ايشان در اين زمينه مى فرمايند - حج عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج عارفان - نسخه متنی

رحیم کارگر محمدیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايشان در اين زمينه مى فرمايند

«و اما اينكه بدين وسيله، قصد «مقام قرب و زيارت» را داشته باشد، بايد از جديت در سعى و اهتمام و شوق فروگذارى نكند; و به تمام قدرت در رفع موانع بكوشد و...

در تفسير آيه مبارك «وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبّ لِتَرْضَى»(39) روايت شده است كه او (حضرت موسى) چهل روز نخورد و نياشاميد و نخوابيد، براى شوقى كه به لقاى خدا داشت...

پس هرآنچه او را از خدا مشغول دارد ـ از محرمات و مكروهات و مباحات ـ مانع از رسيدن به مقصد و آرزو است. پس به ناچار بايستى او قطع علاقه و شهوات و تمام مرادات را بكند، مگر اراده وصول و رسيدن به خدا را.

بالجمله براى هر كسى كه وارد اين ميدان مىشود، به ناچار بايستى با كمال جديّت و منتهاى استطاعت، خود را مهيّا سازد و از نعمات خداوندى استمداد كند و از جذبات لطيفه ربانى كمك بخواهد تا حضور ربّالعالمين ـ جلّ شأنه ـ براى او فراهم آيد و عمده در اين كار «تحصيل شوق» است و بهتر است در اين كار آنچه را كه در «مصباحالشريعه» از امام صادق(عليه السلام) در وصف مشتاقان وارد آمده است، به ياد آورد. آن حضرت فرموده است:

«المُشْتاقُ لايشتَهى طَعاماً و لايَلتَذُّ شَراباً و لايَسْتَطيبُ رُقاداً و لايَأنَسُ حميماً و لايَأوى داراً و لايَسكُنُ عُمراناً و لايَلبَسُ ثياباً و لا يَقِرُّ قَراراً و يَعْبُدُاللهَ لَيْلا و نَهاراً راجياً بِاَنْ يَصِلَ اِلى ما اشْتاقَ اِِلَيهِ ويُناجِيَهُ بِلسانِ الشَّوقِ مُعَبِّراً عَمّا في سَريرَتِهِ كَما اَخْبَرَالله تعالى عن مُوسى في ميقاتِ رَبِّه «وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى» وفسَّر النبىّ(صلى الله عليه وآله) عَنْ حالِهِ اَنَّهُ: مااَكَلَ ولاشَرِبَ ولانامَ ولااشْتَهى شَيئاً مِنْ ذلِكَ فى ذِهابِهِ ومَجيِئهِ اَربعينَ يَوْماً شوقاً اِلى رَبِّه»;

«مشتاق، اشتهاى خوراك ندارد و از نوشيدنى لذّت نمىبرد و از خواب خوشوقت نمىگردد و با دوستى انس نمىگيرد و در خانهاى قرار نمىيابد و در آبادى ساكن نمىشود و لباسى نمىپوشد و قرار گاهىپيدا نمىكند و شب و روز «خدا» را عبادت مىكند، به اميد اينكه به آنچه مشتاق آن است، برسد و او را با زبان شوق مناجات مىكند; چنان كهخداى تعالى از حالت موسى(عليه السلام) در ميقات پروردگارش خبر داده و فرموده است: «شتاب كردم به سوى تو اى پروردگارم تا تو خشنود شوى». و پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حالت او به اين تفسير فرمود كه: نخورد و نياشاميد و نخوابيد و نه به چيزى از اينها ميل كرد، به واسطه شوقى كه به پروردگار خودشداشت.» پس چون قدم در وداى شوق گذاشتى، خويشتن و مراد خود را، از دنيا رها كن و تمام آنچه مورد الفت تو است، واگذار و از سواى مورد شوق خودت، منصرف شو و بين مرگ و زندگى لبيك بگو (لبّيك اللّهم لبيك)...».

