امام خمينىو الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان - امام خمینی آیه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی آیه جمال و جلال - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خمينىو الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان

حضرت امـام خمـينى, پـس از معـصومان (ع) كـه بـرگزيـدگان خاص الهى اند, نسخه اى بى مثال از شخصيتى جامع است كه براى تبيين و شناخت وى بايد از زوايـاى متعددى نگريست و بـه تحليل و ارزيابى و مقايسه پرداخت. حضرت امـام, در چهـره يك انقلابى بزرگ, كسى است كه يكى از اصيل ترين انقلابها را تـا سـرمنـزل پيروزى رهبرى كرد. در مديريت و رهبرى, نظامى را پايه ريزى و در سالهاى دشوار شكل گيرى و على رغم توطئه ها و مانع تراشيهاى بسيار, رهبرى كرد كه نسخه اى منحصر به فرد است. در مرجعيت دينى, يكى از پرآوازه ترين مراجع است و دامنه مرجعيت ايشان بسى فراگير گشت. در مقام استادى و تدريس, به تعليم و تربيت صدها شاگرد در حوزه هاى مختلف اصول و فلسفه و اخلاق و عرفان نشست. در نگارش و بيان, آثارى را در زمينه هاى مختلف ارائه كرد كه براى سالهاى سال سرمايه مراكز علمى و محافل فكرى و پاسخگوى بسيارى نيازها خواهد بود.

در اخلاق و عرفان و سلوك معنوى, هم از بعد نظرى و هم در ميدان عمل, به عنوان يك عارف صاحب نظر, و سالك عالى مقدار, در رديف يكى از اولياى عظيم الشان الهى, لنگر آرامش و ثبات ملتى شد كه جهان استكبار و سلطه جويان شرق و غرب, عزت و آزادى آن را نشانه رفته اند. حتى در ادبيات عرفانى, مجموعه اى اززيباترين سروده هاى عميق عرفانى را بر جاى گذاشت و توان بالاى خويش را در اين خصوص نشان داد. در زندگى شخصى و سلوك خانوادگى در مقام همسر و پدر, نمونه اى متعالى و الگويى جاودانه از يك زندگى موفق را ارائه داد.

اينها و ابعاد ديگرى از اين دست كه با يك نگاه كوتاه به شخصيت آن عزيز به چشم مىآيد, و نيز زواياى پنهان و لايه هاى عميق ديگرى از شخصيت امام كه گذشتً زمان آن را آشكار خواهد ساخت, هر كدام در جاى خود بسيار مهم است و سرجمع نيز نسخه اى مى شود كه آن را ((امام خمينى)) مى ناميم. اما يكى از مهمترين و راهگشاترين ابعاد شخصيتى امام و از يك منظر, مهمترين بِعد شخصيت ايشان, بِعد دين شناسى و نوع نگرش ايشان به اسلام و تفسيرى كه از دين ارائه مى كند و چهره اى كه از اسلام ترسيم مى نمايد مى باشد.

اگر از اين منظر به ويژگيهايى كه شخصيت استثنايى حضرت امام را شكل مى بخشد نگاه شود, انسانى خواهيم يافت كه بيشترين نسبت و عميق ترين و جامع ترين درك را از دين شريف اسلام دارد. انسانى با اين ويژگيها, اسلام شناسى كم نظير است كه در حوزه علم و عمل و در عرصه عملى ساختن مكتب, نمونه اى اعلى و شخصيتى بى مثال به شمار مى رود. او در عرفان عملى و رهيافتهاى شهودى كه از مسير دل و تصفيه درون به چنگ مىآيد, چنان كه قرآن كريم بر رابطه روشن ميان ((تقوا)) و ((معرفت)) تاكيد دارد به شناخت شهودى بسيارى حقايق نايل آمده است.(1)

حضرت امام, در ((عمق)), ژرف ترين حقايق و معارف را در مباحث عرفانى, فلسفى, اخلاقى و تفسيرى خود ارائه كرده است و در ((سطح)), اسلام را دين زندگى, دين حكومت و سياست و دين مديريت جامعه و سامان بخشى به زندگى مادى و معنوى بشر مى داند. در جايى حضرت امام اسلام را نه دين حكومت بلكه اساسا مساوى با حكومت به معناى عام و فراگير آن مى شمارد و احكام و مقررات آن را در واقع قوانين اسلام و بخشى از حكومت و به منزله امورى ابزارى براى اجراى حكومت و بسط عدالت معرفى مى كند.(2).

طبعا فرآيند دين شناسى انسانى شايسته و وارسته چون حضرت امام كه از اين منظر به دين و رهنمودهاى آن مى نگرد, بسيار متفاوت است با نظريه پردازى و در واقع ((توهم پردازى)) كسانى كه يا به خاطر فقر ناشى از تحجر و بسته نگرى, اساسا دين را امرى منفك از سياست و مديريت جامعه مى شمارند, و يا از سر روشنفكرنمايى و وارفتگى سياسى ـ علمى در نظريه نويسى, حتى حكومت و سياست و مديريت پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) را نيز امرى زمينى و غير الهى و خارج از رسالت دين و در حوزه تشخيص و خواست عرف و جامعه معرفى مى كنند و عهده دارى آن توسط پيامبران و امامان را تنها ناشى از تن دادن به خواست مردم مى دانند; و در بيشتر روزگاران كه به گفته اينان, مردمان چنين خواست و اقبالى را نسبت به حكومت انبيا(ع) و ائمه(ع) نداشته اند, آنان نيز به تنها وظيفه و رسالت خود يعنى ابلاغ دين بسنده كرده اند!(3).

