در مشاعر مقدّس - حج عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج عارفان - نسخه متنی

رحیم کارگر محمدیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مشاعر مقدّس

وقوف در عرفات




  • مرحبا قومى كه داد بندگى را دادهاند
    طرفة العينى نبوده غافل از حضرت وليك
    سيلها با اين همه از ديدهها بگشادهاند



  • ترك دنيا كردهاند و از همه آزادهاند
    سيلها با اين همه از ديدهها بگشادهاند
    سيلها با اين همه از ديدهها بگشادهاند



زآب و تاب «تب الى الله» غسل كرده در جهان روى را بر خاك پاى اسجدوا بنهادهاند
ربّنا گويند از او لبيك عبدى بشنوند جمله سرمست الست از جرعه اين بادهاند (خواجه عبدالله انصارى)
صادق آل محمد، فخر كائنات امام ششم(عليه السلام) فرمودهاند:

«وَاعتَرِف بالخَطايا بِعَرَفات وجَدِّدْ عَهْدكَ عِنْدَ اللهِ تَعالى بِوَحْدانِيَّتِهِ وتَقَرَّب اِلَيه(164); در عرفات به خطاهاى خويش اعتراف كن و ميثاق خود را با خداوند و وحدانيّت او تازه كن و به او متقرّب شو».

«عرفات» سرزمين بسيار مقدّسى است كه خداوند كريم، آنجا را براى ضيافت و پذيرايى از ميهمانان خود مقرّر فرموده است و سفره خاصّ انعام و اكرامش را در دامن كوه رحمت گسترانيده و از كافّه ميهمانانش، دعوت به عمل آورده است كه در ساعت معيّن، همه با هم بر گرد خوان نعمت بىدريغش بنشينند و از بحر موّاج كرم و رحمت بى كرانش، به قدر ظرفيّت و استعداد خويش برخوردار گردند.

عارف روشنضمير، ميرزا جواد ملكى تبريزى(رحمه الله) گويد:

«منتهاى جديّت خود را به خرج بده كه در عرفات، به كمال معرفت نائل شوى و بدان كه اجتماع حاجيان براى دعا در يك ميدان و صحنه واحد، بويژه به لحاظ حضور صالحان و اهل باطن از ابدال و اوتاد يا غير آنها از كاملان كه هيچ وقت حج از بعضى از آنان خالى نيستـ لامحاله با اجتماع دلها و همتها،براى طلب نزول رحمت و طلب باران، ابرهاى جود و كرم كه گردنها كشيده و ديدهها خيره شده براى آن و تضرّع و زارى و ابتهال خود، شايد علّت تامه اجابت دعا باشد.

و براى اجتماع دلها و همتها، تأثير خاصى است در انجام مقاصد و وصول به مطالب. از اين رو گفتهاند: از عظيمترين گناهان آن است كه كسى در عرفات حاضر شود و گمان كند كه خداى تعالى او را نيامرزيده است».

پس عرفات، سرزمين عشق است و شور; نور است و سرور; توبه است و تقوا; ارتباط است و اتصال; درد است و درمان; خداى است و خدا و رحمت اوست كه در انتظار رهپويان راه رسول الله است.




  • اين عرفات است فراغت كجاست؟
    نعره يارب به فلك بر گذشت
    گشت فلك زخم گه تير آه
    جمع به هم آمده انس و ملك
    سوز درون بين كه به هر يا ربى
    سوخته بر چرخ فلك كوكبى



  • هر كسى امروز به خود مبتلاست
    اشك روان آمد و از سر گذشت
    رحمت حق ريخت بر آن جايگاه
    پر زفغان كرده رواق فلك
    سوخته بر چرخ فلك كوكبى
    سوخته بر چرخ فلك كوكبى



(محيى لارى)

عرفات، عاشقِ دلسوخته مىخواهد; عرفات، سالك بيدار دل مىطلبد. عرفات، عارف فرزانه مىجويد; عرفات، عابد مشتاق مىخواهد; پس سزاوار است كه «عاشقانه» و «عارفانه» به اين سرزمين مقدّس قدم نهيم و از اين دستورالعملهاى اخلاقى و عرفانى توشهاى برگيريم و در آنجا به كار بنديم.