توبه راستين




  • سنّت راه است كه در اين مقام
    آينه خويش جلايى دهند
    اوّل از آلايش تن پاك شو
    پس به حريم دل او خاك شو



  • پاك نمايند يكايك تمام
    زنگ زدايند و صفايى دهند
    پس به حريم دل او خاك شو
    پس به حريم دل او خاك شو



(محيى لارى) امام العارفين حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند:

«ثمّ اغسل بماءِ التوبَةِ الخالِصَةِ ذنوبَك واَلبِسْ كَسْوة الصِّدقِ والصَّفا والخُضُوعِ والخشوعِ واَحْرِمْ من كلّ شىء يمنعكَ عن ذِكْرِ الله و يَحجُبكَ عَنْ طاعَتِهِ;(41) سپس با آب توبه خالصانه، گناهانت را شسته، لباس صدق و صفا بپوش و خضوع را پيشه كن و هر چه را كه از ياد خدا بازت مىدارد و از اطاعت او محرومت مىكند، بر خود حرامكن».




  • اوّل تو مسلمان شو، از كرده پشيمان شو
    وانگه طرف كعبه، طوفى كن و احرامى



  • وانگه طرف كعبه، طوفى كن و احرامى
    وانگه طرف كعبه، طوفى كن و احرامى



حجگزار، وقتى آماده سفر حج شد و نيّت خود را خالص كرد، شايسته است از جميع معاصى و غفلتهاى خود توبه كند و عهد و پيمان جديدى با خداى خود ببندد; عهدى كه ديگر به سوى گناهان بازنگردد و هرگز خدا را معصيت نكند. حكيم متألّه مولى محسن فيض كاشانى(رحمه الله)خطاب به حجگزار مىگويد:

«اگر مىخواهى زيارتت قبول شود، اوامر اورا اجرا كن و مظالم را باز گردان و نخست از همه گناهان خود به درگاه او توبه كن و علاقه خويش را از توجّه به آنچه غير اوست منقطع گردان، تروى دل به او آورى; همچنان كه روى ظاهر را به سوى خانه او كردهاى. اگر چنين نكنى بهره تو از سفر حج در اوّل، جز رنج و تعب و در آخر، جز ردّ و طرد چيز ديگرى نخواهد بود. حجگزار، بايد علايق خود را از موطن خود چنان قطع كند كه گويا ديگر به آنجا باز نخواهد گشت و وصاياى خود را درباره عائله و فرزندانش بنويسد....

هنگام قطع علايق از موطن خود براى سفر حج. قطع علايق را براى سفر آخرت به ياد آورد; چه آن را در پيش رو دارد و آنچه را در اين سفر به جا مىآورد، به اميد تسهيل آن سفر است و آنچه ثابت و سرنوشتساز مىباشد، همان سفر آخرت است. از اين رو نبايد به هنگام آمادهشدن براى مسافرت حج، از آن سفر غافل بماند... بنابراين ردّ مظالم كند و توبه خود را از همه گناهان براى خدا خالص سازد و بداند كه هر مظلمهاى، علاقهاى است و هر علاقه، مانند طلبكار حاضرى است كه گريبان او را گرفته و فرياد مىكند: به كجا مىروى؟ آيا قصد زيارت خانه شاه شاهان دارى، در حالى كه در خانه خود فرمان او را اجرا نمىكنى و آن را سبك مىشمارى و مهمل مىگذارى، يا آنكه شرم ندارى از اينكه همچون بندهاى گنهكار، بر او وارد شوى و او تو را برگرداند و نپذيرد؟».

احمد جام نامقى(43) در مورد «توبه» گويد:

«توبه نه چنين خرد بضاعتى است كه هر كسى قدر آن بداند. توبه نجات مردان است، و حيات دل و پرورش جان است، و پل آخرت و تخم مودّت است، و راحت روح است، و سرور مؤمن است، و شفاى درد گناهان است، و مرهم ريش دردمندان است، و حبل افتادگان است، و دليل گمشدگان است، و نور بصيرت روندگان است، و مفتاح سمع مستمعان است، و صدق نطق ناطقان است، و قدم استقامت مستقيمان است و...».

