دورة پنجم مرحلة تاريخي 1967 به بعد - حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه - نسخه متنی

سید هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دورة پنجم مرحلة تاريخي 1967 به بعد

حركتهاي اسلامي معاصر وموضع اخوان المسلمين

موضع اخوان المسلمين در قبال مسئلة فلسطين

از روزي كه كشور! اسرائيل تاسيس گرديد، در موضع تئوريك اخوان المسلمين و ديگر سازمانهاي اسلامي نسبت به مسئلة فلسطين، هيچ گونه تغييري حاصل نشده است. اخوان تمامي سرزمين فلسطين را يك سرزمين اسلامي ميشناسند. آنها معتقدند كه هيچ كس حق ضايع كردن جزئي از آن را ندارد. از ديدگاه اخوان، مذاكره براي تشكيل كشوري در كرانة غربي رود اردن و يا نوار غزه، خيانت به مسئلة فلسطين است و شناسايي اسرائيل از نظر اخوان « پذيرش غصب يك سرزمين اسلامي است».1

اخوان بر اين باورند كه نبرد براي آزادسازي فلسطين زماني آغاز ميشود كه جريان ايجاد تحول اسلامي در فلسطين و رستاخيز اسلامي در منطقه و بازگشت به اسلام مراحل پاياني را طي كرده باشد. پس از تحقق اين امر، فراخوان مسلمانان به جهاد عليه اسرائيل مطرح ميگردد، زيرا فلسطينيان به تنهايي قادر نيستند فلسطين را آزاد كنند. بنابراين، آنان نقش سَرِ نيزه را در نبرد رهاييبخش ايفا خواهند كرد. موضعگيري در قبال مسئلة فلسطين از نظر پيروان حركت اسلامي تنها بر مبناي مفاهيم ملّي گرايانه استوار نشده و قوام نمييابد، زيرا مفاهيم ملي گرايانه محدود به حد و مرزهاي جغرافيايي است. تعهد داشتن نسبت به فلسطين نبايد بر مباني ملي و يا جغرافيايي استوار باشد. تعهد در قبال زمينِ صِرف، اصل خطرناكي است، زيرا يك قطعه زمين را ميتوان با يك قطعه زمين ديگر معاوضه كرد. مسئلة فلسطين از ديدگاه اسلامي يك مسئلة ديني است و عدم شناسايي آن به عنوان بخشي از حركت اسلامي، به منزلة خيانت تلقي گشته و ميليونها مسلمان را از رويارويي با اسرائيل باز ميدارد. اسلامگرايان خاطر نشان ميسازند كه فلسطين تحت لواي اسلام از يوغ صليبيها رهايي يافت، لذا آنان خواستار كنار گذاشتن افكار لائيك ( غيرمذهبي) هستند تا حركت اسلامي بتواند تعاليم الهي را به اجرا درآورد. 2

از سوي ديگر، اخوان بر برنامههاي گرايش ملّي، بويژه برنامههاي حركت « فتح» كه بر مقولة « نخست آزادسازي، بعد حركتهاي فكري»! استوار است، معترضاند. زيرا از نظر اخوان، آزادسازي منهاي ايدئولوژي اسلامي كه آمادگي رواني و فكري لازم براي نبرد مسلمانان عليه دشمنانشان را فراهم ميكند، امكانپذير نيست.3 اخوان المسلمين اوضاع نابسامان مسلمانان امروز و ناتواني آنان در رويارويي با مبارزه طلبيهاي موجود را معلول « كودتا» عليه خلافت! در جنگ جهاني اولميداند:

« چه كسي انگليسيها و كفار را به سرزمينهاي اسلامي بازگرداند؟ اين ما هستيم كه اين كار را كرديم. در اينجا ميپرسيم: آيا انقلاب اعراب عليهدولت تركيه همان گونه كه ادعا ميكنند، ضرورتي داشت؟ در حقيقت ضرورت و يا حتي' شبه ضرورتي هم در كار نبود. امّا تركها در جنگيدرگير شده بودند كه اگر از آن سربلند بيرون ميآمدند، از بركت آن، موفقيتهايي نيز نصيب ما ميشد و اگر تركها شكست ميخوردند ماسربازان و نيروهايمان را ذخيره مينموديم و در آن صورت از آن شكست جان سالم به در ميبرديم.»4

اخوان المسلمين دولتهاي عربي را مسئول از دست رفتن فلسطين ميدانند، زيرا اين دولتها، ماموريت « واگذاري فلسطين به اسرائيل ( يهوديان) را در يك نمايش جنگي كه در آن از برنامهريزي و آموزش نظامي و جمعآوري سلاح خبري نبود،بخوبي انجام دادند».5 به گمان اخوان، آهنگ فلسطين كردن و جهاد به خاطر اين سرزمين تحقق نمييابد، مگر « با بازگشت به خاستگا ههاي اسلامي و دريافتن واقعيتهاي غيراسلامي موجود». هدف عبارت است از « آزادسازي تمامي سرزمين ( فلسطين) و بازگشت به اين ديار... با اسلام و به خاطر اسلام». هر موضع گيري ديگري كه با اين ديد تناقض داشته باشد، از ديدگاه اخوان المسلمين سهلانگاري و باطلانديشي است، زيرا حق مسلمانان در فلسطين « يك حق ديني و تاريخيِ ثابت است كه هرگز ازبين نميرود و پايمال نميشود و هيچكس حق چشمپوشي از آن، چه به طور جزئي و چه كلي را ندارد. اين حق از وابستگي ما به اسلام سرچشمه ميگيرد، يعني دين حق و وارث تمام اديان الهي پيشين. اين حق با استناد به مفهوم قوانين معاصر بين المللي، يك حق تاريخي، انساني و قانوني است و با هر يك از اين معيارها و يا معيارهاي ديگر، يهوديان حقي در فلسطين ندارند.» 6

از نظر اخوان، مسلمانان به علّت سكوتشان در قبال اشغال فلسطين گناهكارند، زيرا اسلام آنان را مكلّف نموده كه براي آزاد سازي هر وجب از اين سرزمين با مال و جان به جهاد برخيزند. خودداري از مشاركت در نبرد و جهاد «خيانتي سرنوشت ساز » به شمار ميرود و هرگونه فلسفه بافي براي توجيه خضوع و يا پذيرش شرايط موجود و يا دريغ كردن از بزل مال و جان، همانا « خروج و ارتداد از دين» است.7

اخوان المسلمين در مسئلة فلسطين در آنِ واحد مصيبت و موهبتي را ميبينند:

