علماي ديني در فلسطين و جريان ملي گرا - حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه - نسخه متنی

سید هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علماي ديني در فلسطين و جريان ملي گرا

اما سرانجام زمان برافتادن پردهها از مكنونات قلبي انگليسيها و جانبداري آنان از مطامع يهوديان در فلسطين فراميرسد.آنچه بيشتر به نفرت اعراب از انگليسيان دامن مي زد، سرشت و رفتار بي بند وبار افسران و سربازان انگليسي بود كه با اخلاق وآداب و رسوم اعراب بكلي منافات داشت. اين نظاميان در حال مستي و عربده كشي به رهگذران توهين نموده، درهايمغازهها و فروشگاهها را درهم ميشكستند و به زور سرنيزه، سبعانه به خانههاي مردم ميريختند. آنها در دل كودكان و زنان و پيرمردان هراس ميافكندند و مقامات مسئول نيز با بيتفاوتي از كنار اين اعمال شنيع ميگذشتند.

تحرك جريان اسلامي در اين مرحله كه شاهد پيدايش حركتهاي ملّيگرايانة عربي و آغاز تسلط نظامي انگيس بر فلسطينبود، انسجام لازم را نداشت. اين جريان دچار عدم سازماندهي عناصر و نيروهاي فعال مسلمان در يك تشكيلات واحد بود و هماهنگي لازم را براي آنكه بوضوح گرايشهاي اسلاميش را بنماياند، نداشت. با اينهمه، تحركات سياسيِ شمار زيادي ازعناصر فعال اسلامي، بسيار سازنده بود. عادل غنيم سه جريان سياسي اصلي در سالهاي 20 ـ 1917 را اينگونه تقسيمبنديكرده است: 1. جريان اسلامي طرفدار انديشة اسلامي و خواستار وحدت ميان مسلمانان در چارچوب تقويت روابط اسلامي از طريقخلافت اسلامي.

2. جريان طرفدار انديشة قومي و خواستار وحدت اعراب.

3. جريان مليگرا و طرفدار انديشة استقلال فلسطين تحت لواي حاكميت عربي.47

در اين مرحله، احساسات اسلامي و تديّن فطري مردم فلسطين همچنان عميق و نيرومند بود، به طوري كه مقامات بريتانيا براي اجتناب از هرگونه پيشآمد احتمالي، براي حفاظت اماكن مقدس بيتالمقدس، نيروهاي هندي مسلمان را به عنوان نيروهاي شهرباني ( پليس ) بهخدمت گماشتند.

در بررسي موضعگيريهاي روحانيون و علماي ديني فلسطين در آن دوران، درمييابيم كه تعداد زيادي از آنان سهمعمدهاي در پيشبرد حركت ملي داشتند. البته شمار معدودي از روحانيونِ در سطوح پايين، فريب سياستهاي خدعهآميزانگليسيان را خورده و سياست ملاحظهكاري و مماشات را در پيش گرفتند. از جملة اين فريبخوردگان، شيخ ملاح (قاضيشرع حيفا)، شيخ عبدالرزاق خيري، شيخ نديم، شيخ موسي' و شيخ رباح را ميتوان نام برد. بجز اين عدة معدود، موضعگيريعلماي طراز اول فلسطين صلابت و استقامت مؤمنين واقعي را به ياد ميآورد و تاكنون بار حركت ضداستعماري وضدصهيونيستي جنبش فلسطين را آنان به دوش داشتهاند و دارند.

از ميان برجستهترين اين شخصيتها، شيخ عبدالقادر مظفر بود كه در دمشق اقامت داشت (فلسطين در آن زمان، بخشي ازشامات تلقي ميشد). وي از فعّالان ديني در دمشق و از شاخصترين اعضاي « انجمنالعربي» ـ ميعادگان پيشگامانوسلحشوران مبارز عرب ـ بود.48

از ديگر عناصر فعال در اين مرحله، مفتي بيتالمقدس شيخ كامل حسيني بود. عجاج نويهض ضمن ستايش از شجاعت وشهامت وي، اشارهاي دارد به خشم و اِعتراض مفتي بههنگام سخنراني ژنرال النّبي كه به مناسبت ورود پيروزمندانهاش بهبيتالمقدس جشني در اين شهر ترتيب داده بود.49 در واقع مفتي نتوانسته بود سخنان النّبي را كه « امروز جنگهاي صليبي بهپايان رسيده است» ! تحمّل كند. لذا وي محل سخنراني را به اعتراض ترك ميگويد. شايد در وهلة نخست بهنظر آيد كهعكسالعمل « مفتي» حداقل كاري بود كه ميبايست انجام ميداد، اما توجه به اين نكته لازم است كه در مرحلهاي اين حركت از او سر زد كه چاپلوسي و تملّق گويي به انگليسيها امري متداول بود و به نظر بعضيها پسنديده هم تلقي ميشد! ناجي علوش در تبيين اهميت نقش جريان اسلامي در فلسطين ميگويد:

