نداي آغاز - حجم سبز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حجم سبز - نسخه متنی

سهراب سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید















نداي آغاز



كفش هايم كو

چه كسي بود
صدا زد : سهراب ؟

آشنا بود صدا مثل هوا
با تن برگ

مادرم در خواب
است

و منوچهر و پروانه و
شايد همه مردم شهر

شب خرداد به آرامي
يك مرثيه از روي سر ثانيه ها مي گذرد

ونسيمي خنك
از حاشيه سبز پتو خواب مرا مي روبد

بوي هجرت مي آيد

بالش من پر آواز پر
چلچله ها ست

صبح خواهد شد

و به اين كاسه
آب

آسمان هجرت خواهد كرد

بايد امشب بروم

من كه از
بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم

حرفي از جنس زمان
نشنيدم

هيچ چشمي
عاشقانه به زمين خيره نبود

كسي از ديدن
يك باغچه مجذوب نشد

هيچ كس زاغچه اي
را سر يك مزرعه جدي نگرفت

من به اندازه يك ابر
دلم ميگيرد

وقتي از پنجره مي
بينم حوري

دختر بالغ همسايه

پاي كميابترين نارون
روي زمين

فقه مي خواند

چيزهايي هم هست
لحظه هايي پر اوج

مثلا شاعره اي
را ديدم

آنچنان محو تماشاي
فضا بود كه در چشمانش

آسمان تخم
گذاشت

و شبي از شب ها

مردي از من پرسيد

تا طلوع انگور چند
ساعت راه است ؟

بايد امشب بروم

بايد امشب چمداني
را

كه به اندازه
پيراهن تنهايي من جا دارد بردارم

و به سمتي
بروم

كه درختان حماسي
پيداست

رو به آن
وسعت بي واژه كه همواره مرا مي خواند

يك نفر باز صدا
زد : سهراب

كفش هايم كو؟

/ 26