اينك مجال پرداختن مبسوط به اين وجهه از شخصيت حضرت امام نيست. هدف فقط اشاره به اين است كه اولا اگر به شايستگى هاى كم نظير حضرت امام در شناخت, قرائت و تفسير صحيح و جامع از دين و شريعت اسلامى توجه شود, و ثانيا به جايگاهى كه ايشان از آن منظر حوزه عمل دين و ترسيم و تفسير چهره شريعت مقدس مى پردازند توجه شود, و ثالثا اگر به نياز حياتى و گسترده جامعه به فهم و شناخت درست دين و عرصه عمل و كاركردهاى آن توجه شود, و رابعا اگر به تلاش تخريبى و گمراه كننده دو جبهه افراط و تفريط, به تقصير يا از قصور, در حوزه دين شناسى و تحليل منابع و تفسير مخصوص شريعت, توجه شود, و خامسا اگر به كم كارى, نسنجيده گرى و يا جزئى نگرى محافل مسوئول در ارائه چهره ناب و بىآلايش دين (و در اينجا مشخصا در چارچوب قرائتى كه حضرت امام از آن دارند) و زدودن سليقه ها, خرافه ها و نظريه پردازيهاى التقاطى از سيماى تابناك و پاك اسلام, توجه شود, اذعان خواهيم كرد كه مهمترين وجهه همت ما و لااقل يكى از مهمترين مسوئوليتهاى ما, آن هم در سال بزرگداشت امام خمينى, شناخت دين و آموزه هاى شريعت از منظر نگاه امام و در چارچوب الگويى كه آن بزرگوار ارائه كرده است مى باشد. و پرواضح است روش اساسى و منطقى در نگرش به دين از اين منظر, دستيابى به اصول و الگوهايى است كه چارچوب نگرش امام به مسايل دينى و احكام شريعت را ترسيم مى كند و از اين طريق, دستيابى به الگويى جامع در دين شناختى امام و ترسيم نگره اى كامل و سازمان يافته از پيكره سالم و كامل دين كه در باور ما نظام دين نيز همچون ((نظام احسن)) آفرينش, ((نظام احسن)) در تشريع و ضابطه مندى همه چيز است حتى ((غرامت يك خراش)); چنان كه در تعبير امام صادق(ع) آمده است.(4) اينكه مبادى رويكرد امام به دين شناختى چيست و با كدام روش به تفسير و تحليل نصوص و منابع دينى مى پردازد؟ و اينكه در هرم دين شناختى امام كدام عناصر و اجزا در ((قله)) و كدام در ((دامنه)) و كدام در ((قاعده)) قرار مى گيرند؟ و جايگاه هر يك از اجزا كليت دين كجاست؟ و ملاك وحدت و انسجام و ارتباط منطقى ميان اجزا چيست؟ و پرسشهاى بسيارى از اين دست, طبيعى است كه در موضوع مهم و حياتى دين شناختى از منظر انديشه و نگاه امام مطرح مى شود و بايد پاسخ بيابد. اما در اين فرصت چاره اى جز ميانبر زدن و پرداختن مستقيم به موضوع اين نوشته نيست. و آن ((الگوهاى دين شناختى در حوزه شخصيت زنان و مسايل آنان)) مى باشد. اما پيش از پرداختن به بحثهاى مورد نظر, ناگزيريم چند نكته توضيحى را بازگو كنيم.

1ـ چنان كه اشاره شد به نظر مى رسد عمده ترين و بلكه راهگشاترين كار در شناخت و شناساندن انديشه هاى امام در زمينه هاى مختلف, ارائه اصول و الگوهايى است كه از يك سو تصويرى روشن و جامع و حتى الامكان سازمان يافته از انديشه امام و نگاه تفسيرى ايشان از دين را در آن زمينه ارائه دهد و به دور از جزيى نگرى و نگرش تبعيضآميز به انديشه ها و مواضع آن بزرگوار باشد, و از سوى ديگر بتواند ملاكى براى عمل و هر چه كاربردىتر شدن آن, و معيارى براى ارزيابى ديدگاهها و عملكردها باشد. اين است كه در اين مقاله تلاش شده است الگوها و معيارهايى براى نگرش به جايگاه انسانى اجتماعى بانوان و مسايل آنان بر اساس انديشه و نظر امام و مستندسازى اجمالى آنها, ارائه شود.

2ـ نيز چنان كه اشاره شد, وقتى الگوهاى ارائه شده براى ما مى تواند به عنوان ((الگوهاى دين شناختى)) مورد استناد و استفاده قرار گيرد كه به شخصيت حضرت امام و جايگاهى كه از آن موضع, سخن مى گويند, و دين را تفسير مى كنند و شرح و بسط مى دهند, كاملا توجه شود. بسيارى انسانها به تجزيه و تحليل مسايل دينى مى نشينند, از زبان اسلام سخن مى گويند, به نظريه پردازى و تفسير شريعت مى پردازند; به گونه اى كه مى توان گفت نسبت نظريه پردازى در دين و سخن گفتن از شريعت و كتاب نويسى و پژوهشگرى در حوزه مسايل دينى, بيش از ساير علوم و موضوعات است, اما پرواضح است كه نسبت و قرابت اينها به حقيقت دين و واقعيت شريعت, همه در يك سطح نيست, همه در يك مرتبه حجيت و قوّتى كه مايه آرامش وجدان دينى و پايبنديهاى شرعى باشد نيست و چنين انتظارى نيز نمى رود. شخصيتهاى علمى و انديشمندان و صاحب نظرانى كه سخن و نظر آنان در حوزه احكام دينى, ((حجت)) باشد و در حوزه ((عقيده و باورهاى دينى)) مايه آرامش و تحكيم پيوندهاى اعتقادى موئمنان باشد, طيف وسيعى را شامل نمى شود و بايد گفت در هر دوره گروهى محدود مى باشند و طبيعى است در اين گروه نيز كسانى كه انديشه و نظر آنان مبناى عمل جامعه باشد, انگشت شمار خواهند بود.