استاد عارفان، شيخ محمّد بهارى همدانى(رحمه الله) گويد:

«در عرفات از اين ازدحام خلق و بلند كردن صداهاى خودشان به انواع تضرّع و زارى و التماس به اختلاف زبانها و افتادن هر گروهى پى ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن، حكايت محشر را ياد آورد. اينجا كمال تضرّع و الحاح را بكند تا آنجا مبتلا نشود و بسيار ظنّ قوى داشته باشد، بر حصول مراداتش; زيرا كه روز شريف، و موقفِ عظيم، ونفوس مجتمع، و قلوب به سوى الهى منقطع، و دستهاى اوليا و غيرهم به سوى او جلّ شَأنهـ بلند شده، و گردنها به سوى او كشيده شده، چشمها از خوف او گريان و بندها از ترس او لرزان و روز، روز احسان، و ابدال و اوتاد در محضر حاضر. بناى سلطان بر بخشش و انعام و همچنين روز خلعتپوشى صدر اعظم دولت عليه عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وسَهَّل مَخْرَجَهَ است
در چنين روزى استبعاد ندارد، حصول فيض به اعلا مدارِجه بالنّسبه به كافه ناس و خلايق. آيا گمان به خالق خود دارى كه سعى تو ضايع گرداند، يا اينكه منقطع شدهاى از اهل و اولاد و وطن. آيا رحم نمىكند غربت تو را ماهكَذَا الظَّنُّ بِهِ وَلا المَعْرُوفُ مِن فَضْلِه = چنين گمانى به او نيست و آنچه از فضل او معروف است، اين نيست و از اينجاست كه در حديث وارد شده است: «من اَعظم الذُّنوبِ اَن يَحْضُرَ العَرَفاتِ ويَظُنَّ اَنَّهُ لايُغْفَرُ لَهُ».

عارف ربّانى ملاّ احمد نراقى نيز نويسد:

«حجگزار چون به عرفات حاضر شد، نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه مردمان به لغتهاى مختلف، صداها بلند كردهاند و هر يك به زبانى به تضرّع و زارى مشغولند و هر كدام به طريقه امام و پيشواى خود، آمد و شد مىكنند، پس ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را و پراكندگى مردمان را در آنجا، حيران و سرگردان و هر امّتى بهگرد پيغمبر وامام خودجمع شده وچشم شفاعت بر او انداخته. پس چونبه اين فكر افتاد، دست تضرّع بردارد و با نيت خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حج او را قبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد و چنانداند كه نوميد نخواهد شد; چه آنكه روز، روز شريف و موقف، موقف عظيمى است و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمعند و دلهاى همه به خدا منقطع است
و همتهاى همه مصروف دعا و سؤال است و دستهاى همه به درگاه پادشاه بىنياز بلند است و همگى چشم بر در فيض و رحمت او انداخته و گردنها به لطف و كرم او كشيده و البته چنين موقفى از نيكان و اخيار خالى نيست; بلكه ظاهر آن است كه ابدال و اوتاد ارض، در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند. پس دور نيست كه از حضرت ذوالجلال، به واسطه دلهاى پاك و نفوس مقدّسه و رحمت بركافه مردمان، فايض شود و چنان گمان نكنى كه همه اين خلايق آنجا جمعند و با هزار اميدوارى، راه دور و دراز پيموده و اهل و وطن را دور افكنده و كربت و غربت بر خود قرار داده و رو به در خانه چنين كريمى آوردهاند، خداوند كريم همه را نا اميد كند و سعيشان را نابود سازد و بر غريبى ايشان ترحّم نكند؟ زينهار! زينهار! درياى رحمت از آن وسيعتر است كه در چنين حالى تنگى كند. و از اين جهت رسيده است كه بدترين گناهان آن است كه آدمى به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده است».