« مسئلة فلسطين يك مصيبت است، از آن نظر كه كثيف ترين و پست ترين آدمهاي روي زمين، يعني يهوديان ( صهيونيستها) پاكترين و شريفترين بقعة زمين و جايگاه فرودآمدن وحي و عروج پيامبر(ص) را ميآلايند... و يك موهبت است از آن جهت كه اين قضيه در زماني به وجود آمد كه جهان اسلام شديداً به مطرح شدن چنين مسئلهاي نياز داشت. ( تا سرپوشهاي ذلت و پردههاي تسليم را از روان مسلمانان كنار زند و ملتها را به سوي درك لذت و زيبايي و جذابيت مرگ در راه خدا شهادت رهنمون سازد)» 8

جمعيت اخوان المسلمين خود را تنها گروهي ميداند كه توان آن را دارد كه « مسئله را از حيطة نفوذ سهلانگاران و بزدلان خارج ساخته، با ايستادگي و مجاهدت و ايثار و شكيبايي، سرنوشت فلسطين را به گونهاي ترسيم كند كه نسلهاي اسلامي بعدي قادر باشند به آيندة روشن مورد نظر در ساية كلمة علياي الله دست يابند.» 9

اخوان هرگاه فرصتي پيش آيد، در تاكيد بر اينكه راه نجات فلسطين يك راه اسلامي است ترديدي نميكند:

«حركت اسلامي معاصر در سرتاسر جهان ثابت نمود كه براي رسيدن به فلسطين تنها يك راه وجود دارد و آن راه اسلام است و انديشه و حركت و جهاد... بهترين دليل براي اثبات اين مدعا، ناكامي ديگر خاستگاهها و فروپاشي و سقوط آنها، به رغم خود گذشتگيهاي فزاينده است.»10

اخوان شكستهايي را كه اعراب و فلسطينيان دچار آن شدهاند، ناشي از اين ميداند كه زمامداران و: «اولياي امور پرچمدار اسلام نبودند».11

يك نويسندة مسلمان ( احمد نوفل) چگونگي برخورد اخوان با مسئلة فلسطين را اينچنين خلاصه كرده است.

« بايد يك دگرگوني وسيع، مردمي به وجود بياوريم. اگراين كار را كرديم و بعد از اينكه يك جبهة متحد اسلامي يا سرزمين اسلامي ( كشور) به عنوان پشتوانة فعاليتهاي اسلامي تاسيس نموديم، آنگاه مشاركت ما سودمند خواهد بود و خواهيم توانست مجاهدين را گروه گروه از اكناف واطراف زمين، به سوي خود جذب كنيم...»12

البته اين نويسنده معتقد بوده كه سوريه همان كشوري است كه ميتواند به عنوان خاستگاه و پشتوانة فعاليتهاي اسلاميانتخاب شود! ولي گمان ميرود كه اعطاي چنين نقشي! به سوريه زماني مطرح شده است كه اخوان المسلمين در سوريه در رويارويي مستقيم با نظام حاكم در آن، قرار گرفته بودند:

« مسلماناني كه جهادگرانه در شام عزيزمان بپاخاستهاند، پشتوانة مادي و استراتژيكي برادران رزمندة فلسطيني ما خواهند بود. اگر انقلاب اسلاميدر سوريه پيروز گردد، به خواست خدا فرصت بزرگي در مسجد الاقصي' به وجود خواهد آمد و مژدة بزرگي براي فلسطينيان در همه جا خواهدبود. در اين صورت روزگار رهايي فرا رسيده است و فلسطينيان از تمامي نيروهايي كه چوب لاي چرخ حركت جهادگرانه ميگذارند، آسودهخواهند شد.» 13

سمتگيري عمومي و گرايش فراگير در جمعيت اخوانالمسلمين، كلية ايدئولوژيهاي ملي و لائيك موجود در صحنه را مردود ميداند و بر اين نكته تاكيد دارد كه براي اسلام نميتوان جايگزيني قائل شد. اين گرايش، برنامة سازمان آزادي بخش فلسطين را يك برنامة غيرمذهبي و ملي تنگنظرانه دانسته و معتقد است كه اين برنامه در راه صحيح برقراري كشور متحداسلامي گام بر نميدارد. طرفداران اين گرايش بر اين باورند كه پيروي از « اسلام واقعي» تنها راه حل مشكل فلسطين است واسرائيل سر نيزة نفوذ غرب و ابزار گسترش فرهنگ منحطّ غربي و عامل اجراي توطئههاي ضداسلامي در منطقه است.14اخوان المسلمين با اين امر كه طلايه داران رزمنده از بين فلسطينيان باشند، مخالفتي ندارند، اما آنان با اين امر مخالفت دارند كه مسئلة فلسطين تنها به فرزندان آن كشور محدود باشد و ديگر تودههاي مسلمان در آن دخالتي نكنند. 15

اخوان المسلمين در مورد مسئلة فلسطين و يا سرزمينهاي اشغالي برنامة سياسي مشخصي ندارند. حركت اسلامي در كرانة غربي و نوار غزه خود را بخشي جدا ناشدني از كل حركت اسلامي در منطقه ميداند. بنابراين بخش مهمي از مواضع ايدئولوژيكي و سياسي حركت اسلامي از مواضع ديگر گروههاي اسلامي در خارج فلسطين الهام ميگيرد. در اين باره يكي از سران اخوان در سرزمينهاي اشغالي گفته است: « اسلام نيامده است تا فقط مسئلة فلسطين را حل كند.»...! 16

روابط ميان اخوان المسلمين و سازمان آزادي بخش فلسطين

اختلاف در ديدگاههاي ايدئولوژيكي در مورد مسئلة فلسطين و چگونگي حل آن، زيربناي روابط ميان گرايشهاي ديني وملي را تشكيل داده و پيامدهايي منفي نيز بر اين امر مترتب است. صفت شاخص حاكم بر روابط ميان اخوان المسلمين وگروههاي وابسته به «ساف» از سال 1967 تا شروع انتفاضه در دسامبر1987، تركيبي بود از شك، تناقض و اتهامهايمتقابل. روابط ميان دو طرف به مناسبتهايي دچار اصطكاك و رويارويي شد. آزمودههاي پيشين حركت ملي با اخوان كه بهسالهاي دهة پنجاه بازميگردد، اين حالت عدم اطمينان را تغذيه ميكرد، زيرا حركت ملي معتقد بود كه روابط تنگاتنگي مياناخوان و رژيم حاكم بر اردن برقرار است. با اين همه و به رغم اختلافات موجود در خاستگاهها و ديدگاهها، نوعي همزيستيميان گرايشهاي ديني و ملي به وجود آمد.

