در ميقات عشق - حج عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج عارفان - نسخه متنی

رحیم کارگر محمدیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در ميقات عشق

بار به ميعاد تعبّد رسان رخت به ميقات تجرّد رسان رشته تدبير زسوزن بكش خلعت سوزن زده از تن بكش هر چه بر آن بخيه زدى ماه و سال آر برون از همه سوزن مثال باز كن از بخيه زده جامهخوى بو كه تو را بخيه نيفتد به روى گرنه زمرگ است فراموشىات بو كه بود كار كفنپوشىات لب بگشا يافتن كام را نعره لبّيك زن احرام را (جامى)
احرام، نشانه تسليم و صلح است. لباس تقوا و خاكسارى است. بيانگر راه درست و مستقيم است. شكوه بندگى و رقيّت است. جامه تواضع و فروتنى است و... حال كه مىخواهى اين لباس را بخرى چه بايد بكنى؟ سيد عبدالله شبّر گويد:

«به هنگام خريد احرام، به ياد كفنى باش كه در آن پيچيده مىشوى; زيرا بنده يك تكّه از لباس احرام را به دوش مىاندازد و يكى را به كمر مىبندد، تا به كعبه نزديك شود و چه بسا كه سفرش تمام نشود و موفّق بهانجام حجّ نگردد; ولى بدون شك خدا را در حالى كه در كفن پيچيدهشده، ملاقات خواهد كرد و هم چنان كه كعبه را در حالى زيارت مىكند كه با لباس هميشگىاش فرق دارد، خدا را با لباسى ملاقات مىكند كه با لباس دنيا كاملا متفاوت است. به هر صورت دو لباس كفن و احرام با هم بسيار نزديكند; چون در هيچ كدام دوختى به كار نرفته است».

مولى محسن فيض كاشانى(رحمه الله) نيز گويد:

«در هنگام خريد جامه احرام، بايد به ياد كفن و پيچيدن خود در آن بيفتد; چه او به زودى در هنگام نزديكشدن به خانه خدا، جامه احرام را به تن خواهد كرد و بسا سفرش تمام نشود و بدان نرسد; ليكن ترديدى نيست كه او در حالى كه در كفن پيچيده شده است، خداوند را ملاقات خواهد كرد و هم چنان كه خانه را جز با لباس و هيئتى كه مخالف عادت اوست، نمىبيند، پس از مرگ نيز خداوند را در جامهاى كه متفاوت با لباس اهل دنياست، ديدار خواهد كرد و اين دو جامه شبيه يكديگرند; چه هيچ كدام آنها دوخته نيست».




  • مقبلان را چو وحى باشد راى
    پس برهنه شوند چون شمشير
    تا كه با نفس كارزار كنند



  • همه انديشه استوار كنند
    تا كه با نفس كارزار كنند
    تا كه با نفس كارزار كنند



جان روحانيان قدسى را وقت لبّيك شرمسار كنند (عبدالرزاق اصفهانى)
حال كه به ميقات عاشقان رسيدهاى، با نهايت توجّه و دلدادگى، لباسهاى دنيوى را از تن در مىآورى و لباس عشق و صفا را مىپوشى. متوجّه شو كه ديگر «من گذشته» نيستى; بلكه تو ميهمان مخصوص حضرت ربّ الارباب هستى. بنگر كه چه خواهى كرد و چگونه خواهى بود. خودت را درياب و به ارزش خود پى ببر. اينكه لباس دوخته را از تن بيرون مىآورى; يعنى آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون، تار و پود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد، بيرون آوريد و گرنه چه فرقى است بين لباس دوخته و نادوخته.

امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند: «واحْرِم عنْ كُلِّ شَيء يمنعكَ عن ذِكْرِ اللهِ عزّوجلّ ويحجبكَ عن طاعته; پس از پوشيدن لباس احرام، نيّت احرام كن و آنچه را كه تو را از ذكر پروردگار متعال باز مىدارد و از اطاعت امر خدا مانع مىشود، بر خود حرام كن.»
عالم ربّانى، علاّمه مولى مهدى نراقى(رحمه الله) گويد:

«و چون به ميقات رسد و جامه احرام پوشد، بايد به ياد پوشيدنكفن افتد و متذكّر زمانى شود كه او را به آن خواهند پيچيد و ناگزيربا آن جامه، خدا را ملاقات خواهد كرد. پس هم چنان كه خانه خدرا ديدار نمىكند، مگر به هيئتى كه برخلاف عادت اوست. همچنينخدا را بعد از مرگ ملاقات نمىكند، مگر در پوششى كه مخالف پوشش دنياست و اين جامه شبيه است به آن جامه; زيرا همانند كفن، دوخته نيست».




  • بايد نخست از جامه عصيان برآيى
    بشكست اگر پايت در اين ره با سر آيى
    تا گام بتوانى زدن در كوى جانان



  • با جامه طاعت به كوى دلبر آيى
    تا گام بتوانى زدن در كوى جانان
    تا گام بتوانى زدن در كوى جانان








  • احرام بستى در رهش از جان گذشتى؟
    از هر چه جز ياد رخ جانان گذشتى؟
    كانجا شوى در باغ حسن دوست مهمان؟



  • وز دنيى دون، در ره ايمان گذشتى؟
    كانجا شوى در باغ حسن دوست مهمان؟
    كانجا شوى در باغ حسن دوست مهمان؟



خواجه عبدالله انصارى گويد: «از خود بيرون آى، چون مار از پوست»(106); يعنى قالب عوض كن و شكل ديگرى را پذيرا باش; شكل انسانيت، معنويت، عبديت و... بدان همان طور كه به كعبه و زيارت آن دسترسى پيدا نمىكنى مگر در صورتى كه دستورات مخالف با طبيعت را انجام دهى و در لباس غيرعادى در آيى، فرداى قيامت نيز خدا را ملاقات نمىكنى، مگر در صورتى كه ملبّس به لباس اهل دنيا نباشى.

ابوسعيد حسن بن حسين شيعى گويد

«مرد كه به كعبه رود، اوّل احرام بايد گرفت. احرام چيست؟ آنكه اوّل غسل بيارد، عمّامه خواجگى از سر بنهد، لباس رعنايى و تكبّر از سر بكشد، ازارى و ردايى در خود پيچد و روى به مقصد آرد، لبّيك مىزند،اين قصد حج است. قصد احرام باطن است از جمله اغيار. در اين احرام، ازارى از نياز و زارى بايد بست; ردايى از وفا و بردبارى بايد افكند و درعالم صدق، لبّيك عشق بايد زد. روى در باديه فردانيت بايد نهاد و از سر شوق اين نعره بايد زد كه:




  • نام تو شمع است و دل پروانهاى
    تا شراب ناب تو نوشم زشوق
    آشناى نام تو دانى كه كيست
    هوشيار، اى هوشيار آن كس
    بود كو بود نزديك تو ديوانهاى».



  • نام تو گنج است و دل ويرانهاى
    بايدم از جان و دل پيمانهاى
    زين جهان و زان جهان بيگانهاى
    بود كو بود نزديك تو ديوانهاى».
    بود كو بود نزديك تو ديوانهاى».



عارف نامدار ملكى تبريزى نيز لباس احرام را به لباس تقوا، تشبيه كرده و فرموده است:

«در بيرون كردن لباس خويش، بيرون شدن از آنچه مخالف اراده خداست، قصد كند. و پوشيدن لباس احرام، پوشيدن لباس تقواست و «لباسُ التقوى ذلك خيرٌ» و كفن خود را كه شبيه آن است، به ياد آورد و بداند كه به آن پيچيده خواهد شد».