« از آنجا كه اسلام بستر اعتقادي مردم را تشكيل ميداد، لذا مردان دين ( روحانيون) به علت مركزيت دينيشان و آشناييشان با مفاهيم اسلامي جايگاه ويژهاي را در جامعه احراز نمودند. از عوامل مهم ديگري كه بر اهميت روحانيون افزود، بهطور كلي موضعگيري برخي از علماي طرازاول عليه استعمار در آغاز دوران اشغال فلسطين توسط انگليس و بخصوص ايستادگي آنان در عصر حاضر است؛ يعني ايستادگي عليه استعمار وقراردادن اسلام رودرروي استعمار و فرهنگ غرب و دعوت تودهها به بازگشت به اسلام ناب جهت احياي فرهنگ والاي اسلامي و تأكيدبراهميت اسلام از نظر فكري، ديني و دنيوي. در نتيجه، روحانيون نفوذ روزافزون و مضاعفي در مبارزات يافتند تا آنجا كه از همان روزهاينخست اشغال نظامي فلسطين، رهبري سياسي با رهبري ديني درهم ادغام شد و « مبارزه» رنگ « جهاد» به خود گرفت. بدين ترتيب فرهنگاسلامي در زماني كه خلا فكري تودهها را سرگردان ساخته بود، وحدتآفرين و برانگيزنده و مشوّق فعاليتها بود.» 50

در گفتاري مندرج در جريدة فلسطين ( روزنامة رسمي مقامات انگليس) انگليسيها از اين بابت ابراز نگراني كرده بودند كهمبادا « تعصب ديني» مسلمانان، همچون چوبي لاي چرخ، روند اجراي اهداف انگليس در فلسطين را با مانع مواجه سازد. اين مقاله حركت ملّي را به تعصب ديني متهم نموده، از اعراب ميخواست كه بي چون وچرا مطيع دستورات انگليس باشند وهمانند شاگرداني وفادار و بااخلاص، دوستي بي رياي خود را نسبت به انگلستان نشان دهند!...

« شايسته است كه انگلستان را با مطرح نمودن خواستههايمان خسته نكنيم. چه بيهوده است كه خواستار چيزي بيش از استحقاقمان باشيم.» !51

در گزارشي كه ژنرال بولز فرماندار نظامي فلسطين، در نيمة مارس 1920 نوشته بود، تصريح ميكند كه 90 درصد اهاليفلسطين بشدت با صهيونيسم دشمني ميورزند. وي ميافزايد كه يكي از علل اساسي اين امر، عامل ديني است.52

ظهور حاج امينالحسيني

محمد امين بن محمد طاهرالحسيني در سال 1897 م ديده به جهان گشود. از دوران طفوليت اصول دين را نزد پدر بزرگوارش طاهرالحسيني ( مفتي آن هنگام بيتالمقدس) فرا گرفت. ابتدا قرآن كريم را حفظ كرد و علوم شرعيه و زبان عربي را در مدارس دولتي عثماني و مدرسة « العزيز» در بيتالمقدس آموخت. محمدامين ( مورخين معمولاً با نام مختصر امين ازاو ياد ميكنند) به مصر رفت و به مدت دوسال در « دارالدعوة و الارشاد» در محضر شيخ محمدرشيدرضا تلمذ نمود.53

حاجامينالحسيني، فعاليتهاي خود را در سالهاي نخست قيموميت انگليس با تأسيس « جمعيت اسلامي ـ مسيحي» آغازنمود.54 وي از بنيانگذاران « مجمعالعربي» در بيتالمقدس ( به سال 1918) بود و مدتي به عنوان رئيس اين كانون به كارپرداخت.55

حاج امينالحسيني با جمعيتهاي زيرزميني ديگري كه زير پوشش كانون عربي و ادبي فعاليت ميكردند، ارتباط يافت. ازجمله جمعيت « پنجة سياه» كه در سال 1919 در يافا تشكيل شده بود، رابطة نزديكي با حاجامين برقرار كرده بود. جمعيت يادشده در مه 1919 نام خود را تعويض نمود و اسم جديد « الفدائيه» را برگزيد. سپس ضمن تبليغ انديشة وحدت عربي، به مسلح كردن اعضاي خود همّت گماشت.56

شخصيت حاجامينالحسيني ويژگيهاي فراواني داشت. وي شجاع، پرطاقت و بااخلاص بود. مارلو در توصيف شخصيت حاج امين ميگويد:

« او يكي از تواناترين سياستمداران خاورميانه در اعصار گذشته است. از لحاظ بهرة هوشي و آراستگي ظاهري تنها افراد معدودي از اعراب به پاي او ميرسند.» 57 عارفالعارف كه در سالهاي 48 ـ 1917 از نزديك با حاج امين ارتباط داشته، ميافزايد:

« تاكنون شخصي هم سطح حاجامين در وفاداري و اخلاص نسبت به مسئلة فلسطين، در اين سرزمين پيدا نشده است.» 58

