امام و پيام رسانان دين , رسالت ها و ويژگىها - امام خمینی آیه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی آیه جمال و جلال - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام و پيام رسانان دين , رسالت ها و ويژگىها

سيدعباس ميرى امـروزه در عـرصـه بـيـن المللى و عرف سياسى ـ اجتماعى, جايگاه تبليغات و پيام رسـانـيـهـا و فـراخـوانى افراد به كارى و زيبا جلوه دادن سياستها, برنامه ها, لـشـكـركـشيها و در هم كوباندن دشمن و زشت جلوه دادن آيين و مرام و سنتهاى او, بـسـيار روشن و بركارايى, نقش و ويرانگرى آن اتفاق نظر است و در بودجه كشورهاى جـهـان, رديـف روشـن دارد. در بـسـيارى از معادله هاى سياسى, اجتماعى, فرهنگى, اقـتـصـادى, نـظامى و سرنوشت ساز دنيا, حرف اول را مى زند. اهرمهاى تبليغاتى و قـطـبهاى ثروت, مغزهاى كارآمد را در جهان به هر قيمت, به سوى خود مى كشند و با دگرديسى شيوه هاى پيام دهى و پيام رسانى با ابزارهاى ارتباطى مدرن و كارشناسان بـسيار با تجربه, انسانها را در دورترين سرزمينها و دور دست ترين اقليم ها, با رشـتـه هـاى نـاپـيـداى دسـتـگاههاى تبليغى و خبرپراكنى خود, مورد رگبار پياپى پـيامهاى رله شده خود قرار مى دهند. با اين وسيله بال و پر انديشه بشر را براى پـرواز در افـقهاى دور دست و زندگى آينده بسته و مسير حركت جامعه ها را به سوى تـامـيـن مـنافع مادى خود جهت مى دهند و در اين بين جز شمار اندكى كه از افسون آنان ايمن هستند, ساحت زندگى و انديشه را در دست دارند.

الـبـتـه تـبـلـيغ و پيام رسانى و آگاهاندن انسانها, خطرها را گوشزد كردن, راه نـمـودن, انـسـانها را به سوى كار و تلاش و آبادانى خواندن و آنان را از كارهاى نـاپـسند بازداشتن كه حجم تبليغى انبيا, مصلحان و نيك انديشان را تشكيل مى دهد كارى است بس ارزش مند و كارى پيامبرانه و موحدانه.

اساس كار انبيا, ابلاغ پيام وحى بوده است و قرآن از آن به عنوان يك اصل جاودانه ياد مى كند.

قـرآن فـراگيرى آموزه هاى دين را مقدمه تبليغ به شمار مى آورد و نهاد حوزه هاى دانـش دين در طول تاريخ, براى انجام اين وظيفه بزرگ بنيان نهاده شده, تا گروهى در مـركـز دانـش ديـن حضور يابند, احكام و معارف و آموزه ها را فرا گيرند و به طور مستقيم آن را در اختيار مردم قرار دهند:

(و فـلـولا نـفـر مـن كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهمو.)1 چـرا از هـر گـروهـى دسته اى به سفر نروند تا دانش دين بياموزند و چون برگشتند مردم را هشدار دهند.

ايـن آيـه شريفه دليل روشنى است بر بايستگى بنيان نهادن كانونهاى پرورش مبلغان دين, تا پس از دريافت دانش دين به انذار مردم خود بپردازند.

روشـن است اين تبليغ كه همان راهنمايى انسانها به سوى نور است و رهايى آنان از جـهـل و نـيـسـتى, با تبليغى كه امروز در جهان, مطرح است و امپراطوريهاى بزرگ, گـردانـنـده آن هـستند و از هر نوع احساس عاطفه, خوى انسانى, برادرى, همدلى وو بـيـگـانـه است, بسيار فرق مى كند و درخور مقايسه نيست و دو مقوله به طور كامل جـداى از هـمـديـگرند. در اين جا اگر سخن از تبليغ امروز در جهان مى آوريم, مى خـواهيم بنمايانيم اهميت آن را و بگوييم از تبليغ صحيح بايد بهترين استفاده را كرد و همچنين از ابزارهاى آن چه جديد و چه قديم.

از آنـجـا كه مبلغ در اسلام و در مكتب الهى, پيام آور وحى است, بى گمان هر فردى بـرازنـده ايـن مـقام نخواهد بود, بلكه انجام اين وظيفه مهم و اساسى شايستگى و ويـژگـيـهـايى مى طلبد. ما در اين نوشتار, كه به عنوان گرامى داشت يكصدمين سال ولادت امـام خـمـيـنـى نـگـارش مى يابد, برآنيم در پرتو سخنان ايشان از رسالت و ويـژگـيـهـاى مـبلغان, سخن بگوييم. ابتدا براى روشن شدن زمينه بحث, به مفهوم و مـعـنـاى تـبـلـيـغ, اهـميت و جايگاه مبلغان اشاره اى داريم, سپس به رسالتها و ويژگيهاى مهم مبلغان از, چشم انداز امام, مى پردازيم.

مفهوم و معناى تبليغ

آنـچه در عرف امروز جهان از معنى و مفهوم تبليغ و تبليغات سخن گفته مى شود, با آنـچـه در اسـلام تـعـريف شده فرق بسيار دارد. درجهان امروز, تبليغات به معنى و مـفـهوم دگرديسى در افكار عمومى و به كژراهه كشاندن خواسته هاى فطرى مردم براى رسيدن به منافع اقتصادى, سياسى,اجتماعى, نظامى وو است, به كار مى رود.

(و تـبـلـيغ در غرب عبارت است از ايجاد تغييرات مطلوب در افكار عمومى به منظور رسـيـدن بـه اهداف مشخص, اين تغييرات, به هر وسيله اى كه صورت پذيرد, يك اقدام تبليغيو به شمار مى آيد.)2 از ايـن تـعـريف و مفهومى كه غرب شناسان ارائه كرده اند, بر مى آيد تبليغات در جـهـان تـلاشـى است براى دگرگونيهايى در انديشه مردم, به سوى قدرتها, از راههاى گـونـاگون با برانگيزاندن گرايشهاى جنسى, واژگونه جلوه دادن رخدادهاى اجتماعى, بـرش حـقـايق تاريخى, خارج كردن انديشه توده مردم از مسائل اصلى و حياتى جامعه بشرى و كشاندن آنها به رخدادها, مقوله ها و مسائل غيرضرور و گاه ساختگى.

بـنـابراين, هدف اصلى از تبليغ در جهان غرب, بالا بردن دانش بشرى, پديد آوردن و گـسـتـرش تـمـدن انسانى اخلاقى و پراكندن عطر معنويت در بين جامعه هاى انسانى و جـلـوگـيرى از برخوردهاى تند, خشونت بار, جنگها وو نيست, بلكه انگيزه رسيدن به حـاكـمـيـت مـطلق جهانى و برده ساختن انسان و به دست گرفتن تمامى هستى و ذخاير مـادى انسانهاست از هر راهى كه ممكن باشد. در اين راه, هدف, وسيله را توجيه مى كند. وسيله لازم نيست اخلاقى ـ انسانى باشد.

هربرت ماركوزه, در كتاب انسان تك ساختى به روشنى به اين نكته اعتراف مى كند:

(و تـبليغات امروز (غرب) به دنبال آن نيست كه درست را از نادرست و حقيقت را از اشـتباه باز شناسد, بلكه مشخصا آنچه را كه بخواهد, به صورت حقيقت يا اشتباه به ذهن آدميان تحميل مى كند و آنان را در برابر كارى انجام شده قرار مى دهد.)3 امـا تبليغ در اسلام, به معناى رساندن پيام وحى و حقايق و ارزشهاى دينى و مكتبى بـه مـردم اسـت و كارى و حركتى و برنامه اى انسانى. بدين معنى كه كسى نبايد از ديـد و نـگـاه اين دين در جهل به سر برد و جهل او را به كام مرگ ببرد. بايد هر چـيز كه سعادت او را بر مى آورد, به گونه روشن, به او گفته شود. فرهنگ اسلام در حـركت تبليغى خود, هدفى بالاتر و والاتر از رساندن پيام دارد. پيام در اين مكتب, بـه گـونـه اى شـيوا, رسا, هماهنگ و سازوار با نيازهاى فطرى مخاطب ساماندهى مى شـود. نيازهاى فطرى غبار زدايى و گردافشانى مى شوند. از اين روى, اين پيام مثل نـسـيـم نـوازش مـى دهد, نه مثل گردباد و طوفان كه انسان را در بيابان سرگردان كـنـد. كـه ره به جايى نبرد. پس, خود نوع ابلاغ پيام اين مكتب, به دل مى نشيند, تـا چـه رسد به محتواى پيام و پيام رسان جورى سخن مى گويد كه راستى و درستى در سـيمايش پيداست. بدين جهت (تبليغ) از حيث مفهوم و معنى, با رساندن فرق بنيادين دارد.

رساندن چيزى است كه به دست كسى و در امور مادى و جسمانى به كار مى رود; اما در مـعـنـاى تـبـليغ, رساندن پيام به روح و قلب ديگران نهفته است. همان معنايى كه امـام خمينى به گونه فشرده از آن به گسترش خير و نيكى, رفتار پسنديده, دگرگونى رفـتـار و نـاهـنـجـاريـهـاى افـراد, جـامعه ها از بديها و بازدارنده هاى حركت سعادتمند, ياد كرده است:

(تـبـليغات كه همان شناساندن خوبيها و تشويق به انجام آن و ترسيم بديها و نشان دادن راه گريز از آن است, از اصول بسيار مهم اسلام عزيز استو.)4 بـنابراين تبليغ, در اسلام, به معناى رسانيدن پيام و دستورها و آيينهاى الهى به تـك تـك مـردم, بيان حقايق جهان, آگاهى انسانها نسبت به آفريدگار هستى, چگونگى حـيـات سـعـادتمند دنيوى و حيات پس از مرگ وو است و وسيله اى است براى دگرديسى ژرف در رفـتـارهـا و بـهـنجار كردن ناهنجاريهاى افراد و جامعه هاى بشرى در جهت خـواسـت و اراده خـداونـد كـه در آيات قرآن و رهنمودهاى پيشوايان و بزرگان دين تبلور يافته است.

امام و بايستگى پيام رسانى

اسـلام, رساندن آموزه هاى وحى به مردم و ارشاد آنان را پايه و اساس رسالت انبيا دانـسـتـه و بـه بـيـان روشن قرآن, تمامى سفيران الهى پيام رسان دين بوده اند.

پيامبر اسلام نيز, مهم ترين و اصلى ترين وظيفه اش, دعوت به حق بوده است:

(و خـداونـد متعال پيامبر(ص) را فرستاد كه مردم را به سوى حق تعالى دعوت كند و بـر اعـمال آنان گواه باشد. او احكام پروردگارش را تبليغ كرد, بدون اين كه هيچ گونه سستى و قصورى نموده باشدو.)5 جـانشينان پيامبر(ص) سنگين ترين و مهم ترين وظيفه خود را دعوت مردم به سوى خدا مى دانستند.

(نحن دعاه الحق وائمه الخلق.)6 ما اهل بيت, دعوت كنندگان به حق و پيشوايان مردم هستيم.

چـنان ارشاد و هدايت و از تاريكى به روشنايى و از جهل به دانايى آوردن مردم در نـزد امـامـان و پـيـشوايان معصوم(ع) جايگاه والا و ارزشمندى داشته كه هدايت يك انسان را برابر تمام دنيا ارزش گذارى كرده اند.7 در بـيان ارزش و جايگاه تبليغ در اسلام, همين بس كه اين دين با تبليغ آغاز شد و بـا تـبليغ گسترش يافت و كوى به كوى, صحرا به صحرا دشت به دشت, هامون به هامون را درنـورديـد و قـلـبـها را به تسخير خود درآورد و نسيم دل انگيز آن همگان را سرمست كرد.