پس در سلوك عرفانى حج، يكى از گامهاى مهم «توبه» است و البته بايد آن را با شرايط و آداب مخصوص خود به جاى آورد. در اين مورد عارف نامى بهارى همدانى(رحمه الله)گويد:

«حجگزار بايد تهيّه حضور ببيند از براى مجلس روحانيين، با به جا آوردن يك توبه درستى، با جميع مقدمات كه از جمله آنهاست رد حقوق چه از قبيل ماليه باشد مثل خمس و ردّ مظالم و كفارات و غيرهـ و يا از غيرماليّه باشد مثل غيبت و اذيّت و هتك عرض و ساير جنايات بر غيرـ كه بايد استحلال از صاحبانش بنمايد، به آن تفاصيلى كه در محل خود مذكور است و خوب است بعد از اين مقدّمات، آن عمل توبه روز يكشنبه را كه در «منهاج العارفين» مسطور است، به جا بياورد و اگر پدر يا مادرى دارد، مهما امكن آنها را هم از خود راضى كند، تا پاك و پاكيزه از منزل در آيد; بلكه تمام علايق خود را جمعآورى نموده، شغل قلبى خود را از پشت سرش قطع نمايد، تا به تمام قلب رو به خداى خود كند».

عالم ربّانى مولى مهدى نراقى نيز گويد:

«حجگزار بايد به سوى خداى تعالى توبه كند، توبهاى خالص و مظلمههايى كه از مردم بر گردن اوست رد كند و ذمّه خود را پاك سازد و دل از همه علايق بركند و متوجّه خدا شود و تصوّر كند كه از اين سفر برنخواهد گشت...».




  • چون غسل كردى تن به آب توبه شستى؟
    هر عهد بستى غير عهد حق شكستى؟
    تا در صف پاكان شوى زين عهد و پيمان



  • با عاشقان در كوى يار احرام بستى؟
    تا در صف پاكان شوى زين عهد و پيمان
    تا در صف پاكان شوى زين عهد و پيمان



(الهى قمشهاى) سهل بن عبدالله گفته است: «اوّل چيزى كه حجگزار را لازم آيد، توبه است و آن ندامت است و شهوات از دل بركندن و از حركات مذمومه، به حركات محموده نقل كردن».




  • خانه آسا كعبه دل را بپرداز از بتان
    تا نهندت راستان بر آستان روى نياز



  • تا نهندت راستان بر آستان روى نياز
    تا نهندت راستان بر آستان روى نياز



(جامى) رشيدالدّين ميبدى، اشارات جالبى درباره حج و توبه دارد. بدين مضمون كه: در «الحَجّ أشهرٌ مَعْلُوماتٌ} حاء، اشارت است به حلم خداوند با رهيكان خود. جيم اشارت است به جرم بندگان و آلودگى ايشان، چنانستى كه الله گفتى: بنده من اكنون كه جرم كردى، بارى دست در حبلحلم من زن و مغفرت خواه تا بيامرزم، كه هر كس كه آن كند كه سزاى وى باشد; سزاى تو نابكارى و سزاى من آمرزگارى است: {قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ». بنده من!

اگر... عذرخواهى، عذر از تو و عفو از من; جرم از تو و ستر از من; ضعف از تو و برّ از من; عجز از تو و لطف از من; جهد از تو و عون از من; قصد از تو و حلم از من; بنده من چندان دارد كه عذرى بر زبان آرى و هراسى در دل و قطره آب گرد ديده بگردانى، پس كار به من واگذار. بنده من! وعده دادم كه راست كردن بر من، كار كه پيوستم، تمام كردن بر من; بنا كه نهادم، داشتن بر من; تخم كه پر كندم به برآوردن بر من; چراغ كه افروختم، روشن داشتن بر من; در كه گشادم، بار دادن بر من; اكنون كه فرا گذاشتم، در گذشتن بر من; اكنون كه به دعا فرمودم، نيوشيدن بر من; اكنون كه به سؤال فرمودم، بخشيدن بر من; هر چه كردم، كردم، هر چه نكردم باقى برمن!» تائب حجگزار، علاوه بر اينكه بايد آداب و شرايط توبه مخصوص به حج را مراعات كند، سزاوار است آداب عمومى «توبه» را نيز به جاى آورد و آن كند كه خدايش از او خواسته است و در به ثمر نشستن توبهاش، نصوحوار پا به وادى عصمت و دورى از گناه نهد و... .