مورخين اين دوره، همگي متفق القول هستند كه حاج امين چنان در فرايند رويدادها و ماجراها آبديده گرديد كه حقيقتا لقب « هرمان ملي» برازندة اوست. علي سعود عطيه در اين باره ميگويد:

« شخصيت حاجامينالحسيني در ميدان مبارزات رو به رشد و تكامل نهاد. به نحوي كه وقتي به منصب افتاء در بيتالمقدس (به سال 1921) ورياست مجلس اعلاي اسلامي نايل آمد، محبوبيتش در بين تودهها دوچندان شده بود. اقشار وسيعي از مردم فلسطين ( بويژه كشاورزان) فرمانبرداري و اطاعت و پشتيباني از « مفتي» را نوعي اداي تكليف ديني به حساب ميآوردند.»59

حكومت انگلستان ابتدا درنظر داشت كه تجمّع فلسطينيها گِرد حاجامين را پراكنده و متفرق كند، اما چون با فشار تودهها رو در رو شد، از اين نظر خود عدول كرد. هربرت ساموئيل كميسر عالي انگلستان، بناچار انتخاب حاجامين را به رياست مجلس اعلاي اسلامي قبول كرد. بدين ترتيب، تا آن زمان وي كمسن وسالترين كسي بود كه به لقب مفتي دست مييافت.حاجامين در آن هنگام تنها 24 سال سن داشت!60 ظاهراً فشار تودهها تنها عامل تحميل انتخاب حاجامين به منصب افتاء نبود، بلكه مقامات انگليسي در گماردن حاجامين نوعي حفظ موازنة قدرت و تداوم رقابت ميان دو خانوادة معروف حسيني و نشاشيبي را ميديدند. همچنين به گمان مقامات انگليس سپردن مسئوليت به حاجامين، از شتاب تحركات و فعاليتهاي مفتيعليه انگليسيها ميكاهد.61 مقام افتاء، مسئوليت بسيار پراهميتي بود، چرا كه حكومت انگليسي فلسطين، مفتي قدس را ضمناً رئيس و رهبر مسلمانان در فلسطين ميشمرد. بعلاوه تصدي رياست مجلس اعلاي اسلامي قدرت فراواني به حاجامين بخشيد، زيرا به وي امكان داد كه بر خرج و دخل اوقاف، عزل و نصب كاركنان محاكم شرع و سازمانهاي اوقاف و نيزانتخاب قضات شرع، نظارت تام داشته باشد.

به هرحال، « مفتي» از موقعيت خود حداكثر بهره برداري را نمود و قدرت و تأثير و نفوذ وي در بين مردم بيش از پيش افزايش يافت. بعدها به مرور ايام ثابت گرديد كه حاجامين نه تنها فعاليتهاي مردمي را كنار نميگذارد، بلكه نفوذ خويش را بااستفاده از مناصبي كه بدانها دست يافته بود، در خدمت به فعاليتهاي ملّي به كار ميگيرد و رهنمودهاي محرمانة وي مو به مو توسط ياران وفادارش به اجرا گذاشته ميشود.

مارلو معتقد است كه انگليسيها زماني كه خواستند با دادن منصب حاجامين را مقيّد سازند، در ارزيابي تواناييهاي واقعي اواشتباه كردند و به كارگيري اين روش سياسي مخاطره آميز بوده است. زيرا او « مردي بود كه اگر ريسماني به وي داده ميشد ، ميدانست كه چگونه بهجاي آنكه خود را حلقآويز كند، از آن در موارد ديگري استفاده كند.» 62

به طور كلي علماي ديني فلسطين به لحاظ تواناييها و سطح آگاهي سياسي و چگونگي به كارگيري روشهاي مقابله با دشمن براي دستيابي به اهداف موردنظر، در سطوح مختلفي قرار گرفته بودند. لذا در ارزيابي رويدادها و نتيجتاً اتخاذ موضع مناسب، يكسان عمل نميكردند. در اين مرحله، حركت طيف وسيعي از علماي دينيِ فلسطين از جمله شيخ عبدالرحمن بيناوي، شيخ طاهر طبري، شيخ يونسالخطيب، شيخ موسي' عزراوي و... دركنار حاج امينالحسيني، عمق آگاهي و اخلاص بيشائبه شان را بوضوح مينماياند. اما علماي درباري چون شيخ اسعد شقيري و شيخ خليل خالدي با اتخاذ موضع همسويي باانگليسيها، در واقع آب به آسياب دشمن ريخته و از خط مشي عمومي علماي ديني فلسطين كناره گرفتند.

پيروان حاج امينالحسيني به خط « مجلسيها» ( چون حاجامين رئيس مجلس اعلاي اسلامي بود ) موسوم شدند. قاطبةعلماي ديني فلسطين مركز ثقل اين خط را تشكيل ميدادند و در جناح مخالف، يعني خط اقليتِ دست پروردة مشهور بريتانياراغب نشاشيبي و روحاني درباري اسعد شقيري قرار داشتند.