اخوانالمسلمين كرانة غربي و نوارغزه بر موضع گرايش ملي در قبال مسئلة فلسطين كه «ساف» تجلّي آن است، ايرادميگيرند.

نيازي به تاكيد نيست كه رابطة ميان گرايش ديني و گروههاي چپگراي گرايش ملي، بسيار منفي بوده است. علاوه بر شدّت تناقضهاي ايدئولوژيكي ميان اخوان المسلمين و فلسطينيان چپگرا، اخوان از افزايش نفوذ چپگرايان و سيطرة آنان بر سازمان آزادي بخش فلسطين بيم دارند. اخوانالمسلمين معتقدند كه گروههاي چپ گرا مانند جبهة خلق براي آزادي فلسطين درتلاشاند تا سيطرة حركت فتح بر سازمان را به تحليل بكشانند. خصومت شديد مواضع اخوان المسلمين در قبال كمونيستهابخوبي آشكار است. يكي از نشريات محلي اخوان اين مواضع را چنين خلاصه ميكند:

« كمونيسم براي خود و براي امّتمان شكستهايي را در زمينة ايدئولوژي و سياست ثبت كرده و ثابت نموده است كه يك حزب مزدورابرقدرتهاست و ميخواهد منافع اسرائيل را تحقق ببخشد. مواضع متعدد كمونيستها در طي تاريخ معاصر و بويژه در مورد مسئلة فلسطين ومشخصاً در رويدادهاي طرابلس و انشعاب... بروشني صدق گفتار ما را تاكيد ميكند. اينها، علاوه بر كفر آشكاري است كه كمونيستها در كتابها ونشريات و مراسمشان ديگران را به آن دعوت ميكنند... و اضافه بر بي بند وباري اخلاقي و مخالفت با تمامي ارزشهاي اخلاقي و تعهدهاي اسلامي در زندگي خصوصي آنها و نيز روابطشان با جامعة عزيزمان است.»17

اين موضع بيانگر ديدگاههاي سنتي است كه در ميهن عربي در مورد كمونيستها به طور اعم و به كمونيستهاي فلسطيني به طور اخص وجود دارد!.

البته آنچه گفته شد بدان معني نيست كه روابط ميان حركت فتح و اخوان دوستانه بوده است. زيرا به رغم اينكه فتح مدّتها به صورت نزديكترين گروه ملي به حركت اسلامي باقي ماند، اما اختلافات ميان اين گروه و اخوان المسلمين تداوم يافت و در مواقع معيني رنگ خشونت به خود گرفت به طوري كه از نظر شدت، از تمامي رويا روييهاي اخوان با گروههاي چپگرا شديد تر بود. ميتوان رابطة ميان اخوان و فتح را به رابطة دوستي و نفرت در آن واحد! تشبيه كرد. به رغم اينكه حركت فتح نزديك ترين گرايش ملي به اخوان است، اما از انتقاد اخوان در امان نيست. اخوان همچنان از خارج شدن بنيانگذاران فتح از جمعيت اخوان اندوهگيناند.18 از سوي ديگر اخوان به فتح به ديدة فرزند مشروع خود مينگرند، اما در عين حال به علت دوري گزيدن تدريجي فتح ازايدئولوژي اخوان و عدم توانايي اخوان در بازگرداندن فتح به دايره نفوذ جمعيت، ناراضياند. همچنين حركت فتح از حيث مردمي بودن و نفوذ، سرسخترين رقيب جمعيت اخوان المسلمين است. اخوان المسلمين بخوبي ميدانند كه شماري ازبنيانگذاران حركت فتح، درگذشته عضو جمعيت اخوان المسلمين بوده و به رغم پيوستنشان به فتح، روابط دوستانة خود را بااخوان حفظ كردهاند. 19

اخوان المسلمين بر اين باورند كه شرايط نابهنجاري كه مسئلة فلسطين با آن دست به گريبان است، ناشي از عملكرد گروه هاي ملّي گرا و ساف در جداسازي ميان ايدئولوژي و تفنگ ملت فلسطين است:

« اين روزها سرزمينهاي اشغالي شاهد به بار نشستن عملكرد جهادگرانة جوانان حركت اسلامي در تمامي سطوح است. در حالي كه صحنة داخلي وخارجي فلسطين شاهد افول نقش كساني است كه ميان ملت فلسطين و فطرت و عقيدهاش فاصله قرار دادند و ميان فطرت و عقيدة اين ملت وتفنگش جدايي انداختند.» 20

در جايي ديگر، اخوان موضع خود را در قبال مسئلة فلسطين و جريانهاي ملّي گرا اينگونه مشخص كردهاند:

« بعد از اين، ديگر جايز نيست جريانهايي كه طي بيست سال در صحنة فعاليتهاي فلسطين ناكامي آنها مسجّل شده، فعاليتهاي صحنة فلسطين را به انحصار خود درآورند. همچنين جايز نيست كه اسلام با آن همه پويايي و سازندگي از صحنة رويا رويي كنار گذاشته شود زيرا اسلام تنها عنصري است كه اگر شرايط لازم براي آن فراهم شود، ميتواند موازنهها را واژگون كرده، واقعيتها را دگرگون نمايد و سرزمين فلسطين را رهايي بخشيده، حقوق غصب شدة آن را بازستاند.» 21

در مورد موضعگيري در قبال ساف، اخوان از اين سازمان انتقاد ميكنند، زيرا « سازماني است كه به الله خدمت نميكند» . 22 اخوان نسبت به اصولي كه گروههاي تشكيل دهندة سازمان از آن پيروي ميكنند اعتراض دارند. به گمان اخوان بازگشت اين گروهها به اسلام، آغاز گام نهادن در راه صحيح است:

« ما معتقديم سازمانهاي فلسطيني به اصولي پايبندند كه در لابهلاي آن تناقض و ناهماهنگي به چشم ميخورد. برخي از اين سازمانها آشكارا از افكار دست چپي و دست راستيِ مخالف با اسلام پيروي مينمايند و بعضي اعلام ميكنند كه خواستار تشكيل كشوري لائيك در فلسطين هستند.اين اختلاف، مصيبتها و ضربهها و فتنهها را بر سر آنها نازل كرده است. بنابراين ما معتقديم كه گام نخست در راه صحيح اين است كه افكار ويرانگر كنار گذاشته شود و سران و پيروان اين سازمانها به سوي الله بازگردند...، صفوف خود را تحت لواي اسلام متحد كنند، راه حل اسلامي را براي مسئلة خود برگزيده و از آن تبعيت كنند، تمامي تلاشهاي تسليم شدن به يهود را تحريم نمايند و با تمام قدرتي كه در اختيار دارند، با اين تلاشها به ستيز برخيزند.» 23

پس در واقع و در عمق، اخوان با ساف مخالفاند، زيرا معتقدند كه اين سازمان دست پروردة رژيمهاي عربي است.

