طواف خانه خدا
عاشقان اوّل طواف كعبه جان كردهاند
پيش كعبه گشته چون باران زمين بوس نياز
در طواف كعبه جان، ساكنان عرش را چون
حلى دلبران، در رقص و افغان ديدهاند
پس طواف كعبه تن فرض فرمان ديدهاند
و آسمان را در طوافش هفت دوران ديدهاند
حلى دلبران، در رقص و افغان ديدهاند
حلى دلبران، در رقص و افغان ديدهاند
امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند:«وَطِفْ بِقَلبِكَ مع الملائِكَةِ حَوْلَ العَرْشِ كطَوافِكَ مع المسلمين بنفسك حَوْل البَيْتِ;(141) همان گونه كه با بدنت در ميان مردم طواف كعبه مىكنى، با قلبت در جمع ملائك عرش خدا را طوافكن».ميهمان حضرت بارى تعالى، بعد از اينكه وارد مسجدالحرام شد، هفت بار دور خانه خدا (كعبه) طواف مىكند و عاشق آسا، به دور آن مىچرخد.«طواف و بر گرد چيزى چرخيدن، علامت كمال علاقه و نشانه محبّت است تا آنجا كه انسان خود را فداى محبوب مىسازد و بلاگردان اومىشود; آن چنان كه پروانه عاشق شمع، آن قدر بر گرد شمع مىچرخد تا عاقبت خود را با بال و پرى سوخته، به پاى شمع مىافكند. حاجى واقعى نيز كه آتش اشتياق لقاى پروردگار در دلش شعلهور شده و بار سفر بسته واز وطن مألوف و خانه و كاشانه و فرزند و زن بريده و لبّيكگويان خود را به پاى ديوار خانه محبوب رسانيده است، پروانهوار گرد شمع فروزان خانه توحيد مىچرخد و با حركت دايرهاى بر گرد خانه حق، نشان مىدهد كه جز حق، چيزى نمىخواهد و جز حق، چيزى نمىجويد و مجذوب هيچ عاملى جز حق نيست».
من امشب مستم و جامى ندارم
طواف خانه دل روشنم كرد ميان
صبح و شب، شامى ندارم
در اينجا زائرم نامى ندارم
صبح و شب، شامى ندارم
صبح و شب، شامى ندارم
و گاهى او را به اعزّ اشخاص پيش او قسم مىدهد، گاهى تضرّع مىنمايد كه بلكه او را از اين مهلكه نجات دهد، خصوصاً اگر كسى باشد كه انسان بداند غير از او ملجأ و پناهى نيست، بببين تا فرمان استخلاص نگرفته از خدمت او بر مىگردد؟ لوربّ الكعبة = نه به خداى كعبه سوگند در امورات دنيويه، انسان چنين است و اما بالنسبة به عذاب اخروى چون نسيه است، هيچ در فكر اين مطالب نيست، حجّاج دروغى قدرى مىدوند دور كعبه، بعد مىروند به تماشاى سنگها و بازارها و ديوارها.»
چون در حريم قدس عزّت پا نهادى
دل زين سفر از مهر خوبان يافت زارى
تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان
كردى هم از روى لقاى دوست يارى
تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان
تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان
دارم هوس وصالت اى دوست
اين مرغ زجالها رهيده افتاده
عجب به جالت اى دوست
دائم منم و خيالت اى دوست
عجب به جالت اى دوست
عجب به جالت اى دوست
اى كه در اين كوى قدم مى نهى
پاى زاوّل به سر خويش نه
چون كه نهى بر سر هر كام، گام
يابى از آن سير به هر گام، كام
روى توجّه به حرم مى نهى
خويش رها كن، قدمى پيش نه
يابى از آن سير به هر گام، كام
يابى از آن سير به هر گام، كام
گرد حرم كردى طواف عاشقانه
با ياد حق كردى به فردوس آشيانه
ذكر و نمازى در مقام خاص كردى؟
همچون خليل الله عشق پاك ايمان
شستى تن از زمزم، دل از آب محبّت؟
از روزن دل تافت مهتاب محبّت؟ روشن
روان گشتى به نور عشق و ايمان
چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه؟
بوسيدى آن سنگ نشان كوى جانان؟
غسلى به آب زمزم اخلاص كردى؟
روشن دل از توحيد خاص الخاص كردى؟
در بزم مشتاقان زدى ناب محبّت؟
روان گشتى به نور عشق و ايمان
روان گشتى به نور عشق و ايمان
آداب ظاهرى طواف
كمال الدين حسين خوارزمى، صاحب كتاب ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار اشارهاى دارد به آداب ظاهرى زيارت خانه خدا آنجا كه مىگويد:«و چون به حرم رسيدى طواف كن; يعنى، بعد از اين گرد ما گرد و گرد خويش مگرد و با حجرالاسود كه دل تو است و آن يمين الله است، عهد تازه كن و به مقام ابراهيم آى; يعنى، به مقام خلّت و آنجا دو ركعتى كن; يعنى، عبوديت از بهر بهشت و دوزخ مكن كه گفتهاند:
پرستيدن حق براى بهشت
بود پيش ارباب دل سخت زشت
بود پيش ارباب دل سخت زشت
بود پيش ارباب دل سخت زشت
روضه، روضه همهره باغ منور بينند
بر سر روضه همه جاى تنزّه شمرند
بر در كعبه كه بيتالله موجودات است
بار عام است و در كعبه گشاد است كزو
خاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند
بركه، بركه همه جا آب مصفّا شنوند
بر لب بركه همه بانگ تماشا شنوند
كه مباهات امم زآن در والا شنوند
خاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند
خاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند
طواف كعبه دل كن اگر دلى دارى
طواف كعبه صورت حقت بدان فرمود كه
هزار سال پياده طواف كعبه كنى قبول
ز عرش و كرسى و لوح و قلم فزون
باشد دل خراب كه او را به هيچ نشمارى
دل است كعبه معنا، تو گِل چه پندارى
تا به واسطه آن دلى به دست آرى
حق نشود اگر دلى بيازارى
باشد دل خراب كه او را به هيچ نشمارى
باشد دل خراب كه او را به هيچ نشمارى
و طرف السيرقرار دادن بيت، لطيفهاى است كه مثال كعبه غيبى (عالم صغير) كه در طرفالسير صدر است، با مثال كعبه عينى (عالم كبير) يكى گردد و در هر شوطى، طورى و از هر طورى، نورى جلوه نمايد و انوار سبعه در اطوار ارض وجودش، ظاهر و به مستجار لقاى حق مختتم و سرّ سبع المثانى در كتاب مبين نمودار «واشرقت الارضُ بنور ربّها» متجلّى آنكه در مقام ابراهيم قرار گرفته «وجّهت وجهى للّذى فَطَر السماوات والارض» گفته و صلات دائم را به صلات قائم وصل مىنمايد: «الطواف بالبيت، صلاةٌ و الصلاةُ معراج المؤمن».