اين دين جاودانه و ريشه دار و سعادت آفرين, به وسيله تبليغ, دورترين نقاط جهان را در نـورديـد و درخت شريعت در جاى جاى سرزمينهاى آماده و مهياى جهان در تيره ها, رنگها و نژادهاى گوناگون ريشه دواند و برگ وبر داد.

امـام خـمينى نيز, با آگاهى از جايگاه واقعى پيام رسانى در اسلام و نقش كاربردى آن, بـيـش از ديـگر گزاره ها بدان پرداخته و ارزش و اهميت آن را نموده است. وى بـر اين باور بود كه: در دنياى امروز تبليغات نقش محورى دارد8 و حرف اول را مى زنـد و نسبت به ديگر مقوله ها, در درجه اول اهميت جا دارد9 و بايد همان سرمايه گـذارى كـه غـربـيان براى تبليغات مى كنند, متوليان امر تبليغات در دنياى اسلام نيز براى اين مهم هزينه كنند:

(و تـبليغات مساله اى است پر اهميت و حساس; يعنى دنيا با تبليغات حركت مى كند.

آن قـدرى كـه دشـمـنان ما از حربه تبليغات استفاده مى كنند, از طريق ديگرى نمى كـنـنـد و مـا هم بايد به مساله تبليغات بسيار اهميت دهيم و از همه چيزهايى كه هست, بيش تر به آن توجه كنيمو.)10 كـسـانـى كـه از بيرون چگونگى رشد و نفوذ اسلام را در ميان اقوام و ملتهاى گونه گـونـه بررسى كرده اند, به اين نكته پى برده اند كه اسلام دين دعوت است و تبليغ و ارشاد مردم, از اركان اصلى آن به شمار مى رود.

تـومـاس آرنـولـد, در كـتابى كه زندگى پيامبر اسلام را از زاويه يك مبلغ دينى و آورنـده آيـينى نوين براى انسان مجسم ساخته, اسلام را دين صد درصد تبليغى شمرده است, مى نويسد:

(و انـتشار اين آيين در چنين قسمت پهناورى از جهان, به عوامل گوناگون اجتماعى, سـيـاسـى و مـذهبى بر مى گردد, ولى نيرومندترين عامل براى ظهور اين نتجيه شگفت انـگـيـز, همان فعاليتهاى پى گير و مداوم رجال تبليغى اسلام كه با در نظر گرفتن فـداكـاريـهـاى پـيـام آور (بـه عنوان برجسته ترين سرمشق) هستى خويش را در راه انـتـشـار اسـلام فـدا كـرده اند. وظيفه تبليغ و نشر اسلام با گذشت زمان و پس از انـديـشه و تفكر در طول تاريخ آن, تدريجا به وجود نيامد, بلكه از همان آغاز به طور روشن و مشخص بر دوش هر گرونده اى نهاده شده بودو.)11 عـلـمـاى بـزرگ و فقهاى برجسته نيز, همواره به جايگاه تبليغ و پيام رسانى توجه داده انـد. نـه تـنها خود به اين مهم مى پرداختند و در برابر تلخيها و سختيها, سـرسـختانه مى ايستادند, به اهل فضل و دانش و پارسايان و آگاهان حوزه, هميشه و هـمه گاه يادآور مى شوند: به شهر و روستا, دور و نزديك, بين عشاير وو سفر كنيد و پيام دين را برسانيد و نگذاريد كسى ناآگاه بماند.

افـزون بـر ايـن كه تبليغ در نگاه امام, از جايگاه بالايى برخوردار است, وى كار تبليغى را جزء استراتژى تلاشها و حركتهاى دينى شمرده است:

(و مساله تبليغات در اسلام تا ابد يكى از امورى است كه اسلام بر آن پافشارى كرده است.)12 در ايـن انـديشه و در اين نگاه, بيان آموزه هاى دين و گسترش معارف و فرهنگ دين در همه زواياى آن, در ميان مردم بر همه امور پيشى دارد.

ايـن انديشه و اين نگاه است كه حضور طلاب را در حوزه ها براى دانش اندوزى و كسب معارف اسلامى, محدود مى داند و داراى زمان خاص.

در ايـن نـگـاه و بـينش, اگر طلبه اى درس حوزوى خودرا به پايان ببرد يا به سطح درخـور پـذيـرشـى برسد كه نياز كم ترى به بحث و حضور در درسها داشته باشد و در حـوزه نيز كار سودمندى, مانند: تدريس و تحقيق مورد نياز امروز جامعه و نظام وو نداشته باشد, ماندن در حوزه براى وى جايز نيست.13 چـطـور مـى شود و با كدامين منطق سازگارى دارد كه نيرويى سالهاى سال از مزاياى حـوزه اسـتفاده كرده و به كمال فضل و دانش رسيده و در عرصه تبليغ و ارشاد مردم تـوانـايـى نـقش آفرينى دارد و از ويژگيهاى لازم نيز برخوردار است; اما در حوزه بـماند و به چند بارخوانى درسها و متنها بپردازد و به اميد اجتهاد روزگار سپرى كـنـد و مـردم تـشنه معارف زلال اسلام باشند و جامعه در نياز شديد به اسلام شناس, فقيه, سخنران, مساله دان وو به سر برد! امام, به خاطر احساسى كه داشت دردها را مى شناخت و نيازها را مى دانست و كمبود نـيـرو در جـبهه حق را به روشنى مى ديد و از آن در رنج بود, ماندن اينان را در حوزه, روا نمى دانست:

(اگـر طـلبه اى منصب امام جمعه و ارشاد مردم را خالى ببيند و قدرت اداره هم در او بـاشـد و فـقط به بهانه درس و بحث, مس,وليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواى اجـتهاد و درس خوش كند, در پيشگاه خداوند بزرگ يقينا م,اخذه مى شود و هرگز عذر او موجه نيست.)14 امـام خـمـينى از جبهه حق مى خواهد كه تنها به حق بودن خود بسنده نكنند و براى بـاطـل, تنها باطل بودن آن را كافى نشمارند, چه بسا جبهه كفر با گفت و باز گفت و شـبان روزان به مغزها و انديشه ها فرو كردن و شستشوى مغزى, بهترين نيروها را از جبهه حق بگيرد و با فريب و نيرنگ, سدى در برابر حق طلبان پديد آورد; از اين روى, تـلاش حـق جـويـان براى استوارسازى و گسترش و مكتب و ايده خود, امرى بسيار بايسته است و مورد نياز.

امام و جايگاه پيام رسانان

خداوند در قرآن از فرستادگان خود كه همانا پيامبران باشند, با نام مبلغ ياد مى كـند. عالمان دين به طور خاص, از اين مقام والا برخور دارند.خداوند رستگارى امت و جـامـعه هاى بشرى را مرهون تلاش و دعوت آنان به خير و نيكى مى داند و ارشاد و هدايت آنان را بمانند حيات بخشيدن به انسان.

در اين مكتب, به فرموده امامان معصوم(ع):

(اگر يك نفر به وسيله مبلغ دين به حق گرايد, اجر و پاداش مبلغ از اين كار, بيش تر است از آنچه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند.)15 از ايـن روى, مـبلغ دين چون پيام آور پاكى و فضيلت و گستراننده اخلاق پسنديده و احـكـام و مـعارف دين است, اگر نقش خود را درست ايفا كند, مقام و موقعيت او با مـعـيـارهاى اين جهانى درخور ارزيابى نيست و در منزلگاه معنوى هم رديف انبيا و اوليا جاى خواهد داشت.

در نـگـاه امـام, مبلغ از آن جا كه در مسير انسان سازى گام بر مى دارد, كار او شـريـف تـريـن تـلاش و حـركت و تكاپوى اجتماعى به شمار مى رود.16 بالاتر, به جاى انبيا نشسته است.17 در نـگاه نظامواره امام, مبلغان جايگاه سخن گويان اسلام را دارند. همان گونه كه هـر جـمـعيت و دولت سخن گويى دارد, تا ايده و مرام و سياستهاى آن را بيان كند, مبلغ دين نيز مقام سخن گوى اسلام را دارد.

(و بـايد شما سخن گوى اسلام باشيد. اين شغل شماست و اين شغل اگر چنانچه واقعيتى داشـته باشد, از همه شغلها بالاتر است, براى اين كه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مى شودو و مس,وليتش از همه چيز زيادتر استو.)18 ايـن جـايگاه و مقام مبلغ, والا و همسنگ انبيا بودن, رسالت مبلغان دين را سنگين تـر مـى كـنـد. مبلغ دين مى بايست, دست كم, آنچه را شرط اين ميدان و انجام اين رسـالـت بـزرگ اسـت, پـيـش از ورود به حوزه تبليغ, فراهم سازد. وگرنه به مانند سـربـازى خواهد بود, كه بدون فراگيرى آموزشهاى لازم, به ميدان جنگ پا بگذارد كه نتيجه آن از پيش روشن است!

رسالت سنگين پيام رسانان درعرصه انقلاب

از آنچه يادآور شديم, روشن شد پيام رسانى در پيكر اسلام و در متن آن جاى دارد و پيام رسانان جايگاهى بس ارجمند.

ايـن رسـالت, پس از پيروزى انقلاب اسلامى, اهميت بيش ترى يافت. پيام رسانى پس از انـقـلاب, بـا آنـچـه پيش از انقلاب در جريان بود, فرقهاى بنيادين دارد و اين را حـوزويـان بـه خوبى از تجربه روزهاى آتش و خون, درك كرده و از نزديك, به ژرفاى قضيه, گستره ها وو پى برده اند.

بـه حركت درآوردن مردم, بيان هدفها و آرمانها, نماياندن و شناساندن شخصيت والاى امـام خمينى, جلودار و رهبر انقلاب به تك تك مردم, تفسير و روشنگرى پيامهاى او, شـنـاسـانـدن سـيـمـاى كـريه و نفرت انگيز شاه و رو كردن دستهاى ستم, خيانتها, قـراردادهاى ننگين, ژاندارمى ايران در منطقه براى آمريكا, به تاراج بردن منابع زيـرزمـيـنى و طبيعى و بيان برنامه هاى اصلاحى اسلام وو فرق اساسى و بنيادين بين تـبـلـيغ رايج و سنتى در مسجدها و تكيه ها و تبليغ حماسى و پرشور و انگيزاننده آن به آن مردم و نگهداشتن آنان در صحنه وو را مى نماياند.

پيام رسان انقلابى دين و مبلغ پرشور و نشور, خود را در جايگاه ديگرى مى ديد, با فـاصـلـه بـسـيار با مبلغ و تبليغ سنتى, نوع مخاطبها, مكان پيام دهى, دورنمايه پيام وو خبر از حركت جديد و دگرگونى بس ژرف و گسترده و همه سويه مى داد.

در گـذشـتـه, تـبـلـيغ و حوزه پيام رسانى, ويژه مساجد, با مردمان ويژه و در آن روزگـار خفقان داراى محتواى ويژه بود و در بيشتر محفلها و مسجدها, مسائل عمومى مـورد بـحـث قـرار مـى گرفت, ولى شاگردان و پيروان امام خمينى و بهره گيران از انديشه زلال آن عزيز, راه و روشى ديگر داشتند.

ايـنان, بيش تر در مقوله هايى سخن مى گفتند كه حيات مى آفريد و شور مى انگيخت:

روشنگرى زواياى دين, نماياندن جامعيت دين, اصلاح برداشتهاى انحرافى, آماده سازى مـردم, بـا تواناسازى بنيه هاى معنوى آنان, براى نبردى گسترده, همه سويه و ژرف در همه زوايا, با طاغوت, استكبار جهانى و پى ريزى بناى بلند و سر به فلك كشيده و درخشان حكومت اسلامى.