  • از بيابان هوا احرام گير
    آتشى در خرمن پندار زن
    زين به پشت مركب توفيق كن
    چون پديد آيد حريم بارگاه نفس
    خود قربان كن اندر پيش شاه



  • پس طريق كعبه اسلام گير
    آن گهى لبّيك عاشقوار زن
    پس طواف كعبه تحقيق كن
    خود قربان كن اندر پيش شاه
    خود قربان كن اندر پيش شاه



(بيهقى)

صاحب تذكرة المتقين تشبيه جالبى دارد از براى بيرونآوردن لباس دنيوى و پوشيدن لباس احرام. او گويد:

«بارى چون به ميقات رسد، لباس خود را درآورد در ظاهر و ثوب احرام بپوشد و در باطن قصدش اين باشد كه از خودش خلع كرده لباس معصيت و كفر و ريا و نفاق را و پوشيد ثوب طاعت و بندگى را و هم چنين ملتفت باشد كه هم چنان كه در دنيا خداى خودش را به غير ثوب زىّ خود و عادت خود، غبارآلود و سربرهنه و پابرهنه ملاقات مىكند، هم چنين بعد از مردن خواهد ملاقات كرد عمّال خداى خود را به كمال ذلّ و انكسار و عريان. در حال تنظيف، بايد قصدش تنظيف روح باشد از شرك معاصى و به قصد احرام هم، عقد توبه صحيح ببندد; يعنى، حرام كند بر خود به عزم و اراده صادقه كلّ چيزهايى را كه خداوند عالم، حرام نموده بر او كه ديگر بعد از مراجعت از مكّه معظمه پيرامون معاصى نگردد».

شيخ ابوالقاسم قشيرى گويد

«موسى، اندر بنىاسرائيل قصه مىگفت، يكى برخاست و پيراهن بدريد. خداى تعالى وحى فرستاد به موسى كه گو: دل بده براى من، نه جامه!»(110) و حال اى زائر حرم الهى، تعويض و درآوردن لباس كافى نيست; بلكه بايد دلت را نيز عوض كنى و با قلبى صاف و روحى بدون آلايش، به ملاقات آن عزيز بشتابى. امام سجاد(عليه السلام) نيز به شبلى فرمودهاند: «آن گاه كه به ميقات فرود آمدى و جامههايت را درآورده، غسل احرام كردى وخواستى لباس احرام بپوشى، آيا چنين نيّت كردى كه لباس گناه را از خويشتن دور گردانى و جامه اطاعت خداوند را در بر بكنى؟ و آن هنگام كه جامههاى دوخته را از تن بيرون مىآوردى، آيا قصد كردى كه از ريا و نفاق و امور شبههناك نيز به درآيى؟ كه اگر چنين نكنى، به راستى آداب ميقات را به جاى نياوردهاى!»

نداى لبّيك




  • دوست بگو دوست بگو دوست دوست
    تا نگرى هر چه بود اوست اوست



  • تا نگرى هر چه بود اوست اوست
    تا نگرى هر چه بود اوست اوست



حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند:

«ولَبِّ بِمَعْنى إجابة صادقة صافية خالصة زاكية للهِ تَعالى في دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بالعُروة الوُثْقى;(111) آن گاه به عنوان يك اجابت صادقانه، خالص، بىپيرايه و صاف از دعوت خدا، لبّيكگويان به دستگيره محكم الهى چنگ بزن».

امام سجاد(عليه السلام) نيز فرمودهاند:

«هنگامى كه لبّيك مىگويى، نيّت و انديشهات اين باشد كه زبانت را تنها به طاعات خداوند بگشايى و از همه گناهان فرو بندى».

بايد توجّه كرد كه در حال احرام كه لبّيك گفته مىشود، بزرگترين نعمت و مهمترين حالت روحانى براى انسان رو آورده است; زيرا اين موقعيتى است كه انسان به ميهمانى پروردگار متعال دعوت شده و مطالبقدستور و شرايط و مقدّمات براى اين دعوت پذيرفته شده و قدم به اولين مرحله برنامه ميهمانى گذاشته است و در مقابل توجّه ميزبانى كه آفريننده ومالك و سلطان جهان است لبّيك مىگويد. در طول مدّت زندگى كمتر، نظير آن حالت را مىشود به دست آورد. و چون اين توفيق و سعادت براى يك فرد پيدا شده است، مىبايد از اين توفيق قدردانى و تجليل كند و با تمام توجّه و احترام، اين برنامه را به بهترين نحوى انجام دهد.

