نگرانىهاى امام درباره حوزه - امام خمینی آیه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی آیه جمال و جلال - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرانىهاى امام درباره حوزه

سيد عباس رضوى نهادها هر چند بزرگ و با ارزش باشند آفتها و خطرها يشان بيش تر و در هم كوبنده تـر اسـت. امـانـتـهـا و رسـالتها نيز اين چنين هستند به ميزان بزرگى, والايى و ارجـمـنـدى و گـرانبهايى كه دارند, مواظبت فزون ترى را خواستارند و نگهبانان و رسالت بانان هشيارتر و زيرك ترى نياز دارند.

حـوزه از كـانـونهاى پرارزش و والاه جاه اسلام است و جايگاهى بس در اوج و پرفراز دارد; بـا رسـالـتـى بـزرگ, بـسـان رسـالت پيامبران, داراى پيشينه اى شايسته و درخـشـان. روشـن است آفت زدگى و رنجور شدن اين كانون مقدس, اسلام و مسلمانان را با خطر رو به رو و سستى آن به ناتوانى امت اسلامى مى انجامد.

به گواه تاريخ, هر جا اين نهاد به درماندگى و كاستى دچار گشته و نيروهاى آن در انـجـام رسـالت خويش كوتاهى كرده يا آن گونه كه بايد و شايد, تلاش نورزيده اند, اسلام با مشكل روبه رو شده است.

امـام خـمـيـنـى, چـونـان نگهبانى تيزبين و دورنگر بر بلنداى حوزه به ديده ورى ايـسـتاده بود و با نگاهى نافذ به گذشته و اينده, خطرها و دردهايى كه سلامت اين مـركـز را تـهـديـد مى كند, شناسايى و پيشاپيش اعلان كرد. هشدار داد: آسيب ديدن بـنـيـان حوزه, نه تنها نابودى روحانيت را در پى دارد كه پيامد بازتاب آن اسلام وجـامعه را نيز به بحران مى كشاند, مردم روحانيت را نگهبان دين مى شمرند, آنچه مـردم را به دنبال حوزه به حركت درآورده, ميراث هزارساله علما بوده كه هر كدام قـطره اى بر آن افزوده و اين ذخيره بزرگ پديد آمده است. راهيابى و رسوخ آفت به بـدنـه حـوزه هـا خسارتى است هول انگيز و بر باد دهنده دستاوردهاى پيشين و نيز مـكـتـبى كه حوزه به دفاع از آن رسالت دارد اگر مردم درباورهاى خود سست شدند و بار بر زمين نهادند, دين از حركت و بالندگى باز مى ماند.

ايـن نـوشـتـار, مـرورى دارد بر نگرانيهاى امام , درباره مسائل ارزشى, آموزشى, اجتماعى و تشكيلاتى حوزه و روشهايى كه براى جلوگيرى از خطر به كار بسته است.

1. نگرانيهاى امام از كم رنگ شدن ارزشها

الف. تجمل گرايى: افزون طلبى و پافرانهادن عالمان و روحانيان, از آنچه براى يك زندگى ميانه ضرورت دارد, از دل نگرانيهاى مهم امام به شمار مى رود.

در نـگـاه آن پـير پارسايان, درخت آگاهى, آن گاه ميوه مى دهد كه با كردار همدم بـوده و جـويـنـده دانـش به صفات نيكو آراسته باشد و تجمل گرايى و شيفته دنياى دون, بـه درخـت آگـاهـى آفـت مـى زنـد و اين چراغ پرتوافشان و راهياب, از پرتو افشانى و راهيابى باز مى دارد و ويرانگريهايى را در پى دارد:

1. تباهى معنويت: معنويت كه هدف و جانمايه اصلى اين نهادست, در لجن زار شيفتگى بـه زخـارف دنـيـا تباه مى گردد. خود جويى به جاى خدا خواهى مى نشيند و نيرو و تـوانى كه بايستى در يارى دين خدا به كار رود در خدمت خودخواهيها به كار گرفته مى شوند.

2 . پـژمـرده شدن نهال دانش: دانش پژوهش در پرتو ساده زيستى و به دور ماندن از تـجمل گرايى و حركتهاى تبذيرى و اسراف گرايانه, به كمال مى نشيند و راه پيشرفت را مـى پـويـد. آن كـه هـمه فكر و انديشه اش براى رفاه بيش تر به كار گرفته مى شـود, مـزه دانـش را نـمى چشد و پرنده فكرش در راه كشف دقايق علوم به پرواز در نمى آيد.

امام تاكيد دارد: كسانى كه سر منشا كارهاى بزرگ شدند و در ميدان فقه و فلسفه و اجـتـمـاع پـيـشـتـاز بودند, ساده زندگى مى كردند و در خانه هاى كوچك و تهى از امـكـانـات مـعـمولى, كتابهاى پرارزش نوشتند و شاگردان بنام تربيت كردند. صاحب جـواهـر و شـيخ انصارى زندگى ساده و بى پيرايه داشتند و شيخ عبدالكريم حائرى و شـيـخ ابوالقاسم قمى و شيخ مهدى و ميرزا محمد تقى برقعى و ميرزا محمد ارباب كه آن همه بركتها به دستشان جارى شد, ساده زندگى مى كردند.1 (تـمـام مـصنفين از اين كوخ نشينان بودندو آن اشخاصى كه اين فقه را به اين غنا رسـانـدنـد و آن اشخاصى كه اين فلسفه را به اين غنا رساندند, كاخ نشين نبودند, كـوخ نـشـيـن بـودند. شيخ طوسى كه مبدا اين امور و ارزنده ترين اشخاص در جامعه تـشـيـع بـوده اسـت, يك كاخ نشين نبوده استو در قشر مرفه نمى شود يك همچو كارى انـجـام بگيردو صاحب جواهر كه يك همچو كتابى نوشته استو كاخ نشين نبودهو از يك آدمـى كـه عـلاقـه بـه شكم و شهوات و مال و منال و جاه و امثال اينها دارد, اين كارها بر نمى آيد.)2 امـام در گـامـى فراتر, به دست اندركاران حوزه هشدار مى دهد: بيش از اين كه در انـديـشـه تـشكيلات ظاهرى و زياد كردن ساختمان باشند, تلاش ورزند ساختار درونى و مـعـنوى ساكنان آن را دگرگون سازند و سطح آگاهيها و ارزش پذيريها را بالا برند.

يادآور مى شود: در گذشته, مراكز بزرگ علمى و با بركت با كم ترين امكانات رفاهى و دم و دسـتـگـاه بيشترين بازده را داشتند و اكنون نيز, زنده داشتن سيرت نيكوى آنـان دور از دسترس نيست. امام از گسترش بخش ادارى حوزه و همانند شدن اين نهاد بـا ديـگر سازمانها و اداره هاى دولتى, نگران بود و هشدار مى داد: اگر به همپا و همراستاى آن طلاب در ميدان علم و اخلاق رشد نكنند و شكوفا نشوند, خطرآفرين است و حقيقت فداى ظواهر و پوسته خواهد شد:

(مـسـاله ديگر, مساله تشريفات حوزه هاى روحانيت است كه دارد زياد مى شود. وقتى تـشـريـفـات زيـاد شـد, مـحـتوا كنار مى رود. وقتى ساختمانها و ماشينها و دم و دسـتـگـاهـهـا زيـاد شـد, موجب مى شود بنيه فقهى اسلام صدمه ببيند; يعنى با اين بـسـاطـهـا نـمـى شد شيخ مرتضى و صاحب جواهر تحويل جامعه داد. اين موجب نگرانى است.)3 امام, در پيامى به مدرسان حوزه قم, هشدار مى دهد: مبادا توجه به گسترش بناها و ابـزار دسـت و پـاگير ادارى آنان را از مساله اصلى; يعنى فقاهت باز دارد. رواج فـرهـنـگ عـافـيـت طلبى در نسلهاى بعدى اثر بد مى گذارد و ميراث پيشينيان صالح فراموش مى گردد و خداى نكرده بر سر حوزه آن خواهد آمد كه نگرانيم.4 3. بـه خدمت ستمكاران در آمدن: دنياطلبى در فكر و انديشه عالم شيفته دنيا رخنه مـى كـنـد و زبان و كردارش را به خدمت مى گيرد. چنين كسى ياراى آن ندارد كه از سـتـمـديـدگـان و محرومان, اين ياوران بى شائبه اسلام و انقلاب, دفاع كند و براى احـقـاق بـهره پايمال شده آنان با يغماگران بستيزد. دردناك تر, دنياجويى زمينه سـازش با ستمگران را پديد مى آورد. دنياخواه, هماره در پى خواسته هاى خود است.

مـتـرفـان از ايـن نـقطعه ضعف در او رخنه مى كنند و وى را نردبان قرار مى دهند براى رسيدن به هدفهاى ناپسند خود تـوجـه بـه اين آفتها بود كه علماى بزرگ, خودرا از دايره نفوذ سرمايه داران بى درد و خـوانين و زورداران و زورمندان دور نگاه مى داشتند و همواره در رويارويى جـبـهـه فـقر و غنا, در اردوگاه پابرهنگان و ستمديدگان جاى داشته و زبانشان در خدمت حقيقت بود.5 4. بـه بيراهه كشيده شدن مردم: دنيا طلبى عالمان دين و روحانيان به مردم سرايت مـى كـنـد و بر شتاب ارزش گريزى جامعه مى افزايد. رفتار و گفتار عالمان, بويژه مـانند امامان جمعه و جماعت, قاضيان دادرسان, كه مس,وليت عمومى دارند و در زير نـگـاه مـردمـنـد, در فـرهـنگ عمومى جامعه اثر مى گذارد اگر راهنماى كاروان به كژراهه افتاد قافله ره بيراهه مى گيرد.

اگـر اين افراد, حتى در استفاده از مباح و لذتهاى مشروع زندگى زياده روى كنند, ديـگـران از مـرز گناه و خط قرمز نيز, در مى گذرند, چه برسد كه خداى ناخواسته, دست به حرام ببرند و چراغ دنياى خود را با پول بيت المال روشن نگهدارند!6 5. گـريـز از مـبارزه و مقاومت: از مهم ترين خطرهاى دنيازدگى روحانيت, گريز از مـبـارزه و مـقـاومـت است. روحانى و عالم دين وقتى دنيا را هم خود قراردهد, هم ديـگـرى نـدارد و تـوان مبارزه و ايستادگى در برابر دشمن نخواهد داشت و در اصل گـرد چـنـين مسائلى نمى گردد و حاضر نيست دنياى خود را به خطر بيندازد. در طول روزگـاران آنـچه مردم را در كنار حوزه نگهداشته و به مبارزه و مقاومت واداشته, زهـد و وارستگى علما و شكيبايى آنان در برابر سختيهاى زندگى و نتيجه و دستاورد مـبـارك آن, ايـستادگى در برابر دشمنان دين بوده است. مردم وقتى بنگرند رهبران روحـانـيـشـان در پـى دنيايند و خود و يا نزديكان از زرق و برق زندگى رويگردان نـيـسـتـنـد و آرمـانها در نزد آنان برانگيزانده نيست, در آرمانها به ترديد مى افـتـند و در رفتارشان بازنگرى مى كنند و از ايثار و فداكارى, سرباز مى زنند و اسلام و انقلاب اسلامى بى پشتوانه مى ماند.

امام زى طلبگى عالمان دين و بى آلايشى, بسان مردم روزگار گذراندن و همراهى آنان بـا تـوده هـاى فـروتـر را مـهم ترين رمز توفيق و حمايت مردم از عالمان دين بر شـمـرده و جـدا شـدن از شـان روحـانيت و فاصله گرفتن از طبقات متوسط و محروم و همراهى و دمسازى با مترفان و سرمايه داران را دليل جدايى مردم مى داند:

(و از اهم مسائلى كه بايد تذكر بدهمو و هميشه نگران آن هستم كه مبادا مردمى كه هـمـه چيزشان را فدا كردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند به واسطه اعـمال ما, از ما نگران بشوند; زيرا آن چيزى كه مردم از ما توقع داشته و دارند و بـه واسـطـه آن دنبال ما و شما آمده اندو كيفيت زندگى اهل علم است. اگر خداى نـخـواسته مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير دادند, عمارت درست كردند و رفـت و آمـدهـايشان مناسب شان روحانيت نيست و آن چيزى كه نسبت به روحانيت در دلـشـان بـوده اسـت, از دسـت بدهند. از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان.)7 صـحـنـه هايى از دلنگرانيهاى امام, اينك در پيش روى ماست. در برابر توده طلاب و روحـانـيون كه با قناعت و مناعت زندگى مى كنند, گروهى اندك راه خود را از حوزه جـدا كرده و به جاى مسابقه در ارزشها با افزون طلبان همراهى و همسفره شده اندو در پى چيزهايى هستند كه دنيا طلبان و مترفان بى درد در پى آنند. متاسفانه شيوه نـاپـسـند اين گروه اندك كه در مواردى بر سر خوان بيت المال و سهم سادات و سهم امـام نـشـسـتـه و هـرگـونـه دخـل و تصرف شخصى را در آن روا مى شمرند, علاوه بر ويـرانـگرى فرهنگ قناعت وو سبب مى شود توده ها و طبقات كم بضاعتى كه با دسترنج انـدك روزگـار را بـه سختى مى گذرانند و درد جانكاه زندگى زانوان آن را خمانده نـسبت به حوزه نگران شوند و خداى ناخواسته در پيمودن راه تعالى سست شوند و نيز مـتـرفـان بـا دسـتاويز قرار دادن كار اين گروه, خود را در استفاده نامشروع از ثـروتـهـاى مـلـى و امـوال دولتى و منابع زيرزمينى و هرگونه دست اندازى به بيت الـمـال, مجاز بدانند. وجود همين گروه اندك و زياده خواه و همه جا حاضر و فرصت طـلـب و نان به نرخ روز خور, سبب مى شود, بيش تر عالمان دين و روحانيان آگاه و به دور از زخارف دنيا, نتوانند در امر به معروف و ن هـى از مـنـكـر نـقـش بـايـسته را داشته باشند و خيرخواهيها و نصيحتها و پند و انـدرزهـاى آنان اثر چندانى نداشته باشد. فرعونها و قارونها در جامعه رشد كنند و در كـنـار زنـدگـى سرد و فقيرانه توده مردم, كه پشتيبان اسلام و انقلاب هستند, سـرمـايـه داران و شادخواران و كاخ نشينان ميدان يابند و جولان بدهند و در كنار حـقوق از ميان رفته ميليونها انسان, ثروتهاى بادآورده سربرآورد و اين آغازرجعت جاهلى است و بس خطرناك.

2 . اخـتـلاف: از ديـگـر نـگـرانـيهاى امام, كه ريشه در كمرنگ شدن ارزشها دارد, نـاسازگارى علما با يكديگر است. نقد و نظر و تضارب آراء, رمز شكوفايى دانش دين اسـت. در سايه بحثهاى طلبگى و دوستانه حقيقت رخ نموده و مشكلات و بدگمانيها رخت بـر مـى بـنـدد. امـام از ايـن نگران بود كه گوناگونى سليقه ها از مرز حق طلبى بـگـذرد و جدايى نظرها به كينه و كدورت بدل شود. دوستان ديروز, دشمنان امروز و فـردا گـردند و به جاى همكارى در پيشبرد هدفها و آرمانها نيروها براى از ميدان به در كردن رقيب به كار افتند.