حضرت آيت الله العظمى امام خمينى, از زبان دين و شريعت, راه مى نمايند و به تفسير و تبيين آموزه هاى دينى مى پردازند, در جايگاه كسى سخن مى گويند كه فقط بخشى از ويژگيهاى وى اينهاست: فقيه چيره دست, فيلسوف, مفسر, صاحب نظر در اخلاق و عرفان نظرى, عارف وارسته, و مرجع تقليد, با همه لوازم و شرايطى كه اين اوصاف دارد.

سخن ايشان, سخن يك نويسنده, سخنران, يا متفكر صرف يا نظريه پرداز محض يا يك منتقد و مصلح اجتماعى صرف نيست.

انسانى در اين جايگاه, نمى تواند و نبايد سخن به مبالغه گويد يا به انگيزه جاذبه هاى تبليغاتى و رضايت خاطر اين شخص يا آن گروه و در خوشايند مريدان, اظهارنظر كند. اگر اضافه شود امتيازها و ويژگيهاى ديگرى كه در امام بود و از وى نسخه اى منحصر به فرد ساخته بود, بويژه انسانى كه علاوه بر اوصاف مذكور در جايگاه رهبرى يك انقلاب و سپس نظام, به تبيين دين و آموزه هاى شريعت مقدس مى پردازد, آن وقت به اهميت انديشه و نگاه امام و قرابت آن با حقيقت دين بيشتر اذعان خواهيم داشت.

اين است كه براحتى پاى اين ادعا مى ايستيم كه ما از حضرت امام خمينى كسى را نزديكتر و آشناتر به شناخت اسلام و راه و رسم اوليا عظيم الشان آن (صلوات الله عليهم) سراغ نداريم.

3ـ موضوع اين نوشته همان گونه كه از عنوان آن پيداست ارائه آن دسته از الگوها و معيارهايى است كه در نگرش به دين از منظر نگاه امام در حوزه مسايل زنان, به دست مىآيد و مى تواند مبناى داورى ما در ديدگاه امام نسبت به اين دست مسايل قرار گيرد. نكته لازم به ذكر اين است كه آنچه در اينجا به عنوان اصول نگرش حضرت امام ارائه شده است تنها سرفصلهاى عمده در اين مبحث است و بناى بر استقراى كامل و ارائه جامع همه آنچه مى تواند به عنوان يك اصل و معيار در اين زمينه به شمار رود نبوده است. آن كار كه تلاشى مفيد و راهگشا نيز خواهد بود نيازمند فرصتى بيشتر و مجالى متناسب با خود است كه اينك از حوصله بحث بيرون است. همين مقدار نيز بحث را به درازا كشانده است. لذا از محورهايى چون ((تفاوتهاى حقوقى)), ((اسلام دين زندگى)), ((مسوئوليت برابر رشد)), ((توسعه و تحديد بر اساس مصلحت)) كه براى اين نوشته پيش بينى و مطالعه شده بود صرف نظر شد. شايد در فرصتى ديگر به آنها نيز بپردازيم. ان شاالله. در اين فرصت فقط به دوازده محور پرداخته شده است.

چه اينكه, شرح و بسط و مستندسازى همين الگوها نيز به مجالى بيشتر نيازمند است, بويژه كار مستندسازى اين اصول و الگوها از نقطه نظر منابع دينى و ادله و نصوص قرآنى و حديثى كه در اينجا به ذكر نمونه هايى محدود بسنده شده است; در حالى كه مى دانيم نوعا پشتوانه ديدگاههاى حضرت امام بويژه آنگاه كه به عنوان اصول و در سطحى كلى تر بيان شده است, حجم وسيعى از ادله دينى و شواهد قرآنى و حديثى است و پژوهشگرانى كه به مستندسازى مواضع و ديدگاههاى آن عالم فرزانه مى پردازند نوعا حجم زيادى منابع و ادله در اختيار دارند كه در تحقيقات خود مى توانند از آن بهره برند. البته از انسان وارسته و پراستعدادى كه حدود 80 سال از عمر شريف خويش را در شناخت اسلام و درك حقايق آن و دانش شهودى همراه با تعهد و تعبد كامل به موازين و آموزه هاى دين پرداخته است و آن همه مشمول توفيق و عنايت الهى قرار گرفته است نيز چيزى جز اين انتظار نمى رود كه قلم و قدم او و بيان و حركت او, ترجمان حقايق دينى و احكام شريعت مقدس باشد.

4ـ الگوهاى ارائه شده, به سليقه نويسنده در سه بخش آمده است; يكى حوزه كلام و انسان شناسى, ديگرى خانواده و تربيت و سومى جامعه و فرهنگ مى باشد. اين تقسيم بندى هر چند بر اساس همخوانى نسبى ميان مباحث هر بخش صورت گرفته و مناسب دانسته شده است ولى امرى ناگزير نيست و مى تواند به گونه يا گونه هاى ديگر تقسيم شود; هدف, دسته بندى مطالب و توجه دادن به نوع گرايش سرفصلها و عناوين مورد بحث بوده است و نه بيشتر.