سيّد عبدالله شبّر گويد

«بدان كه لبّيك در ميقات، اجابت نداى خداست، «پس بين خوف و رجا معلّق باش»، از طرفى اميد قبول و از طرفى ترس ردّ داشته باش. ترس از آنكه در جوابت گويند: «نه لبّيك و نه سعديك». لبّيكگفتن شروع كار در حج و لحظه حساس است».

صاحب كتاب اخلاقى حقايق نيز گويد

«احرام و لبّيكگفتن در ميقات، گاه حاكى از آن است كه نداى ذات اقدس ربوبى را بدين وسيله اجابت كرده و بايد آرزومند باشد كه عملش پذيرفته گردد و بترسد مبادا «لبّيك» او «لا لبّيك و لا سعديك» جواب داده شود. خلاصه با خوف و رجا حركت كند و به نيرو و توانايى خود اتّكا نداشته باشد; بلكه به فضل و كرم خدا توكّل نمايد; براى اينكه هنگام لبّيكگفتن، نخستين محل خطر را مىپيمايد و آغاز گرفتارى از همان جاست».

ايشان در جاى ديگر گفته اند

«احمد بن ابوالحوارى گفته است: هنگامى كه ابوسليمان دارانى مىخواست احرام ببندد و من همراه او بودم، وى تلبيه نگفت تا يك ميلراه پيموديم.(115) آن گاه تلبيه گفت و بيهوش شد. چون به هوش آمد، گفت: اى احمد! خداوند به موسى وحى فرمود: به ستمگران بنىاسرائيل بگو كمتر ياد من كنند; زيرا هر كدام از آنها مرا ياد كند، من وى را با لعنت ياد مىكنم. واى بر تو اى احمد! به من چنين رسيده است كه هر كس با مال حرام حج كند، آن گاه كه تلبيه گويد، خداوند به او پاسخ مىدهد: «لالبّيك و لاسعديك حتّى تَردّ ما فى يديك» و ما ايمن نيستيم از اينكه همين سخن به ما گفته شود».

«هنگامى كه صداى حاجيان به تلبيه در ميقات بلند مىشود و نداى حقّ تعالى را كه فرموده است: {واَذّن في النّاس بالحَجِّ يَأتُوك رِجالا {پاسخ مىدهند، بايد تلبيه كننده، فرياد خلق را به هنگام نفخه صور و حشر اموات از قبور و ازدحام آنها را در عرصات قيامت به ياد آورد، در حالى كه به نداى حقّ پاسخ مىگويند و به دو دسته مقرّب و مبغوض، يا مقبول و مردود تقسيم مىشوند و همه آنها در آغاز، ميان خوف و رجا مردّد بودهاند; همان گونه كه حجگزار در ميقات مردّد است كه آيا براى او ميسّر خواهد شد كه حج را تمام كند يا نه؟ و آيا آن قبول مىشود يانه؟»

صاحب المراقبات نيز گفته است

«امّا نفس احرام و تلبيه، به منزله جواب دادن به خداست و پاسخ گفتن به موقعى است كه حقّ تعالى او را به زبان خليلش دعوت فرمود وبايستى بر حال بيم و اميد در «ردّ و قبول» باشد و بايد ياد آورد آنچه را كه از سيدالساجدين(عليه السلام) روايت شده است...».

تلبيه، نوعى مناجات و گفتوگو با خداست. در اين حال، انسان خود را از قيد و بندهاى مادى خلاص مىكند و هم آوا با ديگران، نداى بندگى و اطاعت و سرود اتصال و بازگشت را سر مىدهد و خود را در پناه عنايت و لطف حضرت حق، قرار مىدهد.