اخـتلاف و گوناگونى ديدگاههاى عالمان و روحانيان, در وراى مسائل علمى و فنى, در درون مـدرسـه و مـدرس و مـحافل علمى نمى ماند و گام به بيرون مى نهد بگومگوهاى سـيـاسى و دسته بنديها و گروه گراييها, به ديگر گروههاى جامعه سريان مى يابد و جـامـعـه به دسته هاى گوناگون تقسيم مى شود و بسان گذشته كوچه و بازار جولانگاه جـنـگـهـاى حـيـدرى و نـعمتى مى گردد و شعله هاى سركش اين اختلافها و كشاكشها و درگـيـريـها, خرمن اسلام و انقلاب را در خود مى گيرند و خداى ناخواسته به تلى از خاكستر دگرشان مى كند:

(مـطلب ديگر كه باز انسان را مى ترساند, كه خداى نخواسته, مبادا, اين انقلاب به واسطه اين مطلب صدمه ببيند, اين است كه بين آقايان بلاد اختلاف باشدو اگر در صنف كـامـيـونـدارانو اگر اختلافيو وارد شود به صنف ديگر سرايت نمى كندو اما اگر در سنخ ماو اختلاف پيدا شود اين اختلاف به بازار هم كشيده مى شودو.)9 امـام, كـه هـيـچ گـاه در طـول دوران طـولانى مبارزه از دشمنان خارجى, آمريكا و كـارگزاران و ايادى آن نهراسيد, ولى بارها بيمناكى خود را از اختلافهاى خانگى و ريـشـه دار شـدن آنـهـا اعـلام كرد. بله, آن عزيز به خوبى دريافته بود: علما كه رهـبران جامعه اند و مى بايست منادى وحدت و اتحاد باشند, به جاى همدلى و تفاهم هـمـديگر را بكوبند و سبب شوند عزت و حرمتها شكسته شود و مشتهاى آهنين از توان بيفتند, دشمنان ميدان دار خواهند شد و ملت و امت اسلامى را يك به يك و جدايى از يكديگر و در جلوى چشم هم نابود خواهد كرد.

امـام بـه تـجربه دريافته بود و تاريخ هم آن را گواهى مى دهد: در روزگارانى كه عـلـمـاء بـا هم همداستان بودند و دستان و بازوانشان با يكديگر گره خورده بود, دشـمـن نـتـوانـسته بود در اردوگاه اسلام نفوذ بكند, ولى آن جا كه همدلى و وفاق ديـنـى جـاى خود را به سردى و بى مهرى داده بود, در باروى مسلمانان رخنه ايجاد شـد, بـدخـواهان به درون قلعه اسلام پا نهادند و امت اسلامى را با نيروى خودى به هـزيـمت واداشتند. ميرزاى شيرازى, چون در مبارزه با استعمار پشتيبانى همه حوزه ها را در كنار خود داشت و علماى ايران و عراق از فتواى تحريم تنباكو, جانبدارى كـردنـد و فـتـواى او را حـكم خدا شمردند, حوزه در مبارزه با سلطه اجانب پيروز آمـد, ولـى در مـشروطه, اختلاف درونى از عواملى بود كه قدرت و يكپارچكى حوزه را از مـيان برد و نيروهاى كارآمد به جاى مبارزه با بيگانگان و همدلى براى پيشبرد نـهـضـت, در بـرابـر يـكـديگر به صف آرايى ايستادند. بازار كافرخوانيها و فاسق خـوانـيها رونق گرفت و مدارس و محافل مذهبى و بيوت شمارى از مراجع در جانبدارى و يا مخالفت مشروطه, در برابر يكديگر به مخالفت برخاستند:

(تـاريـخ يـك درس عـبرت است براى ما, شما وقتى كه تاريخ مشروطيت را بخوانيد مى بـيـنـيد كه در مشروطه بعد از اين كه ابتداء پيش رفت, دستهايى آمد و تمام مردم ايـران را به دو طبقه تقسيم بندى كرد. نه ايران تنها, از روحانيون بزرگ نجف يك دسـتـه طرفدار مشروطيت يك دسته دشمن مشروطيت. علماى خود ايران, يك دسته طرفدار مـشـروطـه يـك دسـتـه دشمن مشروطهو به آن جا رساندند كه آنهايى كه مشروطه خواه بودند, به دست يك عده[ ديگر] كوبيده شدندو)10 زمـيـنه هاى اختلاف: امام, نه تنها از اختلاف احساس نگرانى مى كرد كه با ريشه يا بـى ژرف و روانـكاوى انسانها و بررسى شرايط تاريخى و اجتماع, ريشه هاى اختلاف و زمـيـنه هاى شكل گيرى و بروز آن را به مردم نشان مى داد و نگرانى خود را از آن ابراز مى داشت.

از جمله: آن معلم اخلاق, هواى نفس را از انگيزه هاى اصلى پيدايش ناسازواريها مى شـمـرد. و خطربزرگ و ويرانگر و تباهى آفرين و زندگى برباد ده مى دانست كه آدمى به جاى پيروى از دستور خداوند, سر در پى هوس نهد و براى به كرسى نشاندن خواسته هاى دل, به نزاع برخيزد.

او, بـارهـا از انبياء, مثال مى زد و خودساختگى آنان و فرمان پذيرى و فرمانبرى آنـان از خـداوند و عمل به تكليف را رمز همدلى و همراهى آنان مى شمرد. در نگاه ايـشـان, چون پيامبران همدل بودند, اگر همه آنان در يك جا گرد مى آمدند تفاوتى در ميانشان پديد نمى آمد.11 انگيزنده ديگر اختلاف, ترفندها و دسيسه هاى دشمن است. دشمن با شناسايى نقطه هاى تـاريـك و پـرابهام در ماجراها قدم مى نهد و با پخش شايعه توسط خناسان و عوامل فـتـنـه گر, بزرگ نشان دادن اختلافهاى كوچك, اصلى كردن مسائل فرعى و كم اهميت و دور كـردن ديـدگـاهـها از يكديگر, افراد و جريانها را دورا دور نسبت به يكديگر بدبين مى سازد و زمينه تفاهم و همكارى را از ميان مى برد.

امـام, از آغـاز نهضت با پيگيرى حركتهاى سياسى نقطه هايى كه دشمن از آن به سود خـود استفاده مى كرد, به ياران نشان مى داد و از علماء مى خواست: با روشن بينى بـيـش تر در خاموش كردن غائله ها بكوشند. ماجراى اختلاف بر سر كتاب شهيد جاويد, ماجراى كشتن آيت الله شمس آبادى, اختلاف بر سر سخنرانيها و كتابهاى دكتر شريعتى وو از مـسـائـلى بود كه امام دست دشمنان اسلام و حوزه را در پشت ماجرا به روشنى مى ديد.

سـاواك و عـوامـل امـريـكـا بـراى مـشغول كردن نيروهاى جوان حوزوى و سخنوران و نـويـسـنـدگـان به مسائل فرعى و بازداشتن آنان از همكارى براى مبارزه با شاه و آمـريـكـا, بدان دامن مى زدند و بهترين روزهاى تبليغى, مانند: ماه محرم, صفر و رمـضـان كـه زمـينه مساعدى براى بيدار كردن مردم و هدايت آنان بود, صرف بگومگو درباره مسائل فرعى مى شد:

(دسـتهايى توطئه مى كنند كه اين قشرهايى كه با هم انسجام پيدا كرده بودند, حلش كـنند. از سابق اين طور بود كه قبل از ماه رمضان و قبل از ماه محرم, كه وقت يك نـتـايج اسلامى بودو يك وقت مى بينيد درست شد شهيد جاويدو همه حرفها شهيد جاويد بـودو مى ديدند كه اگر اين قوه ما با هم باشندو توجه بكنند به آن كه گرفتارشان كـرده شهيد جاويد را پيش مى آوردند. ما هم غفلت كرديم از مسائل روز و از مسائل سـيـاسـى, هـمـه به جان هم مى افتاديمو بعد كه تمام شدو آقاى شمس آبادى را پيش كـشيدندو بعد اين هم يك خرده اى كم شد, شريعتى را پيش كشيدند. هى دامن بزن, از ايـن طـرف تـكـفـيـر, از آن طـرف تـمـجـيدو هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتيجه بردندو.)12 در هـمان روزها, تفاوت ديدگاههاى فكرى شمارى از بزرگان حوزه درباره انقلاب, سبب پـيدايش پرخاش و مجادله در بدنه حوزه گرديد. شمارى از طلاب جوان و كم تجربه, به بـهـانـه انـقـلابى نبودن شمارى از افراد, بدانان اهانت مى كردند. اين رفتارهاى نـابـجا و به دور از خرد و اخلاق اسلامى, افزون بر شكسته شدن مرزها و حرمت افراد آبرومند, به اختلافهاى درون حوزوى دامن مى زد و آينده نهضت را از درون تهديد مى كـرد. امـام, از اين جريان انحرافى احساس خطركرد و به حوزويان هشدار داد: رواج شـايـعـه ها و سخنان ناروا درباره افراد, از سوى دشمن و استعمار, به هدف بر هم زدن اتحاد حوزه, صورت مى گيرد.13 يـگـانـگـى و وفـاق روحـانـيـت و ديگر گروهها, انقلاب را پيروز كرد و توطئه هاى بـيـگـانـگـان, نـافرجام مانده با اين حال, دشمن بيكار ننشست. تفاوتهاى فكرى و اخـتلاف سليقه روحانيون از يك سو و ناپارساييها از ديگر سو,روزنه هايى بودند كه بـدخـواهـان از آن وارد مـيـدان شـدند و كوشش كردند ميان حوزه و دانشگاه, فتنه ايجاد كنند.

عـوامـل بـيـگـانه براى بر هم زدن وحدت مراجع, كه قدرتى بزرگ براى پيشبرد اسلام بـودنـد, نـقـشه ها كشيدند, ,آنان با نزديك شدن به نزديكان و پيرامون شمارى از مـراجـع و بـه مـوضـع واداشتن آنان در برابر امام و نهضت در قم, جريانهاى تلخى آفريدند.14 در ديـگر شهرستانها نيز, خط ايجاد اختلاف ميان علماى شهرستانها توسط دشمن دنبال مى شد.

آنـان بـا سـوء اسـتـفاده از احساسات پاك جوانان, آنان را بر مى انگيختند عليه امـامان جمعه و روحانيان بنام,حركتهاى ناپسندى را سازمان دهند و با رودرو قرار دادن عـلـما, پايگاه آنان را در بين مردم سست كرده و امام را از بازوان تواناى خـود مـحروم سازند. امام خط توطئه را نشان داد و اهانت و بى اعتنايى به علما و عمر پيمودگان حوزه را, از شگردهاى دشمن براى مقابله با اسلام شمرد:

(و يـك جـريـانـى در كـار اسـت كه مى خواهند با اين جريان ايجاد اختلاف بين ملت بـكـنـنـدو.بـعـد از آن كـه از ايـن راههاى مختلف اينها مايوس شدندو دوباره يك جـريـانيو كه با آن جريان مى خواهند ايجاد اختلاف بكنند, به چشم مى خوردو.به من كـرارا اطلاع دادند كه بعضى از جوانها و بعضى از بى خبرها, يا اشخاصى كه با طرح وارد شـدند و آنها را اغفال كرده اند, به بعضى مراجع بزرگ اسلام اهانت مى كنند.

يـك جـريانى در كار است كه نسبت به علماى بلاد, نسبت به اهل علم, نسبت به علماى جماعات اهانت بكنند. )15 اخـتـلاف جناحهاى اصلى روحانيت در صحنه, كه آن روز به روحانيت سنتى و پويا شهره بـودند و بر سر برخى مسائل قضايى و اقتصادى, از جمله حدود اختيار دولت در امور اقـتـصـادى, ديـدگاههاى يكديگر را نقد مى كردند, مايه نگرانى امام بود; چرا كه ايـن كـشـمكش ها جامعه را به دنبال خود مى كشيد, افكار رزمندگان را پراكنده مى سـاخـت و جـبـهـه هاى نبرد را تحت تاثير قرار مى داد و دشمن با استفاده از اين فرصت آسيبهايى به ما وارد مى كرد.

امام,هشدار داد:اختلاف شكننده است و راه را بر رخنه بد خواهان هموار مى كند. به نـظـر ايـشان, در آن روزهاى حساس كه دشمن از هر سوى يورش مى آورد, مرزها ناامن بـود, در داخـل خـون آشـامـان از ديـن روى گردانده به خون آشامى مشغول بودند و آمـريكاى زخم خورده هميشه و همه آن در فكر براندازى بود. رواج بگو مگوهاى سران نـظـام در حـوزه و مجلس و كشاندن بحثهاى مدرسه به درون جامعه و نفى و تكفيرها, نـه كار نيروهاى خودى, كه اين دست اهريمن بود كه با اين كار نظام اسلامى را هدف گـرفته بود و انتظار داشت نيروها به دست خود خود را قلع و قمع كنند, راحت ترين و كـم هـزينه ترين راه براى جهانخواران .آن گاه, دشمن پيروز مندانه وارد شود و عنوان مصلح و آرام كننده فضاى ناآرام, كاخ آرزوهاى خود را بنا كند.

امام از اين وضع بسيار نگران بود و از اين كه مباد نظام كه با خون شهيدان قوام گـرفـتـه و شاخه هاى آن در هر سو گسترش يافته و كعبه اميدى شده براى محرومان و مـسـتـضعفان .ضربه بخورد و غمين از اين كه اگر چنين شود, اسلام تا مدتها نخواهد توانست به ميدان باز گردد:

(و راسـتـى شـكست هر جناحى از علما و طلاب انقلابى و روحانيون و روحانيت مبارز و جـامـعه مدرسين, پيروزى چه جناحى و چه جريانى را تضمين مى كند. جناحى كه پيروز شـود, يقين جناح روحانيت نيست . و اگر آن جناح, چه الزاما به روحانيت رو آورد, راسـتـى, بـه سـراغ كدام قشر و تفكر از روحانيت مى رود و.وقتى نيروهاى مومن به انـقـلاب به اسم فقه سنتى و فقه پويا به مرز جبهه بندى برسند, آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان نخواهد بود؟)16 نگاهى دوباره به غائله تيرماه 78 تهران پيش بينيهاى امام را آشكار مى سازد. به راسـتـى چـه چيزى دشمنان داخلى و خارجى اسلام را اميدوار كرد, چنين جسارتى عليه نـظـام بكنند و اين فتنه را سازمان دهند و عوامل تبليغاتى و اطلاعاتى خود را در سـطـح گـسـتـرده وارد ماجرا سازند.آيا اين اميد جز از خالى بودن صحنه, به خاطر رويـارويـى نـيـروهـاى اصـيـل انـقـلاب بود؟ آيا فتنه جز از اختلافهاى و حركتهاى غـيـرمـنـطـقى و نابخردانه و اظهار نظرهاى كودكانه و مطالعه نشده از چيز ديگرى مـايه مى گرفت و آيا اين حركت شيطانى, جز در بستر غفلت حافظان انقلاب از محكمات انـقـلاب و مشغول شدن نيروها به هدفهاى فرعى روييد؟ آمريكا در اين حركت شتابزده كه توسط عوامل داخلى و همكارى برخى همسايگان انجام گرفت, اين را پنهان نكرد كه در نـظـر دارد نـظام را بر اندازد و رژيمى دست نشانده و هوادار غرب بسان حكومت تـركـيـه روى كـار آورد كـه بـه عقيده هانتينگتون (نظريه پرداز آمريكايى, مدير مـوسـسـه مـطـالعات استراتژيك دانشگاه ها وارد و هماهنگ كننده طرح امنيتى براى شـوراى امـنـيت ملى امريكا): تركيه تنها كشور دموكراتيك در ميان كشورهاى اسلامى است. و جمهورى اسلامى بايد راه تركيه را بپيمايد.1 7 روشن است كه در حمام خونى كه توسط بازماندگان گروه سرهنگ ركنى و مهديون و مهدى سـمـسار و و ايجاد مى شد, 18نه جايى براى چپ مى ماند و نه راست و همه كسانى كه در راه پيروزى انقلاب و نگهبانى از آن تا كنون فداكارى كرده اند, به جرم مخالفت با دموكراسى مورد نظر امريكا از ميان خواهند رفت.

2. نگرانيهاى امام از آسيب ديدن جايگاه علمى حوزه

دربـاره شـيـوه آمـوزش و مـواد آموزشى حوزه و چگونگى دانش اندوزى, امام, بارها ابـراز نـگـرانـى كرده و دست اندركاران حوزه را به آسيبهايى كه در كمين جايگاه والاى علمى حوزه است توجه داده است, از جمله:

الف. افت علمى: درس و بحث جانمايه مدارس دينى و روح آن است. بدون بحث و كاوش و پژوهش, حوزه قالبى است بدون روح و كاربرد لازم را در بر نخواهد داشت.