در اين ميان انگليسيها براي دامن زدن به اختلافات دروني و اِعمال سياست موازنة قدرت به سرگرم ساختن اهالي فلسطين با يكديگر پرداختند و چون در تطميع حاج امينالحسيني كه پس از تصدّي مقام افتاء و رسيدن به صدارت مجلس اعلاياسلامي به صورت وزنهاي مطرح شده بود، ناكام ماندند و نتوانستند او را « بخرند» ، لذا به پشتيباني از نيروهاي مخالف مجلساعلا روي آوردند.63

نقش مجلس اعلاي اسلامي (1922)

در روزگار خلافت عثماني، ادارة تنظيم امور مسلمانان به عهدة حكومت اسلامي بود، اما با زوال خلافت عثماني و اشغال فلسطين توسط انگليس و تلاش مقامات انگليسي براي ايجاد زمينههاي تأسيس ميهن! يهودي در سرزمين فلسطين و قاعدتاً افزايش نفوذ يهوديان در زير چتر حمايت مقامات اشغالگر، دل نگراني مسلمانان در مورد موقوفات اسلامي و خطر مصادره و تخريب و پايمال شدن آنها روز به روز شديدتر ميشد. بويژه هنگامي كه بنتويش ـ يهودي و صهيونيست متعصب ـ به مقام منشي قضاييِ هربرت ساموئل ( كميسر عالي انگلستان ) منصوب شد. از آنجا كه چنين مقامي بر دادگاههاي شرع و موقوفات و مساجد و مدارس و مؤسسات ( ارگانهاي ) اسلامي اشراف داشت، تشويش خاطر مسلمانان دليل موجّهي پيدا كرد.

از طرفي انگليسيها قصد داشتند با اهالي فلسطين ـ كه اكثريت جمعيت فلسطين را تشكيل ميدادند ـ به مثابه يك طايفة ديني برخورد كنند، به گونهاي كه مسلمانان رنگ يك « اقليت» در كشور خود بگيرند و دست آنان از ادارة سياسي و اقتصادي و آموزشي و نظامي، يعني حاكميت بر كشورشان كوتاه باشد.64 بدين منظور، كميسر عالي هربرت ساموئل انگليسي در تاريخ 12 مارس 1921 طرح تأسيس مجلس اعلاي اسلامي را اعلام نمود. در طرح مذكور، اختيارات مجلس يادشده تنها به سرپرستي موقوفات اسلامي و نامزد كردن و بركنارنمودن حكام شرع و اعضاي ديوان عالي كشور و بازرسان محاكم شرعيه ومفتيان شهرها و مأموران اوقاف، محدود شده و ادارة امور مالي موقوفات به انگليسيها واگذار گرديده بود. طرح مزبور باانتقاد شديد افكار عمومي مسلمانان مواجه و رد شد و حكومت انگليس براي جلب رضايت حاجامين، شرط سرپرستي امورمالي موقوفات اسلامي را حذف نمود.65

در انتخاباتي كه براي برگزيدن اعضاي مجلس برگزار شده بود ـ به رغم درخواست به تعويقافتادن انتخابات از سوي راغب نشاشيبي و دار ودستهاش ـ حاجامين با اكثريت آرا به رياست مادامالعمر مجلس برگزيده شد. حاجامين پس از پيروزي در اينانتخابات، طي سخناني اظهار داشت: « از خداوند متعال ميخواهيم كه كردارمان بهتر از گفتارمان باشد» .66

18 محكمة شرعي و دستگاهي اداري متشكل از 250 معاونت و 6 دايرة اوقاف با 592 كارمند و 10 مدرسه ودانشگاه اسلامي و چندين بنياد از جمله « دارالايتام » اسلامي، زيرنظر مجلس اعلاي اسلامي فعاليت ميكردند. كارمندان اينمراكز از ميان افراد باهوش و وفادار به خط حاجامين انتخاب ميشدند، به طوري كه در هر زمان ميتوانستند در شهرها وروستاها به نفع هدف وي، تبليغاتي به راه اندازند. چنانچه ائمة مساجد و خطبا و وعاظ را هم به اين گروه بيفزاييم، ميزان نفوذو قدرت مجلس و گستردگي فعاليتهايش را بهتر درك خواهيم كرد. از نظر مالي، مجلس منابع متعددي را دارا بود و درآمد سالانة آن در 1936، به 600 هزار پوند ميرسيد.67

حاجامين مجلس را همچون ابزاري نيرومند، فعال و برّنده در گسترش مفاهيم اسلامي و دميدن روح مقاومت در بينتودهها و ريشه داركردن اصالت اسلامي در مقابله با تمدن مفسده انگيز غرب و مبارزه عليه نفوذ صهيونيستها و قيموميتانگليس به كار انداخته بود. نقش مجلس در ادارة امور كشور چنان ابعاد وسيعي بهخود گرفت كه « بهگونة دولتي در داخل دولت و حكومتي درون حكومت درآمد.» 68