هر كس به راز و رمز و معناى «لبّيك اللهُمَّ لبّيك» پى ببرد، حلاوتى مىيابد كه بيش از تصوّر و انديشه است. مولانا جلالالدين بلخى در اين زمينه مىگويد:

«هر كه حلاوت اين نام يافت، از ذروه عرش تا پشت فرش، پشت همّت او پر پشّهاى نسنجد و هر كه را به جمال اين نام صيد كردند، هيچ صوت وصيت و رنگ و بو او را نتواند صيد كردن و هر كلبهاى كه آفتاب سعادت اين نام بر وى تافت، شرفات و كنگره قصر ملوك عالم را خدمت آن، كلبه او فرستند تا او را پرستند. هر كه حلقه بندگى اين نام در گوش كرد، دنيا و عقبى را فراموش كرد، هر كه از مشرب عذب اين نام سيراب شد، عمرانات عالم در بصر و بصيرت او خراب شد».




  • ذكر حق پاك است، چون پاكى رسيد
    مىگريزد ضدّها از ضدّها
    چون درآيد نام پاك اندر دهان نه
    پليدى ماند و نى اندهان (مولوى)



  • رخت بر بندد برون آيد پليد
    شب گريزد چون برافروزد ضيا
    پليدى ماند و نى اندهان (مولوى)
    پليدى ماند و نى اندهان (مولوى)



حجگزار، نبايد به گفتن چند ذكر خشك و خالى اكتفا كرده و به معنا و باطن آنها توجّه نداشته باشد. همچنين حال او نبايد در اين زمان، با اوقات ديگر يكسان باشد. بلكه او همواره بايد متوجّه آفريدگار خود باشد و خود را در محضر او مشاهده كند و هنگامى كه تلبيه مىگويد، به خود بباوراند كه در حال گفت و گو و مناجات با خداست و دارد به دعوت ميهمانى او پاسخ مىدهد. بنابراين اگر خشوع و خضوع و حضور قلب را رعايت نكند و از موقعيت خود، غافل بماند، ممكن است حضرت سبحان، از او روى برگردانده و به نداى او، جواب ندهد و يا پاسخ رد بدهد.

پس بنا به گفته مرحوم بهارى همدانى(رحمه الله): «در حين لبّيكگفتن، بايد ملتفت باشد كه اين اجابت ندايى است كه به اين متوجّه شده. اوّلا قاصد باشد كه قبول كردم كلّ طاعتى را كه از براى خداوند متعال است و ثانياً مردّد باشد كه اين عمل، از اين قبول خواهد شد يا نه».

صاحب كتاب عظيم الشأن جامع السعادات گويد:

«و چون احرام بست و تلبيه «لبّيك اللهمّ لبّيك» گفت، بايد بداند كه احرام و تلبيه، اجابت نداى خداوند است و بايد به قبول شدن آن اميدوار و از ردّ شدن آن ترسناك باشد، كه مبادا جواب آيد: «لالبّيك ولاسعديك». پس بايد ميان خوف و رجا سرگشته و متردّد باشد و از قدرت و قوّت خود نوميد و بيزار، و به فضل و كرم الهى واثق و اميدوار; زيرا وقت تلبيه آغاز عمل حج است و آن محلّ خطر است».

روايت است كه: «حضرت على بن الحسين(عليهما السلام) چون احرام بست و بر مركب سوار شد، رخسارش زرد گشت و لرزه بر وى افتاد و نتوانست، تلبيه گويد. پرسيدند: چرا لبّيك نمىگويى؟ فرمود: مىترسم كه پروردگارم گويد: «لالبّيك ولاسعديك»! پس چون تلبيه گفت، بيهوش شد و از مركب درافتاد و پيوسته اين حال وى را فرا مىگرفت تا از حج فارغ گرديد».

وچون درميقات آوازمردمان ازروى بيم و اميد به تلبيه بلند شود، بايد به ياد آرد كه اين اجابت نداى خداى تعالى است كه فرموده است: «واَذِّنْ في النّاس بالحجّ يأتُوك...»(121); و مردم را نداى حج در ده تا سوى تو آيند.

/ 22