سير به هر گام، كام



  • روى توجّه به حرم مى نهى
    خويش رها كن، قدمى پيش نه
    يابى از آن سير به هر گام، كام
    يابى از آن سير به هر گام، كام



حكيم متألّه، مولى محسن فيض كاشانى، طواف را به نماز تشبيه كرده و خواستار آن شده كه همان طور كه در نماز خشوع و خضوع را رعايت مىكنى، در طواف هم اين گونه باشى:

«بدان طواف، در حكم نماز است و بايد آنچه را از تعظيم و خوف ورجا و محبّت در مورد نماز گفته شده است، به خاطر آورى و بدانى در عمل طواف به فرشتگان مقرّب شباهت مىيابى كه پيرامون عرش حلقه زده و بر گرد آن طواف مىكنند...

و بايد بدانى كه طواف شريف، طواف دل به حضرت ربوبيّت است و كعبه در عالم ملك و شهود مثالى ظاهرى از حضرت ذوالجلال مىباشد كه از عالم ملكوت است و با چشم ديده نمىشود; چنان كه بدن در عالم شهادت نمودارى ظاهرى براى قلب است كه در عالم غيب مىباشد و چشم آن را نمىبيند و عالم ملك و شهادت براى كسى كه در را به روى او باز كردهاند، نردبان جهان غيب و ملكوت است... و كسى كه مىتواند آن طواف را به جا آورد، همان است كه درباره او گفتهاند: اِنّ الكعبة تزوره وتطوف به على ما رآه بعض المكاشفين لبعض أولياءالله; كعبه به زيارت او مىرود و به گرد او طواف مىكند; چنان كه برخى از اهل مكاشفه آن حالت را نسبت به بعضى از اولياى خدا مشاهده كردهاند».




  • گرد حرم كردى طواف عاشقانه
    با ياد حق كردى به فردوس آشيانه


    ذكر و نمازى در مقام خاص كردى؟
    همچون خليل الله عشق پاك ايمان

    شستى تن از زمزم، دل از آب محبّت؟
    از روزن دل تافت مهتاب محبّت؟ روشن
    روان گشتى به نور عشق و ايمان



  • چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه؟
    بوسيدى آن سنگ نشان كوى جانان؟

    غسلى به آب زمزم اخلاص كردى؟
    روشن دل از توحيد خاص الخاص كردى؟


    در بزم مشتاقان زدى ناب محبّت؟
    روان گشتى به نور عشق و ايمان
    روان گشتى به نور عشق و ايمان



(الهى قمشهاى)

آداب ظاهرى طواف

كمال الدين حسين خوارزمى، صاحب كتاب ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار اشارهاى دارد به آداب ظاهرى زيارت خانه خدا آنجا كه مىگويد:

«و چون به حرم رسيدى طواف كن; يعنى، بعد از اين گرد ما گرد و گرد خويش مگرد و با حجرالاسود كه دل تو است و آن يمين الله است، عهد تازه كن و به مقام ابراهيم آى; يعنى، به مقام خلّت و آنجا دو ركعتى كن; يعنى، عبوديت از بهر بهشت و دوزخ مكن كه گفتهاند:




  • پرستيدن حق براى بهشت
    بود پيش ارباب دل سخت زشت



  • بود پيش ارباب دل سخت زشت
    بود پيش ارباب دل سخت زشت



و بدان كه طاعت از براى اين اغراض، مزدورى است و مزدورى از خواجه دورى است، بندگى ما از اضطرار عشق كن، پس چون عاشقان به در كعبه وصال آى و خود را چون حلقه بر در بمان و بيخود در آى كه خوب و حجاب از خودى خيزد و امن و وصول از بيخودى كه: «ومن دخله كان آمن»(147).




  • روضه، روضه همهره باغ منور بينند
    بر سر روضه همه جاى تنزّه شمرند
    بر در كعبه كه بيتالله موجودات است
    بار عام است و در كعبه گشاد است كزو
    خاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند



  • بركه، بركه همه جا آب مصفّا شنوند
    بر لب بركه همه بانگ تماشا شنوند
    كه مباهات امم زآن در والا شنوند
    خاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند
    خاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند



و چون آداب و مناسك طواف خانه گل دانستى، زيارت كعبه دل را كه منزل خاص حق و محل تجلّى جمال مطلق است، بر آن قياس كن و قد ورد فى أحاديث القدسيه:

«لا يَسعني أرضي وَلا سَمائي وَلكنْ يَسَعُني قَلبُ عَبْدي التقيّ النقيّ الوادِع».




  • طواف كعبه دل كن اگر دلى دارى
    طواف كعبه صورت حقت بدان فرمود كه
    هزار سال پياده طواف كعبه كنى قبول
    ز عرش و كرسى و لوح و قلم فزون
    باشد دل خراب كه او را به هيچ نشمارى



  • دل است كعبه معنا، تو گِل چه پندارى
    تا به واسطه آن دلى به دست آرى
    حق نشود اگر دلى بيازارى
    باشد دل خراب كه او را به هيچ نشمارى
    باشد دل خراب كه او را به هيچ نشمارى



نايبالصدر شيرازى هم اشاره به آداب ظاهرى طواف دارد، هم اشاره به اسرار باطنى آن. او گويد:

«بدان كه طواف عبارت از اشواط هفتگانه است، بَدوِ هر شوطى و ختم هر شوطى، بايد به اين نحو باشد: ابتدا جزو اوّل بدن، به جزو اوّل حجر محاذات شود، به قسمى كه تمام بدن از تمام حجر بگذرد، در حينى كه بيت در محاذات شانه چپ باشد، در همه حال. و ختم نمايد در هر شوطى به همان موضع كه اوّل جز و حجر و اوّل موضع بدن بود و جزوى از اجزاى بيت از شانه چپ بيرون نشود; يعنى، بدو و ختم حركت سالك، همه از حق است و به سوى حق. و مبدأ و منتهى يكى است
و طرف السيرقرار دادن بيت، لطيفهاى است كه مثال كعبه غيبى (عالم صغير) كه در طرفالسير صدر است، با مثال كعبه عينى (عالم كبير) يكى گردد و در هر شوطى، طورى و از هر طورى، نورى جلوه نمايد و انوار سبعه در اطوار ارض وجودش، ظاهر و به مستجار لقاى حق مختتم و سرّ سبع المثانى در كتاب مبين نمودار «واشرقت الارضُ بنور ربّها» متجلّى آنكه در مقام ابراهيم قرار گرفته «وجّهت وجهى للّذى فَطَر السماوات والارض» گفته و صلات دائم را به صلات قائم وصل مىنمايد: «الطواف بالبيت، صلاةٌ و الصلاةُ معراج المؤمن».

/ 22