«هر رژيمي گروهي را كه از نظر ايدئولوژيكي و مالي و سياسي وابسته به او بود، تشكيل داد و براي ضميمه كردن آن به دستگاه سازمان گاهي ازطريق كنفرانسهاي سران و گاهي به وسيلة توطئههاي عملكرد مسلحانه، كوشيد. بدين گونه موضع سازمان از سياستهاي رژيمها سرچشمه گرفته و وابسته به آنها شد.» 24

اخوان المسلمين اميدوار بودند كه «سازمان بر سر عقل آيد... و بار ديگر به ستيز عليه يهوديان در درون فلسطين اشغالي باز گردد». اما آنها از اول در توانايي رهبري سازمان در انجام اين كار، شك و ترديد ابراز ميدارند:

« آيا براي كسي كه به شهرت و معروفيت خو ميگيرد، بازگشت به سنگرهاي مجاهدان دشوار نيست؟»25

جمعيت اخوان المسلمين در سرزمينهاي اشغالي با آنچه تا همين اواخر آرمان استراتژيكي سازمان آزاديبخش فلسطينبود، يعني تشكيل كشوري دمكراتيك و لائيك در فلسطين، و نيز با هدف مرحلهايِ تاسيس كشوري مستقل در بخشي ازفلسطين مخالف است. اخوان با تلاشهاي ساف براي دستيابي به يك راه حل سياسي و يا ديپلماتيك براي مسئلة فلسطين نيزمخالفاند و چنين تلاشهايي را به مثابه لوث كردن مسئلة فلسطين تلقّي ميكنند. بنابراين، اخوان طرح برگزاري كنفرانس بينالمللي صلح! انجام مذاكرات يا برقراري صلح با اسرائيل و نيز هرگونه گفتگو ميان فلسطينيان و اسرائيليان را رد مينمايند، زيرا فلسطين از ديدگاه اخوان يك سرزمين اسلامي است و بايد در اين سرزمين يك كشور اسلامي تشكيل شود.

محمد حامد ابوالنصر، مرشد عام فعلي اخوان در مصر، معتقد است كه مسئلة فلسطين يك مسئلة اسلامي است نه مسئلة يك ملت و يا يك قوم. بنابراين احدي نبايد ادعا كند كه حق تصميم گيري در مورد « امتياز دادن يا بخشيدن قسمتي از كشور و يا انجام معاملهاي در مورد آن» را دارد. به گمان ابوالنصر، اسلامي كردن مسئلة فلسطين به اين معني است كه:

« ضايع كردن يك وجب از خاك فلسطين يا چشمپوشي نمودن از آن، خيانت است و پذيرش قومي بيگانه براي شراكت در زمينهاي ما، ازخيانت هم سنگينتر است. جستجو براي يافتن شعارهايي غيراسلامي كه در ساية آن بتوانيم با دشمني رويارويي كنيم كه اراضي ما را اشغال نموده وبه آن بيحرمتي كرده و ميكند و خونهايي را به زمين ريخته و ميريزد، و يا جستجو براي يافتن مسيرها و راههايي چون تشكيل كنفرانسبينالمللي و سرگردان ماندن در كريدورهاي سازمانهاي بينالمللي و يا تيزكردن مدادها و نوشتن اعلاميههاي محكوميت و اعلام نا رضايتي واعتراض، همة اينها چيزي جز فرار از واقعيتها و روگرداني از رويارويي با دشمن نيست.»26

از آنجا كه فعاليت و تشكّل سياسي در ساية سلطة اشغالگران ممنوع است، گرايشهاي سياسي گوناگون و از جمله حركت اسلامي به طور گستردهاي به جناحهاي دانشجويي وابسته به خود در دانشگاههاي كرانة غربي و نوار غزه روي آوردند تاتحت پوشش آن به فعاليتهاي سياسي بپردازند. اين جناحها در مناسبتهاي مختلف و يا هرگاه ضرورتي پيش آيد، از طريق نشريات و اعلاميههاي خود، موضع سازمانهائي را بازگو ميكردند كه به آنها وابستهاند. بر روي يكي از پوسترهاي تبليغاتي - انتخاباتي يكي از جناحهاي اسلامي دانشگاه بيرزيت در سال 1987، موضع اخوان در قبال ساف اينگونه مشخص شدهاست:

« فتواي شرعي: هيچ كس در هيچ شرايطي مجاز نيست ولايت كساني را بپذيرد كه به اسلام در فكر و در عمل پايبند نيستند.»

در يك اعلامية انتخاباتي ديگر، جناحهاي اسلامي به پرسشهايي در زمينة عدم پذيرش سازمان آزادي بخش فلسطين به عنوان تنها نمايندة قانوني ملت از سوي اخوان، چنين پاسخ گفتهاند:

« جناحهاي اسلامي از هر كس كه سلاح در بر گيرد و با حضور در كارزار نبرد، شهدايي براي آزاد سازي سرزمين و احقاق حق و ياري ستمديدگان تقديم دارد، پشتيباني و حمايت مينمايند. اما حركت اسلامي با همة كساني كه ميكوشند با يهوديان به زيان سرزمين غصب شده مان و ملت آواره مان و ثروتهاي غارت شدهمان و مقدسات توهين شده مان صلح برقرار كنند، و ميخواهند خود را به عنوان نمايندة اين ملت مطرح نمايند، مدارا و سازش نخواهد كرد.» 27

اخوان موضع خود در مخالفت با برقراري تماس با يهوديان ترقيخواه را منبعث از مباني دين ميدانند. اين مسئله از همانابتدا ميان اخوان و گروههاي ساف مورد اختلاف بود. اخوان بر موضع دوستانة! ياسرعرفات در قبال بلوك شرق و « نيروهاي دمكراتيك در اسرائيل » خرده ميگيرند. شيخ احمد ياسين، رهبر مجمع اسلامي نوار غزه، موضع اخوان در قبال ساف را اينگونه خلاصه كرده است:

« چون سازمان آزاديبخش فلسطين يك سازمان غيرمذهبي است، نميتوان آن را به عنوان نماينده ي ملّت پذيرفت، مگر اينكه اين سازمان اسلامي شود.» 28