انگليسيها، ناتوان از ستيز و رويارويي با قدرت مجلس و مجلسيها، به فكر مهارنمودن مجلس افتادند. به همين جهتمجلس جديدي به نام « مجلس قانونگذاري» در برابر مجلس اعلاي اسلامي علم كردند تا زمينة لازم را براي پيشبرد اهداف پليدشان مهيّا سازند. آنها با پشتيباني همهجانبه از اين مجلس تحميلي ميخواستند آن را جايگزين مجلس اعلا نمايند. ليكن آب مراد در جوي انگليسيها جاري نشد! و طرح شيطنتآميزشان با ناكامي مواجه گرديد. زيرا مجلسيها انتخابات مجلس ِبه اصطلاح قانونگذاري را تحريم كردند و شركتكنندگان در اين انتخابات را به محروميت از گزاردن نماز در مساجد وخصوصاً در حرم شريف بيتالمقدس و حرم ابراهيمي در الخليل تهديد نمودند. همچنين اعلام شد كساني كه در انتخاباتفرمايشي انگليسيها شركت كنند، حق دفن مردگان خود در گورستان مسلمين را نخواهند داشت. سرانجام با درايت و تدبيرمجلسيها و همكاري بي دريغ مردم كه به نداي رهبري ديني لبيك گفته و از شركت در انتخابات خودداري كرده بودند، مجلس جديدالتأسيس با شكستي مفتضحانه روبهرو گرديد و اين توطئه در نطفه خفه شد. پس از ناكامي توطئة مجلسقانونگذاري، صهيونيستها در تلاش براي تأسيس يك حزب جديد عربي به تكاپو افتادند. اين حزب به نام « حزب ملي گراي عرب» موسوم گرديد. در تماسهايي كه ميان فريدريك كيش و اسعد شقيري ( روحاني درباري) برقرار شده بود، توافق شد كهحزب نوبنياد بر مبناي تأييد وعدة بالفور اعلام موجوديت كند. اما چون هضم اين امر براي مردم مشكل مينمود، لذا ازاهداف سياسي صرفنظر نموده، براي رد گم كردن، به برنامة حزب، جنبة اقتصادي دادند.69 اما بزودي ماهيت فرصت طلبانةحزب يادشده برملا گرديد و شيخ سعود عوري و شيخعبدالرحمن علمي پس از وقوف به حقيقت امر، از آن استعفا كردند. بهرغم آنكه حزب مزبور تا سال 1928 ادامة حيات داد، اما از گردونة مبارزات مردمي خارج شد و مردم از آن دوري گزيدند.70

جريان ديني و مجلسيها با موضعگيري مناسب همچنان توطئههاي دشمنان را يكي پس از ديگري خنثي ميساختند. پساز آنكه قدرت در تركيه به دست آتاتورك افتاد و با توجه به وضعيت سكون و ركودي كه در سالهاي 28 ـ 1924 مسلمانان را گرفتار كرده بود، مبشرين مسيحي فرصت را غنيمت شمرده، اقدام به برگزاري دو كنگرة بزرگ تبشيري در آوريل 1924و آوريل 1928 نمودند. ليكن علماي ديني و تودههاي مسلمان با ابراز مخالفتهاي شديد، دستاوردهاي اين دو كنگره رانقش برآب ساختند، بهگونهاي كه پس از آن، ديگر امكان برگزاري كنگرههاي مشابهي در فلسطين امري ناشدني مينمود.71

جمعيت جوانان مسلمان (1928)

جمعيت جوانان مسلمان در سال 1927 در مصر تأسيس گرديد. عبدالحميد سعيد رئيس كل اين جمعيت در سفري ازفلسطين ديدن كرد. او به اكثر شهرهاي فلسطين سركشي نمود و طي سخنرانيهايي آرمانهاي اصلي جمعيت را براي مردم فلسطين تشريح كرد و خواستار برپايي چنين جمعيتهايي در فلسطين شد.72

اين پيشنهاد به دل اهالي فلسطين كه از سالها پيش در پرتو حركت آگاهانة مجلس و علما بسيج شده بودند، نشست. بنابراين از ريش سفيدان وجوانان فلسطيني براي حضور در كنگرهاي در يافا به تاريخ 18 آوريل 1928 دعوت به عمل آمد. شماركثيري از مردم اين تقاضا را اجابت كردند و گردهمايي با نام « كنگرة انجمنهاي اسلامي» در جوّي حماسي و باشكوه برگزارشد. رياست كنگره به راغبالامام ( وكيل سرشناس ) محوّل شد، ضمن آنكه شيخ حسن ابوسعود از برگزاركنندگان اصلي به شمار ميرفت. در جلسات اين كنگره تشكيل جمعيتهاي جوانان مسلمان در فلسطين به تصويب رسيد.73

در جزوة منتشرشده از سوي جمعيت در نابلس ( به تاريخ 18 مه 1928) سخن از مبارزات قهرآميز به ميان نيامده، و تنها گفته شده بود:

« جمعيتي است ديني، اجتماعي و ادبي كه در سياست دخالت نميكند و به هيچ حزب و گروهي وابستگي ندارد.» !