پـس از انـقلاب, پاره اى از مقوله هايى كه در گذشته محور تبليغ بود, جاى خود را بـه مـسـائل نوينى داد, از جمله: استقرار و حفظ نظام اسلامى, معرفى جايگاه ولايت فـقـيـه در مـجـمـوعـه ديـن, مـسائل سياسى, اجتماعى و مورد نياز روز, آمادگى و تـوانـاسازى روحيه دفاع از دستاوردهاى انقلاب در ميدانهاى گوناگون, دشمن شناسى, پرده بردارى از روى فتنه ها, انحرافها و دستهاى مرموز, روشن كردن زواياى هدفها و بـرنـامـه هاى انقلاب: با گسترش اسلام, تواناسازى فرهنگ و انديشه, اجراى عدالت اجـتـمـاعـى, مـبـارزه با ستم وو اين در حوزه داخل و خاستگاه خيزش, اما آن سوى مـرزهـا, جهان تشنه عدالت جهان تشنه پيام دين چشم به اين سو و حركت مردم ايران داشـتـنـد. فطرتهاى پاك از سراسر جهان به سوى انقلاب اسلامى چشم دوخته و نيازمند شـنـيـدن آموزه هاى حيات آفرين دين بودند. اين عرصه گسترده براى عرضه متاع دين پيش روى مبلغان قرار گرفت و بار مس,وليت آنان را چند برابر كرد.

امـام, بـا آگاهيهاى ژرف و گسترده كه از نيازهاى معنوى جامعه داشت, رسالت پيام رسـانـان را در ايـن بـرهـه نوين سنگين تر از هميشه مى دانست و خواهان گسترش و پراكندن پيام دين, به همه اقليم ها بود.

مـى گـفـت: اگر در روزگار پيشين, قدرتهاى ستم, زبان مى بستند و قلم مى شكستند, امـروز زمـيـنـه هـا بـراى گـسـترش و نشر معارف آماده و مهيا است و عذر هيچ كس پذيرفته نيست:

(و روحـانيون و خطبائى كه در دنبال آنها بودند, از صدر اسلام تا حالا اسلام را به دسـت ايـنها به اين جا رسيده استو در زمان رضاشاهو همين خطبا باز اشخاصى بودند كـه گاهى صحبت مى كردند و مسائل را يا به صراحت يا به كنايه به مردم مى گفتند.

از ايـن به بعد كه نه عذرى من دارم و نه شما و نه هيچ روحانى و نه هيچ نويسنده و گويندهو بايد كوششمان را افزون كنيمو.)19

ويژگيهاى پيام رسانان

پـيـام ديـن, زيـبا, پرشكوه, پرجذبه, دل نشين و برابر فطرتها و سرشتهاست. پيام رسـان ديـن, بايد آراسته به دين باشد و پرتوى از زيباييها, معنويتها, ارزشها و والاييهاى دين در او جلوه گر باشد, تا بتواند در ميدان عرضه دين موفق باشد.

در اسـلام, تبليغ عملى, نخستين گام است. عمل است كه حركت مى آفريند. پيام رسان, بـا كـردار و رفتار خود, توانايى دگرگونى قلبها را مى يابد. قلبها با سخن تنها رام نمى شوند.

جـان كلام اين است كه عمل بايد در تمامى صحنه هاى پيام رسانى, در شخص پيام رسان جلوه اى ويژه داشته باشد, چشم نواز, دل انگيز, شوق آفرين, انگيزاننده.

عـمـل, ركن مهم كارست كه مبلغ بدون آن, مبلغ دين نخواهد بود و يك سر گرم كننده اى بيش نخواهد بود كه وقت بيكارى مردمان را پر مى كند! عـمل, رفتار و كردار, زمان و مكان نمى شناسد, در زمانها و مكانها, جارى و سارى است; اما پاره اى از ويژگيها, بر اساس زمان و مكان, دگرگون مى شوند.

اكـنـون, در ايـن بـخش از نوشتار, مى پردازيم به ويژگيهايى كه پيام رسان و شخص مـبـلـغ بـايد داشته باشد, چه ويژگيهاى مهم و ركن و چه ويژگيهاى ديگر كه هر چه پـررنـگ تر باشند و پيام رسان, به آنها بيش تر و ژرف تر آراسته باشد, كارايى و نقش آفرينى بهتر خواهد داشت. جان كلام را از امام مى شنويم كه مى گويد:

(خـصـوصـيات بزرگى چون: قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قـدرتـهـا و مهم تر از همه, احساس مس,وليت در برابر توده هاو چه عزتى بالاتر از ايـن كـه روحـانيت, با كمى امكانات تفكر اسلام ناب را به سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جارى ساخته است.)20 از آنـجـا كـه بـحث و بررسى تمامى ويژگيهاى پيام رسان راستين از نگاه امام, از حوصله اين مقال بيرون است, موضوع را در سه محور اساسى پى مى گيريم.

1. آگاهيهاى دينى, سياسى و اجتماعى.

2. آشنايى با مخاطب, جامعه, نيازهاى مردم, زمان و مكان وو.

3. سلوك فردى.

1. آگاهيهاى دينى, سياسى و اجتماعى:

الـف. آگـاهـى از عـلوم اسلامى: سرمايه مبلغ در امر تبليغ و هدايت مردم, دانش و آگـاهـى دينى اوست. هر اندازه كه ذخيره ها و اندوخته هاى علمى او بيش تر باشد, نـتيجه و ثمره كار او بهتر و سودمندتر خواهد بود; از اين روى, مبلغ دين بايستى در دانشهاى اسلامى در سطحى از دانش باشد كه بتواند در جامعه حضور تبليغى مفيد و كـارآمـد داشـتـه بـاشـد و انتظار مردم را بر آورده سازد و تشنگان معرفت را به سـرچـشـمـه زلال مـعـارف نـاب رهنمون گردد, براى اين منظور, بايد در مرتبه نخست دانـشـهاى حوزوى: معارف و كلام, فلسفه و حكمت, فقه و اصول, حديث, تفسير و تاريخ وو را فرا گيرد. از مايه هاى علمى در حدى كه بتواند از مواد خام علمى و فرهنگى و مـتون غنى اسلامى بهره گيرد كه بتواند هميشه در بين تلاش و كار تبليغى بر دانش خود بيفزايد.

ايـن درخـواسـت را هميشه و همه حال و با تلاش گسترده از خداوند داشته باشد: (رب زدنـى عـلـمـا) و در به كارگيرى دانش خود در عرصه تبليغ, همواره در اين انديشه بـاشـد كـه آيا آنچه را مى داند و آنچه را كسب كرده براى پيشروى و حركت به سوى قـلـه هـاى كـمـال و رساندن مردم به سر منزل بسنده است و مى شود با همان توش و توان گذشته, با اين كاروان ازتاريكيها گذشت؟ يـا ايـن كـه بـه حركتى نو و تلاشى گسترده براى فراگير و كامل كردن اندوخته هاى پـيـشـيـن نـياز است. البته با شتاب و جهشى كه دنياى امروز به خود گرفته كه در تـاريـخ بشر بى سابقه و پديده اى است جديد, روشن است كه دانش اندوزى و فراگيرى دانشهاى مورد نياز, لحظه اى است.

عـالـمـان ديـنـى, آنـان كـه بـا دانشوران, صاحب نظران, جويندگان معارف اسلامى, نـوخـواهـان و نوخاستگان رو به رويند, بايسته است از انديشه ها, مكتبها, فلسفه هـا, دسـتاوردهاى فكرى غرب به اندازه نياز آگاهى داشته باشند. با متكلمان جهان و انـديشه هاى آنان, با فلاسفه جهان و انديشه هاى آنان, با انديشه پردازان جهان و انـديشه هاى آنان و مكتبهاى فكرى نوظهور وو آشنا باشند و با نقدها و مخالفان آنـهـا نـيـز, تـا بتوانند در هنگامه هاى لازم از آنها استفاده كنند در نقد, در تـوانـاسـازى انـديـشـه خود, در پروبال دادن به اندوخته هاى خود, در ريشه يابى انـديـشه ها و و گاه شبهه اى كه ريشه در بيرون مرزها دارد, در باب انديشه دينى رواج مى يابد و پاسخ به آن نيز در غرب, از سوى متكلمان الهى داده شده, خوب است عـالـم ديـنى و مبلغ دينى, از اين مقوله آگاه باشد, ريشه شبهه را بداند و پاسخ آن را نـيـز, بـسـيار بهتر و زيباتر و قوى تر مى تواند به پاسخ گويى بپردازد و شبهه را از ذهنها بزدايد و بردانش خود بيفزايد.

امـام, در رهـنـمـودى حـكـيمانه, از كسانى كه رسالت پيام رسانى دين را به عهده دارنـد, مـى خـواهـد: آموزشهاى دينى را به گونه جامع و همه سويه فرا بگيرند تا بـتوانند با بهره گيرى از منابع اصيل دين, به همه نيازهاى مادى, معنوى, روحى و روانى انسانها پاسخ دهند:

(شـمـايى كه بايد ارشاد كنيد اين ملت را, بايد تجهيز بشويدو به انحاء ارشادات.

مـردم, از شـمـا تـوقع جميع انحاء ارشادات را دارند. اسلام, همان طورى كه ابعاد مـخـتلفه دارد, به حسب ابعادى كه انسان داردو علما هم بايد ابعاد مختلفه داشته باشند در تعليم, حسب ابعادى كه اسلام داردو.)22 ايـن فـراز از گـفـته امام مى رساند كه امام دغدغه داشته است, دغدغه نبود پيام رسـانـان جـامـع. مـى رساند كه از ديد امام, حوزه هاى ما براى روشنگرى و تفسير پـيام دين, پيام رسانانى كه با همه زواياى دين آشنا باشند, يا گروهى كه روى هم رفـتـه بـا هـمـه زواياى دين آشنا باشند, كار درخورى انجام نداده و نيرو تربيت نكرده اند.

امـام حـوزه اى مى خواهد, آشناى به زواياى گوناگون دين كه از چنين حوزه اى كار سـاخـتـه اسـت. از اين روى: براى پاسخ گويى به نداى آن بيدار مرد, بايد به تلاش بـرخـاسـت و تـلاش كرد اشخاص آشناى به همه زواياى دين, تربيت كرد و به سوى مردم گسيل داشت و آنان را به سر منزل مقصود كه رضاى حق در آن است, راهنمايى كرد.

اگر چنين بشود, اگر چنين دگرگونى رخ بدهد و حوزه به اين قله بلند برسد, بسيارى از نـارسـايـيـهـاى فـكـرى امـروز, از جامعه رخت خواهد بست و از زياده رويها و كندرويها جلوگيرى خواهد شد:

(لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا.)23 در هر كارى نادان, يا تندروى مى كند يا كند روى.