شيخ ياسين طي سخناني در بحبوحة انتفاضه گفته بود: شايد سازمان آزادي بخش فلسطين نمايندة بالفعل ملت فلسطينباشد! اما وي در مورد خطمشي سياسي سازمان كه مبتني بر تاسيس يك كشور لائيك در هر بخش آزاد شده از فلسطيناست، با احتياط گفت:

« ما با سازمان آزادي بخش اختلافي نداريم. ما انديشة خودمان را داريم و سازمان انديشة خود را. در اين بين، ملت ميان ما داوري خواهد كرد.آنچه را كه ملت بپذيرد، ما هم ميپذيريم.»29

شيخ ياسين همچنين گفت كه حركت اسلامي خود را به عنوان جايگزين سازمان مطرح نميكند. 30 وي در يك موضعگيري جديد و در ضمن پاسخ به سؤالي در مورد آمادگي خود براي مذاكره با اسرائيل، گفت:

«اسرائيل نخست بايد حق تعيين سرنوشت ملت فلسطين و حق بازگشت اين ملت را به رسميت بشناسد، پس از آن هر سخن جايي و هر نكتهمكاني دارد.» 31

اين سخنان اگر تاكتيكي نباشد، تحوّل عمدهاي در موضع بخشي از اخوان محسوب ميشود كه اساساً با انجام هرگونه مذاكرهاي با اسرائيل و يا شناسايي آن مخالفاند. اين موضوع در اظهارات دو تن از سران اخوان در نوار غزه، يعني محمود زهاروابراهيم يازوري، در مورد موضعگيري در قبال كنفرانس بينالمللي نيز مصداق پيدا ميكند:

« كنفرانس بينالمللي بايد با ديد اسلامي مورد بررسي و ارزيابي قرار گيرد.» 32 و لي بايد گفت: اخوان در زير سلطة اشغالگران، از بيان علني مقاصدشان خودداري ميكنند. لذا اظهارات آنان گاهي بظاهربا تناقض و ابهام همراه است. آنها شايد براي اين موضع خود توجيهي برخاسته از ميراث ديني اسلام بيابند. رهبران اخوان المسلمين در سياست كاركشته هستند. اين امر از ميان پاسخهايشان به پرسشها، بوضوح ديده ميشود. در اينجا نمونهاي از پاسخهايي را كه شيخ ياسين در يك مصاحبة مطبوعاتي ارائه داده است، ذكر ميكنيم:

س) آيا شما خواستار كشوري فلسطيني از رود تا رود ( از رود اردن تا درياي مديترانه) نيستيد؟

ج) من يك كشور فلسطيني ميخواهم.

س) مرزهاي آن كدام است؟

ج) فلسطين داراي مرزهاي شناخته شدهاي است. در نقشه مرزهاي كشور فلسطين موجود است.

س) پس اسرائيل در كجا قرار ميگيرد؟

ج) اسرائيل؟... در فلسطين است.

س) آيا ممكن است ديدگاه خودتان را در مورد مفهوم كشور فلسطيني بيان كنيد؟

ج) كشور فلسطين بايد بر روي هر وجب از خاك فلسطين كه آن را آزاد ميكنيم، تشكيل بشود. اما بدون اينكه از حقوق خودمان چشم پوشي كنيم.

س) آيا اسرائيل را به رسميت خواهيد شناخت؟

ج) اگر اسرائيل را به رسميت بشناسيم، مشكل پايان يافته تلقي خواهد شد و در آن صورت ديگر حقي در فلسطين برايمان باقي نميماند.

س) اگر اسرائيل از نوار غزه و كرانة غربي عقب نشيني نمايد، آيا آن را به رسميت خواهيد شناخت؟

ج) هر رويدادي، سخن مناسب زمان خود را دارد.

س) ليكن در آن موقع، آيا بايد اسرائيل را به رسميت شناخت؟

ج) اين موضوع را به نمايندگان ملّت فلسطين واگذار ميكنم.

س) آنها چه كساني هستند؟

ج) آنها را ملت فلسطين انتخاب خواهد كرد. 33

شيخ ياسين خود اذعان ميدارد كه اين پاسخها محتاطانه است! و منظور از ارائة آنها روشن و آشكار است. او معتقد است كه مشكل فلسطين را با روشهاي سياسي نميتوان حل و فصل كرد. اما از نظر تاكتيكي شيخ ياسين مسائلي را مطرح ميكند كه مورد پذيرش حريف نيست. هنگامي كه حريف موضع مخالف ميگيرد، او ميتواند خود را از تنگنا برهاند. 34

گروههاي اسلامي ديگري نيز هستند كه ماهيتاً همين موضع را نسبت به ساف دارند، اما اين موضع داراي قالبهاي گوناگون و لحن اعتدالي بيشتري است. شيخ بسّام جرار از انديشمندان برجستة گرايش اسلامي در كرانة غربي ميگويد:

« حركت اسلامي اين طرز تفكر را به خود راه نميدهد كه از بين رفتن نفوذ ساف به معناي اوج گيري اسلام است و بالعكس، بلكه اوجگيري اسلام را اسلامي شدن سازمان معني ميكند.»

جرار بر اين باور بود كه ساف پس از نااميد شدن از راه حلهاي مسالمتآميز، سرانجام راه همپيماني با حركتهاي اسلامي را در پيش خواهد گرفت! وي افزود كه حركت اسلامي در مذاكرات با اسرائيل نميتواند جايگزين سازمان شود و از طرفي درست نيست كه مذاكره كنندگان ساف به عنوان سخنگوي مسلمانان شناخته شوند. نقش سازمان يك نقش اجرايي سياسياست و اين نقش خطري براي نقش فكريي كه گروههاي اسلامي عهده دار آن هستند، ايجاد نميكند! شيخ جرار ميگويد: پذيرفتني نيست كه همپيماني ميان گروههاي اسلامي و ساف كه بر اصول مشخص و روشني استوار بوده و هيچ گونه تعارضيهم با اصول حركت اسلامي ندارد، نفي گردد. 35 وي ضمن تشريح اين ديدگاهها ميگويد: حركت اسلامي تنها يك حركتسياسي نيست و گستردگي آن به گستردگي اسلام است. لذا اين حركت تحرك و عملكرد خود را به يك چارچوب ملّي تنگ،چون سازمان آزادي بخش فلسطين، محدود نخواهد كرد. ليكن متمركز شدن فعاليتهاي سياسي حركت اسلامي در يك مرحلةمعين، در نتيجة عقب نشيني حركت ملّي به وجود آمد. هنگامي كه فعاليتهاي ساف صرفاً نظامي بود، حركت اسلامي اعتراضي به اين امر نكرد. 36

با اين همه جناحهاي اسلامي ديگري نيز هستند كه نظرهائي مغاير با نظر شيخ جرار دارند. از نظر اين جناحها، پيوستن و يا هم پيماني با گروه و يا حركتي غيراسلامي، با اسلام منافات دارد. اخوان المسلمين در برخورد با ساف به برداشت معيني پايبندند كه امكان همپيماني و يا ورود به يك چارچوب ملي در آن نميگنجد.