احمد جام نامقى، يكى از صاحبدلان بلندپايه و روشنضمير قرن ششم، درباره توبه مىنويسد:

«تائب را چنان بايد بود كه نفسى را از آن خويش، ضايع نگذارد و قبله دل خويش را كردار بد خويش كند; مىنگرد كه چه كرده است، گفتار و كردار من چه بوده است، به چشم انصاف در آن نگرد و حكم كند كه هربندهاى كه با خداى خويش چنين كند، مكافات وى چه باشد و عذاب و عقوبت وى چون بود. همچنين سياست ملك و بيم قطيعت و عذاب دوزخ، قبله دل خويش كند تا آتش ندامت، هر زمان در دل وى بالاتر مىگيرد و دل به سوختن آيد و چشم به گريستن آيد و زفان (زبان) به ناليدن آيد و تن فراگداختن آيد. چون چنين كرد چشم نگاه دارد از ناديدنى و گوش نگاه دارد از ناشنودنى و زفان نگه دارد از ناگفتنى.

قرين بد بدرود كند. بهپاى نرود جايى كهنبايد رفت، وبه دست نگيرد چيزى كه نبايد گرفت; هفت اندام خود در بند بندگى كند، و هر خصمى كه مىخشنود تواند كرد، خشنود كند و بر گذشته حسرت و ندامت خورد، و خوفى تمام بر دل بنهد كه آيا اين خطاهاى من و جفاهاى من، درگذارند يا نى؟ آيا كه با من چه خواهند كرد؟ بيامرزند يا عذاب كنند؟ نفسى در بيم ويكى در اميد مىگذارد و شب و روز به كار خداى مشغول گردد; طعام خوردن به روز بدرود كند و خواب به شب بدرود كند و به همه اوقات زفان به ذكر حقّ تعالى تر دارد، خاصّه بامداد و شبانگاه كه آن را خاصيتى است; چنان كه حق تعالى مىفرمايد: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُـلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَ» و....

و نيك بايد جهد كرد تا تن را از آنچه خو فرا كرده است، باز پس آرد و از درگاه شيطان به درگاه رحمان آرد. نبينى كه حقّتعالى رسول(صلى الله عليه وآله)بدين فرمود; چنان كه گفت: «قُمِ الَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلا
نِّصْفَهُو أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيل} و جاى ديگر گفت {وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ»
و...».

و در آخر به ارزش و مقام بلند تائب اشاره مىكند و مىگويد:

«... و هر كه او توبه كند و آنچه شرط توبه بود، به جاى آرد و اين سيرت كه ياد كرديم، بر دست گيرد، بر هر زمينى كه بگذرد آن زمين بر زمينهاى ديگر فخر كند و هر جا كه بنشيند، آن جاى بر ديگر جاىها فخر كند و اگر تائبى بر جويى، يا به رودى، يا بر دريايى بگذرد و از سر اخلاص توبه و صفاوت دل و طهارت تن بگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» آن آبها جمله تا قيامت او را تسبيح و تهليل مىكنند و از خداى عزّوجل او را آمرزش مىخواهند و آفتاب و ماه و ستارگان كه بر وى مىتابند، او را آمرزش مىخواهند و حقّ تعالى او را در دل خلق شيرين گرداند و فرشتگان آسمان وى را آمرزش مىخواهند و به دل خاصگان و دوستان، دوست گرداند...».

ولى سوگمندانه بايد گفت كه آن طور كه شايسته و بايسته است، حجاج حرم الهى، به اين تكليف مهم، عمل نمىكنند و يا اصلا توجّهى به آن ندارند. «توبه» ركن اصيل و بناى استوار حج است و بدون آن، حج كامل نمىگردد.