امـام, كه اين راه را پيموده بود و شهد گواراى دانش را چشيده بود, اصرار داشت:

طـلاب دقـيـق و ژرف درس بـخوانند و دشواريها و گرفتاريهاى زندگى آنان را از راه شكوفايى علمى و دانش اندوزى باز ندارد.

در نـگـاه امـام,طلبه بايد خود را وقف شناخت اسلام و قران كند و اين بدون تلاش و سـخت كوشى و شكيب بسيار به كف نمى آيد, آن كس توانمند است خدمتگزارى مفيد براى جـامعه اسلامى باشد و مردم خواهان اويند كه در مسائل دينى بينش و بصيرت داشته و آگاهيهاى ضرورى را كسب كرده باشد.

پيش از پيروزى نهضت, گروهى در ميان مدارس و طلاب جوان چنين زمزمه مى كردند: درس خـوانـدن و ايـن هـمه در راه ادبيات و فقه و اصول و رجال, به سر دويدن, چه سود دارد, مـبـارزه مهم ترين نياز مردم است و بس, بايد دست به كار شد و اقدام كرد.

اين سخنان كه در عبارتهاى زيبا بيان مى شد, سبب مى گرديد طلاب جوان و علاقمند به نـهضت در درس و بحث سست شوند و حوزه مبارز از وجود افراد با بنيه و دانشور تهى گردد و اين خطرى بزرگ براى اسلام و آينده نهضت بود.

امـام, در گـرمـاگرم مبارزه با شاه, در آن روزهاى سخت, طلاب را به يك حركت جدى, عـميق و همه سويه فراخواند. از يك سو, با تيزنگرى و حركتى پيامبرانه, مبارزه و تـلاش در راه بـرپـايـى نـظـام اسلامى را شورانگيز, بى بديل و آسمانى جلوه داد و ديـگرسو درس خواندن و مبانى فكرى توانا ساختن را زيبا نماياند و زشتى بى سوادى و نـاكـارآمـدى روحـانـى كم دانش براى فرداى جامعه اسلامى را گوشزد كرد. و چنان وانـمـود كـه تـنها در پرتو آگاهيهاى ژرف حوزوى و دينى مى توان نهضت را استوار پـيـش بـرد و از انحراف به چپ و راست نگه داشت و در فرداى پيروزى به مردم خدمت كرد.

در فـراز زيـر بـه زيـبا و روشنى و به گونه همه كس فهم, دشمن را كه در لجن زار ناآگاهيها و بى دانشيها رشد مى كند, عامل اين حركت معرفى مى كند:

(: ايـن زمـزمه بسيار ناراحت كننده, كه اخيرا بين بعضى شايع شده كه درس خواندن چـه فـايده اى دارد, انحرافى و مطمئنا يا از روى جهالت و بى خبرى است و يا سوء نـيـت. و از القائات طاغوتى شيطانى است كه مى خواهند طلاب علوم دينى را از علوم اسـلامى باز دارند, كه احكام اسلامى به طاق نسيان سپرده شود و محو آثار ديانت به دست خودمان تحقق پيدا كند.)19 پـس از پـيـروزى نـهضت, نياز گسترده كشور به حضور روحانيون در كارهاى دادرسى و تـبـلـيـغاتى و بعضا اجرايى, سبب شد افراد بسيارى از استادان و فضلاى حوزه وارد جـامـعه شوند. چه بسا به ضرورت برخى از افراد كه هنوز نيازمند تحصيل بودند, در كـارهـا به خدمت مشغول شدند. اين سير, افزون بر اين كه به حوزه آسيب مى رساند, جـامـعه را نيز با نابسامانيهايى رو به رو مى كرد. امام نگران آينده حوزه شد و در ديـدار با حوزويان, از برافروختن مشعل فقاهت و دين پژوهى, در همه گاه آموزش دقـيق و با برنامه طلاب, توسط استادان دلسوز, نيروسازى در حوزه ها براى خدمت به مـردم, تواناسازى حوزه به عنوان عقبه نظام, دور نشدن از روش آموزشى حوزوى, تلاش بـيـش تـر كـسـانـى كه با مردم و نظام در پيوندند, در فراگيرى دانشهاى اسلامى و تـواناسازى بنيه علمى خود وو سخن مى گفت و اين سخنان حكايت از عمق نگرانى امام دارند.

او, نگران بود كه مباد روحانيان در افق دانسته هاى پيشين خود بمانند و دانشهاى روز از آنـان پيشى بگيرند و روحانيان نتواند پاسخ گوى نيازهاى زمان خود باشند.

امام, در فرازى كه در زير به آن اشاره مى كنيم از نياز جامعه به عالم نه معمم, سخن مى گويد:

(جـديـت بـكنيد و محصل زياد بكنيد. ملا زياد بكنيدو اسلام با اين طبقه به اين جا رسـيده ست و بايد شما با جديت فقيه درست كنيدو مردم معمم نمى خواهند مردم عالم مـى خـواهـنـد. اين[ عمامه] منتها علامت علم است. اگر يك وقت خداى نخواسته حوزه هـاى عـلـميه ما سست شدند در تحصيل, سست شدند در اين كه فقاهت را تقويت بكنند, بدانند كه اين يك خيانت بزرگى به اسلام است.)20 2. مهجور شدن بعضى از دانشها: در نگاه امام, دين پژوهى تنها دانستن فقه و اصول رايـج نيست, بلكه دانشهايى چون: عقايد و كلام و تفسير, بلكه تاريخ و مردم شناسى را نيز در بر مى گيرد.

در دو سده اخير كه حوزه از جايگاه آموزشى عمومى, كنار زده شد, برخى از دانشها, كـه پـيـش از آن در دايـره آمـوزش قـرار داشـتند, رها گرديدند و حوزه نيازى به اسـتـفـاده و پـژوهـش آن را براى خود نمى ديد و كار به جايى رسيد كه دانش كلام, حـقـوق و ريـاضيات, روان شناسى, سياست وو كه قدماى حوزه آن را تدريس مى كردند, در حوزه ها مهجور شدند:

(مـا مـحـصـور شده بوديم در يك كتابها و يك عقايد خاصى. كتابها از جهت تعليم و تـعلم از طهارت و تجارت و صلاه, غالبا تجاوز نمى كرد, علوم قضايى و حدود و ديات از علوم غريبه بود.)21 امـام, كـم بـهادادن به علومى چون عقايد و كلام و تاريخ و دانش اديان و مكاتب و حـقوق و قضا و اقتصاد و اجتماع وو را پديده اى توطئه گرانه و تحميلى شمرد و بر ايـن نظر بود: درسهاى موجود براى برآوردن نيازهاى جهان اسلام بسنده نيست و براى مـعـرفـى اسـلام بـه دنياى معاصر, پاسخ به شبهه هاى جديد, به صحنه زندگى كشاندن دين, تنها با اين آموخته ها نمى شود به صحنه رفت.

امـام, به روشنى حصار بر پيرامون حوزه مى ديد كه نمى گذاشت پاره اى از دانشهاى جـديد و مورد نياز به داخل حوزه راه يابند. مى گفت: اين حصارها ناخواسته است و تـحـمـيلى, بايد آنها را در هم شكنيم و دانشها و فنونى كه حوزه در طى هزار سال آنـهـا را پاس داشته و در تمدن اسلامى نقش بس بزرگ ايفا كرده, دوباره احياء كرد و با كمك آنها, به دين خدا يارى رساند.

امـام, بـه پيشرفت و ترقى حوزه مى انديشيد و هر دانشى را كه در اين راستا مورد نـيـاز مـى ديد, سفارش بهره بردارى مى كرد. ديد گسترده, جامع, همه سونگر او در جـاى خـاص و در مـقوله خاص ثابت نمى ماند و هميشه و همه گاه مقوله جديدى را در چـشم انداز خود قرار مى داد; از اين روى به گونه ظريف مطرح مى كرد: با تكيه بر اجـتـهـاد جـواهـرى مـى شـود از روشهاى تبليغى جديد جهان براى تكامل حوزه بهره برد.22 بـارى در نـگاه امام, هماهنگ بودن آموزه هاى حوزه با نيازهاى جامعه, ضرورت است درحـوزه هـاى علمى مى بايد همه دانشهاى اسلامى تدريس شود و كتابهايى كه به بوته فراموشى سپرده شده, دوباره, پس از بررسى و برطرف كردن كاستيهاى آنها, درگردونه آمـوزش قـرار گـيـرد, تا در پرتو آن غنا و عظمت ديرين حوزه بازگردد و به عنوان دژى استوار و پاينده, به دفاع از دين برخيزد.23 در بـيـن هـمـه دانـشهاى مهجور و خارج شده از گردونه آموزش, تفسير قرآن از همه مـهجورتر است و اين مهجور بودن قرآن و تفسير در حوزه ها, بى گمان بر بنيه علمى حـوزه هـا و پـايـگـاه علمى آنها, ضربه زده است و آنها را از مهم ترين دستاويز استوار محروم كرده; از اين روى, امام حوزه ها را توجه به دانش قرآن مى دهد:

(و و شما اى فرزندان برومند اسلامو تدريس قرآن را در هر رشته اى از آن, محط نظر و مـقـصد اعلاى خود قرار دهيد. مبادا خداى ناخواسته در آخر عمر, كه ضعف پيرى بر شما هجوم كرد, از كرده ها پشيمان و تاسف بر ايام جوانى بخوريد.)24 3. كـم توجهى به فقه سنتى: بهاندادن به ميراث فقهى و سر برتافتن از روش فقاهتى سـلـف, در استنباط دستورهاى شرعى, از ديگر تشويشهاى امام است. در بينش آن فقيه بـزرگ, كـارايـى حوزه بستگى به پيمودن سيره فقاهتى علماى سلف دارد و آنچه اسلام را در فـراز و نـشـيـب روزگـاران از آفـتها به دور نگه داشته و احكام آن را به درستى به مردم رسانده, اين شيوه بوده است:

(حـوزه هـا بـايد حوزه فقاهت باشد. اين حوزه هاى فقاهت بوده است كه هزار و چند سال اين اسلام را نگه داشته است.)25 امام, روى بر تافتن از سيرت علماى پيشين در صيانت فقاهت را خيانت بزرگ شمرده و هـشـدار داده: اگـر حوزه در حفظ فقه و پرورش فقيهان كوتاهى ورزد, حوزه از ميان مى رود و زحمتهاى هزار ساله علما, فراموش خواهد شد.

(مـمكن است اشخاصى بگويند كه بايد فقه تازه اى درست كرد كه اين آغاز هلاكت حوزه است.)26 بايد ديد فقه سنتى چيست و چه كسانى در پى انحراف فقه از مسير گذشته خود هستند؟ فـقـه, مجموعه آيينها و دستورهاى اسلام است كه توسط اسلام شناسان ارائه مى شود و فـقـهـاى بزرگ در طول تاريخ, مجموعه گرانبهايى از ميراث فقهى فراهم آورده اند.

فـقـه سنتى مورد نظر امام, تركيبى است, از متد علمى و دقيق, دقت در روشهاى فقه و اسـتـنباط فروع از قواعدى كه در اصول و فقه به درستى تبيين شده است. فقيه به يـارى آن روشها, دستورها و قانونهايى را كه مردم در زندگى فردى و اجتماعى بدان نـيـازمـنـدند, از كتاب و سنت به دست مى آورد. نمونه آن را صاحب جواهر در كتاب فقهى جواهرالكلام, به گونه شفاف ارائه كرده است. در تفسير رهبر انقلاب:

(ايـن فقاهت دو ركن دارد: كه ركن اول آن اصول معتدل و قوى و آگاه به همه جوانب استنباط است و ركن دوم: تطور فقه است و همان چيزى است كه امام در معناى اجتهاد و مـجـتـهد و فقيه مى فرمودند و تاكيد داشتند كه مجتهد بايد با ديد باز بتواند استفهامها و سئوالهاى زمانه را بشناسد.)27 ايـن فـقـه پـويايى لازم را در متن خود داراست و با نوجويى و سرشت و خواسته هاى طـبيعى انسان سازگار است. كسى توانمند است به فتوا بنشيند كه شرايط آن را دارا بـاشـد و دانشهايى چون ادبيات عرب, قرآن. منطق, درايت و حديث و فقه و اصولو را آموخته باشد و با تاريخ و جامعه و زمان نيز بيگانه نباشد. و با توجه به جايگاه انـسـان و جـهان و درك پرسشهاى زمانه به سراغ متون دينى برود و پاسخهاى خود را دريافت كند.

فـقـه سـنـتى و جواهرى در نگاه امام, با تخصص و نظام بندى, پيوستگى ژرف دارند.

تـطـور زمـان و پـيـدايش مسائل نوپيدا بر دامنه نيازها مى افزايد و فقها, براى اسـتـنباط ناگزيرند به دسته بندى پرسشها و نيازهاى انسانى بپردازند و با تقسيم كـارهـا آفـاق و مـسـائـل نـوين را شناسايى كنند و با دسته بندى و تفكيك مسائل اقـتـصـادى و سـياسى و حقوقى, آنها را ابتداء موضوع شناسى كرده و با مراجعه به مـبـانـى و قـواعـد فـتوا دهند. امام تاكيد داشت: حوزه با نيرويى كه در اختيار دارد, ايـن تـوانايى را دارد كه با تقسيم كارها و به كارگيرى استعدادها و علاقه هـا در مـسـير مناسب, به همه مسائل اسلامى جوابگو باشد و اين كار كه وجهه اى از نظم است دامنه حفاظت فقه را بالا برده و بر كار آرايى آن مى افزايد:

(عـلـمـا, هم بايد همه ابعاد فقه مختلفه داشته باشند. در تعليم, حسب ابعادى كه اسـلام دارد و حسب ابعادى كه انسان دارد. البته يك نفر نمى تواند همه اين ابعاد را جـواب گـو بـاشد, لكن يك حوزه مركب از ده هزار نفر, يا حوزه اى مركب از مثلا سـى هزار نفر, اينها مى توانند دسته دسته باشند و هر دسته اى يك بعدى را اداره بكنند.)28 پـيـش از انـقلاب, گروههايى در درون و برون حوزه, مى گفتند و مى پراكندند: براى اسـتنباط احكام, اين همه بحث و كار ضرورت ندارد و پيمودن شيوه سلف دست و پاگير اسـت و مـى شـود بـدون داشتن اين شرايط و كسب مقدمات طولانى به سراغ قرآن رفت و احـكام دين را از آن استخراج كرد. از افراد دير آمده و مغرور كه جز خود ديگران را بـر نـمى تافتند, بر روش فقهاء و مفسران خرده مى گرفتند و آن را كهنه پرستى و استعمارى مى خواندند.29 ايـن افـراد در لـفـافـه سـخـنان زيبا مى گفتند: اسلام دين سهل و آسان است و از پـيـچـيـدگيها به دور و هر كس مى تواند با پيمودن راهى كوتاه و با اجتهاد آزاد بـدان دسـت يابد و چنان كه مسلمانان صدر اسلام با تلاوت احكام قرآن شيفته دين مى شـدند ما نيز با مطالعه قرآن نيز توانايى داريم دستورات دينى را به دست آوريم.

شـمـارى از نـاآگاهان و روشنفكر نمايان مذهبى, آشكارا رساله هاى فقهى موجود را سـخره مى گرفتند و بر اين پندار بودند فقه سنتى نمى تواند با دنياى جديد و نسل نـو هـمـراه شـود احـكـامـى چـون زكات و خمس و مزارعه و اجاره, شكلهايى از روش كـشـاورزى و بـازارى قـديم است كه فقه اسلامى خود را با آن برابر ساخته و قواعد فقهى به سود طبقات سرمايه دار و به زيان محرومان تدوين شده است.

