آب
آب را گل نكنيم
در فرودست انگار
كفتري مي خورد آب
يا كه در بشه اي دور سيره اي
پر مي شويد
يا در آبادي كوزه اي
پر مي گردد
آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان
مي رود پاي سپيداري تا فروشويد اندوه دلي
دست درويشي
شايد نان خشكيده فرو برده در آب
رزن زيبايي آمده
لب رود
آب را گل نكنيم
روي زيبا
دوبرابر شده است
چه گوارا اين آب
چه زلال اين رود
مردم بالا دست
چه صفايي دارند
چشمه هاشان جوشان گاوهاشان
شيرافشان باد
من نديدم دهشان
بي گمان پاي
چپرهاشان جا پاي خداست
ماهتاب آنجا مي كند
روشن پهناي كلام
بي گمان در ده
بالا دست چينه ها كوتاه است
مردمش مي دانند
كه شقايق چه گلي است
بي گمان آنجا آبي
آبي است
غنچه اي مي شكفد اهل
ده باخبرند
چه دهي بايد
باشد
كوچه باغش پر موسيقي
باد
مردمان سر رود آب را
مي فهمند
گل نكردنش ما
نيز
آب را گل نكنيم