آرى ميهمان حق، در عرفه با خدايش صحبت و راز و نياز مىكند و در مناجات خود، شرح پريشانحالى و درماندگى خود را، يك به يك بيان مىنمايد.

مرحوم حاج ملاّ حسينقلى همدانى، از زبان اين مناجات كنندگان مىگويد:

«خدايا! نمىدانم حال ما در پيشگاه تو چگونه است؟ و چه مناسبتى بين گوشت و استخوان با آن آتش است؟ و كيست كه طاقت آن زنجيرها و غلّها و عقربها و مارهايى را كه مانند كوهند، داشته باشد؟ و كدام جسم براى نوشيدن زقّوم تلخ و ضريع بدبو، سرِ پا مىايستد؟ و كيست كه در اين گرفتارىها و محنتها به فرياد ما برسد و ما را از اين سختىها و فتنهها نجات بخشد؟ و تو فريادرسِ فريادرسخواهانى و مهربانترين مهربانانى...

واى از اين مصيبت كه ما بر غفلت خود افزوديم و در محضر پر عظمت تو، به ارتكاب گناهان كُشنده و جرمهاى مهلك جرأت نموديم. روى خود و نامه اعمالمان را سياه كرديم و با گناهان و گنداب كارهايمان، فرشتگانى كه اعمال زشت ما را مىنگارند، آزرديم....

خدايا! آيا توفيق توبه راستين و مقبول را به ما مىدهى؟ شايد ما به يارى تو، برخى از آنچه را كه از دست دادهايم به كمك خوارى و فروتنى و خشوع و ركوع و سجود دريابيم.

واى بر ما! اگر ما را بر اين حالت ناپاك و اوصاف كشنده و كارهاى نامبارك و قلبهاى سخت و مرضهاى لاعلاج و هلاكتكننده، رها كنى. اى كريم! به فريادمان رس، به فريادمان رس، به فريادمان رس».

شيخ مصلحالدين سعدى گويد

«آتش دو است: آتش معيشت و آتش معصيت. آتش معيشت را آب آسمان كشد و آتش معصيت را آب ديدگان كشد. و نيز آتش معصيت را به دو چيز توان كشت: به خاك و آب.

به خاكِ پيشانى و به آب پشيمانى. خاكِ پيشانى، در سجود و آبِ پشيمانى، گريه از ترس خداوند ودود.

جوانمردا! هر ديده كه نه از خوف حق گريان است، آن ديده بر او تاوان است و هر دل كه وصل حق را جويان است، آن دل ميران است. عزيز من! اگر سرخى روى معشوقان ندارى، زردى روى عاشقان بايد كه بيارى. اگر جمال يوسفى ندارى، درد يعقوبى بايد كه بيارى. اگر عجز مطيعان ندارى، ناله درماندگان بايد كه بيارى».

در اين زمينه صاحب كتاب الحقايق گويد:

«در آنجا بايد با كمال تضرّع و زارى، به حضرت كردگار توجّه پيدا كند، تا وى را در جمله رستگاران و مرحومان قرار دهد و تير آرزويش را به هدف اجابت برساند. موقف عرفات مكان شريفى است و رحمت واسعه الهى، به بركت نفس گرم او... ريزش دارد. و شكّى نيست كه در عرفات، گروهى از صالحان و پاكيزهدلان موجودند و چون همه به اجتماع، از در زارى و تضرّع درآيند و دستها به جانب آسمان بلند سازند و گردنها كشيده، چشمِ انتظار بگشايند و از وى طلب آمرزش كنند، بلاشكّ آرزوهايشان برآورده شده و سعيشان مشكور است».