(بـرخـى ديـگر كه به مسائل روزتوجه دارند و درباره آينده مى انديشند, متاسفانه سـخـاوتـمندانه از اسلام مايه مى گذارند, سليقه روز را معيار قرار مى دهند و به نـام (اجـتـهـاد آزاد) بـه جاى آن كه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند, سـلـيقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مى دهند; مثلا, مهر نبايد باشد, چـون زمـان نـمى پسندد. تعدد زوجات يادگار عصر بردگى زن است, پوشيدگى همينطور, اجـاره و مـضـاربـه و مزارعه يادگار عهد فئوداليسم استو اسلام دين عقل و اجتهاد است. اجتهاد چنين و چنان حكم مى كند.)30 بستر پيدايش اين انگاره ها و فرضيه هاى خام, دخالت دادن دلائل شبه عقلى و اظهار نظر غير متخصص بود و مرعوب شدن در برابر جو حاكم بر فرهنگ جامعه.

اسلام دين سهل و آسان و برابر فطرت انسانها ست و مردمان روزگار پيامبر با شنيدن آيـاتـى چـنـد, روح حاكم بر اسلام و باورها و ارزشهاى را دريافته و شيفته آن مى شـدنـد ولـى بـراى عـمل به دستورها و دريافت دستور زندگى, ريزترين مسائل را از پـيـامـبـر(ص) مى پرسيدند و هميشه نيازمند پيامبر بودند. آن حضرت آيات قرآن را بـراى مردم شرح مى كرد و اگر شبهه اى پيدا مى شد بر طرف مى ساخت. چنين نبود كه آيـه اى كه نازل شد, كار تمام شده باشد. خير, از آن پس, كار پيامبر(ص) شروع مى شـد. كار امامان نيز ادامه رسالت پيامبر بود. تا وقتى معصوم در بين مردم بود و بـا دسيسه و زور, مردم را از معصوم محروم نكرده بودند, كار به همين منوال بود.

سـپـسها با ورود نحله ها و فرهنگهاى قومى گوناگون به حوزه اسلام و پيدايش جاعلان حـديـث و تـحـريف گران و دخالتهاى نارواى حاكمان ستم در اجراى قوانين, راه فهم قـرآن و دريافت احكام دشوار گرديد و دريافت دين و دستورات آن, نيازمند فراگيرى دانـشـهـايـى چـون: ادبيات, تاريخ, رجال, فقه, اصول وو گرديد و فقها, در ادوار گـوناگون تاريخ با استفاده از ابزارى كه امامان براى استنباط نشان داده اند به استنباط احكام و آفت زدايى از متون فقه ى و روايـى پرداخته اند. وانگهى درست است كه جامعه بشرى, هميشه در حال دگرگونى و راه حـلهاى نوينى مى طلبد و ارائه اين راه حلها, نيز, كه حوادث واقعه خوانده مـى شوند, بر عهده حاملان فقه اسلامى است و سر نياز به مجتهد زنده در همين است و گـرنـه دريـافـت احكام ثابت, نيازى به مجتهد زنده ندارد و اين كه بخشى از مردم جـهان, مسائلى چون پوشش زن و حرمت ربا وو را بر نمى تابند, دليل نمى شود كه ما از مـحـكـمـات دين دست برداريم و به نام نوخواهى خود را با آن همسو كنيم. و يا بـدون آشـنـايـى بـا هـمـه سـويـها فقه و اقتصاد اسلامى احكام اقتصادى موجود را جـانـبـدارى از سـرمـايـه دارى معرفى كرده و ذهن عدالت جويان را نسبت به فقه و فقاهت مخدوش كنيم.

امـام خـمينى, در برابر اين وسوسه ها و دسيسه ها كه ميوه هاى تلخى براى حوزه و جـامـعـه بـه بـار مـى اورد, به شدت ابراز نگرانى مى كرد و رواج اين شبهه ها و بـدگـمـانيها را سبب از ميان رفتن فقه و هرج و مرج در نظام فتوا مى شمرد. امام روش گـروهـكـهـا و افرادى كه بدون پيمودن مقدمات اجتهاد و با رديف كردن الفاظى چـنـد از قـرآن و نـهـج الـبـلاغـه, به فتوا نشسته بودند و در مواردى, از انكار ضـروريـات فـقهى رويگردان نبودند, را تفسير به راى و راهشان را بيگانه با اسلام مـى دانـسـت كـه حـق و بـاطل را با هم در آميخته و با سخنان شيرين در صدد فريب ديگرانند.31 امـام, در پـيـامـى در مـورخـه 21/11/56 طلاب و دانشجويان را از اين كه سليقه و پـيـشـداورى خـود را در تفسير آيات قرآن دخالت بدهند, پرهيز داد و راه را, راه خـطـرناك كه رواج بدعتها و انديشه هاى بيگانگان مى انجامد, قلمداد كرد و هشدار داد: ايـن گونه كارها, زمينه را براى از ميان رفتن اساس فقه و سيره فقهاى سلف, فراهم مى آورد:

(بـايـد شـمـا دانـشجويان دانشگاهها و ساير طبقات روحانى و غيره از دخالت دادن سـلـيقه و آراء شخصى خود در تفسير آيات كريمه قرآن مجيد و در تاويل احكام اسلام و مدارك آن, جدا خوددارى كنيد.)32

3. دور شدن حوزه از عرصه سياست و اجتماع

الـف. وازدگـى و انـزواگـرايى: از نگرانيهاى امام درباره حوزه خطر گوشه گيرى و مـردم گـريزى است. در نگاه امام, عالم دينى, مفسر و مجرى دين است و در همه حال مس,وليت دارد در كنار مردم بوده و در مشكلات فردى و اجتماعى بدانان خدمت كند.

هـر جـا روحانيت در صحنه هاى اجتماعى حضور يافته و كسانى مانند ميرزاى شيرازى, سـيد جمال, آخوند خراسانى عهده دار ميدان مبارزه بوده اند, اسلام از انزوا خارج شـده و در پرتو آن نهضتهاى مردمى به پيروزى رسيده است, ولى هرگاه حوزه از صحنه كـنار زده شد و علماء به گوشه مسجدها و مدرسه ها بسنده كردند, كشتى امت به جاى رسيدن به ساحل رهايى, در باتلاق تباهى گرفتار آمده است.

مـهم ترين عاملى كه سبب شد انقلاب اسلامى پيروز شود حضور گسترده روحانيت در صحنه بـود. آنـچه مردم را در برابر شاه به صف آرايى واداشت, ايستادگى رهبران روحانى در خـطـ مـقـدم مـبـارزه بود و انگيزاننده اى كه ما را در دفاع مقدس به پيروزى رسـانـد و توطئه گروهكهاى مفسد و مسلح مخالف نظام را نقش بر آب كرد, و جود طلاب جـوان و بـزرگـان روحانيت در صف كارزار بود و آن نيروى قوى كه كشور را از دامن امـريـكـا و لـغـزيـدن به اردوگاه غرب دور نگهداشت, تلاشهاى همه جانبه و استوار رهـبـران روحـانـى در عـرصـه سياست بود و آن نيروى پاسدار و جاودانه اى كه اين امـكـان را داد كـه قانون اساسى, برابر دستورها, آيينها و قانونهاى اسلام نوشته شـود و در عـمـل اجـرا گردد همكارى شبان روز عالمان و مجتهدان و فضلاى حوزه, در مرحله قانون گذارى و اجرا بود. وو.

اگر فرهنگ گوشه گيرى و انزوا و دورى گزيدن از كارهاى اجتماعى در حوزه رسوخ كند و مـنبرها و مجلسهاى وعظ, مجلس شورا و نهاد دادرسى و دانشگاه و سپاه و ارتش از وجـود عـالـمـان راسـتين محروم بمانند, بر سر اسلام و انقلاب آن مى آيد كه انقلاب عـراق و مـشروطه بدان دچار شدند و بر سر نمادهاى مذهبى و روحانيت آن خواهد آمد كه بر سر مسجد قيام گوهرشاد33 و مدرس آمد.

اگـر در آن دوره حـوزه در صـحـنـه بـود و مـدرس يـاورانى استوار در كنار داشت, كـارگزاران بيگانه را ياراى آن نبود كه شرايط دشوار و سهمگين را بر حوزه تحميل كـنـنـد و دسـت ديـن را از همه صحنه ها كوتاه سازند. حوزه از تاريخ اين درس را بـايـد آموخته باشد كه هماره پيشتاز حركتهاى سياسى, اجتماعى و علمى باشد و طلاب روحـانيان بيدار و آگاه, پس از كسب آمادگى علمى و مايه هاى اخلاقى, به ميان قوم خود بازگردند و سهمى از دشواريها و مس,وليتهاى عمومى را بر دوش كشند.

عوامل انزوا طلبى:

1. تحجر و باور نداشتن به پيوند دين و سياست: كه از آن سخن گفته خواهد شد.

2. عـافـيت طلبى: امام آرامش جويى را از مهم ترين انگيزه هاى انزوا جويى شمرده اسـت. روشـن اسـت, كـارهـاى اجـتماعى, چون قانونگذارى و امامت جمعه و دادرسى و نـظـارت, پاسخ گويى از شبهه ها, پرسشها و خواسته هاى مردم, امر به معروف و نهى از مـنـكـر, مـبـارزه با فساد, در افتادن با افكار انحرافى, با كژ راهه رويهاى سـيـاسى, شرح و بسط مبانى دينى وو درد سر دارد و با آرامش و تن آسايى نمى سازد و چه بسا آدمى بايد جان بر سر آنها بنهد. آنچه كه امامان را به مسلخ شهادت برد حـضور اجتماعى و سياسى آنان بود. منافقان و ايادى امريكا, عالمانى را به شهادت بـرسـانـدنـد كـه بيدار بودند و آگاه در محراب جمعه به مبارزه ايستاده بودند و گـلـولـه هـاى شـب پرستان سينه كسانى را نشانه رفتند كه در سنگر مجلس و دستگاه قـضـايـى, خـدمت مشغول بودند و كسانى كه به دور از اين ماجراها بودند و به كنج انزوا خزيده بودند كه نمى بايد آسيب مى ديدند كه نديدند.را حت طلبى سبب شد كه گروهى در زمان طاغوت در بيان و بنان امام, سكوت پيشه كنند و بـراى اسـتـفـاده بـهتر از زندگى دنيا, عملكرد خود را رنگ دينى بدهند و براى مـشروعيت بخشيدن به بى تفاوتى خود در برابر ستمى كه بر اسلام و مردم مى رفت, دو روايـت سست را كه اجازه ترك جهاد و مبارزه مى داد, دستاويز قرار دهند و هزاران آيـه و روايـتى كه در ضرورت امر به معروف و نهى از منكر و جهاد وارد شده بود و سيره امامان آن را كامل مى كرد, را ناديده بگيرند.

(ايـنـهـا كه به امور جامعه و مصيبتهاى مردم اهتمام ندارند و از جناياتى كه در كـشـور اسـلامى مى شود, غافلند و ساكنند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگى مادى خـود هـسـتند, مصداق همان آيه شريفه اند: (يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم.)34 بهره و لذت مى برند و مى خورند چنان كه حيوانات مى خورند و جايشان جهنم است.

ايـنـهـا كه غافلند و نمى دانند كه از بودجه اسلام دارند ارتزاق مى كنند و بايد براى اسلام و مسلمين خدمت كنند, مثل حيوانند.)35 امـام پس از شهادت شهيد بهشتى, از بى تفاوتى گروهى از حوزويان در دفاع از اسلام و علماى خدمتگزار شكوه كرد و چهره اينان را براى مردم نمايان ساخت:

(راحـت طلبى ايشان را به سكوت كشانده است. اگر امام حسين(ع) نيز در گوشه مدينه آرام مـى گـرفـت و در حـرم جدش به عبادت و مساله گفتن مشغول بود, با مشكلات تلخ درگير نمى شد و خط انبياء از روز اول از خط راحت طلبان جدا بود.)36 امـا پس از شهادت علامه عارف حسين, از انگيزه دشمنان از به شهادت رساندن او سخن مى گويد:

(روحـانـى وارسـته, عاشق خدمت به خدا و خلق او است و براى يارى پابرهنگان زمين لـحـظه اى آرام و قرار ندارد و تا سر منزل جانان عليه كفر و شرك مبارزه مى كند و بـديـن جهت است كه مطهريها, بهشتى ها, صدرها, حكيم ها, راغب حربها و كريم ها وو عارف حسينى ها هدف توطئه و ترور مى شوند.)37 3. تـوطـئـه بـيـگانگان: طى سده اخير, بيگانگان از تلاشهاى گسترده اجتماعى حوزه خـسـارتـها ديده است. اينان ديده بودند: پيشاپيش هر نهضتى, هر حركتى, هر حماسه اى, هـر شـور و نشورى گروهى از علما حركت مى كنند و مردم سخنان آنان را با گوش و دل پذيرايند و ديدند كه اين عالمان ربانى و مردان صمدانى اند كه مدرسه را به كـانون رزم دگر ساخته اند و از محراب عبادت به جبهه هاى جنگ در حركت هستند; از ايـن روى, تـلاش ورزيـدنـد, با تحليلهاى مرموزانه, اين تلقى را در حوزه ها و در مـردم بـه وجود آوردند كه كارهاى اجتماعى و بويژه حكومتى, مربوط به دنيا است و علما نبايد در آن پاگذارند و از شان و مقام و جايگاه عالم ربانى به دور است كه در ايـن امـور دسـتـى داشـتـه باشد و شايسته است كه عالم صمدانى تنها به امامت جـمـاعت و درس بسنده كند و هر چه با كارهاى اجتماعى بيگانه تر باشد و دست چپ و راست خود را نشناسد به زهد و تقدس نزديك تر است.38 حركت استعمار , تبليغات مسموم, اندك اندك در فرهنگ مردمى و مذهبى جاى باز كرد, چـنـانـكه در محافل مذهبى واژه, آخوند سياسى ناسزا شمرده مى شد.39 بسيارى باور كـرده بـودنـد اسـلام و روحـانـيـت را به جامعه چه كار؟ اين وسوسه هاى شيطانى و اثـرهـاى ويـران گـرانه آنها, بر روى فرهنگ و انديشه مردم, در دورشدن گروهى از علماء از كارهاى سياسى, پس از مشروطه, كارگر افتاد.

4. نـاامـيـد از پـيـروزى: نوميدى از پيروزى و سرخوردگى در انجام كار, از ديگر انـگـيزه هاى انزواى گروهى از علماى حوزه بوده و هست. مبارزه و تلاشهاى اجتماعى شكست و پيروزى دارد و وارد شدن در آن دليرى و پايدارى مى طلبد و كسى را شايسته اسـت كـه از دشنامها و تهمتها و توطئه ها نهراسد و در برابر فشارها سنگر را به دشـمـن نـسپارد. كسانى كه از آرمانهايشان كوچك بوده و براى روبه رو شدن با خطر خـود را آمـاده نـكـرده انـد, با هجوم بادهاى مخالف, اميد را از دست داده و از صـحـنـه خـارج مى شوند, واكنش افراد در برابر كم شدن اميد به پيروزى و يا شكست يـكسان نيست و بستگى به شرايط روانى و اجتماعى افراد دارد. شمارى شخصيت خود را تـباه مى سازند و گروهى همه چيز را به قضا و قدر وامى گذارند و از اين كه شكست را جـبران كنند واهمه دارند و كار را رها مى سازند و گروهى سياست صبر و انتظار را پيش مى گيرند و كسانى نيز استقامت مى كنند.

امام خمينى, در ملاقاتى با آقاى حكيم در نجف, از بايستگى كار سياسى سخن مى گويد و ايشان را به مبارزه و فعاليتهاى اجتماعى فرا مى خواند.

آن بزرگ در پاسخ همى گويد:

(بـه پيروزى و مقاومت مردم, اميدى نيست. مبارزه بى فايده است و مردم غير درخور اعـتماد. پس از شروع حركت, مردم, چونان مردم كوفه, ما را در معركه رها مى كنند و به سراغ زندگى خود مى روند.) در ايران نيز, شكست حركت روحانيت پس از مشروطه و سركوبى شديد آن توسط رضاشاه و فرزندش, بسيارى را دلسرد كرده بود و مى گفتند: مشت, با درفش هماورد نيست.