شيخ مصلح الدين سعدى گويد: «هيچ آوازى نيست عزيزتر به درگاه خداى تعالى از آواز بنده عاصى كه از سر درماندگى و بيچارگى و مفلسى، بنالد و گويد:

خداوندا!، بد كردم و ظلم بر خود كردم. از حضرت عزّت ندا آيد: عبدى! انكار خود نكردى، «اُدعونى استجب لكُم»; مرا بخوانيد تا اجابت كنم هر چه جوييد از ما جوييد».

با توبه، بايد دل را زنده كرد و بدين وسيله حياتى دوباره يافت و اگر چنين نشد، بايستى عاجزانه چنگ در دامن رحمت الهى آويخت و از او تقاضا كرد تا با لطف خود، دلهاى مرده را بيدار كند و روح جاودانگى را بر آن بدمد.

شيخ عطّار نيشابورى آورده است «به عارفى گفتند: اى شيخ! دلهاى ما خفته است، كه سخن تو در وى اثر نمىكند، چه كنيم؟ گفت: كاش خفته بودى كه خفته را بجنبانى بيدار شود! دلهاى شما مرده است، كه هر چند مىجنبانى، بيدار نمىگردد».

خواجه عبدالله انصارى(52) در مناجات خود سروده است:

«بر نهاد خود كار كن... تا بر پيدا شود، آنچه تو آن را جويايى.

هيچ طريقى ندارى، الاّ آنكه آينه آبى راه تويى.

كجا روى؟ حجاب تويى. از كه نالى؟ سد تويى; بركه تويى; آينه تويى; كجا نگرى؟» باز برمىگرديم به حج و سخن را با درّ گفتههاى عارف زندهدل، ميرزا جواد ملكى تبريزى(رحمه الله) به پايان مىرسانيم:

«حجگزار بايد مافات از واجبات و كفّارات را تدارك كند و ردّ حقوق و مظالم به آنچه در محلش مقرر استـ بنمايد و بهتر آنكه عمل وارده در ماه ذىقعده را از غسل و نماز و دعاى توبه، به جا آورد و به تكليفش در امور وطن و اهل و عيال و امانات پروردگارش، تدبير نمايد، به صورتى كه دلش از مشغولبودن به فكر آنها فراغت يابد و وصيت خود را بكند و فرض كند كه از اين سفر بر نمىگردد ولكن تدبير او در اين كار، محض امر خدا و به قدر امر خدا باشد».(54) پس توبه خود را در حرم منوّر الهى كامل كند و در حريم عشق سر بر آستان عصمت حضرت حق بگذارد و از او بخشش بخواهد و بگويد:




  • خدايا بر در تو بنده توست
    تو روى نازنين از من مگردان
    خداوندا منم با ناله همدم
    قبولم كن كه هستم شرمسارت
    تمام كردههايم ناقص و كم



  • همى خواهان آن گلْ خنده توست
    بزرگى و كرم زيبنده توست
    شريك غصّهها و محنت و غم
    تمام كردههايم ناقص و كم
    تمام كردههايم ناقص و كم



(نگارنده)

تقواى الهى




  • تا معتكف راه خرابات نگردى
    از بند علايق نشود نفس تو آزاد
    در راه حقيقت نشوى قبله احرار
    تا قدوه اصحاب لباسات نگردى



  • شايسته ارباب كرامات نگردى
    تا بنده رندان خرابات نگردى
    تا قدوه اصحاب لباسات نگردى
    تا قدوه اصحاب لباسات نگردى



چون محور پذيرش هر عملى «تقوا و وارستگى» است، خداوند متعال اساس كعبه و مناسك حج را، با تقوا پىريزى كرده است. مفسّر عالىقدر قرآن، حضرت آيت الله جوادى آملى گويد:

«يكى از بارزترين مصاديق سير الى الله، سفر حج است. گر چه در همه جا مىتوان خدا را عبادت كرد و از ضيوفالرّحمان شد وليكن ذات اقدس الهى، بعضى از مكانها و زمانها را براى ضيافت و پذيرايى مشخّص و آماده فرموده است; مانند حج و روزه.

به طور مسلّم حج يك سرّ خاصى خواهد داشت كه «فرار الى الله»، به حج تفسير شده است و آن فرار الى الله، اين است كه انسان مسوى الله را ترك كند و الله را طلب نمايد».