امـام روى ايـن نـكـته كه روحانيان و عالمان دين كه با مردم سروكار دارند و با انـديشه ورزان, متفكران, صاحبان خرد وو نشست و برخاست دارند و با جهان خارج در تـماس هستند, بايد دين را جامع بشناسند, تا نه خود به چاه ويل جهل بيفتند و نه ديـگـران را بـيـنـدازنـد, بـسـيار تكيه مى كند. كسى كه دين را جامع مى شناسد, اقـتـصـاد, سـيـاسـت, كلام, فلسفه, تفسير, حديث وو آن را مى داند در طرح آن همه زوايـا را در نـظـر مـى گـيـرد, نـه بـه دامن مكتبهاى شرقى مى افتد نه به دامن مـكتبهاى غربى, نه اسلام را طرفدار نظام اشتراكى معرفى مى كند و نه طرفدار نظام سرمايه دارى, اسلام را همان گونه كه هست فهم مى كند و از آن سخن مى گويد:

(و بـر علماى اسلام است كه تثبيت كنندو همه شئون اسلام را همه فنون اسلام را, همه احـكـام اسـلام را بنويسند, بيان كنند عرضه بدارند به دنياو اسلام را آن طورى كه هست معرفى كنندو.)24 امـام, در سـخـن عـمـيق ديگرى, تمام مخالف خوانيها و درگيريهاى قدرتهاى بزرگ و اسـتكبار جهانى را با جمهورى اسلامى, از آن جا ناشى مى داند كه آنها نمى خواهند بـگـذارنـد اسـلام بـه عـنوان مكتبى جامع و كامل كه در همه امور فردى, اجتماعى, اقتصادى وو برنامه دارد و پاسخ گوى همه نيازهاى بشرى است, مطرح بشود:

(و هـمـه توطئه هاى جهانخواران عليه ما, از جنگ تحميلى گرفته تا حصر اقتصادى و غـيـره, بـراى ايـن بـوده است كه ما نگوييم اسلام جواب گوى جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريمو.)25 ب. آگاهى سياسى ـ اجتماعى: پيام رسان سخن وحى, به داشتن دانش سياسى, بسان ديگر دانـشـهـاى مورد نياز, نياز دارد. فراگيرى دانش سياسى و آگاهى از جريانها, نمى تـوانـد در حـاشـيـه كار پيام رسانان و روحانيان باشد و در روزهاى تعطيلى و در هـنـگام بيكارى از روى تفريح و سرگرمى به آن بپردازند; بلكه بايد, هميشه و همه گـاه و در هـمـه حال, دوشادوش كارهاى اصلى, به اندوختن دانش سياسى و فهم و درك مـسـائـل سياسى ـ اجتماعى روز بپردازند, تا به يك بينش سياسى قوى دست بيابند و رخـدادها را پيشاپيش تحليل كنند و در گاه حضور در صحنه هاى اجتماعى سياسى مقلد وار دنـبـال اين جريان و آن جريان, اين روزنامه نگار و آن روزنامه نگار, شايعه هـا, تحليلهاى غلط, تفسيرهاى راديوهاى بيگانه, نيفتند و يك باره ببينند كار از كـار گـذشته و در چاهى عميق و لجن زارى عفن فرو افتاده اند كه هيچ راه درد روى از آن نيست.

بـايد جريانها را شناخت, پرونده سياسيون و سياستمداران را در دست داشت, انگيزه هـاى آنان را دانست, از ريشه سخنان آنان; به خوبى آگاهى داشت, تا در هنگامه ها و درگـاه فـتـنـه هـا بـه خـوبـى توانست راه را از چاه شناخت و مهم تر به مردم شناساند.

امـام, چـون بـه خـوبى جايگاه مسائل سياسى را درك كرده بود و هزار هزار بار در زنـدگـى سـيـاسـى خود, با آنها سروكار پيدا كرده بود و به تجربه آموخته بود كه بـدون آگـاهـى ژرف و همه جانبه سياسى نمى شود اين كاروان را به مقصد رساند, به عالمان دين, مبلغان و روحانيان سفارش مى كند:

(و خـطـبـاى ما هم بايد آشنا به مسائل باشند و مردم را هم با مسائل سياسى آشنا نمايندو.)26 امـام پيش از انقلاب, از مبلغان مى خواست, افزون بر آشنايى و آگاهى به سياستهاى روز, مـردم را نـسـبت به سياستهاى داخلى و خارجى و نقشه دشمنان آگاه سازند. از گـويـندگان دانشمندان اهل قلم مى خواست, با هر زبان و بيان ممكن, جنايتهاى شاه و اربابان او را براى مردم بازگويند.27 پـس از انـقـلاب نـيز از آنان خواست مسائل نوپيداى سياسى, صف آرايى دشمنان عليه انـقـلاب, هـدفـهـا و بـرنـامه هاى آنان, چگونگى رويارويى, شگردهاى تبليغى, جنگ روانـى, شـايعه پراكنى وو به گونه روشن, براى مردم بازگويند. يا در هنگام, راى گيرى و انتخابات: براى استقرار جمهورى اسلامى, خبرگان قانون اساسى, تصويب قانون اساسى, رياست جمهورى ومجلس شوراى اسلامى او را به مبلغان و روحانيان سفارش مى كـرد: بـه شـهـرهـا, روستاها و جاهاى دورافتاده سفر كنند و مردم را به شركت در انـتـخـابـات فـراخوانند و به آنان به زبان ساده بفهمانند كه راى شما چه ارزشى دارد و چـگـونـه پايه هاى انقلاب را استوار مى سازد و چسان, نقشه هاى دشمنان را نقش بر آب مى كند.

آگـاهـى بـخـشى سياسى اجتماعى به مردم را امام, بر هر چيز مقدم مى شمرد28 و به بيدارى مردم سخت اهميت مى داد:

(همه آقايان اهل منبر و همه خطبا و همه نويسنده ها و همه گوينده هاو بگويند به مردم, بيدار كنند مردم را در همه جاو.)29 وى در روزگارى كه ايران و انقلاب اسلامى گرفتار دشمن است, نقش مبلغان و آگاهيهاى سـيـاسى ـ اجتماعى كه آنان به مردم مى دهند, روشنگر, تكليف م,منان مى داند; از ايـن روى از آنـان مـى خـواهد: تكليف مردم را كه چشم به دهان آنان دارند, روشن كنند:

(مـبـلغين عزيز و علماى اعلام و خطباى معظم, بايد مسائل روز را, مسائل سياسى را مـسـائل اجتماعى را و تكليف مردم در يك همچون زمانى كه گرفتار اين همه دشمن ما هستيم معين كنندو.)30

2. مخاطب شناسى, شناخت جامعه, مردم, نيازها, مكان و زمان:

الـف. مـخـاطـب شـنـاسى: آن كه مى خواهد پيام وحى را برساند, از جمله دانشها و آگـاهـيـهايى كه بايد به دست آورد و با آموختن از استاد, مطالعه, حشر و نشر با مردم, ديـدن دوره هـاى ويـژه در نـزد اهل فن وو مخاطب شناسى است. شناخت مردم, روحـيـه هـا, عـلاقه ها, رنجها, غمها, گرفتاريها, حساسيتها, درجه پذيرش سخن حق, آمـوزشـها, عاملهاى اثرگذار بر آنان, باورها وو را بايد به دقت بشناسد و بداند با هر قدم, ملت و طايفه اى, بايد با زبان خود آنان سخن گفت, بدين معنى پيام را بـه گونه اى در ميان آنان بگستراند كه به طور دقيق درك كنند, بفهمند, به راز و رمـز آن آشـنـا شـونـد, حس كنند از درد آنان مى گويد و از گرفتارى آنان سخن به ميان مى آورد.

اگـر قـومى را پرخورى از پاى درمى آورد, از اسراف و تبذير سخن گفتن, درمان درد اوست.

اگـرقـومـى را گـرسـنـگى از پاى در مى آورد, از صبر, استقامت, ايثار, تلاش براى سـروسـامان دادن به زندگى, مبارزه با ستم پيشگان و زرمندان زورمند و قيام عليه كسانى كه او را به خاك سياه نشانده اند, درمان درد اوست.

اگـر قـومى را فساد جنسى به خانه شان آتش افكنده و مى رود كه زندگى آنان را به تـبـاهى بكشد, از زيانها و دستورهاى شرع در اين باب بايد سخن گفت كه درمان درد اوست.

اگر جامعه اى گرفتار ارتشا است, از اين مقوله سخن گفتن, درمان درد اوست.

اگـر جامعه اى, مردمى از خرافات رنج مى برند و يا گرفتار خرافات هستند و زندگى آنان را فلج كرده و خود نمى دانند و به عمق قضيه پى نبرده اند, در اين جا بايد با خرافات به مبارزه برخاست, نه بر خرافات افزود! وو.

حـال اگـر گـويـنـده اى ايـن مـسـائـل را در نـظر نگيرد و براى هر قومى درباره گـرفـتـاريـهاى خود آن قوم سخن نگويد, بى گمان برد كلام وى, كم خواهد بود و گاه سبب وهن مى شود كه:

(لكل مقام مقال.)31 گـويند: روزى در منزل آقا سيد ابوالحسن اصفهانى, واعظى در حضور شمارى از علماى بـزرگ و مـدرسـان بـنـام, مـنبر رفت و در مقوله مى خوارگى و زيانهاى آن به سخن پرداخت.

در بـين, سيد بحرالعلوم, به طنز اعتراض كرد: آقا هر چه شما حديث بخوانى, اينها دست بردار نيستند!32 ايـن يعنى مخاطب ناشناسى, كم دقتى وو حال شما اين را در سطح گسترده ترى در نظر بگيريد, مسجدهاى بزرگ, مسجدهاى محلى, نماز جمعه ها, مراسمهاى مذهبى وو ببينيد, چـه گـرفـتـارى بزرگى براى جامعه از يك سوى و روحانيان و حوزه ها از ديگر سوى, پديد مى آيد! بـلـه, مـبـلـغ بـايد گرفتاريهاى جامعه و مردم محيط را بشناسد, نيازها فورى را بـازشـناسد و درجه بندى كند, بسان طبيب خردمندى كه بيمار خود را با دقت معاينه و بـيماريهاى او را طبقه بندى مى كند و در درمان بيماريهاى خطر آفرين, شتاب مى ورزد.

مـبـلغ, طبيب روح و روان جامعه و مردم است. بايد مسائل فكرى, باورها, شبهه ها, نـاهـنـجـاريها و آسيبهاى جامعه كه در هر برهه اى, شايد به گونه اى جلوه كنند, بـشـنـاسـد و بـه شـبـهـه هـاى زيان زننده به باورهاى راستين مردم و سست كننده اعتقادها, خيلى زود پاسخ دهد.

با اين آگاهى است كه مبلغ مى تواند بين مخاطب, محتوا و پيامى كه ارسال مى كند, پـيـونـد بـرقـرار سـازد; زيـرا هـمان گونه كه جامعه از حيث مخاطبان به جهتهاى گـوناگون از نظر روحى, روانى, تحصيل, درك, فهم, استعداد وو دسته بندى مى شوند, بـايـد پـيـامهايى كه از سوى پيام رسانان براى آنان ارسال مى شود, براساس همان گـونـه گـونـى گـروهـهـاى مـردمى سامان بيابند و رده بندى شوند, تا هر گروه با ويژگيهايى كه دارد, پيام مورد نياز خود را دريافت بدارد.

امـام, شناخت مخاطبان را براى مبلغان امرى ضرورى مى دانست و از حوزه ها انتظار داشـت كـه پـيـام رسانانى تربيت كنند كه جامعه خود را بشناسند و با گرفتاريها, دشواريها و راهكارهاى آنها آشنا باشند:

(حـوزه هـاى عـلـمـيـه سراسر كشورو بايد كوشش كنند كه امروز كه مى توانند مبلغ بـفـرسـتـند به آن نحوى كه بشناسد جامعه را و بفهمد كه مشكلات چه است و بايد چه بكند و چه بگويد.)33 امـام بـر ايـن باور بود: مبلغ بايد گروههاى گوناگون مخاطبان خودرا بشناسد, تا بـتـوانـد سـازوار بـا نياز آنان برنامه ريزى كند و برابر ذائقه آنان به تغذيه فكرى بپردازد.