نشرية اسلامي الصحوه كه در سرزمينهاي اشغالي منتشر ميشود، ديدگاه اخوان در مورد وحدت ملي را اين گونه بيانميكند:

«اسلام گرايان دست خود را به سوي تمامي گروههاي ملي و مخلصي كه براي آزادي سرزمين فلسطين و رهايي آن از خطر صهيونيسم و استعمارتلاش ميكنند - اگرچه از اسلام هم پيروي نكنند - دراز ميكند، مشروط به اينكه آنها با اسلام و اسلام گرايان علناً ابراز خصومت نكنند.»

اما اين نشريه سپس چنين ادامه ميدهد:

«اسلام گرايان به موضوع همكاري و تكامل با گروههاي لائيك و مُلحد به ديدة احتياط شديد مينگرند، زيرا لائيك بودن و الحاد با اسلامدرستيزند و با مباني آن ناسازگار.» 37

حلمي محمد قاعود، نويسندة مسلمان مصري معتقد است كه « اسلام به يك مسلمان اجازه نميدهد كه به نام « وحدتملّي» و يا هر توجيه ديگري، از دين خود دست بكشد.» 38

پيروان گرايش ملي اين استدلالها را كه از سوي اخوان و براي توجيه عدم پيوستن به سازمان آزادي بخش فلسطين وهمپيماني با آن مطرح ميشود، نميپذيرند و اخوان را به خارج شدن از صف ملّي متهم ميكنند. اخوان هم در پاسخ ميگويند: وسعت شمول اسلام تمامي جوانب زندگي را در بر ميگيرد و اسلام فرا سوي ميهن است. عشق به ميهن جزئي از اسلام و يكي از خصوصيات آن است. اسلام دستور داده كه ميهن را دوست بداريم و با مال و جان از آن حمايت و پاسداري كنيم. بدينجهت ما خود را در سرآغاز صف ملي ميبينيم، و منتظر نخواهيم نشست كه كسي ما را در اين صف جا داده و يا از آن بيرونكند. 39

در جزوة انتشار يافته از سوي « حركت دانشجويان جوان» هوادار فتح، مقايسهاي مطرح شده است ميان اخوان در مصر و اخوان در سرزمينهاي اشغالي... در اين جزوه گفته شده كه سادات راه انجام فعاليتهاي سياسي در مصر را در مقابل اخوان بازگذاشته بود، زيرا تنها اخوان ميتوانستند خطر رقباي سادات در حركت ملّي مصر كه همواره رژيم وي را تهديد ميكرد، كاهش دهند. بدين جهت اخوان نفوذ خود در دانشگاهها را آنچنان بسط دادند كه سلطة آنان، به فرمان سادات، از سلطة رؤساي دانشگاهها بالاتر بود. 40

اين نظر با نظرگاههايي كه برخي از نويسندگان مشهور مصري بيان داشتهاند، تطابق دارد. دكتر حسن حنفي ميگويد:

« رهبري سياسي مُصمّم شده بود كه از گروههاي اسلامي - كه پس از جنگ ( رمضان ) 1973 و آزادي اخوان از زندان در سال 1971 سر برآورده بودند - جهت مقابله با خطر « ناصريسم» در دانشگاهها استفاده كند. بويژه آنكه گروههاي اسلامي در آن موقع و پس از آزاد شدن اخوان از زندان، خويشتن را مديون دولت مصر ميدانستند. طرفداران حركت ملّي آشكارا، و نه با طعنه و كنايه، تاكيد دارند كه مقامهاي اشغالگر نيز راهرا در مقابل اخوانالمسلمين بازگذاشتهاند تا به همان درجه از نفوذ دست يابند و اين موضوع در تسلط روزافزون اخوان بر دانشگاههاي غزه والخليل تجلّي يافته است. اخوان و هواداران گرايش ملّي متناوباً نفوذ خود را بر دانشگاه نجاح در نابلس بسط دادهاند و با ديگر گرايشهاي ملي در دانشگاه بيرزيت رقابتي فشرده دارند. ملي گرايان در سرزمينهاي اشغالي از آن بيم دارند كه اخوان دانسته و يا ندانسته در ورطة ضربه زدن بهگرايش ملي به نفع دولت اشغالگر، فروافتند.

البته مقامهاي اشغالگر قصد دارند هرچه بيشتر به اختلافات موجود ميان گرايش اسلامي و گرايش ملّي دامن بزنند و با گل آلود كردنِ آب، ماهي بگيرند. ليكن ناكامي مقامهاي اشغالگر در اين مساعي خبيثانه موفق نخواهند بود. زيرا اگر هم فرضاً اسرائيل بتواند - طبق ادعاي هواداران گرايش ملي - برخي از سران گرايش اسلامي را به لطايف الحيل مهار كند، اما بدون شك نمي تواند از پس كلية چهرههاي سرشناس و متدّين برآيد و اصولاً، اسلامگرايان نميتوانند تكليف شرعي خود را در مقابله با اشغال گران غاصب به فراموشي بسپارند.

در سال 1988، تعدادي از سران و پيروان اخوان همچون خليل قوقا، دبيركل جمعيت اسلامي توسط مقامهاي اشغالگردستگير شدند و عبد العزيز رنتيسي و ابراهيم يازوري، از همان ابتداي انتفاضه تحت بازداشت و بازجويي قرار گرفتند. در ماه مه 1989 مقامهاي اسرائيلي 250 نفر از سران و فعاّلان حركت مقاومت اسلامي « حماس» را كه وابسته به اخوان المسلمين است ، در نوار غزه و كرانة غربي باز داشت نمودند. در ميان بازداشت شدگان چندين چهرة برجستة اخواني ديده ميشدند. 42 و اقعيت امر آن است كه مقامهاي اسرائيلي در برخورد با گرايشهاي گوناگون، منافع خود را در نظر ميگيرند و اين مقامها در ضربه زدن به هر نوع گرايشي كه مخالف منافعشان باشد، لحظهاي درنگ نخواهند كرد. رويدادهاي سالهاي اخير، بويژه وقايع انتفاضه ثابت كرده است خشونتي كه در سركوب حركت اسلامي اِعمال ميشود، از خشونتي كه براي سركوب گروههاي ساف به كار ميرفت كمتر نبوده و نيست. لذا نرمش نسبي نخستين مقامهاي اسرائيلي در برخورد با برخي سرانمعتدل و ميانهرو اخوان ضرورتاً بدان معني نبود كه اين افراد به طور مرتّب و از پيش برنامه ريزي شده، با دشمن همكاري وهماهنگي دارند.