صاحب كتاب عرفانى تذكرة المتّقين گويد:

«امّا زاد او (حاجى) اعمال خارجيّه اوست كه تعبير از آن، به «تقوا» مىشود; از فعل واجبات و ترك محرّمات و مكروهات واتيان به مستحبات و اصل معناى تقوا، پرهيز است كه اوّل درجه آن پرهيز از محرّمات است و آخر درجه آن پرهيز از مسوى الله جلَّ جلالُه وبينَهما مُتوسِّطاتٌ = و آخرين درجه آن پرهيز از غير خداى بزرگ است و بين اين دو درجه، درجات ديگرى نيز هست كه آن درجات ميانهاند. فَحاصِلُ الكلام اينكه هر يك از ترك محرّمات واتيان به واجبات، به منزله زادى است كه هر يك را در منازل اخرويّه، احتياج افتد، به درجات الحاجه كه اگر همراه خود نياورده باشى، مبتلا خواهى بود، نستَجيرُ مِنْ هذه البَلوَى العَظيمة = از اين آفت و بدبختى بزرگ به خدا پناه مىبريم».

حجگزار بايد نهايت تقوا و اخلاق اسلامى را رعايت كند و معرفت تامى نسبت به اعمال و مناسك حج پيدا نمايد. تقوا، اندوختهاى است كه در سير الى الله، دست انسان را مىگيرد و او را به كمال نهايى سوق مىدهد. بدون رعايت تقوا و نداشتن معرفت، اعمال او ناقص خواهد بود و چيزى جز خستگى و تعب براى خود باقى نخواهد گذاشت. سالك كامل، حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى(رحمه الله) گويد:

«سزاوار است حجگزار، سير خود را در حج، سير الى الله و تقرّب او قرار دهد و هر چند بدن او به طرف خانه خدا سير مىكند، دل او به سوى پروردگار سير كند و در اين سفر روحانى، مراعات كند كه توشه راه او «تقوا» و مركب سوارى او، بدنش و رفيق راه او از مؤمنان اهل تقوا، و دليل او ـ كه او را به سوى پروردگار راهنمايى مىكند ازاهل علم و يقين، و اميرالحاج او، امام او باشد.

مراعات «تقوا» آن است كه با نفس خود، در تحصيل مراتب تقوا مجاهده كند و مرتبه اوّل آن، پرهيز از محرّمات و مرتبه وسط آن، پرهيز از شبهات و آخر آن، پرهيز از هر چيزى كه او را از ياد پروردگار باز دارد.

مراعات بدن به تدبير آن است به صورتى كه او را در سفر الى الله بكشد و توشه او را بردارد و در بار بردن و راه پيمودن، مطيع فرمان او باشد و نافرمانى نكند و ضعف و خستگى در او راه نيابد.

مراعات دليل نيز عبارت است از پيدا كردن مرجع تقليد در مسائل فقهى و معلّم خير در راه تهذيب اخلاق و عارف كامل در مراتب عرفانى و مراعات چنين كس، بدين صورت كه به او اقتدا كند و به نور او استضائه نمايد و طلب هدايت از ارشاد او كند.

و اما مراعات امير حاج كه جانشين پيغمبر او و امام زمان اوستـ شناختن او و ولايت و طاعت اوست و اين از اهمّ امور و واجبترين آنهاست و سير الى الله بدون اين امر ميسّر نخواهد بود و آن از ضرورياتاست و در اين راه به چيزى مانند آن سفارش نشده است و هر كس از اميرالحاج تخلّف كند، از راه بيرون رفته و با هالكين، هلاك شده و به حزب شياطين ملحق گشته است.

«شناسايى امام و ولايت او» در صحّت عمل و قبول آن شرط است; چه اگر بندهاى تمام روزگار خود را روزه بدارد و تمام عمر خود را به نماز و عبادت و حج قيام كند و تمام مال خود را صدقه دهد، وقتى امام زمان خود را نشناخته باشد يا او را دوست نداشته باشد و اين اعمال را به دلالت و راهنمايى او نياورده باشد، از او پذيرفته نمىشود. به هر حال بايد جديّت و همّتش در اصلاح نفس خود و خلاصى از عالم طبيعت به عالم نور، به صورتى باشد كه قلب و روح او آماده شود تا انوار جمال او را مشاهده كند و در موقع زيارت خانه خدا، سبحات جلال براى او كشف شود و خداوند، چنين حجّى را روزى ما و روزى تمام دوستان خود گرداند».