(روحانيونو متناسب با حضور قشرهاى مختلف, اعم از بى سواد و با سواد, براى آنان برنامه ريزى كنندو.)34 دربـاره نـقـش كـارآمـد شناخت جامعه و محيط و نيازهاى پيام گيرندگان در پيشبرد هـدفها, همين بس كه امام, رمز موفقيت خويش را در تبليغ و نشر اسلام و جذب دلهاى مـسـلـمـانـان, مـرهون شناخت دقيق و عميق آرمانها و نيازهاى واقعى و عينى مردم دانسته است:

(مـردم احساس كردند كه ما خيرخواه آنها هستيم و همان مطلبى كه در نهاد آنهاست, مـا اظـهار مى كنيم و دعوت به آن مى نماييم, علاقه مذهبى هم به ما دارند و قدرت ما ناشى از همين رمز است.)35 پـس بـايـد پيش از ابلاغ پيام, ويژگيهاى كامل مردمان طرف سخن, بررسى شود: مقدار آگـاهـى آنـان از دين, طبقه اجتماعى, شغل, آداب و رسوم و سنتهاى رايج, مشكلات و نارساييها وو.

ب. آگـاهـى بـه نيازهاى دينى: شناخت نيازها و پرسشهاى دينى و ارائه پاسخ برابر نيازها و پاسخ درست و بهنگام به پرسشها, ركن اساسى در قلمرو تبليغ دين است.

پـيـام رسـان ديـن, در كـنار آگاهيهاى مورد نياز در ساحت تبليغ, از انديشه هاى وارداتـى بـه حوزه دين, نيازهاى دينى روز مردم و نسل جوان, بايد به طور دقيق و كـارشـناسانه, آگاهى داشته باشد و انديشه پردازان, فرهنگ سازان را بشناسد و به درسـتـى ريـشه يابى كند كه چرا و به چه دليل و به خاطر كدامين كاركرد و زمينه, در زمـانـى انـديـشـه اى دامن مى گستراند و رشد مى كند و انديشه هايى به حاشيه رانده مى شوند.و قـتـى ايـن نـيازها و اين نكته را شناخت و از اين مقوله ها آگاهى كامل به دست آورد, مـى تـوانـد در صـحـنـه حـضور پر در خشش و رخشانى داشته باشد و مى تواند بـراسـاس معارف اسلامى, براى نيازها و پرسشها, پاسخ تهيه كند و عرضه بدارد و بى گـمان چنين پيام رسانى, در حوزه فرهنگ سازى و انديشه پردازى, نقش آفرين, خواهد بود و توفيقهاى بزرگى هم در پيشبرد كاروان انديشه اسلامى, به دست خواهد آورد.

الـبـتـه اين پختگى و جايگاه و مهارت با كار و تلاش, مطالعه و تحقيق, رايزنيهاى بـسـيـار, حشر و نشر با مردم, گردآورى پرسشها, مطالعه شرح حال مبلغان و عالمان موفق, زيركى و هوشيارى و استعداد خود مبلغ وو به دست مى آيد.

آن كه نمى داند در حوزه دين چه مى گذرد, آن سوى مرزها درباره دين چه تفسيرهايى وجـود دارد, مـغـزهاى انديشه پرداز و دستهاى انديشه گستر و ذهنيت ساز كيانند و چـه در سـر دارنـد و بـه كـدامـيـن سـمت وسو مى خواهند كاروان بشرى را به حركت دربـياورند, هرگز نمى تواند در لباس تبليغ دين نقش آفرينى كند. بايد پيام رسان ديـن با بهره گيرى از دانشهاى نوين, بازسازى و احياى فرهنگ غنى و كهن, آرايش و پـيـرايش آن برابر نياز زمان و برابر فرهنگ غنى اسلام, معارف اسلامى را در قالبى نـو و در ظـرفـى شـايـسته و در زمانى بايسته, با واژگانى آراسته, به مردمان با فطرتهاى سالم عرضه بدارد و به نيازها پاسخ بگويد.

اين مطلب از دعاى امام سجاد(ع) نيز استفاده مى شود كه ايشان از خداوند درخواست مى كنند:

(ارزقنيو علما فى استعمال.)36 آگاهى به نيازهاى دينى و پرسشهاى نوپيداى دينى براساس وجود خارجى و آنچه بوده و هست و رويداده, جستارى است كه امام خمينى روى آن, بسيار تاكيد دارد. در نگاه دقـيـق ايشان, پيامى كه از سوى پيام رسان در جامعه پراكنده و به مردم آموزانده مى شود, بايد با آگاهى از چگونگيها و رويدادهاى جامعه و نيازهاى مردم باشد, نه بـيـرون از دايره نيازهاى معنوى. بايد به مسائلى پرداخت كه دغدغه مذهبى و شبهه دينى آنان باشد و فكر آنان را به خود مشغول كرده باشد.

امام, حتى از پيام رسانان دين مى خواهد, نبض انديشه و تفكر و نياز آينده جامعه را بـه دسـت بگيرند و پيشاپيش, به پيشباز مشكلات بروند و راه حلهاى آن را ارائه دهند:

(فـقـه, در راس است, ولى مسائل ديگرى هم مهم است كه بايد به آنها عمل شود. وضع تـبليغات, بايد متناسب با نيازها و وضع حوزه ها باشد. بايد آقايان, توجه داشته باشند هميشه دنبال مسائل واقعى بروند.)37 ج. آگـاهـى بـه زمـان: حـضور در زمان, زمان دگرگون شونده, زمان آن به آن تغيير يـابـنـده, زمـان سـيـال, زمان جارى, زمانى كه هر آن, تفسيرى و نگاه جديدى, با معيارها و ترازها و اسلوب شناخته شده دين, مى طلبد.

آگـاهى از پيوندها و بستگيهاى فكرى و فرهنگى, از ابزار و لازمه پيام رسانى است.

فرهنگها در دنيايى كه ما به سر مى بريم, هر يك در جزيره اى رشد و نمو نمى كنند و نمى پژمرند, بلكه بسيار نزديك به هم و در پيوند با همديگرند.

بـدون شناخت نوع انديشه رايج, جاذبه هاى فكرى حاكم و انديشه هايى كه نياز زمان آنها را توليد كرده و اكنون پيرامون زندگى مردم را در خود گرفته اند, نمى توان بـه ارشـاد و هدايت آنان پرداخت. آگاهى از زمان و نيازهاى آن, آگاهى از زمان و دگـرگـونـيـهـاى نو به نو جامعه, به مبلغ اين ديد را مى دهد كه درگاه راهنمايى مـردمـان, زمـان را در نـظـر بگيرد و به سالهاى دور برنگردد و مقوله هاى كهن و غـيـرمورد نياز را به جاى مقوله هاى مورد نياز همگان نگيرد و مواد تبليغ را بر اساس آنچه شرايط زمان ايجاب مى كند, برگزيند.

بـى گـمـان نـمـى تـوان در غيبت از زمان به سر برد و مدعى ارشاد و هدايت فكرى, فـرهنگى, علمى, اعتقادى وو جامعه بود, مبلغ, اگر زمان را بشناسد, امواج انديشه هـاى نـامـوافـق را رديـابى مى كند و به هنگام ورود آنها به سرزمين انديشه هاى ديـنى, با آگاهى كه از زمان دارد و خاستگاه اين گونه انديشه ها را مى داند, به پـاسـخ بـر مـى خيزد. از اين روى, پيشوايان دين هشدار داده اند براى اين كه در چـنـبـر و لاى چرخهاى پيشامدهاى زمانه قرار نگيريم و از پاى دربياييم و از هجوم پـديـده هـاى زيبانبار زمانه در امان بمانيم, بايد در زمان حاضر باشيم, زاده و پـرورده زمـان بـاشيم: (كن ابن زمانك) البته اين بيان, بدين معنى نيست كه زمان مـجـرم اسـت و بـايد آن شناخت و از آن دامن گرفت و با آن به ستيز برخاست و همه گـرفـتـاريـهـا, حرمانها, دشواريها, عذابها, بلاها, فقر و فاقه را به زمان نسبت داد. زمـان, ضـامـن سـعـادت و يـا شـقـاوت امـت, يـا مـلـتـى نـيست. به فرموده عـلى(ع):(لاضمان على الزمان.). هرگز نبايد جرم را به زمان نسبت داد, زمان, ضامن جـرم شـمـا نـيست. اين انسان است كه زمان و زمانه را دگرگون مى كند, نه زمانه.

پيام رسان سخن وحى, مبلغ دين, بايد اين جستار را در آن د رك كـنـد و از اين مقوله به خوبى سر در بياورد كه زمانه را مى شود دگرگون كرد; از اين روى, بايد زمينه دگرگونى زمانه را آماده ساخت.

حال زمان يعنى چه كه به فرموده حضرت امير(ع):

(العالم[ او العارف] بزمانه لاته0جم عليه اللوابس.)38 اگر كسى زمانه و زمان خود را بشناسد, رويدادها بر او پوشيده نمى ماند.

زمان شناسى, يعنى سياست شناسى, يعنى شناخت سياستهاى عصر, شناخت حكومتها, شخصى كه سياستها را مى شناسد, حكومتها را مى شناسد, از برنامه ها آگاهى دارد, فريب نـمى خورد. كسى كه سياستمدار شد و از سياستها آگاه شد, خواهد دانست كه زمان را سـيـاسـتمداران مى سازند و نبايد در چنگ آنها گرفتار آمد و بايد تلاش ورزيد, به گـونـه جـمـعى, گروهى و با بينش دقيق علمى و كنشهاى قوى عملى, زمانه را دگرگون كـرد و تاريخ را ساخت. همان گونه كه امام خمينى, زمان و زمانه را دگرگون كرد و تاريخ را ساخت.

امـام مـى دانـسـت كـه رمـز دگـرگونى زمان, زمانه ساختن و تاريخ سازى در تغيير حـكـومتهاى جائرانه است: (اذا تغير السلطان, تغير الزمان) از اين روى, از آغاز مـبارزه بى امان خود عليه دستگاه, هرم حكومت ستم را نشانه رفت و خود سلطان را.

امـام, آگـاه به زمان بود, سياستها را مى شناخت از جايگاه انسان و قدرت او, از جـايـگـاه ايـمـان دينى و قدرت آن, از جايگاه دين و قدرت بنيادين آن در آفريدن دگـرگونيهاى بزرگ, به خوبى با خبر بودن و از ژرفاى جان باور داشت و دست به كار شد و زمانه را و تاريخ را عوض كرد و سكه به نام خود زد.

اين كه مى گويد:

(روحانى و مبلغ و مجتهد, بايد به مسائل زمان خود, احاطه داشته باشد.)39 از ايـن روسـت كه جامعه اسلامى, علماى اسلام, كشورهاى اسلامى گرفتار زمان ساخته و پـرداخته سياستمداران بى تعهد نشوند و خود, زمان و زمانه را آن گونه كه شايسته اسـت, آن گونه كه سعادت انسان در آن برآورده مى شود, آن گونه كه انسان به مقام والاى انسانى خود دست مى يابد, بسازند و بپردازند.