اين جمعيتها پذيرش بسياري در بين مردم فلسطين يافتند كه اين امر نشانگر عمق مفاهيم اسلامي در اذهان مردم است. پساز گذشت چندين ماه از تأسيس اين جمعيتها، شمار شعبههاي آن از 12 به 20 رسيد. سرشناسترين اعضاي اين جمعيتها عبارت بودند از: 1. عوني عبدالهادي، جمال الحسيني، حسن صدقي دجاني و... ( شعبه بيتالمقدس ) 2. حمدي حسيني، شيخ هاشم فيشاوي، حلمي مباشر و... ( شاخة غزه)

3. محمد عزه دروزه ، شيخ عبدالحميد سائح، توفيق عرفات و... ( واحد نابلس )

4. علي دباغ، كامل دجاني، حاج عبدالله ابوحمام و... ( شعبة يافا )

5. شيخ عزالدين قَسّام، شيخ سعيد كساب و... ( شاخة حيفا )

6. عبد الرحمن نحوي، شيخ علي سعدالدين و... ( واحد صفد )

مروري گذرا بر نامهاي مذكور، بوضوح بُعد اسلامي و ملّي جمعيتهاي يادشده را بيان ميكند. اين جمعيتها محور و كانونمبارزه را تشكيل ميدادند و بتدريج نقش آنها چنان توسعه يافت كه در تابستان سال 1931 سخن از بهكارگيري روشهاي قهرآميز جهت دستيابي به آرمانهاي اعراب در فلسطين به ميان آوردند. آنها همچنين از مردم خواستند كه از پرداخت ماليات به دولت بيگانگان خودداري كنند.74

سرانجام مقامات سركوبگر انگليسي تاب تحمل مجاهدتهاي تحسين برانگيز و انقلابي اين جمعيتهاي مذكور را نياورده، به تعقيب و دستگيري عناصر فعال ديني و ملّي به اتهام شركت در جلسات اين جمعيتها اقدام كردند و نسبت به رهبران و فعالان آنها سختگيريها و تضييقات طاقت فرسايي را اِعمال نمودند.

با اينحال به نظر ميرسد كه واقعة پراهميت ديگري كه در تضعيف موجوديت آنها دخيل بود، پيدايش احزاب فلسطينيدر نيمة اول دهة سي بود. زيرا چهرههاي بلند آوازة اين جمعيتها همانهايي بودند كه به عضويت احزاب درآمدند وبدين گونه عملاً مركز ثقل سياسي و مردمي، با انتقال اين افراد به احزاب و يا تشكيلات جديدي كه بعضاً خود ـ و اينبار درشرايطي متفاوت با اواخر دهة بيست ـ سازمان داده بودند، جابهجا گرديد.75

ماهيت اسلامي قيام موسي پيامبر ( آوريل 1920)

در گذشتههاي دور، همهساله در فلسطين مراسمي ديني بهصورت « فصلي» برگزار ميشد، مانند فصل موسي' پيامبر در بيت المقدس و فصل صالح پيامبر در رمله و فصل روبين پيامبر در جنوب يافا و... پيدايش اين مراسم هنگامي آغاز شد كهمسلمانان پس از رهاسازي فلسطين از يوغ اشغال صليبي، به مسيحيان اجازه دادند كه براي زيارت اماكن مقدس به فلسطين بيايند و براي آنكه بار ديگر انديشة سيطرة مجدد فلسطين به ذهن زوار مسيحي خطور نكند، كوشيدند تا در مقابل گردهمايي انبوه زايران مسيحي، بيشترين تعداد از مسلمانان را يكجا گرد آورند تا هرگونه توطئهاي را خنثي سازند و چنانچه ضرورت اقتضا كند، مهيّاي درگيري باشند. اين مراسم فصلي در دوران عثماني نيز تداوم يافت؛ سپس رنگ ديني محض به خود گرفت و به صورت سنّتي معمول، درآمد.76

در 4/4/1920، در حالي كه مردم شهرها و روستاهاي فلسطين براي عزيمت به مرقد موسي پيامبر تجمّع كرده بودند،ناگهان نخستين جرقة قيام زده شد. به هنگاميكه مسلمانان رهسپار مرقد بودند، فردي از يهوديان يكي از پرچمهاي مسلمانانرا آلوده ساخت. مسلمانان نيز به وي امان نداده، كتكش زدند. به دنبال آن يهوديان ديگر مداخله كردند و اينگونه درگيري شروع شد.77 مسلمانان شركتكننده در مراسم، در نزديكي ساختمان انجمن عربي متوقف شدند و خط با بر بالاي پشت بام ساختمان مذكور به سخنراني پرداختند. ابتدا موسي' كاظم حسيني ( شهردار بيتالمقدس ) و سپس عبدالفتاح درويش وعارف العارف و خليل بيدس و بالاخره حاج امينالحسيني با سخنرانيهاي مهيّج خود، احساسات تودهها را ملتهب ساختند. دراين هنگام يهوديان به مسلمانان توهين كردند و اوضاع بشدت متشنج شد.78 ... التهاب مسلمانان به اوج خود رسيد. همگيفرياد ميزدند: « دين محمد(ص) با شمشير پايدار ماند» و چوبهايي را كه در دست حمل ميكردند، به نشانة خشم تكان ميدادند.79