آرزو و حتى گمان نويسنده اين است كه اين مجموعه بتواند چارچوبى از نگاه و انديشه حضرت امام در حوزه مسايل زنان را ارائه دهد و ملاكهايى را براى تبيين موضوعات جزئى تر و نيز ارزيابى عملكرد اجتماعى و روند جامعه انقلابى ما در اين خصوص پيش روى نهد و در كنار ديگر مباحث ويژه نامه, ((خط امام)) را در اين دست مسايل هر چند به اجمال ترسيم كند. ان شاالله.

بخش اول يكم:انسان شناسى و كلام انسانيت, عنصر مساوى و مشترك

يكى از الگوهاى اساسى در دين شناختى مسايل زنان, كه مى توان با نگرشى كلامى از آن سخن گفت اين اصل است كه زن و مرد در حقيقت انسانى و آنچه وجه تمايز ميان اين حقيقت با ساير ((انواع)) مى باشد, هيچ تفاوتى ندارند. هر دو از يك حقيقت مشترك سرچشمه گرفته و از يك حقيقت برخوردارند و آن همان است كه اين موجود داراى حيات را از ديگر جانداران جدا مى سازد و حقيقت وجودى وى قائم و بسته به آن است. حقيقتى كه در اشاره به آن از تعابيرى چون ((من)), ((تو)), ((او)), ((خود)), ((خويشتن)) و ((نفس)) به صورت مطلق بهره مى بريم. و همان كه محور تعلّق تكاليف و حقوق قرار مى گيرد. آنچه آدمى را از ديگر انواع جاندار متمايز مى سازد حقيقت انسانى او است و آنچه در مرحله تكليف و مسوئوليت, مخاطب قرار مى گيرد همان حقيقت است. به عبارت ديگر همان حقيقتى كه آدمى را در مرحله ((تكوين)) و شكل گيرى حقيقت وجودى وى, اساس هستى او و مايه تمايز او است, همان حقيقت در مرحله ((تشريع)) و مسوئوليت دهى و پاسخگويى نيز ملاك و مخاطب قرار مى گيرد و ((تكليف)) متوجه او مى شود و اعضا و جوارح تنها ابزارى براى عمل به تكليف هستند. قرآن كريم در هر دو مرحله, به صراحت تفاوت ميان زن و مرد را نفى مى كند; هم آنگاه كه از جايگاه انسانى زن و مرد در مرحله شكل گيرى حقيقت وجودى آن دو سخن مى گويد, منشايى مشترك و حقيقتى يكسان را يادآور مى شود و هم در مرحله اصل تكليف و عمل, آن دو را به عنوان عنصر انسانى مخاطب مى سازد و در مقام ارزشگذارى و پاداش عمل يكسان مى نگرد. قرآن كريم هر دو نكته را در اين آيه جمع كرده است:

((يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكرٍ و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم)).(5)

بخش نخست آيه اشاره به خاستگاه اوليه آدميان دارد كه همه از يك نر و ماده آفريده شده اند و بخش نهايى آن ملاك ارزشگذارى و برترى آدميان على رغم داشتن حقيقت مشترك را بيان مى كند. ملاكى كه كاملا در اختيار و به اراده خود آنان است; يعنى عمل. اگر تفاوتى هست نه به خاستگاه و حقيقت مشترك آن دو, بلكه به واقعيات و ارزشهايى برمى گردد كه با كمال اختيار و خواست خويش به آن جامه وجود مى پوشند. قرآن كريم در جاى ديگر, پس از آنكه نحوه نگرش خردمندان به آفرينش آسمانها و دستاورد نگرش انديشمندانه آنان همراه با خضوع و كرنش در مقابل حضرت حق و انديشناكى آنان از عمل خود كه موجب نگرانى ايشان نسبت به آينده است و در نتيجه پناه جستن به ذيل رحمت و غفران الهى را بازگو مى كند, پاسخ خداوند را اين گونه بيان مى فرمايد:

((فاستجاب لهم ربّهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض));(6)

((خدايشان خواسته آنان را اجابت كرد كه من عمل هيچ عمل كننده از شما را, مرد باشد يا زن, ضايع و تباه نخواهم ساخت, همه از هم هستيد.))

اين همان حقيقت و اصل است كه حضرت امام خمينى بر آن تاكيد دارد. آنجا كه مى فرمايد:

((تاريخ اسلام گواه احترامات بى حد رسول خدا(ص) به اين مولود شريف[ حضرت فاطمه(س]( است تا نشان دهد كه زن, بزرگى ويژه اى در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد كمتر نيست.))(7)

قرآن كريم نه تنها بر يكسانى ميان زن و مرد ـ در حقيقت انسانى ـ تاكيد دارد بلكه اساسا آن را يكى از نشانه ها و آيات الهى همچون آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش اصل آدمى و تفاوت زبانها و رنگهاى آدميان مى شمارد و در رديف برشمارى آيات الهى به يكسانى ميان زن و مرد از نقطه نظر انسانيت و حقيقت وجودى, اشاره مى كند و همين همسانى را مايه سكونت و انس و الفت مى شمارد و اگر جز اين بود چگونه مى توانست دستمايه سكونت و آرامش غريزى آدميان باشد:

((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة, انّ فى ذلك لايات لقوم يتفكّرون)).(8)

تعبير ((مًن0 اَن0فِسًكِم0)) يعنى آفرينش از حقيقت و جنس خودتان, هم از آيات الهى است, هم مايه سكونت آدمى است, و هم دستمايه انديشه ورزى انديشمندان. به همان سان كه آفرينش آسمانها و زمين مايه و زمينه انديشه آنان و دستيابى به ايمان برتر و حقايق بيشتر است, يكسانى و همسانى زن و مرد نيز چنين دستمايه اى را براى انديشه ورزى آنان فراهم ساخته است.