د. شـنـاخـت زبـان مـردم: پيام رسان سخن وحى, در هر منطقه و سرزمينى كه پاى مى گـذارد, افـزون بر ويژگيهايى كه برشمرديم بايد داشته باشد و ابزارى كه بايد به هـمراه خود ببرد و دانشهايى كه بايد در تبليغ به كار بندد, دانستن زبان آن قوم اسـت. دانـستن زبان, درهاى جهان آنان را براى انسان مى گشايد و پيام رسان وقتى از ايـن درهـا بـه جـهـان آنـان وارد شد و گام به سرزمينهاى آنان نهاد, به كنه بـاورهـا, عـقايد, آداب و سنتهاى آنان پى مى برد و با نارساييها, ناهنجاريها و بـيـمـاريهاى معنوى آنان آشنا مى شود و از همين راه, به اندازه خرد, فهم و درك مـطـالـب آنان پى مى برد و سخنان خود, برنامه ها و كارهاى تبليغى و ارشادى خود را بـر آن اسـاس سازمان مى دهد و آگاهيهاى بسيار خود از : فلسفه, حديث, فقه وو را مـعـيار كار قرار نمى دهد, بلكه از دانش خود به اندازه خرد آنان استفاده مى كند و با آنان در ميان مى گذارد:

(ما كلم رسول الله(ص) العباد بكنه عقلهو.)40 هرگز پيامبر(ص) با عمق عقل و فهم خويش, با مردم سخن نمى گفت.

عرضه پيام به زبان قوم, كليد كار است و بدون آن پيشرفتى حاصل نمى شود و شيرينى پيام را قوم مورد خطاب درك نمى كند, اگر پيام به زبان خودش نباشد.

چـطـور مى شد ملت ايران پارسى زبان را با زبان عربى به اسلام فرا خواند و معارف بلند آن را در جانش جاگير ساخت؟ بـايـد هر قومى, شيرينى, دل انگيزى, شوق آفرينى و شكرآورى پيام را درك كند, آن گاه, كم كم به فراگيرى زبان اصلى دين بپردازد و بر عمق لذتهاى خود بيفزايد.

از مـلـتهاى گوناگونى كه به اسلام گرويده اند, با زبانهاى گوناگون, نقش كليدى و بـنيادين پيام رسانان سخن وحى را مى شود فهميد. پس سخنى كه مامى گوييم: شناخت زبان مردم, سـخـن جـديدى نيست, اسلام هزار و چهار صد سال است به آن عمل كرده, پـيـروان راسـتين پيامبران بزرگ به آن عمل كرده اند و خداوند نخستين عمل كننده بـه آن است و بهترين, والاترين, زيباترين و راهگشاترين الگو. او كه صدها پيامبر خـود را بـا زبـانـهاى گوناگون در بين مردمان گوناگون فرستاد و پيام خود را با زبان هر قومى, گستراند:

(ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه.)41 ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم.

امـام خمينى, پيامبرانه حركت كرد كه دنيايى را دگرگون كرد و سخن ناب وحى را بر امـواج سوار كرد و باد را به فرمان گرفت و معارف بلند اسلامى را به سرتاسر گيتى گستراند و بذر اين شجره مباركه را, در كران تا به كران گيتى افشاند.

او, عارف بود و به زبان عرفان و اصطلاحات عرفانى آشنا و پرورش يافته اين بوستان مـقدس; او, فيلسوف بود و به زبان فلسفه و اصطلاحات اين دانش آشنا و پرورش يافته ايـن مـكتب مقدس; او, فقيه بود و به زبان فقه و اصطلاحات اين دانش آشنا و پرورش يـافـته اين وادى پاك وو با اين حال, در پيام رسانى, در ابلاغ حكم خدا, همه اين لـباسها از تن درآورد و لباس پيامبران را پوشيد و به همان زبان: ساده, بى قيد, روان, گويا, روشن وو با قوم خود سخن گفت كه چنان جهان شگرفى آفريد.

او, بـه پـاكـدلـى مـردم ايمان داشت; از اين روى, مى گفت: اگر پيام دين به اين پاكدلان برسد برخواهند خاست:

(شما فرزندان دلير اسلامو براى مردم نطق كنيد, حقايق را به زبان ساده براى توده هـاى مـردم بيان كنيدو از مردم كوچه و بازار, از همين كارگران و دهقانان پاكدل و دانشجويان بيدار, مجاهد بسازيدو.)42 امـام, روى هـمين اصل, به تبليغات خارج از كشور اهميت مى داد. مردمان پاكدل در سـرتاسر كره زمين وجود دارند كه اگر پيام وحى را درك كنند, بازوان تواناى اسلام مى شوند.

حـوزه در سالهاى پيش از انقلاب, روى اين مساله برنامه ريزى جدى نكرد. با اين كه پيشاهنگانى, راه را نمودند, مانند آقاى برجردى, آقاى حكيم, آقاى خوئى وو43 ولى ايـن حـركـت, با برنامه و سامان يافته, پى گيرى نشد و مسلمانان, بويژه شيعيان, آن گونه كه بايد و شايد تغذيه فكرى نشدند.

يا در دفاع از اسلام در برابر امواج تبليغاتى غرب, كه عليه اين دين زنده, پويا, پـرتـكاپو و رهايى بخش, شبان و روزان در كار بودند, حوزه ها با سازمان ويژه اى به اين مهم نپرداختند و از اسلام مظلوم به دفاع برنخاستند. هميشه و همه گاه يكى از دغـدغـه هـاى امـام, رساندن پيام دين به مردم دنيا و شاداب نگهداشتن شيعيان بود.

پس از انقلاب اسلامى و هجوم گسترده غرب به باورهاى اسلامى, و به برج و باروى دين, و انـتـظـار مـردم دنيا براى شنيدن اين پيام پر پژواك, اين انديشه در امام قوت بـيـش تـرى گـرفت, تا آن جا كه گفت: تبليغات در خارج كشور, از تبليغات در داخل مهم تر است.44 روشن است كه اين كار سازماندهى مى خواهد و بايد با برنامه جلو رفت و اولين گام در ايـن راه, يـادگيرى زبانهاى گوناگون مردمان جهان است. بسان حركتى كه پيامبر اسـلام(ص) بـراى ايـن مـهـم انجام داد. آن حضرت هنگامى كه ديد براى مردم عبرى و سـريانى زبان, مبلغ نياز است, به زيد بن ثابت دستور داد كه اين دو زبان را فرا بـگـيـرد و بـيـن اين قوم برود و پيام دين را به آنان برساند و او هم به دستور پيامبر عمل كرد.45 روى هـمـين نياز است كه امام خمينى, فراگيرى زبانهاى زنده دنيا را براى رساندن پـيـام ديـن, بـرابـر مى داند با عبادت بزرگ46 و آن را مهم ترين ابزار مى داند براى گسترش و صدور ارزشهاى اسلام و دستاوردهاى انقلاب47:

(مـا كـه مـى خواهيم اسلام و جمهورى اسلامى را به جهانيان معرفى نماييم, بايد به زبانهاى زنده دنيا, آشنايى داشته باشيم.)48 در سخنى ديگر, آن را واجب مى داند:

(شـمـا نمى توانيد برويد انگلستان براى انگليسى ها, با زبان فارسى تبليغ كنيدو شـمـا بـايـد بـا زبان اهلى آنها تبليغ كنيد. اين از امور لازمه است كهو حالا مى بينيم جزوو واجبات است كه بايد عمل شود.)49 امـام, بـراى اجراى اين مهم, تنها حوزه ها را مورد خطاب قرار نمى داد, به دولت نـيـز, دستور داد از هزينه تشريفات و ميهمانيها بكاهد كه در گذشته بسيار سرسام آور بوده50 و در راه نشر دين از آنها بهره برند.51 بـه اعـضـاى سـفـارتـخـانـه سـفـارش مى كند: با انتشار نشريه اى وزين, اسلام را بـشـنـاسـانـنـد, ستمهايى كه در روزگار سياه ستمشاهى بر اين ملت روا داشته شده بـازنـمـايـنـد و بـه شـبـهه افكنيها و تبليغات مسموم دشمنان, با روشنگرى پاسخ دهند.52 بـاور داشت كه اسلام راستين, با جمال جميل, به درآمده از زير نقاب مخالفان اسلام و كژفهمان و كژانديشان, اگر به جهانيان شناسانده شود, جهانگير خواهد شد:

(بـايـد وزارت[ خارجه] كوشش كند تا سفارتخانه ها, نشريات تبليغى داشته باشند و چـهره نورانى اسلام را به جهانيان روشن نمايند كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كـه قرآن و سنت در همه ابعاد آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمى دوستان خودنمايى نمايد, اسلام, جهانگير خواهد شد.)53 3. سلوك فردى:

تـبليغ در اسلام, تنها رساندن پيام به هر شكل و بيان به گوش مخاطبان نيست. بناى اصلى تبليغ بر اثرگذارى و دگرگونى دل و جان پيام گيرنده است. از اين روى, مبلغ بـايـد تـمـام تـوش و تـوان خود را به كار بندد, تا در مردم مورد خطاب دگرديسى بـيـافـريند. اثرگذارى سخن در ديگرى راز و رمزى دارد كه به پاره اى از آنها كه بـه قـلـم مى آيد و به بيان و با استفاده از كوثر ناب انديشه امام خمينى اشاره مى كنيم:

الـف. نـفـس مـهـذب: اسـلام, بـه نـيازهاى معنوى انسان توجه ويژه دارد. در اصل, پـيامبران براى اين آمده اند كه به انسان بال پرواز در آسمان معنويت بدهند. در ايـن ديـن, انـسـانى به حيات واقعى زنده است كه در عرصه خودسازى و تصفيه روح و روان از پليديها و خويهاى ناپسند, پيروز شده باشد: (قد افلح من زكها.)54 بيت الغزل سخنان امام خمينى, قهرمان وادى معنويت و خودسازى, تزكيه و تهذيب نفس و خودسازى است, همان هدف اصلى كتاب خدا, رسالت انبيا و آموزه هاى دينى.و ى, بـراى هـمـه مـردم, بويژه عالمان و صاحبان نام و نشان و كسانى كه ممكن است مـقـام و جـايـگاهى به دست آورند. تهذيب نفس را لازمه گام نهادن در وادى خدمت و انـجـام وظـيفه مى دانست و سرمايه بزرگ پيام رسانان و رمز و راز كار, اگر مبلغ نـتـواند خويهاى ناپسند و پليديها را از خود بزدايد, نه تنها گفتار او در مردم اثر نخواهد گذاشت كه ديگران را هم به كژاهه خواهد كشاند:

(كـسانى كهو داوطلب آمده اند و وارد سنخ روحانيون و خطبا شده اند, بايد خودشان را تـهـذيـب كـنند و خودشان را با اخلاق اسلامى تطبيق بدهند, عامل به احكام اسلام باشندو تا حرفهايشان در مردم تاثير كند.)55 اثـر سـخن در مخاطب پيوند دقيق و ژرف و استوار باگوينده سخن دارد. اگر گوينده, عالم, عامل و مهذب و خودساخته اى باشد, سخنش در قلبها جاى مى گيرد; زيرا سخنى كه از قلب برآيد, ناگزير بر قلب نشيند.

امام خمينى, با سخنى شيوا اين مطلب را باز مى كند:

(قيمت حرف درنظر انسان به قدر قيمت صاحب حرف است. واين جبلت و فطرت در نوع بـشر هسـت كه حرف هر چه درست باشد انسان وقتى از كسى كه در نظر او ارج ندارد شنيد در روح او تاثير ندارد.)56 ب. هـمخوانى گفتار با كردار: در تبليغ دين و رساندن پيام وحى, رفتار نقش آفرين است. مردم, تمام چشم مى شوند به رفتارهاى مبلغ مى نگرند كه حرفهاى بسيار بلند, پـرجـاذبـه, زيـبا مى گويد, وراى زندگى جارى و سارى, وراى زندگى عادى و معمولى مـردمـان, وراى آنـچـه در جامعه و بين مردم مى گذرد, سخن از بهشت, دنياى زيبا, بـدون سـتـم, بـدون حق كشى, بدون بهره گيريهاى ناروا, دنياى راستيها, درستيها, بـرادريـهـا, صـبر و شكيبها, پيوند استوار با خدا, چشم بستن از زخارف دنيا, به دور از مـال و شـهوت پرستى رسيدگى به بينوايان, دستگيرى محرومان و راه ماندگان , مسكينان و فقيران وو.