درگيريها به مدت يكهفته ادامه داشت. در 6 آوريل 1920، مقامات انگليسي مقررات حكومت نظامي را اعلام كردند.اين قيام به كشته شدن 5 يهودي و زخمي شدن 211 يهودي ديگر انجاميد. اعراب نيز 4 شهيد و 24 مجروح داشتند و 7سرباز انگليسي نيز زخمي شدند.80

حاج امينالحسيني نقش عمدهاي در رويدادهاي اين قيام به عهده داشت. « در مراسم فصل موسي' پيامبر، حاجامين بااستعانت از فكر تواناي خود، اولين درس را به يهوديان آموخت» 81 همچنين حاج امين شخصاً شركت خود را در اين رويدادها تأييد كرد.82

برخي از مورخين چون كامل خلّة، عبدالقادر ياسين84 و رودلف پيترز85 معتقدند كه انگيزههاي اصلي اين قيام « ملّي» بوده است و در اين مورد به ايستادگي تعدادي از مسيحيان عرب در كنار مسلمانان استناد ميجويند. اگرچه اين قيام در اوج پيدايش جريانهاي مليگرا بوقوع پيوست، شعارهايي در جانبداري از استقلال و آزادي و وحدت اعراب در خلال رخدادهاي آن مطرح گرديد و تعدادي از مسيحيان نيز در آن حضور داشتند، اما با اينهمه اين قيام بنا به دلايل زير ماهيتاسلامي داشته است: 1. اكثريت شركتكنندگان در اين قيام مسلمان بودند.

2. اين قيام به سازماندهي و رهبري حاج امينالحسيني ـ شخصيتي كه در محضر محمدرشيدرضا انديشمند و مصلح بزرگاسلامي پرورش يافته بود ـ تحقق يافت.

3. بخش عمده شعارهاي مطرحشده در اين قيام اسلامي بوده است.

4. اگر مسيحيان با انگيزة ملي در اين قيام حضور يافتند، اين بدان معني نيست كه مسلمانان با انگيزة ديني در آن مشاركت ننمودند.

5. اين قيام در مراسم فصلي ديني اسلامي كه غليان احساسات مسلمانان در آن به اوج خود ميرسد، پديد آمد.

ماهيت اسلامي ژرف قيام موسي' پيامبر را نميتوان ناديده گرفت، زيرا احساسات اسلامي فطري تودهها، بيش از عملكرد منفعل رهبران ملي در آن دخيل بوده است.

ماهيت اسلامي قيام مه 1921

يهوديان، شهر تلآويو را در مجاورت يافا احداث كرده و هزاران هزار يهودي در آن سكني گزيده بودند. مهاجرت يهوديان به فلسطين بويژه از اتحاد جماهير شوروي و كشورهاي اروپاي شرقي، پس از اشغال فلسطين توسط نيروهاي انگليسي رو به فزوني نهاده بود. شمار كثيري از يهوديان مهاجر، افكار كمونيستي را با خود همراه آوردند كه اين امر به طورريشهاي و عميق با ذهنيت مردم مسلمان فلسطين ناسازگار بود. بعلاوه يهوديان نشر افكار كمونيستي و اباحيگري و ترويج عقايد اشتراكي را در سرلوحة برنامههاي تبليغاتي خود قرار داده بودند.86

در نامهاي كه جمعيت اسلامي ـ مسيحي در يافا به كميتة مأمور تحقيق وقايع مه 1921 « هايكرافت» ارسال نمود، تأكيدشده بود كه يهوديان همواره به هركاري كه باعث تحريك مسلمانان ميشود، دست يازيدهاند و حتي علناً و در همه جاشخصيت والاي پيامبراكرم(ص) را به باد دشنام ميگيرند. يكي از اعمال شنيع آنان اين بود كه گروهي از سربازان يهودي بربالاي منار مسجد « منشيه» رفته و سر و روي مسلمانان نمازگزار را آلوده كردند! سپس با علامت دادن به گروهي ديگر ازسربازان يهودي، به اتفاقْ مسلمانان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و در مسجد را شكستند. اگر نيروهاي پليس وارد عمل نميشدند، قطعاً اين حادثه به درگيري سنگيني منتهي ميشد.87