ايشان سپس مىفرمايند كه اين كار، گرچه مشكل است ولى گريزى از آن نيست:

«گفته نشود كه آنچه ذكر شد، جز براى انبيا و خواصّ اوليا، آن هم به مجاهدههاى دشوار و تحمّل مشقّتهاى بسيار در مدت سالهاى بىشمار، ميسّر نيست و امثال ما را نيل به اين مقام و اعمال و مقصود ممكن نخواهد بود و اگر فرض كنيم كه ممكن باشد، جز به مجاهدت در عمرهاى دراز نائل نخواهيم گرديد و در مدت سفر حج، براى هيچ كس طمع در وصول به مثل چنين امرى، ميسّر نيست.

ما گوييم: اين خطورى كه به دل مىآيد، جز از ناحيه شيطان پليد نيست كه مىخواهد باب توفيق را بر انسان سد كند و در عمل را به روى او ببندد. پس اگر به او گوش كند، در به روى او بسته خواهد شد و از راه به در خواهد رفت و گمراه خواهد گرديد.

و اگر او را رد كند، به اينكه خداى تعالى، بندگان مؤمن خود را براى نيل به اين مراد، دعوت فرموده است و اگر محال بود، به اين كار دعوت نمىفرمود و اگر اين كار به حول و قوّه ما بسته بود، آنچه گفتهاى حق است و شكى در آن نيست; ولى اين مطلب اختصاص به طمع در اين مرام ندارد; بلكه بالنسبه به تمام خيرات و جميع امور مشترك است; زيرا خيرى نيست جز اينكه از جانب اوست و حول و قوهاى نيست، بلكه نه ارادهاى و نه وجودى جز آنكه به خداست و از ناحيه خداست و چون به حول و قوّه او و نفحات فضل و كرم اوست، پس او اقدر الاقدرين و اكرم الاكرمين و اجود الاجودين است و واسطههاى فضل و وسيلههاى بندگان او به سوى او; يعنى، امامان معصوم(عليهم السلام)از طرف او خبر دادهاند كه مسافر به سوى او، مسافتش نزديك است و او از خلق خود در پرده نيست; بلكه اعمال بد آنان پردهاى بين آنها و اوست و حجگزار بايد معناى حج را تفقّه كند و بفهمد و مشتاق به سوى او شود و دعوت ظاهر و باطن را بشناسد و...».

يكى از نشانههاى تقوا، تواضع و فروتنى است و سالك اين راه هميشه و در همه جا، بايد خشوع و خضوع داشته باشد و فروتنى و تواضع را پيشه خود كند و نهايت عجز و انكسار را داشته باشد، تا مورد قبول حضرت حق، قرار گيرد.




  • اى دل اگر عزم ديار يار دارى
    شوق شهود حضرت دلدار دارى
    اوّل زدل نقش سوىالله پاك گردان



  • قصد حجاز و كعبه ديدار دارى
    اوّل زدل نقش سوىالله پاك گردان
    اوّل زدل نقش سوىالله پاك گردان



(الهى قمشهاى) آيا گمان مىشود كه بدون تزكيه نفس و رعايت تقواى الهى، مىتوان در حريم امن الهى، مأوا گرفت و گام در سلوك معنوى حج نهاد.

خواجه مشتاقان، عبدالله انصارى گويد:

«كعبه دل را از بتان هوا، خالى نكرده آن را قبله ساخت. لاجرم افتاد، چنان كه برنخاست; نه بدانست و نه دانست كه ندانست».

مرحوم الهى قمشهاى گويد «عنايت خاصّ ازلى حق و توجّه مخصوص حضرت احديّت، به دلهايى است كه پاك از هوا و منقطع از غير خدا باشد و بتهايى كه هواى نفس مىتراشد، همه را بشكند و دل را پاك از توجّه به عالم آفل باطل الذّات كند و خليلوار «لا اُحِبُّ الآفلين»(60) گويد.