وقوف در مشعر




  • شب مشعر شب راز و نياز است
    رسد آواز هل من تائب باز
    بياييد اى گنهكاران بياييد كه
    فغان و ناله و آه گنهكار به تاريكى
    نفس باقى و فرصت هست در دست
    الا اى عاصيان هنگام راز است



  • در رحمت به روى خلق باز است
    گنهكاران كنون وقت نياز است
    حق بخشنده و بندهنواز است
    شب بس چارهساز است
    الا اى عاصيان هنگام راز است
    الا اى عاصيان هنگام راز است



پيشواى ششم امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند:

«واتّقهِ بِمُزْدَلِفَةَ، واصْعَدْ بِرُوحِكَ إلى المَلأ الأعْلى بِصُعُودِكَ عَلى الجَبَل;(171) و با وقوف به مزدلفه، تقوا پيشه كن و با بالا رفتن بر كوه، با روح خود به سوى ملأ اعلا پرواز كن».

زائران خانه خدا، بايد از ظهر روز نهم تا غروب، در سرزمين عرفات بمانند و همين كه غروب شد، از آنجا به سوى مشعرالحرام كه تقريباً دوازده كيلومترى عرفات و در مسير مكّه است ـ كوچ كنند.

مرحوم سيد عبدالله شبّر در كتاب الاخلاق گويد:

«پس از عرفه، بايد يك شب را در مشعر بمانى تا در آنجا، خود را براى مبارزهاى كه فردا با دشمنان خدا در پيش دارى آماده كنى. اينجا جزء حرم خداست و عرفه خارج حرم بود. پس مانند كسى باش كه اكنون مولايش به او روى آورده و پس از اينكه او را طرد كرده بود، اكنون اجازه ورودش داده و اكنون به باب رحمت رسيده و نسيم رأفت مولا، بر او دميده و با دخول در حرم خلعت قبول دريافته است».

آن شب، شب زارى و ضجّه است. شب ناله و سوز و مناجات است. شب توبه و بازگشت است. شب آشتى و صلح با خداى جهانيان است. مشعر، نشانه شعور و درك انسانِ گسسته از هوا و هوسهاست. مشعر، مكان راز و نياز زائران دلسوخته و پريشان است. در آنجا شيفتگان حضرت بارى تعالى، با كنار گذاشتن خواب دنيوى، به شبزندهدارى مىپردازند و از روزهاى سخت هجران، لب به شكايت مىگشايند.

در اين شب، بيداردلان عاشق سر بر خاك عبوديت مىسايند و اظهار بندگى و فروتنى مىكنند و از اينكه حضرت خداوندگار آنها را قبول كرده و اجازه شرفيابى به بارگاه عزّتش داده، شكر و سپاس مىگويند.

صاحبدلان تائب، اشكهاى بىپيرايه خود را به عنوان شاهدى بر پشيمانى و توبه خود و حسرت درونى را به عنوان ضمانتنامه اين بازگشت قرار مىدهند.

در مشعر بايد بيدار بود. بايد دقايق را غنيمت شمرد. هر لحظه لحظه اين شب، گنجى است پر ارزش. خداوند متعال به داوود نبى وحى كرد كه: «عجب از كسى كه دعوى محبّت ما كند و چون شب درآيد، پهلو بر بستر غفلت نهد. آيا چنين نيست كه دوست، خلوت با دوست را، دوست دارد؟ پس دوستان را با خواب چه كار؟!»




  • عجباً للمحبّ كيف ينام
    گر بنخسبى به شب اى مه لقا
    يك شبى استيزه كن و سر منه تا
    خلق بخسبند ولى عاشقان
    زانكه بود عاشق خلوت طلب
    تا غم دل گويد با دلربا



  • كلّ نوم على المحبّ حرام
    روى نمايد به تو گنج بقا
    كه بيابى زسعادت عطا
    جمله شب قصّهكنان با خدا
    تا غم دل گويد با دلربا
    تا غم دل گويد با دلربا



/ 22