امـام, امـيـدوار بود. تكيه بر خدا داشت حضور مليونى مردم را در پانزده خرداد, نـشـانـه هـمراهى و حمايت مردم مى شمرد و علماى حوزه و مرحوم حكيم را تشويق مى كـرد: پـايـدارى كـنند به طور عميق, باور داشت: اگر عالمان و روحانيان در صحنه باشند, مردم به ميدان باز خواهند گشت و رنجها را به جان خواهند خريد.40 اكـنون خطر انزواجويى در حوزه نه تنها رخت نبسته كه در زواياى جديد رخ نشان مى دهـد. عـافـيـت طـلبان كه درگذشته خودرا از كارهاى اجتماعى و سياسى دور نگه مى داشـتـنـد و در دوران دفـاع مقدس نظاره گر جنگ اسلام و كفر بودند, امروز آشكارا گـذشـته خود را توجيه مى كنند و در محافل با يادآورى پاره اى از مشكلات مذهبى و اقـتـصـادى كـه جامعه با آن درگير است, آن را پيامد انقلاب و دخالت در سياست مى شمرند.

يـاس از رسـيدن به آرمانها و مشكلات كارى نيز گروهى ديگر از حوزويان را به درون حـوزه بـرگـردانده است كه اين كم خطر نيست و بايد دست اندركاران حوزه و عالمان تـيـزنـگـر, شـور و نـشـور در ايـنان پديد آورند و نگذارند اين نااميدى در نسل نـوخـاسته حوزه نيز اثر بگذارد و آنان از كار و تلاش اجتماعى باز دارد. جداى از آن دسـتـه كه همواره در پى بهانه و انتقادند نق زدن كار هميشگى آنان است, بايد هـوشيار باشيم كه بيش تر نابسامانيها و بحرانها و از كم كارى و رخوت و ها كردن صـحـنـه بر مى خيزد. اگر حوزه از نيروهاى كارآمد به درستى استفاده كند و طلاب و فـضـلا چـونـان گـذشته در صحنه باشند, دشمن هرگز نخواهد توانست كانونهاى پويش و حـركـت را از مـا بگيرد, چنانكه در دوران جنگ دشمن با همه توطئه ها و جوسازيها وو نـتـوانـسـت كـارى پـيش ببرد. امروز اگر جامعه با تهاجم فرهنگى درگير است و مـوجـهـاى تـبليغاتى تا درون خانه ها رخنه كرده, از كم كارى حوزه است. در جبهه هـاى خـارجى, اگر امروز, مسلمانان, بويژه شيعيان, پياپى ضربه مى خورند و ايادى امـريكا در افغانستان, شيعيان مظلوم را دچار تنگنا كرده اند, باز از كم كارى و بى تفاوتى عالمان و روحانيان و طلاب آن ديار سرچشمه مـى گـيـرد. ايـن در حـالى كه هزاران نفر از نيروهاى طالبان, از مدارس اهل سنت وابـسـتـه وهـابـيان, به يارى ارتش پاكستان, در افغانستان برخاسته اند; چرا از هـزاران نـيروى جوان افغانى كه در حوزه هاى: قم, مشهد, تهران, اصفهان وو مشغول بـه تـحـصيل هستند, درست استفاده نمى شود و سازماندهى نمى شوند و براى تبليغ و رزم و كـمـك بـه مـردم محروم و ستم كشيده افغانستان گسيل نمى شوند؟ آيا اين بى حركتى برخاسته از نااميدى نيست؟ ب . تـحجر: امام بارها خطر تحجر در حوزه را گوشزد كرده و زيان آن را براى زمين گير كردن افكار و انديشه هاى اصيل اسلامى, بزرگتر از هر چيز ديگر, شمرده است:

(خـطـر تـحـجرگرايان و مقدس نمايان احمق درحوزه هاى عمليه كم نيست و طلاب عزيز, لـحـظـه اى از فـكـر ايـن مارهاى خوش و خط وخال كوتاهى نكنند. اينها مروج اسلام امـريكائى اند و دشمن رسول اللهو خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته خورده است هرگز از فشارها و سختيهاى ديگران نخورده است.)41 بـايد ديد تحجر چيست و امام چه معيارهايى براى شناسايى آن بيان كرده و متحجران در كدام نقطه با انديشه هاى اسلام اصيل سرناسازگارى داشته و دارند؟ تـحـجـر; يـعنى سنگ مانند شدن و در اصطلاح پافشارى نابخردانه بر انديشه و رفتار اسـت. متحجر در زبان امام, جاهلان متنسك, كم خرد و لجوج اند, واپس گرايان كه با نـوآوريـهـا و دگـرگـونـيهاى زمان بيگانه اند. كسانى كه افق ديد و آگاهيهايشان نـاچيز است و توانايى ارزيابى رويدادهاى پشت پرده و اينده را ندارند. اينان بر اثـر جـمود فكرى يافته هاى خود را تمام حقيقت دانسته و اسلام را از چهارچوب فهم خـود فراتر نمى برند. نا آگاهى به زمان و كوتاه بينى سبب شده, اينان پديده هاى اجتماعى و جغرافيايى را كه با آن مانوس بوده و در فرهنگ جامعه جاى گرفته, بخشى از ديـن بـشـمـارنـد و از زدودن نـاخـالصيها از پيكره دين وحشت كنند. شمارى از ايـنان, گرچه از دل و جان عاشق دين هستند, ولى ظاهرگرايى و ترس از خطرهاى كاذب و واهى, از ميدان دادن به اجتهاد.

نـقـش زمان و مكام در دايره احكام, آنان را از پاسخ گويى به پديده هاى نوظهور, نـاتوان كرده است. ساده انديشى متحجران سبب مى شود. زود فريب بخورند, شايعه را به سرعت بپذيرند و ابزار دست دشمنان اسلام گردند.

نـمونه بارز اين گروه, در نظر امام, خوارج نهروانند كه با رفتارى زهد مآبانه و انـديـشـه هـاى خـشك, زيانهاى بزرگ به حكومت دادگستر على(ع) وارد كردند و مسير پيروزى را به سود دشمن برگرداندند.42 در سـخـنان امام, شاخصه و نمونه هايى از رفتار متحجران بيان شده كه باز شناختن آنها ما را در شناسايى اين گروه در ديگر زوايا كمك مى كند:

1. نـاسـازگـارى بـا رشد و تحول حوزه: متحجران چون در دوران زندگى, حوزه را با روشـى كـه بـا آن خـو گرفته, ديده اند در انديشه شان چنين جاى گرفته كه برنامه هـاى حـوزه از روز نـخست چنين بوده و بايد چنين باشد و اگر در آن دگرگونى پديد آيـد, حـوزه زيـان مـى بـيند, پس نبايد در درسها و شيوه مديريت حوزه, هيچ گونه تـغـيـيرى رخ دهد. اينان اين نكته را فراموش كرده اند كه: شيوه آموزش و برنامه هاى حوزه, مى بايستى با نيازها و مصالح جامعه اسلامى هماهنگ باشد:

امـام, مـتـحـجـران را مهم ترين و كارسازترين بازدارنده اصلاحات اجتماعى, بويژه اصلاحات حوزوى به شمار آورده است.43 شـيـخ عـبدالكريم حائرى, م,سس حوزه علميه قم, در اين انديشه بودند كه گروهى از طـلاب بـه زبان خارجى و برخى از علوم مقدماتى مجهز شوند, تا بتوانند اسلام را در ديگر كشورها نشر دهند. پس از انتشار اين خبر گروهى از كوتاه فكران به قم رفتند و بـه ايـشان خرده گرفتند كه وارد كردن زبان بيگانه در برنامه هاى آموزشى حوزه نارواست و بودجه اى كه به عنوان سهم امام به حوزه مى رسد, براى اين نيست كه در ايـن جا زبان كفار آموزش داده شود, مرحوم حائرى كه ادامه اين كار را سبب انحلال حوزه و خراب شدن اصول كار مى ديد, از مقصد بلند خود صرف نظركرد.44 كوتاه فكرى سبب شده كه شمارى در زمان آقاى بروجردى, درسهاى حكمت و عرفان را از دانـشـهـاى گمراه كننده قلمداد كنند و يادگيرى آن را برابر كفر و الحاد. در آن دوره, نـاسازگاران فلسفه چنان عرصه را برحوزه تنگ كردند كه بزرگان جرات اين كه آشـكارا درس حكمت بگويند نداشتند و تنگ نظران به آقاى بروجردى فشار آوردند, به استادان حكمت مانند:علامه طباطبائى دستور دهد درس خود را تعطيل كند.45 حضرت از اين دوران پر ادبار, با اندوه ياد مى كند:

(و يـاد گـرفتن زبان خارجى كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مى رفت. در مـدرسـه فـيضيه فرزند خرد سالم, مرحوم مصطفى, از كوزه اى آب نوشيد, كوزه را آب كشيدند چون كه من فلسفه مى گفتم.)46 درس تـفـسـيـر حـضرت امام نيز كه پس از انقلاب از تلويزيون پخش مى شد, چون جنبه عرفانى داشت با مخالفت گروهى از ناسازگاران فلسفه روبه رو و تعطيل گرديد.47 2. تـفـكـر دور نگهداشتن دين از جامعه: دور بودن دين از حكومت در ادوار تاريخ, ايـن انديشه را در ذهن گروهى جاى گير ساخته دين با كشوردارى همسازى ندارد. اين فـكـر چـنـان ريشه دوانده بود كه هرگونه تلاش براى به قدرت رساندن دين و هر نوع آمـادگـى براى اداره كارهاى بزرگ اجتماعى, برخلاف شان روحانيت دانسته مى شد. با آن كـه آمادگى رزمى از برنامه هاى اساسى پيامبر(ص) و امامان(ع) بود پيامبر(ص), امـام على و حسن و حسين(ع) بارها در جبهه هاى نبرد شركت كرده و فرماندهى جنگها را بـرعـهـده داشـته اند, مقدس نمايان, پوشيدن لباس رزم و آمادگى نظامى را خلاف مروت و عدالت مى شمردند.48 همين تفكر و انديشه به دور از خرد سبب شد, پس از انقلاب با وجوب نياز شديد كشور بـه قـاضى افرادى به بهانه دورى گزيدن از دنيا, از پذيرش اين سمت خوددارى كرده و مـى كنند. بالاتر از آن, افرادى به بهانه زهد و پاكى و پيروى از ولايت و دوستى با اهل بيت(ع), خود را از همه كارها كنار كشيده و در همان زمان كه كشور, از هر سـوى مـورد يـورش دشـمـنـان قـرار داشـت, كوچك ترين كمكى به رزمندگان نكردند و تماشاگر صحنه بودند:

(اگـر شـمـا اهـل ولايـتيد, چرا الان كشور ولايت در معرض خطر است و نشستيد؟ برويم ببينيم اميرالم,منين در مصالح اسلامى چه كردند.)49 تـفـكـر مـردم گريزى ريشه برون دينى داشت. غريبان براى دور داشتن دين داران از نـظـارت بـر سـرنوشت خود و به يغما بردن منابع اقتصادى مسلمانان, بدان دامن مى زدنـد و سـياست را دنيا مدارى معنى مى كردند كه بهتر است به دنيامداران واگذار شود. همسويى تفكر متحجران با استعمار غرب, سبب شد كه امام اسلام مقدس نمايان را دشمن اسلام ناب محمدى شمرد و آن را اسلام امريكايى خواند.50 3. مـخالفت با براءت از مشركان: ناسازگارى با مراسم براءت, براءت از كافران در حـج, از ديـگر كارهاى متحجران است. اينان بر اين گمانند, بيزارى از دين ستيزان ويـژه زمـان پيامبر بوده و چون مشركان حجاز از ميان رفته اند, جايى براى براءت بـه جـا نمانده است. يا اگر براءتى در كار باشد, بايد به تلاوت آيات سوره براءت بـسـنـده كـرد. علاوه, حج و مناسك عبادت است و مكه جايگاه ذكر و نبايد آن را با شـعـار نـفـرت از ديـگران آلوده ساخت. اين شيوه جديد براءت, مانند راهپيمايى و شعار بيزارى از آمريكا و اسرائيل, بدعت است! امـام خـمـيـنـى, اين استدلالهاى به ظاهر زيبا, كه در ذهنهاى ساده لوحان و راحت طـلـبان, اثر مى گذاشت, برخاسته از روحيه قشرى گرى و ظاهر بينى مى دانست كه از فـلـسـفـه حج كه همان اعتلاى شعار توحيدى است, بى خبرند. قرآن ويژه زمان و مكان ويـژه اى نيست و فرياد براءت از مشركان ستم پيشه مخصوص روزگار پيامبر(ص) نبوده و هـمـه دورانـهـا را در بر مى گيرد.51 اين پندار نادرست, به وسيله عالمان دين فروش در جامعه پراكنده شده و جاهلان مقدس نما آن را باور كرده اند:

(و چـه بـسـا جـاهلان متنسك بگويند كه قداست خانه حق و كعبه معظمه را به شعار و تـظـاهـرات و راهپيمايى و اعلان براءت نبايد شكست و حج جاى عبادت و ذكر است, نه مـيـدان صـف آرايـى و رزم و نـيـز چه بسا عالمان متهتك القا كنند كه: مبارزه و بـراءت و جـنـگ و سـتيز, كار دنياداران و دنياطلبان بوده است. و ورود در مسائل سـيـاسـى, آن هـم در ايـام حـج, دون شـان روحـانيون و علما مى باشد كه خود اين القائات نيز, از سياست مخفى و تحريكات جهانخواران به شمار مى رود.)52 4. سـازش با آمريكا: امام از گذشته دور, تحجر و بى بصيرتى را از زمينه هاى مهم شـاه دوسـتـى و طـرفـدارى از رژيـمـهاى هوادار غرب شمرده است. ايشان, در برابر تـبـلـيـغـات شـاه كه پيروان مذهب و روحانيت را عقب مانده و مرتجع مى خواند كه تـوانـايى همراهى با تمدن جديد و دموكراسى غربى را ندارند, دست به كار شد و در سـخـنـرانيها و بيانيه هاى گوناگون, از پيشگامى اسلام در تمدن و ترقى سخن گفت و اين باور راستين و بى آميغ را گستراند:

ترقى و تكامل راستين در سايه اسلام به دست مى آيد و كرامت و آزادى انسان در اين مـكتب تضمين شده است. آنچه غرب آن را فرياد مى كند وجهه حيوانيت و ماديت انسان اسـت. نـشـانـه آن اين است كه: بيش ترين وحشى گريها و ستمها بر جهان سوم, توسط امـريكا و اروپا در لواى دفاع از آزادى و دموكراسى روا داشته مى شود. جنايتهاى رژيـم شاه كه خود را شاخه اى از مدنيت غرب مى شمرد, نمونه اى از آن است. كسانى سـنـگ هـوادارى از او را بـه سينه مى زنند روشن بين نبوده و بر اثر بى خبرى از حـقـايق پشت پرده, فريب خورده اند و از اين كه شاه تظاهر به مذهب مى كند, گمان مى برند او راه اسلام را مى رود:

(و در شـرع مبارزات اسلامى, اگر مى خواستى بگويى شاه خائن است, بلافاصله جواب مى شـنـيـدى كـه شـاه شـيـعـه است. عده اى مقدس نماى واپسگرا, همه چيز را حرام مى دانسنند.)53 در گـرمـاگـرم مـبارزه امام با امريكا, شمارى از مقدس نمايان و متحجران به اين دسـتاويز كه شوروى كمونيسم است و اگر ما هوادار امريكا نباشيم, ابرقدرت شرق ما را نـابـود مى كند و مبارزه با امريكا ناروا است وو بر آن بودند كه زمينه سازش با آمريكا را فراهم سازند.

سـران نـهضت آزادى, در دوران مبارزه با امام پيغامها دادند كه از امريكا و نفت سـخـن بـه مـيـان نـيـاورد.54 ظـاهـربينان در نجف, با اين تحليل نادرست كه اگر مـسـلمانان به امريكا تكيه نكنند, شوروى بر جهان چيره خواهد شد, عليه حركتها و خروشهاى ضد آمريكايى امام, جوسازى مى كردند.