مـردم انـتـظـار دارند, در دنياى كوچك مبلغ, اين دنياى بزرگ را به گونه سمبليك بـبـينند و از جامعه آرمانى در زندگى, رفتار, كردار, برخورد, حشر ونشر, گفتار, نـشـسـت و برخاست وو پرتوى را احساس كنند و بسيار روى اين قضيه, دقيق مى شوند.

مـردم مـى خـواهـنـد ببينند خود اين پيام رسان. در اين ميدان زيبايى كه نموده, چسان رفتار مى كند و گاه, حتى او را مى آزمايند! مبلغ دين, بايد در رفتار, خود عامل به پيام وحى باشد و آنچه را كه به مردم باز مـى گويد, پيش ازآن, جامعه عمل پوشانده باشد. آن هم نه به گونه ساختگى و ريائى و يـا بـه خاطر اين كه مردم به گفته هايش عمل كنند, خير, از ژرفاى جان به آنچه مـى گـويـد باور داشته باشد, اگر چنين باشد, خود به خود, مردم در گردش, گرد مى آيـنـد, به او اعتماد مى ورزند. پيام رسان با اين كار مى فهماند آنچه مى گويد, پياده شدنى است و چنان دور از دسترس نيست كه نشود به آن دست يافت.

آيـا هـيـچ انديشيده ايم درباره ريشه ناهنجاريها, رفتارهاى ناپسند و به دور از شـان انـسـان مـسـلـمان, جرمها, گناهان, جنايتها, تهمتها, غيبتها, دو دستگيها, كـشـمـكـشها, گران فروشيها, حرام خواريها, ربا, نفاق, دزدى وو كه شايد بخشى از آنـهـا ريشه در بى عملى موعظه گران ما داشته باشد؟ زيرا براساس آموزه هاى شفاف و بى آميغ اسلام راستين, گفتار ناهمخوان با كردار موعظه گران, اثر ويرانگر دارد و مردم را به كارهاى خلاف جرى مى كند57:

(ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب.)58 هرگاه عالم به علم خود عمل نكند, پندواندرز او در دلها نمى ماند.

پـيـشـوايـان دين, سخت مراقب بوده اند تا مطلبى را خود بدان جامه عمل نپوشانده اند, عمل به آن را از ديگران نخواهند مولى الموحدين(ع) مى فرمايد:

(والله ما احثكم على طاعه الا واسبقكم اليها ولاانهاكم عن معصيه الا اتناهى قبلكم عنهاو.)59 اى مـردم! به خدا سوگند, شما را به پيروى از دستورى بر نمى انگيزم, مگر پيش از شـما, خود بدان عمل كرده باشم و شما را از گناهى باز نمى دارم, مگر اين كه خود پيش از شما از آن پروا كرده باشم.

نقش رفتار در دگرگونيها و ساختن انسانهاى نمونه و گستراندن خير و صلاح در جامعه و ژرفـا بـخشيدن به معنويات, بيش از زبان است و بسيار بسيار كارآمدتر از ارشاد گفتارى:

(كونوا دعاه الناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع والاجتهاد والصلوه والخير فان ذلك داعيو.)60 امـام, روى ايـن نـكته كه بايد رفتار با گفتار هماهنگ باشد, بسيار تاكيد دارد, بـويـژه بـراى كـسانى كه به گونه اى مشهور شده و سرشناس و بر سر زبانها افتاده اند كه بايد بسيار در راه هماهنگى گفتار و رفتار تلاش ورزند:

(اگر سرشناس شديد و مروج دين اسلام, شما نشانه خدا هستيدو و كسى كه نشانه خدا و نـشـانه اسلام[ است] بايد همه حركاتش و سكناتش, همه اعمالش, همه گفتار و كردارش الـهى باشدو شما خودتان كتاب و سنت بشويد; يعنى كتاب و سنت عملى. روحانى, بايد طورى باشد كه مردم وقتى او را ديدند, به ياد رسول خدا(ص) بيفتند.)61 امـام, درباره تبليغ دين به نكته ظريفى اشاره مى كند و آن تبليغ بدون سخن است, جلوه گر شدن دين در انسان والا, پرهيزكار, خداجوى و درستكار:

(اگـر عالم[ با] ورع و درستكارى در يك جامعه, يا شهر و استانى زندگى كند, همان وجـود او بـاعـث تـهـذيب و هدايت مردم آن سامان مى گردد, اگر چه لفظا, تبليغ و ارشاد نكند.)62 وجـود عالمى پرهيزكار, خداباور, معاد باور و خدمتگزار, در شهر و روستا و محله, بـسـان خـورشيد پرتوافشانى مى كند و با تابش خود, با هيبت خود, با منش و رفتار خـود, بـا نـگاه خود وو چهره منطقه اى را كه در شعاع و جود او قرار دارد. زيبا جلوه مى دهد و هرگونه زشتى را از چهره آن منطقه مى زدايد.

امـام, ديـد و دريافت خود را در اين باره, از شهرستانهايى كه به آنها سفر كرده بود, چنين گزارش مى دهد:

(در بعضى از شهرستانهايى كه درايام تابستان ما مى رفتيم, بعضى از شهرستانها را مـن مـى ديـدم كـه ايـنـهـا بسيار م,دب به آداب, جامعه آن جا م,دب به آداب شرع هـسـتندو انسان وقتى ملاحظه مى كرد مى ديد كه: عالم خوبى آن جا بودهو اگر در يك جامعـه اى, در يـك شـهرى, چند نفر ملاى متوجه ديانت, عاقل و عامل به علم خودش باشد, لازم نيست, موعظه كند, اصلا خود وجود او موعظه است.)63 ج. سـاده زيـستى: پيامبران ساده مى زيستند, بسان پايين ترين مردم جامعه, هزينه زنـدگـى خـود را بـا كار و تلاش بر مى آوردند, با مردم بودند, در كنار, همراه و غمگسار آنان.

مولى على(ع) درباره رسول خدا(ص) مى فرمايد:

(هـمـيشه از ياران خود تفقد مى فرمود و از مردم درباره گرفتاريهاى ديگران, پرس وجو مى كرد.) (چـون بـه انجمن قوم مى رسيد, همان جا كه رسيده بود مى نشست و ديگران را هم به اين كار فرمان مى داد.) (هـركـس بـا او مـى نشست, يا درباره نياز خود با او سخن مى گفت, چندان شكيبايى وحوصله مى فرمود كه خود آن شخص برخيزد و بازگردد.) (سـالخوردگان را محترم مى شمرد, به خردسالان مهرى مى ورزيد, به نيازمندان ايثار مى كرد و حرمت افراد غريب را رعايت مى كرد.)64 نقل شده است:

(در حـالى كه سوار بر جهاز بسيار كهنه اى بود و روى آن قطيفه فرسوده اى گسترده بودند كه به گمان ما, چهار درهم ارزش نداشت, حج گزاردو.) از عايشه, همسر پيامبر(ص) پرسيده شد: پيامبر در منزل چه مى كرد؟ گفت:

(فـردى از افراد بشر بود كه جامه هاى خودرا بررسى مى كرد و بز و گوسپند خود را مى دوشيد و خدمات مربوط به خود را انجام مى داد.)65 پيامبر(ص) مى فرمايد:

(من در راه خدا سخت به بيم افتادم, در حالى كه در آن هيچ كس در بيم نبود. و در راه ديـن خـدا, سـخـت آزار ديـدم و در آن هـنگام هيچ كس آزار نمى ديد.اتفاق مى افـتـاد كـه سـى شـبانه روز بر من مى گذشت و من و بلال آن قدر خوراك نداشتيم كه قـابـل خـوردن و سير شدن كسى باشد, به جز چيز اندكى كه بلال, زير بغل خود پنهان مى كرد.)66 چـنـين زيست كه توانست جهانى را دگرگون كند و قلبها را به تسخير خود در آورد و پـيـام او به جان انسانهاى شيفته بنشيند و دلهاى سخت و بى عاطفه را نرم و لطيف سازد.

نـيـن زيـسـت كـه پـيام او, سخن او, براى طبقه محروم, طبقه ضعيف نگهداشته شده, بـيـنوايان و ستم ديدگان, بردگان, گرسنگان, آوارگان, قابل فهم بود, چون از درد و رنـج و حـرمـان و گرسنگى و آوارگى آنان مى گفت و خود نيز در دردها شريك آنان بـود و هم طبقه با آنان پرورده فقر و رنج و صحرا بود, با اين حال, چنان برن0ده سـخـن مـى گـفـت كه گويى پشت به كوهها ى سربه فلك كشيده دارد و به اقيانوسى از يـلان, دليران و شجاعان و جنگاوران عرب پشت گرم است. افزون به جوهر و گوهر پيام او, كـه سـخـن وحى بود و سخن وحى و پيوند رسول خدا با خدا, اين شجاعت را به او مـى بـخـشـيـد كه در برابر زورمندان تك و تنها بايستند و مردم به او بپيوندند, بـايد اين نكته را در نظر داشت كه خدا, پيامش را به انسانى به نام محمد(ص) فرو فـرسـتـاده كـه در بـيـن مـردم بـگستراند و اين رسالت مهم, اگر ويژگيها و خصال پـيـامـبـر(ص) نبود, به انجام نمى رسيد كه از آن جمله است سادگى, بى پيرايگى و مـردمى بودن زندگى او, تصادفى نيست تا كه به نبوت برانگيخته مى شود, محرومان و بـردگـان بـر گـردش حـلـقـه مـى زنـند. اينان اگر از او در روزگار پيش از بعثت زيباييها, شكوه ها, مردانگيها, همدرديها, همراهيها نديده ب چ ودند و خود او را دقيق نمى شناختند و از طبقه او اطلاع نمى داشتند, دلسوزى او را نـسـبـت به طبقه خود نمى دانستند و ايمان نمى داشتند كه او براى رهايى آنان برخاسته, هيچ گاه به او نمى پيوستند.

از اين روى, پيروان اين رسول عزيز, گرامى و دوست داشتنى اگر بخواهد به پا خيزد و پـيـام او را بـه گـوش مـردمـان بـرساند, بى گمان بايد فرودستان, تهى دستان, سـتـمديدگان, محرومان, زمين گيران, فقيران و بينوايان همراهى نشان دهد و زندگى خود را سطح پايين نگهدارد. بويژه امروز, كه روحانيان حكومت دارند و بزرگان دين در راس هـرم قـدرت قـرار دارنـد, زندگى بسان مردم ساده و معمولى برازنده است و بـرد پـيـام را بسيار بالا مى برد. امروز پيام رسانان سخن وحى, روحانيان, علماى بـزرگ ديـن, بايد زندگى پيامبر اسلام را در اوج قدرت الگوى خويش قرار دهند, اگر در انديشه گسترش اسلام و جاگير شدن نور محمدى(ص) در قلبها هستند.