آن دل شايسته نظر خاص خداست و چنان كه حضرت على(عليه السلام)فرموده است: «لكُلِّ ماشَغَلَكَ عَنِ الله فَهُوَ صَنَمُك; هر چه از خدا بازدارد تو را، آن بت است» و بت رجس و پليد است «فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثَـنِ».

پس دلهايى كه از صفات حيوانى و شيطانى منزّه و طاهر از لوث خودبينى شد و از هر چه غير رضاى اوست، پاك گرديد و به كلّى شوق و عشق و انس و طاعت و محبتش، خالص للّه و مختص به آن محبوب ومعشوق مطلق شد; چنان پاك دلها، لايق نظر و توجّه خداست و التفات و عنايت خاص حضرت احديّت».

«گويند شبلى يك روز چوبى در دست داشت، هر دو سر آتش گرفته!

گفتند چه خواهى كرد؟ گفت: مىروم تا به يك سر اين دوزخ بسوزم و به يك سر بهشت را، تا خلق را پرواى خدا پديد آيد».

آرى، حاجى بايد سر در هواى دلبر خود داشته باشد و از بهشت و دوزخ چشم بپوشد و تنها او را ياد كند و از او پروا نمايد.

البته گفتنى است، به دست آوردن تقوا، احتياج به مجاهدتهاى فراوان دارد و به آسانى به چنگ انسان نمىآيد.

زاهد عابد مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى(64) گويد:

«انسان بايد هموم خود را يك جا جمع كند و با جدّ و جهد، تمام قدم در راه شريعت گذارد و براى به دست آوردن ملكه تقوا بكوشد; يعنى،تا آنجا كه ميسّر است، پيرامون حرام و شبهه و مباح قولا و فعلا و حالا و خيالا و اعتقادـ نگردد تا طهارت صورى و معنوى حاصل شود; زيرا آنها شروط عبادت است، تا بر عبادتش اثرى مترتّب شود، و عبادتش صورى محض نباشد «انّما يتقبّل الله من المتّقين».

مقام معظّم رهبرى، حضرت آيتالله خامنهاى ـ دام ظلّه العالى ـ فرمودهاند:

«تقوايى كه از بشر خواسته شده، اين است كه مراقبت كند تا راه را پيدا كند، مراقبت كند تا راه را گم نكند. مراقبت كند تا وسيله حركت را حفظ كند. مراقبت كند تا در اين راه از امنيّت برخوردارى كند تا بتوان از آن گذشت، مراقبت كند تا هدف را فراموش نكند... آن وقتى بشر به مقصد مىرسد كه اين مراقبتها را انجام دهد».




  • هر كس كه هواى كوى دلبر دارد
    ور نه به هزار چلّه ار بنشيند
    سودش ندهد كه نفس كافر دارد



  • از سر بنهد هر آنچه در سر دارد
    سودش ندهد كه نفس كافر دارد
    سودش ندهد كه نفس كافر دارد



«درويشى از ابوسعيد ابوالخير سؤال كرد كه: يا شيخ! بندگى در چيست؟ گفت خدايت آزاد آفريد، آزاد باش.

گفت سؤال در بندگى است.

گفت: ندانى كه تا آزاد نگردى از هر دو كَوْن، بنده نشوى!» رسم بندگى ايجاب مىكند كه حجگزار، در هر مكان و در هر عملى، خدا را به ياد داشته باشد و بداند كه الان ميهمان مخصوص حضرت بارى تعالى است و اوست صاحب خانه و منادى دعوت به سوى رحمت و عنايتش. پس تقوا را رفيق راه و انيس شفيق خود قرار دهد و اعمال و مناسك حج را، ابراهيموار و محمدگونه به جاى آورد. در اين راه مبارزه با هواى نفس را فراموش نكند و بداند كه حج براى اين واجب شده است كه نيروى تقوا را در او زياد كند و او را در جهاد اكبر يارى دهد.

/ 22