حضرت امام در تاكيد بر همين حقيقت در جاى ديگر مى فرمايد:

((از[ نظر] حقوق انسانى, تفاوتى بين زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خويش را همچون مرد دارد. بله در بعضى از موارد تفاوتهايى بين زن و مرد وجود دارد كه به حيثيت انسانى آنها ارتباط ندارد.))(9)

بنابراين هر آنچه كه در تعارض با اين حقيقت مسلّم قرآنى و اسلامى باشد حتى اگر در منابع دينى يا تاريخى جاى گرفته است نمى تواند مورد قبول باشد. وقتى آيات متعددى كه فقط بخشى از آن در اينجا آمد, زن و مرد را در حقيقت و هويت انسانى يكسان مى شمارد و خاستگاه آن را يك زن و يك مرد به يكسان معرفى مى كند, ديگر زن را نمى توان فقط به عنوان يك ((حامل)) و ((ظرف)) وانمود كرد چنان كه برخى گفتند: ((و انما امهات الناس اوعية)); مادران ظرفهايى بيش نيستند! و يا آن ديگرى كه در تعريضى سياسى گفت:

((بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابنا الرجال الاباعد))

فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند, اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان بيگانه اند! چه اينكه پذيرفته نيست در مقام تحقير شخصيت انسانى زن و كاستن از وزن حقيقت و هويت وجودى وى, او را طفيلى و زائده اى از گًل وجودى حضرت آدم(ع) بشماريم. حتى اگر در ظاهر برخى متون دينى آمده باشد. و از همين روى است كه مى خوانيم امام صادق(ع) وقتى با چنين گفته اى ـ و بايد گفت با چنين خرافه اى ـ مواجه مى شود به شدت برخورد مى كند. ملاحظه فرماييد اين روايت را كه زراره, آن محدث و عالم فرزانه, نقل مى كند:

((سئل ابوعبدالله(ع) عن خلق حوّا و قيل له: انّ اناسا عندنا يقولون: ان الله عزّ و جلّ خلق حوّا من ضلع آدم الايسر الاقصى, فقال: سبحان الله و تعالى عن ذلك علوّا كبيرا! ا يقول من يقول هذا: ان الله تبارك و تعالى لم يكن له من القدرة ما يخلق لادم زوجة من غير ضلعه؟! و يجعل للمتكلم من اهل التشنيع سبيلا الى الكلام ان يقول: انّ آدم كان ينكح بعضه بعضا اذا كانت من ضلعه! ما لهوئلا؟! حكم الله بيننا و بينكم ...))(10)

كسى از امام صادق(ع) در باره آفرينش حوّا پرسش كرد و گفت: ما دسته اى مردم را داريم كه مى گويند: خداى عز و جل, حوا را از آخرين دنده چپ آدم آفريد. امام(ع) فرمود: خداوند از اين سخن براستى كه منزه و برتر است. آيا كسى كه اين حرف را مى زند, معتقد است كه خداى تبارك و تعالى توان نداشت كه براى آدم, همسرى را از غير دنده او بيافريند؟ و راه را براى سرزنش گران بازمى كند تا بگويند: آدم اگر همسرش از دنده او بوده است پس خودش با خودش آميزش مى كرده است؟! اين گويندگان را چه شده است؟! خدا ميان ما و آنان داورى كند ...)).

دوم: خوشبختى, فرا راه همه

از بديهى ترين الگوهاى دين شناختى, در باورهاى دينى, يكسانى زن و مرد در دستيابى به هدايتى است كه در منطق دين مايه خوشبختى واقعى است. راه سعادت به روى همه گشوده است. كالاى خوشبختى در بازار ايمان و عمل, در معرض گزينش و خريد همگان است, بى هيچ تفاوتى ميان مرد و زن. قرآن و اساسا دين, مايه هدايت ((انسان)) است و انسان است كه مخاطب آيه هاى هدايت و سعادت است و جنسيت از عوارض بيرونى و خارج از مقام تكليف به ((هدايت)) و تشويق به كسب ((سعادت))

است. قرآن خود را ((هدىً للناس)) مى شمارد. چه اينكه خود را ((هدىً للمتقين)) مى داند و تقواپيشگى را در انحصار هيچ كس نمى داند. آدمى, بى هيچ تفاوتى ميان زن و مرد, مكلف به هدايت است. آدمى در طريق هدايت, راهى جز ((تقوا)) ندارد و مگر هدايت جز تقوا و خداباورى و خداترسى و خداخواهى چيز ديگرى است. آدمى, چه زن و چه مرد, مى تواند آرزومند سعادت جاودانه باشد. اين راهى است كه او برمى گزيند: ((انا هديناهِ السبيل, اما شاكرا و اما كفورا)).(11).و اين, چنان كه اشاره شد, از قطعى ترين و بديهى ترين آموزه هاى دينى و عقلى است. جز اين در نظام آفرينش كه آفريدگار آن آدمى را از سر حكمت, و با اختيار و اراده عمل و نماياندن راه و بشارت و انذار آفريده است, نمى تواند باشد.