در اين روزگار, گفت وگوى مفضل با امام صادق(ع) مى تواند براى اهل عمل, دلسوزان انـقـلاب, خواستاران گسترش دين, آنان كه به پيامبر(ص) عشق مى ورزند, ائمه(ع) را الگوى خود مى دانند, آموزنده و درس باشد:

مفضل مى گويد:

(سـالـى در حـج به هنگام طواف خانه خدا, خدمت امام صادق(ع) بودم. در بين طواف, امام نگاهى به من انداخت فرمود: چرا اندوهگينى و چرا رنگت تغيير كرده است؟ گـفـتم فدايت بشوم, بنى عباس و حكومت آنان را مى بينم و اين مال وو اين قدرت و شـكـوت اگـر در دسـت شـما بود, ما هم با شما در آن سهيم بوديم. امام فرمود: اى مـفضل! بـدان اگـر حكومت در دست ما بود, جز سياست شب (اقامه حدود و حراست از حقوق مردم) و سياحت روز (سير كردن و رسيدگى به مشكلات مردم) و خوردن خوراكيهاى خـشك و نامطبوع و پوشيدن جامعه هاى درشت, يعنى همان روش اميرالم,منين(ع) چيزى در كار نبود كه اگر جز اين عمل شود, پاداش آن, آتش دوزخ است.)67 حـال آيـا در واقع امروز ما چنينيم؟ آيا مى توانيم ادعا كنيم پيرو راستين امام صـادق(ع) هـستيم و در دوران حكومت اسلامى به اندك بسنده مى كنيم و شبان و روزان در كـار نشر آيين محمدى(ص) تلاش مى ورزيم؟ اندكى به خود آييم و جامه دنيا را از خـود دور كنيم و وامدار اين و آن نشويم و به زندگى ساده بى منت اكتفا كنيم, تا بتوانيم در برابر باطل بايستيم و از حق دفاع كنيم و زمان را و تاريخ را به سود محرومان و دربندان و موحدان ستمديده, دگرگون سازيم.

امـام خـمـيـنـى, خيلى روشن, با همان زبان پيامبرگونه خود مى گويد: نمى شود با زندگى اشرافى و مصرفى ارزشهاى اسلامى را از گزند روزگار حفظ كرد:

(اگـر مـى خواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيدو خود را بـه ساده زيستن عادت دهيد. مردان بزرگ, پيام رسانان دين, عالمان و روحانيان اگـر زندگى پر زرق و برقى داشته باشند, با طبقه بالاى جامعه رفت و آمد كنند, يا مـاشـينهاى مدل بالا و يا از حد طبقه معمول جامعه بالاتر, سوار شوند و اين سوى و آن سـوى بـروند, پيرامونيان, زن و فرزندان در ناز و نعمت بلولند, نه مى توانند درك درسـتـى از گـرفـتاريها, بيماريها, بى داروييها, بى غذاييها, سوءتغذيه ها, اجـاره نـشـينيها, بيگاريها, بدهكاريها وو داشته باشند و نه تبليغ آنان به اين سـر وضـع و دبـدبـه و كـبكبه, اثرى دارد, بلكه خود به خود وجود چنين افرادى در جامعه سبب بدبينى مردم و انحراف آنان از دين مى شود.) امام خمينى مى گويد:

(ايـن طـبـقـه اى كه مى خواهند مردم را ارشاد كنندو شمايى كه مردم را تحذير از دنـيـا مـى كـنيد, اگر خداى نخواسته , خودتان توجه تان به دنيا باشد و حريص بر دنـيـا, مردم ديگر از شما باور نمى كنند, بلكه انحراف از آنان پيدا مى شود.)68 انسان دردمند, انسان محروم, انسان ستمديده, بايد يك پناهگاهى داشته باشد در آن جـا آرام بگيرد. كجا بهتر از دامن و كوى پيام رسان خالص ناب سخن وحى. وقتى خود درد سـتـم, درد گرسنگى و درد دربه درى, درد شكنجه, درد تازيانه را چشيده باشد, بى گمان بهترين و پرشكوه ترين آرامشگاه براى بينوايان و زجركشيدگان خواهد بود.

در ايـن مقام و جايگاه است كه سخن او, كه همان سخن خداست, در سويداى قلب انسان محروم جاى مى گيرد و او را عليه هر چه تباهى است, بر مى آشوباند.

انـبـيـا, بـا اشـراف نشست و برخاست و رفت و آمد نمى كردند و سپس به ميان مردم بـيـايـند از پيام خدا سخن بگويند و از ستم, انباشت ثروتهاى نامشروع, زيانها و تـبـاهـى آفرينيها, رباخوارى, آفت و زيان بى درديها, پرخوريها, عشرت طلبيها وو داد سـخـن دهـنـد كـه ايـن بـه سـخـره گرفتن پيام خداست و پناه بر خدا از ساحت پيامبران عظيم الشان به دور.

امـام, ايـن گـونه حركتها را براى پيام رسانان دين و روحانيان بزرگ ترين آفت و خطر مى داند و از آن فروتنانه پرهيز مى دهد:

(مـن مـتـواضـعـانه و به عنوان يك پدر پير, از فرزندان و عزيزان روحانى خود مى خـواهـم كـه در زمـانى كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره يك كـشـور بـزرگ و تـبليغ رسالت انبياء را به آنان محول فرموده است, از زى روحانى خـود خـارج نـشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شان روحانيت و اعـتـبار نظام جمهورى اسلامى ايران است, پرهيز كنيد و برحذر باشيد كه هيچ آفت و خـطرى براى روحانيت و براى دنيا و آخرت آنان, بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست.)69 ح. اخلاص: ناب كردن عمل از هر آمـيختگى, چه رضا و خشنودى خود و چه خشنودى آفريدها, اخلاص است:

(الاخلاص تصفيه العمل من كل شوب.) هـنـگـامـى كه پيام رسان دين به اين پايگاه از اخلاص رسيد و توانست در حركت, در تـكـاپـو, در بـيـان پـيـام حق, در عبادتها, در خدمتگزارى به خلق خدا, در موضع گـيريها, در نفى و اثباتها, در اقبال و ادبارها وو تنها و تنها به خدا بينديشد و بـس, سـخـن او, پـيام او, در سويداى دلها, در ژرفاى قلبها, اثر خواهد گذارد, اثرى ماندگار و جاودان.

رسـانـدن و ابلاغ پيام دين, به تبليغات انتخاباتى, معرفى كالا و اجناس و تبليغات رايـج در جـهـان, چـه مـسلكها و مرامها و چه براى اجناس و كالاها, فرقهاى اساسى دارد كـه از جـمـله مهم ترين آنها, نيت پيام رسان است كه در تبليغ دين بايد صد درصـد نـاب بـاشـد و بـى آمـيـغ و به دور از تيرگيها, تا اثر بگذارد و دگرگونى بيافريند.

در اخـلاص عـمـل اسـت كه نيروهاى غيبى به مدد مى آيند, دروازه هاى قلبها به روى پـيـام ديـن گشوده مى شود و دلها در برابر پيام و سخن حق نرم گردند و توده هاى مردم با پيام رسان همنوا مى شوند و به سوى او كشيده مى شدند.

مـبـلغ ناب و خالص و خدا انديش و معاد باور و آن كه همه چيز خود را خالصانه به پـيـشـگاه دوست هديه كرده, در هدايت و اصلاح مردمان, مصالح گروهى و جناحى را در نـظـر نـمـى گيرد, آنچه را امروز وظيفه دارد بگويد مى گويد, اگر چه با مصالح و منافع جناحى كه وابسته به آن است, ناسازگار باشد.

پيام رسان دين, خالصانه گام در عرصه ها مى گذارد كه اين ويژگى والا سرمايه اوست و بدون اين سرمايه در اين بازار و در اين تجارت, شكست خواهد خورد.

پيام رسان دين, بدون اخلاص و عمل خالصانه و حركت خالصانه و سخن و پيام خالصانه, به هيچ روى نمى تواند در دل و جان انسانها پايگاه دين را بنا كند.

امـام, در سخن و عمل, در گفتار و رفتار, هميشه و همه گاه از سكوى اخلاص پريد كه تـوانـسـت بـه ضهمه بال و پر پرواز را هديه كند, تا از زمين بركنده شوند و عرشى شوند.

(بـا اسم خدا حركت كنيد و با اسم خدا هدايت كنيد و با اسم خدا ترويج كنيد و با اسم خدا انحرافات را مستقيم كنيد.)70

1. سوره (توبه), آيه 122.

2. (مبانى تبليغ), حسن زورق/44, سروش.

3. (جايگاه تبليغات در جهان امروز), احمد رزاقى/7, سازمان تبليغات.

4. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاى امام خمينى, ج21/113, وزارت ارشاد اسلامى.

5. (نهج البلاغه), صبحى صالح, خطبه 116, دارالهجره, ايران.

6. (غرر الحكم) آمدى, ج6/2845, حكمت 1001, دانشگاه تهران.

7. (وسائل الشيعه), شيخ حر عاملى, ج6/30, داراحياء التراث العربى, بيروت.

8. (صحيفه نور), ج21/191.

9. همان, ج17/157.

10. همان.

11. (چگونگى گسترش اسلام), توماس آرنولد, حبيب الله آشورى, ج1/47, سلمان.

12. (صحيفه نور), ج16/149.

13. همان, ج15/245.

14. همان, ج21/100.

15. (بحارالانوار,), علامه مجلسى, ج19/168, م,سسه الوفا, بيروت.

16. برگرفته از سخنان امام خمينى در تاريخ 21/3/1358.

17. (صحيفه نور), ج11/66.

18. تاريخ 17/4/1358.

19. تاريخ 31/5/1361.

20. تاريخ 26/8/1360.

21. سوره (كهف), آيه 114.

22. (صحيفه نور), ج5/203.

23. (نهج البلاغه), صبحى صالح/479, حكمت 70.

24.(صحيفه نور), ج1/122.

25. روزنامه (كيهان), 6/12/1367.

26. (درجستجوى كلام امام), دفتر هشتم/19, اميركبير.

27. تاريخ 22/5/1357.

28. تاريخ 15/12/1357.

29. (صحيفه نور), ج10/29.

30. همان, ج17/62.

31. (غرر الحكم), ج2/578.

32. (روشـهاى تبليغ و سخنرانى), احمد صادقى اردستانى/251. دفتر تبليغات اسلامى, قم.

33. (صحيفه نور), ج15/248.

34. روزنامه (رسالت), 11/5/1366.

35. (در جستجوى كلام امام), دفتر ششم/36.

36. (صحيفه سجاديه), دعاى 20/200.

37. (صحيفه نور), ج18/79.

38. (تحف العقول), ابن شعبه حرانى/261, م,سسه اعلمى, بيروت.

39. (صحيفه نور), ج12/67.

40. (سفينه البحار), محدث قمى, ج1/464.

41. سوره (ابراهيم), آيه 14.

42. (ولايت فقيه), امام خمينى/181.

43. مجله (نور علم), شماره ;47/95 شماره 12/69.

44. (صحيفه نور), ج18/99.

45. (سير اعلام النبلاء), ذهبى ج4/73, دار الفكر, بيروت.

46. (صحيفه نور), ج18/79.

47. (در جستجوى كلام امام), دفتر دهم/44.

48. (صحيفه نور), ج18/99.

49. همان, ج18/100.

50. همان, ج14/40.

51. همان, ج14/40.

52. همان, ج11/215.

53. همان ج13/262.

43. سوره (اعلى), آيه 14.

55. (صحيفه نور), ج15/205.

56. (كشف الاسرار), امام خمينى/206.

57. (مكارم الاخلاق), حسن بن فضل طبرسى/545, منشورات اعلمى.

58. (اصول كافى), ج1/56, دار صعب دار التعارف.

59. (نهج البلاغه), صبحى صالح, خطبه175.

60. (الحياه), حكيمى, ج1/113, دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

61. (صحيفه نور), ج7/186 62. (جهاد اكبر), امام خمينى, همراه حكومت اسلامى/ 210.

63. (كـوثـر), پيامها و رهنمودهاى امام خمينى, ج1/216, م,سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

64. (شمائل الـنـبـى), ابوعيسى محمد بن عيسى ترمذى, ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى/189 ـ 190, نشر نى, تهران.

65. همان/192.

66. همان /209.

67. (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج52/239.

68. (جهاد اكبر), امام خمينى/34.

69. (صحيفه نور), ج20/12.

70. همان. ج7/223.

/ 49