البته گرايش ملي همواره اخوان را متّهم به اتخاذ مواضعي نموده كه تفسير و توجيه آن - طبق گفتة هواداران گرايش ملّي - دشوار به نظر ميرسد! از جمله اينكه اخوان از يك سو استراتژي عقيدتي و سياسي خود را بر مبناي آزادسازي تمامي فلسطين از سلطة يهوديان و برقراري حكومت اسلامي قرار دادهاند، امّا از سوي ديگر دست يازيدن به مقاومت قهرآميز و يا جهاد عملي عليه اشغالگران را در شرايط آن دوران مردود ميشمردند! اين موضعگيري از طرف اخوان چنين توجيه ميشد كه آناندر مرحلة آموزش و كسب آمادگي هستند... آموزش و مهيّا نمودن نسل مسلماني كه توانايي رويا رويي با دشمن را داشته باشد. همچنين اخوان عدم پذيرش علني خطمشي مسلحانه عليه اشغالگران را بر اين اساس تفسير و توجيه ميكردند كه نبايد بهانهاي به دست دشمن داد تا ضربات خود را بر اخوان فرود آورد. شيخ احمدياسين ميگويد كه اخوان با اشغال ميجنگند و در برابر آن مقاومت ميكنند و با نبرد مسلحانه موافقاند، اما اين سياست را به شكل موضع رسمي و اعلام شده، همان گونه كه حركت جهاد اسلامي اتخاذ نموده است، اتخاذ نميكنند. 43

پيروان گرايش ملّي به افتخارآفريني اخوان در كارهايي كه به آنها نسبت ميدهند - از قبيل نقش حركت اسلامي در لبنان در رو در رويي با اسرائيل و يا ترور سادات به دست هواداران حركت اسلامي در مصر و نيز فعاليتهاي حركت جهاد اسلامي درفلسطين- معترضاند. مليگرايان اظهار ميدارند كه گروههايي كه به اين فعاليتها دست زدهاند گروههايي هستند كه اصولاً ازكميتة مركزي اخوان المسلمين جدا شدهاند و نوعاً و ماهيتاً با اين روش اخوان مخالفاند.

بعلاوه، اين گروهها موضع اخوان و موضع آنهايي را كه از اخوان پشتيباني ميكنند، محكوم كردهاند. كساني كه در لبنان به كارهاي متهورانه و قهرمانانهاي دست زدند، افراد « حزبالله» بودند كه طرفدار ايران هستند و اخوان نسبت به آنان موضع خصمانهاي ندارد. 44 كساني كه سادات را ترور نمودند نيز جزء جماعت جهاد در مصر بودند كه از اخوان جدا شده بود. پيروان حركت ملي، اخوان را به سخن فرسايي و گزافهگويي در مورد نقش خود در جنگ سال 1948 فلسطين متهم ميكنند و در مورد حضور كمرنگ اخوان در صحنة مبارزات طي ساليان دراز پس از جنگ 1948 تا امروز پرسشهايي را مطرح ميكنند. مليگرايان از اخوان ميپرسند كه چرا در سال 1970 و در رويارويي با شاه حسين، حركت مقاومت را يكّه و تنها گذاشتند؟ اخوان در پاسخ ميگويند: ما نميتوانيم در چارچوب ساف كار كنيم، زيرا ساف دستها را به علامت تسليم بالا برده و تمامي امتيازها را واگذار كرده است. البته ميتوان با اين سازمان هماهنگيهايي را ايجاد كرد، ولي اين سازمان نميتواند چارچوبي خوب براي وابستگي اخوان باشد. 45

به طور كلي هواداران گرايش ملّي نسبت به گفتهها و موضعگيريها و عملكردهاي اخوان با احتياط برخورد ميكنند.هواداران اين گرايش به اين نكته اشاره ميكنند كه موضع بعضي از رهبران اخوان المسلمين در مورد بازپسگيري تمامي فلسطين از يهوديان را نبايد جدي گرفت!... زيرا اخوان با رژيمهايي چون اردن و عربستانسعودي! در ارتباطاند، رژيمهايي كه اساساً به اين آرمان پايبند نيستند و براي تحقق آن خود را به زحمت نمياندازند. بالاترين انتظار اردن اين است كه صلح را با زمين مبادله كند و با يك كشور فلسطيني در كرانة غربي و نوار غزه كنفدراسيوني را تشكيل دهد. عربستان سعودي نيز همان كشوري است كه با اعلام طرح فهد در ماه اوت 1981، خواستار تشكيل يك كشور فلسطيني شده و حق موجوديت تمامي كشورهاي منطقه را از جمله اسرائيل، پذيرفته است.

بديهي است كه دعوت به آزادسازي فلسطين و تشكيل يك كشور اسلامي در آن، بدون پيگيري عملي و جدّي،موضوعي است كه اسرائيل ميتواند آن را تا صدها سال ديگر هم تحمل كند. در چنين فضاي آكنده از اتهامات متقابل و عدماعتماد به يكديگر، هواداران گرايش اسلامي و گرايش ملي به درگيريهاي حاشيهاي كشانده شدند. درگيريهايي ميان دو طرف در كرانة غربي و نوار غزه، بويژه در دانشگاههاي فلسطين به وقوع پيوست كه نتيجهاي جز فرسايش تواناييهاي طرفين در برنداشت.

پيشبيني سرانجام روابط ميان جمعيت اخوان و ساف دشوار است و بعيد نيست كه روابط موجود تا مدتي طولاني بههمين نحو باقي بماند. ليكن آن « ساف» ي كه بدون ملاحظه كاري مورد قبول اخوان باشد، سازماني است كه به شكل بخشي ازحركت اسلامي درآيد. اخوان المسلمين براي رهايي يافتن رهبري ساف از مشكلات، راه حلهاي زير را پيشنهاد ميكنند:

نخست: ساف ابتدا بايد از هرگونه تعهدي كه در قبال رژيمهاي عرب در سطح كنفرانسهاي سران يا توافقهاي دو جانبه،خود را به انجام آن ملزم كرده است، شانه خالي كند بويژه در مورد راه حل سياسي و يا آنچه راه حل مسالمتآميز خوانده ميشود.