يكى از تعبيرهاى زيباى قرآن در باره سعادت حقيقى كه اديان الهى همه به آن سو فرا خوانده اند ((حياة طيبه)) است; زندگى پاكيزه. چه اينكه پاداش بهشت كه ((جزاى احسن)) الهى است بيان ديگرى از اين سعادت جاودانه است. قرآن كريم در چند جا به صراحت به گونه اى تشويقآميز و در قالب ارائه يك اصل, توجه مى دهد كه كسى كه ((عمل صالح)) را از سر ايمان به جاى آورد, چه مرد باشد چه زن, به آن ((حيات طيب)) و به آن ((جزاى احسن))

خواهد رسيد و ذره اى در باره او ستم نخواهد شد. اين آيات همين حقيقت ترديدناپذير را بازگو مى كند:

((من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو موئمن فلنحيينهِ حياة طيبة و لنجزينّهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون)).(12).

((و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو موئمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب)).(13).

((و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو موئمن فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيرا)).(14)

از اين روى طى مراحل رشد و ارتقاى به مراتب بالاتر انسانى و دستيابى به كمالاتى كه مسيرى براى وصول به ((حياة طيبه)) و (جزاى احسن)) الهى است, امرى انحصارى نيست. ((عمل صالح)) عمل مردانه نيست. كما اينكه ((ايمان)), امرى مردانه نيست. به همين حقيقت و به امكان طى منازل انسانى و كمالات وجودى اشاره دارد اين سخن امام كه مى فرمايد:

((براى زن ابعاد مختلفه است. چنانچه براى مرد و براى انسان. اين ورق صورى طبيعى نازل ترين مرتبه انسان است و نازلترين مرتبه زن است و نازلترين مرتبه مرد است. لكن از همين مرتبه نازل حركت به سوى كمال است. انسان موجود متحرك است, از مرتبه طبيعت تا مرتبه غيب, تا فنا بر الوهيت.))(15)

اگر راه رشد و كمال يابى براى همه گشوده است, قهرا جلوه هاى رشد و زمينه هاى اجتماعى آن نيز در انحصار قشرى خاص نيست. هر آنچه در دستيابى به آن ((حيات طيب)) كه قرآن به صراحت همه موئمنان را به آن فرا خوانده است, دخالت دارد, مشترك ميان زن و مرد است. ((يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم)).(16) عبادت و كرنش در مقابل خداوند از آن همه است, دانش و هنر از آن همه است. بروز و ظهور تواناييها و استعدادهاى آدمى از آن همه است.

((در علم و تقوا كوشش كنيد كه علم به هيچ كس انحصار ندارد, علم مال همه است, تقوا مال همه است و كوشش براى رسيدن به علم و تقوا وظيفه همه ماست و همه شماست.))(17).

سوم: عاطفه, نقطه عطف زندگى

در تبيين چارچوب نگرش حضرت امام به مسايل زنان, نوع نگاه و تحليل ايشان نسبت به موضوعى كه همواره در تحليل برخى تفاوتهاى حقوقى ميان زن و مرد, به عنوان يكى از ويژگيهاى بانوان مورد استناد قرار مى گيرد قابل توجه است و مى تواند به عنوان يك اصل در دين شناختى مسايل زنان و تحليل شخصيت انسانى آنان از منظر امام مورد توجه قرار گيرد. قوت عاطفه و گستره احساسات در بانوان كه برخاسته از لطافت اوليه روح و متناسب با برخى موقعيتهاى ويژه آنان است, در مقايسه با قوت عقلانيت معاش و خطرپذيرى مردان, واقعيتى است كه به صورت نوعى و اجمالا انكارناپذير است و اين خود نشان از حكمت بالغه الهى در تدبير امر آفرينش و سامان يافتن معاش آدميان و احساس نياز متقابل و نقش پذيرى تكميلى آنان, دارد. به عنوان مثال, تربيت و رشد فرزند و آمادگى براى پذيرش آن همه دشوارى از نقطه آغاز تا بزرگ شدن فرزند و قدم گذاشتن به جامعه, دشواريهاى دوران حمل و بيدارخوابيها و رسيدگى به امر تغذيه و نظافت وى به انگيزه و توان و تحملى بيش از آنچه عقل تدبير و حسابگرى خرد پديد مىآورد نياز است. تنها عشق و عاطفه است كه مى تواند انگيزه و توان پذيرش آن همه دشوارى را ايجاد كند و از آدمى, عنصرى خستگى ناپذير بسازد كه فرهادوار كوه سختيها را با سرپنجه عشق و احساسات خود از سر راه بردارد. آدمى به نداهايى برخاسته از عمق جان و فراخوانهايى از پررمز و رازترين لايه هاى روح انسانى خود, نيازمند است تا او را به بى هيچ چشمداشتى به استقبال سختيها و ناگواريها وا دارد. عقلانيت تدبير و خرد زندگى چنين نيست كه براى همه آن مراحل و همه دشواريها و خطرپذيريها ((تمكين)) كند و به قول مولانا:

((پاى استدلاليان چوبين بود, پاى چوبين سخت بى تمكين بود.))