درگيريها و تنشها بهمدت 15 روز ادامه يافت و طي آن صهيونيستها مرتكب اعمال وحشيانهاي شدند، به طوري كه درآبادي « ملبس» ، اعراب به اسارت يهوديان درآمدند و 50 تن از آنها به قتل رسيدند. وضعيت اجساد كشتهشدگان كه در گزارشهاي پزشكي نيز به ثبت رسيده بود، حاكي از مثلهشدن قربانيان بود. يهوديان تعدادي از مسلمانان را پس از شكنجه با آب نقره و آلات قتاله به شهادت رسانده بودند. همچنين در ميان شهدا كودكان و زنان برهنهاي ديده ميشدند كه پس ازتجاوز و دريدن شكم، در معرض ديد يهوديان بر زمين افتاده بودند.88

در گزارش كميتة تحقيق، نارضايتي و انزجار اعراب از مهاجرتهاي بي روية يهوديان به فلسطين و چشمداشت صهيونيستها به زمينهاي اعراب و پيامدهاي تسلط سياسي و اقتصادي يهود بر فلسطين، به عنوان عوامل اصلي به وجودآورندة اغتشاشات يافا ذكر گرديده بود... كميتة يادشده متذكر شده بود كه رفتار جوانان پسر و دختر يهود و طرز لباس پوشيدنشان و اعمال مخالف با عرف و سنت آنان، خشم اعرابي را كه در « محيط مدارس محافظه كار اسلامي» پرورش يافته بودند برانگيخت.89 و قايع اين قيام بخوبي نشان داد كه كمونيسم و بي بند و باري و اباحيگري با عُرف و سنّت مسلمانان تضاد دارد و مسلمانان به هيچ قيمتي حاضر نيستند اصول و معتقدات اسلامي خويش را زيرپا گذارند. بنابراين، توطئة صهيونيستها در اشاعة افكار كمونيستي و فساد، در قيام مه 1921، با ايثار و فداكاري مردم مسلمان فلسطين خنثي گرديد.

47. عادل غنيم، همان، صص 63 ـ 62.

48. عجاج نويهض، همان، ص 248.

49. أميل الغوري، همان، صص 30 ـ 28.

50. ناجي علوش، المقاومه العربيه في فلسطين، صص 31 ـ 30.

51. كامل خلّة، همان، صص 106 ـ 105.

52. عادل غنيم، همان، ص 54.

53. عجاج نويهض، همان، ص 313.

54. كامل خلّة، همان، ص 253.

55. علي سعود عطيه، الزعامة السياسية للمفتي الحاج امينالحسيني، ص 453.

56. porth, op. cit, p.129 p. 74. Rebellion in Palestine, . J.Marlowe .57

58. علي سعود عطيه، همان، ص 433.

59. همان، ص 431.

60. كامل خلّة، همان، صص 256 ـ 254 .p. 51 op. Cit, Sykes

61. كامل خلّة، همان، صص 256 ـ 254.

62. p. 74. op. cit. . Marlowe

63. بيان نويهض، همان، ص 176.

64. كامل خلّة، همان، صص 418 ـ 414.

65. تقريراللجنه الملكيه، الكتاب الابيض رقم 5479/333.

66. كامل خلّة، همان، ص 417 و زهير المارديني، ألف يوم معالحاج امين، ص 44. 67. The Struggle for Palestine, p. 54 . . Hurewitz

68. تقرير اللجنه الملكيه، همان، ص 237.

69. بيان نويهض، همان، ص 181.

70. كامل خلّة، همان، 375.

71. بيان نويهض، همان، ص 217.

72. احمد شقيري، همان، ص 110.

73. بيان نويهض، همان، ص 189 و احمدالشقيري، همان، ص 110.

74. op. cit, p. 289 . . Porath

74. بيان نويهض، همان، ص 190.

75. أميل الغوري، همان، ص 45. 76. Frances Newton,Fifty years in palestine,( London: Coldharbour press Ltd., 1948 ) , 77.pp. 133 ِ 135.

78. عبدالقادر ياسين، ...، ص 56.

79. خليل اسكاكيني، كذا أنايادنيا، ص 194.

80. عبدالوهاب كيالّي، ...، ص 123.

81. عجاج نويهض، همان، ص 319.

82. زهير المارديني، همان، ص 38.

83. فلسطين والانتداب البريطاني، صص 238 ـ 237.

84. الحركه الوطنيه الفلسطينيه قبل 1948، ص 56.

85. الاسلام والاستعمار، ص 120.

86. اكرم زعيتر، وثائق الحركه الوطنيه الفلسطينيه، ص 61.

87. اكرم زعيتر، همان منبع صص 61 ـ 58.

88. عبدالوهاب الكيالي، همان، صص 21 ـ 20 و اكرم زعيتر، همان، صص 74ـ73.

89. تقرير اللجنه الملكيه، همان، صص 70 ـ 69 و محمد عزة دروزه، فلسطين و جهاد الفلسطينين، ص 20 و عيسي' السفري، فلسطين العربيه بين الانتداب والصهيونيه، ص79.

/ 14