امام در شكوه از حوزه آن روز نجف, مى گويد:

(بـه دوسـتـان من در قم بگوييد كه: ما در نجف گرفتار افرادى هستيم كه معتقدند:

انـگـلـيـس و آمريكا امروز ملجاء و پناه اسلامند و اگر اين دو ابر قدرت نباشند, اسلام از بين مى رود.)55 پـس از پـيـروزى, سران دولت موقت, با همين انديشه كژ و نابخردانه, به تلاش براى سازش با امريكا برخاستند و جريانهايى از درون حوزه از آن پشتيبانى مى كرد.

ايـنـان , يـا نمى دانستند و يا مى دانستند و خود را به ندانستن مى زدند كه سر مـنـشـاء بيش تر جنايتها آمريكاست و اسرائيل فرزندغرب است و بسيارى از نهضتهاى بـه ظـاهـر چـپ و مـاركـسيسم, وسيله سرانگشتان سياستمداران و دستگاههاى جاسوسى امـريـكـا رهـنمون مى شوند, تا از اين راه در اردوگاه رقيب نفوذ كرده و نيز با كـارهـاى تـنـد و افراطى مردم را از اردوگاه شرق رمانده و بى زحمت به دامن خود بكشانند.

5. مـخـالـفت با برنامه هاى پويا و انقلابى امام: احياى اسلام راستين, مبارزه با سـتـم و بـى عدالتى, كمك به مردمان مظلوم جهان و حركتها و خيزش مقدس اسلامى, از برنامه هاى اصيل انقلاب بود.

پـس از پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى, ياران امام با بهره گيرى از فتاوى امام ثروت غـارتـگران بيت المال را مصادره كردند و بخشى از حقوق شرعى را از سرمايه داران بى درد گرفتند و در راه بهروزى محرومان هزينه كردند. انفال و ثروتهاى عمومى در اخـتـيارنظام قرار گرفت, نماز جمعه احيا, شدو جبهه رزمندگان حزب الله در برابر اسـرائيل تقويت گرديد. و براى آمادگى دفاع از كشور و سازندگى, زنان و مردان به آمـادگـى رزمـى فـراخـوانده شدند و بانگهداشت ترازها و معيارهاى شرعى, به خدمت پـرداخـتـند. عده اى كه اين برنامه ها را با يافته هاى خود ناسازگار مى ديدند, بـا آن بـه مـقـابـله پرداختند و ناآگاهانه و يا كينه ورزانه و دشمنانه مصادره امـوال نـامشروع پيرامونيان شاه را, كمونيستى خواندند و بسيج خواهران را مقدمه بى حجابى زنان وو امـام, اين شايعه ها را كه در لباس اسلام خواهى انجام مى گرفت, برخاسته از كوته انـديـشـى خـوانـد كـه حـرامخواران به آن دامن مى زنندو ساده انديشان آن را مى پذيرند:

(و ديـروز مـقدس نمايان بى شعور مى گفتند: دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حـرام اسـت. امـروز مـى گـويـنـد: مـس,ولين نظام كمونيست شده اندو راستى اتهام امـريـكايى و روسى و التقاطى, اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها, اتهام كـشـتـن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقى, از چه كسانى صادر مى شود؟ از آدمهاى لامـذهـب يا از مقدس نماهاى متحجر و بى شعور. فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بـه مـسـخـره گـرفـتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعن ها و كنايه ها نسبت به مشروعيت نظام, كار كيست عوام يا خواص؟)56

4. نگرانى از نفوذ دشمن

اسـلام دشمن دارد و حوزه نيز كه پاسدار دين است بى بدخواه نيست. ايادى استعمار, بدخواهان دين و مخالفان عرصه دارى اسلام در تلاش گسترده بوده و هستند كه حوزه را از درون و بـيـرون, به تنگنا افكنند و عرصه را بر آن تنگ كنند, تا سقف بلند آن در كـشـاكـشـهـا فـرو بريزد و براى اين هدف شوم و تباهى آفرين, راهها و روشهاى گوناگونى دارند كه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:

الـف. تـربـيت روحانى نماها: استعمار براى خرابكارى در حوزه ها و اجراى برنامه هـاى استعمارى خود, روحانى نما تربيت مى كند, به حوزه ها گسيل مى دارد.در دوره رضـا شاه, براى تصرف بى سروصداى حوزه, برنامه اى به نام گزينش و امتحان افراد, تـدارك ديـدند, با اين برنامه مى خواستند كسانى كه با شرايط آنان همراه نباشند با آنان سرسازش ندارند و در برابر رفتارهاى غيراسلامى دستگاه قد بر مى افرازند, از حـوزه خارج كنند و حوزه را مامن و ماواى مشتى عناصر خودفروخته, مقدس مآب بى درد, كـژ انديش و بى سواد, قرار دهند اين برنامه خطرناك با هوشيارى علماى آگاه و بيدارباشهاى حضرت امام, بى فرجام ماند.57 مـحـمـد رضا پهلوى نيز, در همين راستا و براى كوتاه كردن دست روحانيان اصيل از مردم, بر آن بود, سپاه دين تشكيل دهد كه با هوشيارى حوزه, شكست خورد.58 خطر روحانى نمايان اكنون نيز وجود دارد. بايد عالمان, روحانيان بيدار و آگاه و انـقـلابـى بـا دست اندر كاران حوزه, همه وهمه هميشه و همه گاه, از اين گروه كه نـشـانـه هايى نيز دارند, بپرهيزند و دست آنان را رد كنند و به افشاى نقشه اين دستاربندان بپردازند.

ب. نـفـوذ: اين شيوه اى است ديرپاى كه دين ستيزان براى ويران ساختن جبهه حق از آن اسـتـفـاده كـرده و بـا رخنه دادن عوامل خود در درون كانونهاى دينى آنها را مـتـلاشـى سـاخـتـه انـد. امام, بارها و بارها در ديدار با دست اندركاران حوزه, انـجمنهاى اسلامى, و سپاه پاسداران سفارش كرده از نفوذيها غفلت نكنند, بويژه در اين جهت, حوزه بايستى مراقب تر از ديگران باشد:

(آنـهـا هميشه در فكر بوده اند كه در حوزه نفوذ كنندو نفوذ آنها ظاهرى نيست كه مـعـلـوم بـاشـد, فـلان آقا نفوذى است. چه بسا بيش تر از شما اظهار ديانت بكند, معذلك, در موقع مناسب كارش را انجام مى دهد. اينها از مشكلات حوزه است.)59 آن مـرزبـان هـوشيار و تيزنگر و هميشه بيدار در شرح تلاش بيگانگان براى نفوذ در جـامـعـه اسـلامـى, از ماجراى يك يهودى نام مى برد كه در نزد آقا سيد عبدالمجيد هـمـدانـى تـظـاهـر بـه مـسـلـمانى كرده بوده, ولى ظاهرنمايى اين يهودى آقاسيد عـبـدالمجيد را در اخلاص اين نو مسلمان به شك مى اندازد و پس از بررسى و تحقيق, براى وى روشن مى شود, اين شخص يهودى براى فتنه گرى تظاهر به اسلام مى كند.60 امـام, از كارشناسان استعمار ياد مى كند براى كسب خبر و اختلاف افكنى در جامعه, بـه مـيان عشاير ايران, بختياريها, كردها وو مى رفتند و براى جلب اعتماد مردم, گاه لباس روحانيت به تن مى كردند.61 امـام, در وصـيـت نـامـه نـيز به دست اندركاران حوزه هشدار مى دهد, مراقب رخنه نامحرمان باشند و آن را از توطئه جاسوسهاى دشمن در امان بدارند.

استعمار, با نفوذدر حوزه, هدفهاى گوناگونى دارد كه به پاره اى از آنها به گونه گذرا اشاره مى كنيم:

مـردم, بـه روحـانـيت و عالمان دين علاقه دارند و اين علاقه و پيوند و معنوى بين عـالـمـان دين و مردم, بسيارى از خطرها, آفتها, گرفتاريها از هم گسستگيها و دو دسـتگيها و اختلافها و نابسامانيها را از بين مى بردو جامعه را هميشه و همه گاه سـالم و سرزنده و شاداب نگه مى دارد. جامعه سالم, در برابر هر آفتى و هر نيروى خـارجـى و بيگانه اى و هر دست نامحرمى, واكنش نشان مى دهد و همين واكنشها سريع و زود درك كـردن درد, سـبب مى شود دشمن ويرانگر و تباهى آفرين, نتواند در بدنه سـالـم جامعه راه يابد; از اين روى دشمن شبان و روزان, از ديرباز, تلاش مى ورزد مـردم را بـه اين كانون مقدس بدبين كند و چه بهتر اين بدبينى را به دست افرادى در هـمـيـن لـباس انجام دهد. افراد نفوذى خود را به كار مى گيرد, با زبان آنان شـايـعه مى پراكند, نااميدى مى گستراند, اختلاف مى افكند, در بيوت علما نفوذ مى دهـد تـا سياست بست و سخنان و موضع گيرى عالم و مرجع دينى را در راستاى برنامه هاى خود, جهت بدهد .

ايـن, مـحـرمان از يك سو در حوزه به اين تخريبها دست مى زنند و از ديگر سو, در بـيـن مردم, همين تخريبها و دو دستگيها و نابسامانيها و بى تقواييها را كه خود بـه وجـود آورده اند, هر چه بيش تر و پررنگ تر مى نمايانند, تا مردم از گرما و نـور ايـن شـعله مقدس محروم كنند و آن گاه بندهاى استعمارى خود را در پهنه اين سرزمين بگسترانند.

زعـامـت آقـاى بـروجـردى, كه باران رحمتى بود براى مردم اين مرز و بوم و چشم و چـراغـى براى شيعيان, بلكه مسلمانان جهان و اميدى براى عالمان دينى و حوزه ها, دشـمـن را بـرانگيخت كه دست به كار شود و نگذارد اين كانون, نپايد. از اين روى تـلاش گـسترده اى را آغاز كرد و ايادى خود را در حوزه به كار گرفت كه بين ايشان و بارزترين شخصيتهاى حوزوى, همو كه مى ترسيد اگر به اين كانون نزديك شود, شورى و نـشـورى بـر پا خواهد كرد و دگرگونى ژرف و گسترده اى خواهد آفريد, يعنى امام خـمـينى, اختلاف بيفكند و امام از اين مساله و از نفوذيها و بدخواهان بسيار رنج مى برد.62 بـا آن كه امام از مهم ترين حاميان آقاى بروجردى بود و خدشه وارد كردن سرپرستى ايـشـان را بر حوزه, جايز نمى شمرد, نفوذيها بر اين بودند كه بنمايانند: ايشان با مرجعيت آقاى بروجردى همراه نيست.63 در هنگام بيمارى آقاى بروجردى, دربارشاه در صدد بود بفهمد چه كسى سرپرستى حوزه و مـرجـعيت عمومى را پس از ايشان, بر عهده خواهد داشت تا خود را براى رويارويى بـا او آماده سازد. دربار, با استفاده از ايادى نفوذى خود, درصدد برآمد ازوصيت نـامـه و اندرزهاى خصوصى آقاى بروجردى, با خبر شده كه با هوشيارى آن زعيم بزرگ توطئه ناكام ماند.64 در سـالـهـاى نـخست دفاع مقدس, كه كشور در هجوم همه جانبه نيروهاى عراق و آشوب گـروهـكـهـاى مـزدور داخلى مى سوخت و بيت المال اسلامى نيازمند كمك بيش تر مردم بـود, كـارگزاران نظام اسلامى از مردم خواستند: ماليات خود را به طور دقيق و بى كـم و كـاسـت بپردازند, تا گرفتاريها و نابسامانيها برطرف شود و دولت در تنگنا قـرار نـگـيرد و بتواند از اين بحران بزرگ پيرومندانه به درآيد, از پاره اى از بـيـوت, زمـزمـه هايى بلند شد:ماليات نبايدگرفته شود. گرفتن ماليات درست نيست.

كشور را مى شود با سهم امام اداره كرد.

ايـن سخنان, كه براى بسيارى از ثرتمندان, بازاريان وو شيرين مى نمود, در آن بر هـه مـى تـوانـسـت خـسـارتـهاى جبران ناپذيرى به اقتصاد جنگ وارد سازد كه امام هـوشـيـارانـه به پيشروى شايعه ها راه بست و گفت: اگر اين سخن در جاى خود درست بـاشـد, اكـنون وقت طرح آن نيست و القاء اين گفته ها در اين شرايط از نقشه هاى مـفـسـدان اسـت كـه از سـادگـى و يكرنگى بزرگان سوء استفاده مى كنند و با بيان آرزوهاى خود از زبان بزرگان, قصد دارندانقلاب را به شكست بكشانند:

(آقـا خودش خيلى خيلى آدم خوبى است مى رود ده نفر از همين اشخاصى كه مى خواهند ايـن كـارها را بكنندو سلطنت طلبهاو طبقات بالايى كه مى خواهند عياشى بكنندو از مـنـافـقينو از احزابو با ظاهر خيلى خوبو پيش آقا مى نشينند مى گويند: هى اسلام دارد از بـيـن مـى رود, ديـديـد چـه شـد. اينها مى خواهند اينجا راو مثلا شوروى بـكـنـنـدو آقـافو را باور مى كندو آقا مى نويسد: ماليات نبايد دادو ببينيد بى اطـلاعـى چـقدرو خوب بى فكر حرف مى زنند آقايان. يك كسى مى رود يك چيزى به آنها مى گويد, آنها همو با سلامت نفسى كه دارند باورشان مى آيد.)65 ح. ترور شخصيت: بدخواهان نفوذى در برون و درون حوزه, براى شكستن اين نهاد دينى هـمـواره عـليه روحانيان كارآمد, انقلابى, با تقوا, عالم, آگاه به زمان و آشناى بـه تـرفـنـدهـاى دشـمن, لجن پراكنى مى كنند و يا اگر از طلبه اى و روحانى كار نـاشـايست آن را اين جا و آن جا مى پراكنند, تا مردم را از الگوها و راهنماهاى خود روى گردان كنند.

مـسـخـره كردن و كوچك شماردن علماى كارآمد و پرهيزكار, از ديگر دسيسه هاى دشمن اسـت. دشـمن بر آن است تا هيبت و حرمت و جايگاه معنوى علما را در دلها بشكند و جوانان را از روى آورى به محفل گرم و روحبخش علما بازدارند.

امـام, از دوره مـشروطه مثل مى زند كه شبه روشنفكران بى ريشه و مدعيان آزادى و دمـوكراتها, با پناه كرفتن در سنگر مطبوعات مانند روزنامه ملانصرالدين, حيثيتها را نـشـانه رفتند و با رواج شايعه و استفاده از كاريكاتور وو مسخره گرفتن شيوه طلبگى, در صدد برآمدند اين گروه را در نظر مردم كوچك كنند.66 در آن دوره, نـويـسندگان مذهب ستيز در جرائد با نشر داستانهاى ساختگى از فرهنگ مـذهـبى و سنتى, رهبران مذهبى را عقب مانده, مخالف نوآورى به شمار مى آوردند و چـنـان جـو را مـسـموم كردند كه بسيارى ازعالمان و روحانيان عرصه سياست را ترك گفتند و اين پديده شوم زمينه را براى روى كار آمدن رضاخان هموار كرد.

رضاخان نيز, به نام ترقى و تمدن حوزه را تحقير كرد و پاى بندى به ارزشها و عمل بـه دسـتـورهـا و آيـيـنهاى شرع مقدس و فرهنگ مذهب و ملى ايرانيان چون: حجاب و عـزادارى امام حسين را كهنه پرستى خواند67, و روشنفكرنمايانى چون كسروى و حكمى زاده كـه از حمايت رضاشاه برخوردار بودند, آشكارا فرهنگ دينى و احكام مذهبى را به ريشخند گرفتند.68 پـهـلـوى دوم, كـه به ابزار نوين تبليغاتى, دسترسى پيدا كرده بود, با لشكرى از فـرنـگ رفـته ها و متمدن نمايان, راه پدر را ادامه داد. در مطبوعات و بنگاههاى سخن پراكنى خود روحانيت را به كهنه پرستى و تمدن ستيزى متهم مى كرد.