اين است كه در سخن زيبايى از امام باقر(ع) به نقل فرزند بزرگوارش امام صادق(ع) اين واقعيت را چنين مى خوانيم:

((ان الله تبارك و تعالى جعل للمراة صبر عشرة رجالٍ, فاذا حملت زادها قوّة عشرة رجال اخرى));(18)

((خداى تبارك و تعالى به زن, صبر و تحمل ده مرد داده است; و زمانى كه باردار مى شود, خداوند نيروى ده مرد ديگر را نيز به وى مى دهد.))

پرواضح است كه وجه روشن اين توان, زور بازو و قدرت ماهيچه هاى بدن او نيست. بلكه همان لايه هاى زيرين روح و عمق جان او است كه او را قوت مى بخشد و در مقابل سختيها مقاوم مى سازد. اين مصداقى از همان حقيقت است كه حضرت امام صادق(ع) در سخن راهگشا و تامل برانگيز ديگرى بيان فرموده است: ((ما ضَعِفَ بَدَنٌ عَمّا قَوًيَت0 عَليه النية));(19)

* آنچه مكمل خرد حسابگر مرد در راه بردن و تمشيت امر زندگى است و موجب مى شود زن در برخى صحنه ها كه از توان و انگيزه مرد بيرون است به ايفاى نقش بپردازد همان لايه زيرين روح و عاطفه عميق وى است كه نقطه عطف زندگى در بسيارى صحنه ها و مراحل است.

((هيچ تنى, نسبت به آنچه كه نيتى استوار و اراده اى قوى براى آن وجود داشته باشد, دچار ضعف و ناتوانى نمى شود.))

آنچه مكمل خرد حسابگر مرد در راه بردن و تمشيت امر زندگى است و موجب مى شود زن در برخى صحنه ها كه از توان و انگيزه مرد بيرون است به ايفاى نقش بپردازد همان لايه زيرين روح و عاطفه عميق وى است كه نقطه عطف زندگى در بسيارى صحنه ها و مراحل است. و در واقع صحنه گردان اين نقشها چيزى جز همان سرپنجه قوى و استوار و نستوه ((عاطفه)) زن نيست; همان كه در رهنمود امام صادق(ع) قوت آن تا بيست برابر مرد شمرده شده است. و در سخن امام, چنان كه خواهد آمد, داراى ((تحملّى چون عرش)) معرفى گشته است.

همين ويژگى روحى, وقتى در صحنه جامعه, در قالب صحيح خود به ايفاى نقش مى پردازد, جلوه هايى از آيت الهى و حكمت ربانى را, هم در ((صحنه)) و هم در ((صحنه گردانى)), نشان مى دهد. بارها حضرت امام از نقش ((صحنه گردانى)) بانوان در ميدان مبارزه تا پيروزى سخن گفته اند كه نمونه هايى را بازگو كرديم. آنچه زمينه اى شد كه در نگاه امام از منظر عاطفه به عنوان نقطه عطف زندگى, به شخصيت زن و دين شناختى مسايل آنان بپردازيم, سخنى ديگر از آن بزرگوار است كه جلوه ديگرى از ايفاى نقش عاطفه بانوان در ((صحنه)) است. و براستى چه كسى را سراغ داريم كه وقتى از قوت عواطف و احساسات بانوان سخن مى گويد در اين سطح و به عنوان يك نقطه قوت و يك محور امتياز, به تحليل و تفسير آن بپردازد; عاطفه اى كه در خدمت جنگ و جهاد مقدس قرار مى گيرد و ره توشه مجاهدانى مى شود كه در پشت جبهه و در واقع, در پشت صحنه, دستهاى عاطفه و ايمان بانوانى را مى بينند كه نقش جهاد و پيروزى و شهادت را در دل آنان رقم مى زنند:

((عواطفى كه در بانوان هست مخصوص خودشان است و در مردها اين عواطف نيست و لهذا آن چيزى كه در پشت جبهه از روى عواطف از بانوان صادر مى شود بيشتر و بالاتر و ارزنده تر است از آن چيزى كه از مردها صادر مى شود. به موجب عواطفى كه بانوان دارند آنها براى جبهه كارهاى بسيار مفيد انجام داده اند و انجام مى دهند و از همه مهمتر اينكه بانوان بعد از انقلاب با تمام كوشش و حفظ عفت و حفظ جهات اسلامى, همقدم بلكه پيشقدم چهارم:خانواده و تربيت بخش دوم در امور كشور بوده اند.))(20).

زنان, زيربناى فضيلتهاى انسانى در جايگاه تربيت و رشد انسانى جامعه, ترديدى نيست بانوان نقشى تعيين كننده و بى بديل دارند. به روشنى پيداست كه اين نقش نمى تواند امرى تشريفاتى و يا حتى قراردادى باشد. دست حق در نظام زيبا و حكيمانه آفرينش, زن را در چنين جايگاه و طبعا در چنين مسوئوليتى قرار داده است. جايگاهى كه هيچ قانون و قرارى نمى تواند كليّت آن را ناديده بگيرد و هيچ شانه اى نمى تواند به جز خود وى, اين مسوئوليت را بر خود نهد. اين است كه از آن به نقش بى بديل ياد مى كنيم. و اين چنين است كه سخن امام در اين باب كه بارها نيز بر آن تاكيد ورزيده اند, بيانى از يك واقعيت تكوينى در ((نظام احسن)) وجود و آفرينش آدمى و مناسبات انسانى اجتماعى آدميان است و ترجمه اى است از آنچه در منابع دينى و نظام تشريع در شريعت مقدس آمده است. اگر خداى تبارك و تعالى با صفت ((رب)) پرورش دهنده و رشددهنده جهان و جهانيان است, زن نيز در نظام الهى چه نظام تكوين و ((هستى)) و چه دستگاه تشريع و ((بايستى)), مظهرى از همين وصف و نام مى باشد.