دوم: سازمان بايد گروههاي وابسته به رژيمهاي حاكم يا نيروهاي ستمگر جهاني را از صفوف خود براند.

سوم: سازمان بايد خود را از دايرة تلاشهاي سياسي بينالمللي كه كشورهاي بزرگ با دست زدن به آنها در تكاپوي فيصله بخشيدن به مسئلة فلسطين هستند برهاند، زيرا اين كشورها فقط به دنبال تامين منافع خويشاند.

چهارم: سازمان بار ديگر به فعاليتهاي جهادي - پنهاني روي بياورد و از عملكرد علني اجتناب كند.

پنجم: سازمان بايد شيوة درگيري به خاطر منافع را كنار بگذارد و با تعهد پذيري در قبال دين، امّت و انديشه و خط مشي و ايدئولوژي اسلامي وارد كار زار و نبرد شود.

ششم: سازمان بايد در محاسبات خود تمامي فرزندان امّت اسلام را نيز در شمارش نيروهاي خود بيفزايد و همة حركتهاي اسلامي را به عنوان پشتيبان استراتژيك آزادسازي فلسطين، به حساب آورد.

هفتم: سازمان بايد خود را نمايندة همة ملّت فلسطين بداند كه اين نيز وابستگي به اسلام و تعهد پذيري نسبت به آن راميطلبد. 46

* * *

البته اين پيشنهادها در زماني مطرح شد كه « ساف» و رهبري آن هنوز وارد مرحلة « خيانت كامل» و به رسميت شناختن اسرائيل و هواداري از صلح همه جانبه در منطقة عربي نشده بود. و پس از جريانات اخير - كه چگونگي آن نياز به تحليل جداگانهاي دارد- موضع اخوان و حركتهاي اسلامي هوادار، عدم موافقت با آن طرحها و قراردادهاست... و عملكرد دو سازمان جهادي « حماس» و « جهاد اسلامي» نشان دهندة موضع خاص و اسلامي كل حركتهاي اسلامي در قبال اشغال و در راستاي آزاد سازي ميهن اسلامي - فلسطين- از نيروهاي اشغالگر وابسته به صهيونيسم و امپرياليسم جهاني است...

* * *
براي بررسي اجمالي مرحلة كنوني نبرد در سرزمينهاي اشغالي و مواضع مشخص حركت اسلامي و سازمانهاي ملي! فلسطيني، در قبال مسائل فلسطين، مطالعة مبحث بعدي، ضروري است... ولي همانطور كه در مقدمة كتاب اشاره كرديم،تحليل مشروح و جامع در اين زمينه، در كتاب دوم ما خواهد آمد.

1. الدعوه، شمارة 115، ( سپتامبر 1986)، ص 24. Emile Sahliyeh,In Search of Leadership: West Bank Politics Since2.1967, (Washington D.C: the Brookings Institution, 1988), pp. 148-49.

3. احمد نوفل، الطريق الي' فلسطين، ص 39.

4. همان، ص 15.

5. همان، ص 20.

6. نبيل شبيب، الواقع القائم و ارادة التغيير، ( بُن: الدارالاسلاميه للاعلام، 1983)، صص 12- 9.

7. الدعوه، شمارههاي 110 و 111 ( نوامبر / دسامبر 1985)، ص 14.

8. ابومصعب، « فلسطين في فكر الامام الشهيد حسنالبنا»، لواء الاسلام، شمارة 11، ص17.

9. شبيب، همان، ص15.

10. الحقيقه الغائبه، ( جزوهاي منتشر شده از جمعيت اخوانالمسلمين در سرزمينهاي اشغالي)، ص1.

11. شبيب، همان، ص3.

12. احمد نوفل، همان، صص 8- 67.

13. همان، ص47.

14. رجوع شود به: التّبارالاسلامي في فلسطين، چاپ كويت.

15. نوفل، همان، ص 38.

16. سعيد الغزالي، عبير، شمارة 14، ص 33.

17. المنطلق، شمارة 9، ص 17.

18. زياد ابوعمرو، اصول الحركات السياسيه في قطاع غزه، ( بيت المقدس، 1987)، ص 87.

19. المنطلق، شمارة 9، ص 17.

20. الحقيقه الغائبه، ص6.

21. همان، ص54.

22. الفجر، مورخ 29/4/1984.

23. الدعوه، شمارة 115، ص35.

24. م.ت.ف، «من محنه الي' محنه»، المنطلق، شمارة 16، ص6.

25. المنطلق، شمارة 14، ص41.

26. محمد حامد ابوالنصر، « الاخوان المسلمون و اعلان الدوله الفلسطينيه»، لواء الاسلام، شمارة 9، ص5.

27. اعلامية انتخاباتي دانشگاه بيرزيت، 1986.

28. ديدار با شيخ احمد ياسين، رجوع شود به التّبارالاسلامي في فلسطين.

29. الشعب، (11/9/1988).

30. همان.

31. الشعب، (11/9/1988).

32. الصراط، شمارة 1، ص25.

33. مصاحبه با روزنامة النهار در تاريخ 30/4/1989.

34. ديدار با شيخ ياسين.

35. الصراط، شمارة يك، ص25.

36. مصاحبه با شيخ جرار، نوار غزه، البيره، 11/5/1989.

37. الصحوه (1983)، صص 39- 37.

38. حلمي محمد قاعود، «الطريق الصحيح لتحرير فلسطين»، الاعتصام، شمارة 8، ص 13.

39. بيانية دانشگاه بيرزيت. رجوع شود به؟

40. حركت دانشجويان جوان، اخوان المسلمين امروز چقدر به ديروز شبيه است!، ص35.

41. حسن حنفي، الاصوليه الاسلاميه، ( قاهره: مكتبة مدبولي، 1989)، ص65.

42. طارق المهدوي، الاخوان المسلمون علي' مذبح المناوره، (بيروت: دارآزال، 1986)، ص13.

43. شيخ ياسين، همان.

44. شيخ ياسين در مصاحبهاي ميگويد: « حزبالله در لبنان نمايندة ما نيست و نمايندة همة مسلمانان لبنان هم نيست!

45. ديدار با يوسف العظم يكي از رهبران اخوان در اردن و نمايندة پارلمان، ( امان، 30/5/89).

46. المنطلق، ص9.

/ 14