(اين آخوند ها مرتجع آند. اينها مى خواهند ما را بر گردانند به عصر حجر, اينها با تمدن مخالفند.)69 رژيـم شـاه, مزدورى امريكا, رواج فساد و فشحا, كازينو, آزادى بيگانگان در امور كـشـور, تـوهـيـن بـه مـقـدسـات, تـحقير شخصيتهاى بزرگ مذهبى را آزادى خواهى و لـيـبراليسم و تمدن مى خواند و در برابر مبارزه حوزه با بيگانگان غارتگر, رواج فساد, حركتهاى الحادى و انحرافى مخالفت با ستم به مردم وو ارتجاع و مخالف تمدن بـه مـردم چـنـيـن وانـمـود مـى كـرد: امام خمينى با اعطاى آزادى و برنامه هاى ليبراليستى او مخالف است.70 روزنـامه هاى وابسته به شوروى نيز, با رژيم شاه همگام شدند و چون خيزش حوزه را با مكتب الحادى خود ناسازگار مى ديدند, نوشتند:

(چـون اصـلاحـات ارضـى شـاه به زندگى روحانيت زيان وارد ساخته, با آن مبارزه مى كنند.)71 در هـمـان روزهاى سخت مبارزه براى دلسرد كردن مردم از حمايت امام اين شايعه را در همه سو پراكندند:(خمينى در كاخ ييلاقى زندگى مى كند.)72 خـوشـبـخـتانه, رفتار پيامبرگونه امام و توجه دقيق به همه ريزكاريها و دورى از هـرگـونه حركت شايعه آفرين, تبليغات گمراه كننده دشمن را نقش بر آب كرد و مردم در پيوند با امام و علما خيلى زود به بى پايگى اين شايعه ها پى بردند.

پس از پيروزى انقلاب اسلامى, ايادى استكبار و مخالفان حوزه, دوباره سناريوى كهنه خـود: تـحريف و ابهت شكنى عالمان دينى را در دستور كار قرار دادند. آنان كه از تـوانـاييهاى انتشاراتى و هنرى فراوانى برخوردار بودند با لشكرى از نويسندگان, رمـان نـويـسـان, جـامعه شناسان و كارشناسان جنگ روانى, روحانيت اصيل را نشانه رفـتـند. اين بار با اين تفاوت كه روحانيت از سلاح مظلوميت كه پيش تر در اختيار داشت و آن بسيارى از نقشه ها را خنثى مى كرد, بى بهره بود.مسئوليت روحانيان در نهادهايى چون:

قـوه قضائيه, مجلس, سپاه و ديگر نهادهاى انقلابى, پذيرش شايعه ها را آسان تر مى كـرد. گـروهكها كه بنيانگذار خشونت بودند و آذربايجان غربى, كردستان,بلوچستان, گـنـبـد, پـاوه و نـقـده را به حمام خون پاسداران انقلاب تبديل كرده بودند و در مـبـارزه تـبليغاتى و تسليحاتى عليه نظام, از امكانات دولتى, دانشگاهها, بويژه دانـشـگـاه تـهـران استفاده مى كردند 73 و بى شرمانه در سخنرانيها و نوشته هاى خـود, امـام را ديـكـتـاتـور و آزادى سـتيز و ولايت فقيه را ديكتاتورى نعلين مى خواندند.74 در آغـاز انـقـلاب, دولت موقت بى كفايتى خود در اداره كشور, به حساب مشكل تراشى حـوزه مـى گذاشت. و نظارت روحانيت بر كارها و مبارزه با فساد و بى بندو باريها را دخالت غيرمسئولانه مى خواند كه گفته شهيد بهشتى از آن پرده برداشت:

(خـوب براى اين كه روحانيت از اين نقش خلاق و مردمى اش دور شود, دشمن شروع كرده است به توطئه. هر جا كمبود و نقصى است به حساب روحانيت است.)75 ايـنان, ياران برجسته و نقش آفرين و كارآمد و خردمند و عالم امام را با تيرهاى زهـرآگـيـن نـشـانـه رفـتند. بدبين كردن مردم به شهيد بهشتى, در سرلوحه كارهاى گـروهـكـهـاى وابـسـتـه جـاى داشـت. بهشتى زبان انقلاب بود. با آرامش و متانت و بـرخوردارى از آگاهيهاى حوزوى و دانشگاهى آن را مرزبانى مى كرد.نسبتهاى ناروا, لـجن پراكنى عليه او, همه و همه براى آن بود كه اين بازوى توانمند را از انقلاب اسـلامـى جـدا كنند. مى نوشتند و مى پراكندند كه آزادى ستيز است, ديكتاتور است, هـمسر آلمانى دارد, زير سيگاريش طلاست, در ساختمانى بزرگ زندگى مى كند كه از در كـه وارد مـى شوى بايد يك ساعت راه بروى تا به آن برسى, 76 او با آمريكا رابطه دارد و و چـنـان فـضـا را آلـودند كه بسيارى به ترديد افتادند و آن بزرگمرد در فضايى از مظلوميت به شهادت رسيد:

(و آنـچه كه من راجع به ايشان متاثر هستم و شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مـظـلـومـيـت ايـشـان در ايـن كشور بود. مخالفان انقلاب, افرادى كه بيش تر مـتـعهدند, موثرند در انقلاب, آنها را بيش تر مورد هدف قرار مى دهند.ايشان مورد هـدف اجـانـب و وابـسـتگان آنها در طول زندگى بود. تهمتهاى ناگوار به ايشان مى زدنـد. از آقـاى بـهـشـتـى ايـنها مى خواستند يك موجود ستمكار, ديكتاتور معرفى كنند.)77 امـام در تحليل اين جنگ روانى, به روشنى و بسيار هوشيارانه به اين نتيجه رسيد:

همه اينها براى دور كردن روحانيت از صحنه صورت مى گيرد.78 ج. تـوسـل بـه خـشونت وحذف فيزيكى بزرگان: دشمن خشونت طلب, وقتى همه راهها را:

خـشـونت در بيان, خشونت در قلم,افترا, جوآفرينى, شايعه پراكنى, ترور شخصيت و و را پـيـمـود و نتيجه اى نگرفت, دست به حذف فيزيكى شخصيتهاى بزرگ و اركان انقلاب زد. همان راه و روشى كه در خيلى از نهضتها و انقلابها كارگر بوده است.

در جـريـان مـشروطه, مخالفان و دست نشاندگان بريتانيا, ترور بزرگان حوزه را در دسـتور كار قرار دادند و به نام آزادى خونها ريختند. شيخ فضل الله نورى نخستين هـدف بـود كه بردار شد و در مرگ او جشن گرفتند و دست افشانى كردند و بردار شدن او را بـراى خود فتح بزرك برشمردند. سيد عبدالله بهبهانى, كه قائمه مشروطه بود و تـدبـيـر بـى نـظير و جرات فوق العاده و فعاليت بى همتا و مردمدارى او بر سر زبـانـهـا بـود, بـه دست اينان به خون غلطيد و خيلى زود, زمينه انحراف مشروطيت آمـاده شد. ميرزا محسن, محمد باقر اصطهباناتى, سيد احمد دشتكى و و به بهانه اى تـرور شـدند.79 آخوند خراسانى, از حاميان اصلى نهضت و اركان آن به گونه مرموزى از دنيا رفت. 80 در دوره رضـاخـان, ايـن خـشـونـت با تمام زواياى آن, با همكارى قلم به دستان و روشـنـفـكـرنمايان وطنى, ادامه يافت. علما يكى پس از ديگرى كشته و يا تبعيد مى شـدند 81 و مدارس دينى, يك به يك بسته شدندو قلم بمزدان و روشنفكرنمايان هم در كـوى و بـرزن هـمراه با چاقوكشها, قاتلها, دشنه به دستهاى رضاخان, زبان به مدح وسـتـايـش گشوده بودند و رفتار شاهانه را مى ستودند. در دوران پهلوى دوم, همين بـرنـامه ادامه داشت و قلم بمزدان و روشنفكرنمايان به مدح و ستايش مى پرداختند و پـس از انـقلاب دشنه و تيغ ستم از شاه گرفته شد, ولى آمريكا تيغها و دشنه هاى فـراوانـى بـه دسـت پـروردهـاى روشنفكران مزدور داد و به هر گروهى نامى نهاد و پـرچـمـى داد و نشانى, تا به روى مردم تيغ بكشند و فرياد برآورند آزادى نيست و خـشـونـت هـمه جا را فرا گرفته است, هم مى دريدند وهم مى گفتند;خشونت ما را به ستوه آورده است! امام, براى راندن دشمن و نفوذيها و ايادى دشمن, افزون بر هوشياريها كه ياد شد, بـرنـامـه ريزى و مديريت قوى و نظم و انضباط را در حد اعلاى آن لازم مى داند. در بـى بـرنامگى, در لجن زار عفن بى نظمى و هرج و مرج كه ميكروبها رشد مى كنند در مـنـظـر امام, حوزه اى موفق و كامرواست كه پيراسته باشد و برخوردار از مديريتى قـوى و مـنـسـجـم, تـا در پـرتـو آن افـراد صـالح و شايسته را به خود جذب كند, استعدادهاى خدادادى افراد شكوفا گردد و تواناييهاى آنان به كار مى افتد.

اگر حوزه بى برنامه باشد, دروازه هاى آن بى نگهبان, بماند و يا در آموزش, اخلاق و رفـتار, امور معيشتى و آينده طلاب و روحانيان فكرى نكند, اين نهاد دچار كاستى و فـرسـايـش مـى شود و از نگهدارى افراد ناتوان مى ماند و كم كم از درون, ضربه پذير مى شود.

اينها سبب مى شود كه شمارى از منتقدان دلسوز و باانصاف, مى گويند و مى نويسند:

بـى بـرنـامگى حوزه و نداشتن آينده كارى, از جمله عوامل ريزش نيرو در حوزه هاى عـلـمـيه, در سالهاى اخير است.افراد با شوق و شعف و عشق تحصيل دانش, وارد حوزه مـى شـونـد, ولـى بـى بـرنامگيها و يا سيراب نشدن از آموزه هاى معنوى و مناسب, نبودن متون درسى, آنان را از حوزه مى رماند.82 امـام راحـل, در بـررسى انگيزه هاى بى نظمى, افزون بر مسئووليت گريزى شمارى از عـلـما, احتمال دست پنهان دشمنان را در ترويج تز نظم در بى نظمى, دور نمى داند و خواهان مقابله با اين فكر خطرناك است:

(و از هـمـه لازم تر حوزه هاى علميه است كه تنظيم و تصفيه آن با مدرسين محترم و افـاضـل سـابقه دار است, با تاييد مراجع وقت. و شايد تز: نظم در بى نظمى, است, از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد.) 83

رهنمودهاى امام براى حراست از حوزه

امـام براى نگهبانى از حوزه و جلوگيرى بروز و گسترش آسيبها راه هايى را به دست اندركاران حوزه پيشنهاد و پى گيرى كرد:

1. گـزينش: براى جذب افراد شايسته و پيش گيرى از آمدن افراد ناباب به حوزه, از جمله تلاشهايى سامان مند كه بايد انجام شود.طلاب فاضل و عالمان دورانديش, پيشينه داوطلبان به حوزه را كاوش كنند:

اهل كجا, وابسته به چه خانواده اى, پيشينه خانواده, پدر, مادر, و و پيشينه خود وى در محل به خوشنامى شهره است, يا خير و و امام, پيش از انقلاب اسلامى, در اين باره هشدارهايى به دست اندركاران حوزه داد و اقـداماتى را انجام داده بود 84 و در سال 1365, با استقبال از واحد گزينش حوزه مى گويد:

(گـروهـهاى مختلف به حوزه نظر دارند; چون در دراز مدت مى توانند كارهايى كه ما مـى كـنـيـم به هم بزنند و اين كه شما در رابطه با سابقه افراد تحقيق مى كنيد, كـار خـوبى است; چرا كه اگر كسى قبل از انقلاب و يا بعد از آن, كجروى داشته است و الان مـى گـويـد مـن توبه كرده ام, ممكن است اين توبه كردن مصلحتى باشد, بايد توجه داشت كه اين افراد حوزه را فاسد نكنند.)85 2. مراقبت بر شئوون اخلاقى طلاب: موعظه و ارشاد و مراقبت از طلاب, از ديگر كارهاى امـام بـود; چـرا كه اندرز نقش موثرى در بهسازى انسان دارد و يادآوريها, او را به خود مى آورد. امام درس اخلاق را از نخستين گامهاى تربيتى حوزه مى دانست.

در هـر فـرصـتـى كـه پيش مى آمد, به راهنمايى طلاب مى پرداخت و خطرها و آفتها و كـمـيـنـگاهها را گوشزد مى كرد.آن مرد بزرگ, اصرار داشت افراد پيش از آن كه به جـامـعـه وار د شـونـد, خـود را بـسـازند. و پيش از آن كه به مسئوليت و پستهاى اجـتـمـاعـى بـرسـنـد, در حـوزه درسـهاى ساده زيستى و مردمدارى را, تمرين كرده باشند.86 3. چـشـم پـوشـى از خـطاها: امام براى خشكاندن ريشه فتنه و اختلاف, گاه با نرمش قـهـرمـانـانه و چشم پوشى در برابر كارهاى آن گروه از حوزويانى كه در دام فريب گـرفـتار مى آمدند, زمينه فروخواباندن شرارت را فراهم مى آورد.پس از آن كه حزب خلق مسلمان در سال 58, گروهى از مردمان ساده دل و ناآگاه را به قم آورد و آنان را بـرانـگـيزاند تا عليه امام و انقلاب اسلامى آشوب بيافرينند, 87 امام چون اين افـراد را بى خبر مى دانست, رويارويى; با آنان را به صلاح حوزه و نظام ندانست و بـه طـلاب و مـردم سـفـارش كرد سكوت و مدارا پيشه كنند و افزود:اگر عكس مرا نيز پـاره كـردنـد واكنش نشان ندهيد.88 اين بردبارى بجا, بسيار ى از مهاجمان را كه در دام تـزويـر گـرفتار آمده بودند, به خود آورد و از كرده ناشايست خود پشيمان كرد. اين حركت بزرگوارانه, در ختم نهايى اين غائله, نقش به سزايى ايفا كرد.

امـام در بـرخـورد ديـگـر غائله هاى سياسى, كه ريشه در ناآگاهى مى داشت و مردم ناخواسته درگير فتنه مى شدند از اين اصل ارزشى استفاده مى كرد.

4. اتـحـاد جناحها: چنان كه ياد شد, از بامداد پيروزى انقلاب, در برخى از مسائل نـظـرى و اجـرايـى, ميان روحانيان انقلابى و در خط امام, اختلاف نظر وجود داشت و سـرانـجـام عـلـمـاى انقلابى در خط امام, به دو گروه روحانيت سنتى و پويا تقسيم شـدند. تشديد ديدگاهها, نگرانيهايى را ميان حوزويان ايجاد كرد و افراد از امام خـواسـتار پايان دادن به اختلاف اين دو جناح از روحانيان انقلابى شدند. ايشان در پـاسـخ به يكى از نامه ها, پس از تاييد انتقاد سازنده, هر دو جناح را از كشمكش بى نتيجه بيم داد و يادآور شد:

اگـر اخـتلاف زيربنايى و اصولى شد نظام سست مى گردد. از آن جا كه هر دو جناح در اصـول مـشـتـرك بـودند و به اسلام و قرآن وفادار و هر دو گروه در انديشه بهسازى كـارهـا و در مـبـارزه با آمريكا و استكبار جهانى همداستان, امام راه حل ارائه داد و آن : سـازمـان دهـى تلاشها,بر محور پيشبرد محكمات انقلاب اسلامى كه اين خود اگـر درست و دقيق و با نظارت و اشراف رهبرى و عالمان و فرهيختگان و پرهيزگاران خارج از دو جناج انجام گيرد, اختلاف را از ميان خواهد برد.

افـزون بـر ايـنها, امام, مهروزيها, جذب قلبها, هشيارى درباره اختلاف انگيزان و شـنـاسـايى آنان و حساس بودن روى دشمن مشترك را , اساس كار و پايدارى و برادرى مى داند:

( در هر حال, يكى از كارهايى كه يقينا رضايت خداوند متعال درآن است تاليف قلوب و تـلاش جـهـت زدودن كـدورتها و نزديك ساختن مواضع خدمت به يكديگر است. بايد از واسـطـه هايى كه فقط كارشان القاء بدبينى نسبت به جناح مقابل است, پرهيز نمود.

شـما آن قدر دشمنان مشترك داريد كه بايد با همه توان در برابر آنان بايستد.)89 5 . دادگاه ويژه روحانيت: امام همواره بر اين نظر بود كه حوزه بايد بر رفتار و كـردار افـراد خـود نـظـارت دقيق و حساب شده داشته باشد و افراد ناباب در لباس روحـانـيت را شناسايى و به دور از دوستيهاى قبيله اى و طايفه اى و صنفى برخورد جدى با آنان بكند.

بر اين اساس, پيش از انقلاب اسلامى, براى مقابله با آن گروه از روحانى نمايان كه آشـكار با رژيم همكارى مى كردند و به وسيله كردار و رفتار نامناسب, مردم را به حوزه بدبين مى ساختند. به طلاب اندرز مى داد:

(ابـتـدا, آنـان را راهـنـمـايى كنند,, اگر از روش ناپسندشان دست نشستند, لباس روحانيت را از تنشان در آورده و آنان را از حوزه طرد و اخراج كنند.)90 پـس از انـقلاب, براى رسيدگى به جرائمى كه چه بسا روحانيان انجام دهند و افرادى بـا رفـتـار نـاپـسند, به آبروى حوزه آسيب رسانند,, به دستور امام دادگاه ويژه روحانيت تشكيل شد.

فـلـسـفـه وجودى دادگاه ويژه: در سخنان امام, سه دليل براى ضرورت تشكيل دادگاه ويـژه روحـانـيـت بيان شده و به كسانى كه به ويژگى اين نهاد و احكام صادره آن, خرده مى گرفتند پاسخ داده است:

الف: شناخت بهتر روحانيان نسبت به يكديگر و اين مطلب كه حوزويان بهتر از ديگرن در جـريـان رويدادهاى حوزه و حوادث پيش از انقلابند و بهتر از ديگران مى توانند انحرافها و كژيهايى كه در ميان افراد آن روى داده و مى دهد, بشناسند.91 ب: تشديد مجازات روحانيان: عدالت سنگ زيرين قوانين اسلام است و هر كس به اندازه گـنـاه و پـيـامـدهـاى رفتارش كيفر مى بيند. چه بسا برافروختن يك آتش خرمنى را بـسـوزد و افـكندن مانند آن شراره, شهرى را به آذر كشد. پژواك انحراف از افراد مـعـمـولى محدود است, ولى انحراف يك حوزوى, افزون بر انجام گناه, ديگران را به روحـانـيت, بلكه اسلام و دين بدبين مى سازد و اين خسارتى اندك نيست; از اين روى امـام هـمـواره از روحـانـيان منحرف نفرت داشته و آنان را پست تر از ساواكى مى شـمـرد. و انـگـيزه ايجاد دادگاه ويژه را بزرگى و زيانبار بودن خيانت روحانى و رماندن مردم از دين و عالمان دين ياد مى كرد.92 امـام, بـارها به شبهه افكنى عليه دادگاه ويژه پاسخ داده است, از جمله در پاسخ كـسانى كه مى گفتند چه ضرورت دارد روحانيون دادگاه ويژه داشته باشند و از ديگر سـو, چـون مجازات كسانى كه در اين دادگاه محاكمه و محكوم مى شدند, سنگين تر از مـحـكـومـان دادگاه عمومى بود, به احكام صادره اعتراض داشتند.در مورخه 20/7/58 اظهار داشت:

(خـداى تعالى و خداى متعال مى داند اين را, كه قضيه دادگاه ويژه اگر باشد براى ايـن نـيت كه دفاع باشد, براى اين است كه اين دسته اشخاص فاسد مى خواهند اشخاص آبرومند را از بين ببرندو.ما طرفدارى از اسلام مى كنيم.)93 رهـبر معظم انقلاب نيز در شرح اين حركت انقلابى امام خمينى, پوشيدن لباس روحانيت را از عواملى شمرده اند كه تنها كيفر افراد را به وقت گناه, سبك نمى كند كه بر ميزان كيفر و مجازات روحانيان مى افزايد:

(چـنـد سـال پـيش كه مقدمات تشكيل اين دادگاه[ دادگاه ويژه روحانيت] بود, خدمت امـام رفتم و بر ايشان عرض كردم كه: اين انقلاب به پشتوانه هزار سال نفوذ معنوى روحـانـيـت شـيعه به پيروزى رسيد, الان با عمل بعضى از ما, اين ذخيره هزارساله, ضـايـع مى شود و از بين مى رود. ما پول و سرمايه را برداشتيم و خرج كرديمو حالا خود اين سرمايه با كار بعضى از ماها دود مى شود.)94 ايـشـان در ديـدار با طلاب حوزه خراسان در پاسخ به اين پرسش كه چرا با روحانيان مجرم سخت تر از ديگران برخورد مى شود پاسخ مى دهد:

(در بـرخـى از جرائم قاضى در صدور مجازات داراى اختيارات ويژه اى است مى تواند بـا در نـظـر گـرفـتن مصالح مجازات را سبك و يا سنگين صادر كند و تلبس به لباس روحانيت, از عواملى است كه مجازات را شديد و سخت مى كند.)95 ج. پـيـش گـيـرى از هتك حريم روحانيت: دليل ديگر تشكيل دادگاه ويژه, ضرورت حفظ ش,ون حـوزه هـا بـود. در آغـاز پيروزى انقلاب اسلامى, مفسدان و مخالفان روحانيت, بـراى از بـيـن بـردن جـايـگـاه حوزه در ميان مردم, به بهانه تصفيه روحانيت به پـرونـده سـازى و جـعـل سـند دست مى زدند و اگر گاه از يك نفر متدين و انقلابى, لـغـزشـى كـوچـك مـى ديدند, با بزرگنمايى آن, چهره اجتماعى آن شخص را در هم مى كـوبـيدند و يا كسانى از بدخواهان, به بهانه گوناگون به روحانيان اهانت و آزار مى رساند.

امام در يكى از بيانيه هاى خود درباره دادگاه ويژه مى نويسد:

(و لكن به طورى كه اطلاع مى دهند, عده اى مخالف اسلام و روحانيت در صدد هستند كه به اسم تصفيه, روحانيت را بكوبند و راه را بر ستمكاران باز كنند.)96 امـام در ادامـه ايـن پيام كتبى, انگيزه خود را از تشكيل اين نهاد, كوتاه كردن دست عوامل بيگانگان بيان مى كند.

امـام, با هوشيارى و همه سونگرى, كار اين دادگاه را در مرحله آغازين, به علماى هـر مـنـطقه واگذار كرد كه آنان همراه سه تن از معتمدان منطقه, زير نظر عالمان درجـه اول هـر شهر و منطقه, تشكيل هيات بدهند و پرونده روحانى نمايان را بررسى كـنـنـد و پـس از ثابت شدن جرم, زير نظر دادگاه انقلاب اسلامى آنان را به مجازات بـرسـانـنـد.97 بـعـدهـا همين هياتها, سازمان يافته تر و با برنامه تر و قانون مندتر, به دادگاه ويژه روحانيت دگر شدند.98 ايـن حـركـت, پـرشـور امـام انقلاب اسلامى را از زاويه گوناگون بيمه كرد, هم دست دسـتاربندان در خدمت دربار را از سر مردم كوتاه ساخت و هم ساحت انقلاب اسلامى را از لـوث وجـود آنـان پـاك كـرد و آلودگيها را زدود و نگذاشت به نام دين كارهاى ناشايست از اين افراد سربزند و مردم را از دين و حوزه رويگردان كنند.

امـام با اين حركت و روشن كردن حوزه كارى دادگاه ويژه, حوزه ها را ازخطرى بزرگ و انقلاب از آتشى مهيب و مردم را از باتلاقى مرگ آفرين رهاند.

بـرخـورد با روحانى نمايان ويرانى خواه, مفسده جو, ياس آفرين, گستراننده فرهنگ طاغوتى, دين به دنيا فروشان كارى بود كارستان.

پـاك كـردن آيـيـنه انقلاب و حوزه هاى مقدس از اين لكه هاى ننگ و نفرت و تباهى, گـامـى بـلـند, استوار, ژرف بوددر راستاى پى ريزى بناى بلند و سر به فلك كشيده اسلام ناب.


1. (صـحـيـفـه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمينى), ج19/157. مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى.

2. همان /217.

3. همان /50.

4. همان, ج17/205.

5. همان, ج21/90.

6. (گلستان سعدى) چاپ شده در (كليات سعدى)/56, اميركبير.

7. (صحيفه نور), ج19/188.

8. همان, ج18/46.

9. همان, ج18/46.

10. همان /135. براى ميرزاى شيرازى ر.ك: مجله (حوزه) شماره 50 ـ 50/29.

11. (صحيفه نور), ج12/28.

12. همان, ج1/81.

13. همان, ج1/81.

14. روزنامه (جمهورى اسلامى), 15/10/1358, شماره 179.

15. (صحيفه نور), ج15/221.

16. همان, ج21/97.

17. (مـوج سوم دموكراسى) سامويل هانتيگتون, ترجمه احمد شهسا/39, 40, 164, 165, 100, روزبه.

18. (پـاسـدار اسـلام), شـماره 31/37. سلسله مقالات كودتاى نافرجام نوژه, به قلم محمدى رى شهرى.

19. (صحيفه نور), ج2/20.

20. همان, ج15/150.

21. همان, ج18/98.

22. همان, 21/130.

23. همان, ج15/150.

24. همان, ج20/20.

25. همان, ج12/229.

26. همان, ج20/56.

27. (حـديـث ولايـت), مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى, ج1/62, دفتر مقام معظم رهبرى.

28. (صحيفه نور), ج5/204.

29. (علل گرايش به مادى گرى, شهيد مطهرى, مجموعه آثار, ج2/462, صدرا.

30. (نهضتهاى اسلامى درصد سال اخير), شهيد مطهرى/94, نشر عصر, قم.

31. (صحيفه نور), ج;7/107 ج12/197. در اين باره. ر.ك:

(هـاشـمى رفسنجانى دوران مبارزه), زير نظر محسن هاشمى, ج1/250, دفتر نشر معارف انـقـلاب; (جـهـت گـيـرى طبقاتى اسلام), دكتر شريعتى, مجموعه آثار, ج10/98, دفتر تدوين و تنظيم و آثار دكتر شريعتى.

32. (صحيفه نور), ج2/18.

33. (علما, و رژيم رضاشاه), حميد بصيرت منش/471, م,سسه چاپ و نشر عروج. در سال 1314. رضـاشاه به اجتماع مردمى كه در اعتراض به اسلام زدائى و از بين بردن حجاب تـوسـطـ رضـاشاه درمسجد گوهر شاد و حرم امام رضا در مشهد گرد آمده بودند, هجوم بـرده در ايـن واقـعه هزاران نفر كشته و مجروح شدند. آمار كشته هاى مسجد و حرم را تـا سـه هـزار نـفـر يـاد كرده اند. اجساد كشته ها و زحميها را به خارج شهر بردند و در گودال بزرگى آنان را دفن كردند.

34. سوره (محمد), آيه 12.

35. (صحيفه نور), ج1/174.

36. همان, ج15/45. متن سخن امام خلاصه شده است.

37. همان, ج21/7 و 8.

38. (ولايت فقيه), امام خمينى/128, م,سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

39. (صحيفه نور), ج5/19.

40. (نهضت امام خمينى), سيد حميد روحانى, ج2/152, واحد فرهنگى بنياد شهيد.

41. (صحيفه نور), ج21/91.

42. همان, ج1/79, 166.

43. (ولايت فقيه), /125.

44. (ده گفتار), شهيد مطهرى/260, صدرا.

45. مجله (حوزه), شماره 43 ـ 44/255, ويژه آيت الله بروجرى.

46. (صحيفه نور), ج21/91.

47. مجله حوزه, شماره 45/61.

48. (ولايت فقيه)/13.

49. (صحيفه نور), ج19/288.

50. همان, 12/8.

51. همان, ج20/21.

52. همان /111.

53. همان, ج21/91.

54. (فـرزنـد اسـلام و قـرآن), شـرح زندگى شهيد محمد منتظرى, دفتر دوم, 535, از مصاحبه شهيد با كيهان9/2/59, واحد فرهنگى بنياد شهيد.

(و سران نهضت آزاديو در سال 54 براى امام پيغامها مى دادند كه: امام از امريكا و نـفـت ديگر سخن به ميان نياورد, تا امريكائيها مثلا راضى شوند كه چنان بشود.) 55. (نهضت امام خمينى), ج2/284.

56. (صحيفه نور), ج21/93.

57. همان, ج13/151 ـ 152.

58. همان, ج1/176.

59. همان, ج20/56.

60. همان, ج12/198.

61. همان, ج11/195.

62. (سـرگـذشـتـهاى ويژه از زندگى حضرت امام خمينى), جمعى از فضلا, ج6/51, پيام آزادى.

63. مجله (حوزه), شماره 43 ـ 44/158.

64. همان/282.

65. (صحيفه نور), ج18/186.

66. همان, ج13/6 و 7.

67. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى), خاطرات فردوست, ج1/481, انتشارات اطلاعات.

68. (علما و رژيم رضاشاه)/46 ـ 159.

69. (صحيفه نور), ج6/260.

70. هـمـان, ج;3/27 كـوثـر مـجموعه سخنرانيهاى حضرت امام خمينى, ج2/162, م,سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

71. (صحيفه نور)/22.

72. همان, ج2/243.

73. پـس از انـقـلاب گروههاى ضد انقلاب دانشگاه را به كانون امنى براى فعاليتهاى بـرانـدازى تـبـديـل ساختند. و از اين تريبون فرهنگى سخت ترين حمله ها را عليه نـظام و امام انجام مى دادند. مردم مبارز خطر را احساس كرد و در اقدامى هماهنگ ايـن مركز را از گروهكهاى محارب پاكسازى كردند. دانشگاه مدتى براى اجراى انقلاب فـرهـنـگـى تـعـطيل شد. ر.ك روزنامه (جمهورى اسلامى), تاريخ 31/1/59, شماره 257 سخنان, عبدالكريم لاهيجى, حاج سيد جوادى.

75. روزنامه (جمهورى اسلامى), 1/9/1359.

76. (او بـه تنهايى يك امت بود), شرح زندگى شهيد بهشتى/262, واحد فرهنگى بنياد شهيد.

77. (صحيفه نور), ج15/44.

78. همان, ج14/122.

79. مجله (حوزه), شماره 76 ـ 76/392, ويژه ميرزاى نائينى.

80. (مرگى در نور), زندگى آخوند خراسانى, عبدالحسين مجيد كفايى/278, زوار.

81. (علما و رژيم رضا شاه)/472.

82. مجله (پيام حوزه), نشريه شوراى عالى حوزه علميه, شماره 11 ـ 10/8.

83. (صحيفه نور), ج21/189.

84. مجله (حوزه), شماره 43 ـ 44/44.

85. (صحيفه نور), ج20/56.

86. (جهاد اكبر), امام خمينى/20.

87. (شـريـعـتـمـدارى در دادگاه تاريخ), حميد روحانى/183 ـ 180, دفتر انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

88. (صحيفه نور), ج10/260.

89. همان, ج21/48.

90. (در جستجوى راه از كلام امام), ج8/37 ـ 377, اميركبير.

91. (صحيفه نور), ج6/253, و ج9/290.

92. همان, ج9/290.

93. همان.

94. (حـوزه و روحـانـيـت), در آيـينه مقام معظم رهبرى, ج2/203, دفتر مقام معظم رهبرى.

95. همان/201.

96. (صحيفه نور), ج6/253.

97. همان/252.

98. همان, ج20/96 ـ 97.

/ 49