در سخن كوتاه اما پربار و آسمانى حضرت صادق(ع) آمده است:

((اكثر الخير فى النسا));(21)

((بيشترين خير و خوبى در وجود بانوان است.))

جلوه اى از اين كلام آسمانى در سخنان امام اين گونه آمده است:

((زن مربى جامعه است. از دامن زن انسانها پيدا مى شوند.

مرحله اول مرد و زن صحيح, از دامن زن است. مربى انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به و جود زن است. زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مى كند و با تربيت صحيح خودش كشور را آباد مى كند. مبدا همه سعادتها از دامن زن بلند مى شود. زن مبدا همه سعادتها بايد باشد.))(22)

همين حقيقت را حضرت امام, در جاى ديگر با تعبير ((عنصر تابناكى كه زيربناى فضيلتهاى انسانى و ارزشهاى والاى خليفةالله در جهان است))(23) بازگو مى كنند. و برخاسته از همين حقيقت است كه پيامبر اكرم(ص) دختران را بهترين فرزندان آدمى مى شمارند:

به آن دسته از گفته هايى كه زنان را سرچشمه هر فساد و آلودگى و گناه و در يك كلمه ((منشا شرّ)) و تيره بختى آدميان معرفى مى كنند حتى اگر در ميان برخى منابع دينى باشد, بايد كاملا به ديده ترديد نگريست و حداقل در برابر ظواهر آن متون, بايد ايستادگى كرد و به گونه اى از آنها بهره جست كه در تعارض آشكار با مبانى قطعى قرآنى و دينى نباشد.

((خير اولادكم البنات.))(24)

حضرت امام, با اشراف عميق و همه سويه اى كه بر شريعت مقدسه از يك سو, و مناسبات اجتماعى تربيتى جامعه دارند, يكى از محورىترين آموزه هاى خويش را در باب مسايل زنان و جايگاه خانوادگى و اجتماعى آنان, همين موقعيت اساسى و زيربنايى براى آنان مى شمارند و سخت بر آن تاكيد مى ورزند. جالب است كه در اشاره به اهميت اين جايگاه, آن را با مقام تربيتى قرآن قرينه سازى مى كنند; هم قرآن را انسان ساز مى شمارند و هم بانوان را:

((قرآن كريم انسان ساز است و زنان نيز انسان ساز. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملتها گرفته شوند, ملتها به شكست و انحطاط كشيده مى شوند.))(25)

از اين رو, به آن دسته از گفته هايى كه زنان را سرچشمه هر فساد و آلودگى و گناه و در يك كلمه ((منشا شرّ)) و تيره بختى آدميان معرفى مى كنند حتى اگر در ميان برخى منابع دينى باشد, بايد كاملا به ديده ترديد نگريست و حداقل در برابر ظواهر آن متون, بايد ايستادگى كرد و به گونه اى از آنها بهره جست كه در تعارض آشكار با مبانى قطعى قرآنى و دينى نباشد. فضيل كه از ياران امام صادق(ع) است سخنى از مردم جامعه خود را ـ كه اينك نيز در فرهنگ ما بى رونق نيست! ـ براى آن حضرت(ع) بازگفت.

سخن اين بود كه مردم مى گويند: در قيامت بيشتر دوزخيان, زنان هستند! امام(ع) در ردّ اين گفته به پاسخى نقضى و قابل فهم براى همه اكتفا كردند و فرمودند: اين چه سخن بيجايى است؟! در حالى كه گاه يك مرد در آخرت, با هزار نفر از زنان دنيا در كاخى از درّ يكپارچه ازدواج مى كند! ((قلت له: شى يقوله الناس: ان اكثر اهل النار يوم القيامة النسا. قال: و انّىُ ذلك و قد يتزوّج الرجل فى الاخرة الفا من نسا الدنيا فى قصر من درّة واحدة؟!))(26).

پنجم: انسان, نيازمند الگ و

در دين شناختى شخصيت و مسايل زنان, يك امر حياتى, مساله الگوسازى و الگودهى است. براى كمتر كسى ترديدى در نقش تربيتى و سازندگى الگوها در زندگى آدمى وجود دارد. اگر هيچ تحليل روانشناختى و دليل علمى بر نقش اساسى الگوها در شكل گيرى شخصيت فرد و نحوه سلوك او و نياز همه جانبه اى كه به الگوها دارد, وجود نداشته باشد جز همان تجربه گسترده اى كه هر فرد در زندگى شخصى در اين خصوص دارد و احساس نياز به الگو و تاثير آن را عملا و از درون در خود يافته و مى يابد, در ضرورت اهتمام به اين مهم كفايت مى كند, بويژه براى كسانى كه احساسات و عواطف قوى و پرتاثير آنان احساس الگوخواهى و زمينه تاثيرپذيرى از الگوها را در آنان دوچندان مى سازد. آدمى همواره يك نگاه او به واقعيت موجود خود است و نگاه ديگرش به نقطه اى است كه خود را شايسته وصول به آن مى داند. يا لااقل آرزوى دستيابى به آن را دارد. يك چشم به كاستيها و استعدادهاى كنونى و يك چشم به آرمانها, اهداف و وضعيت مطلوبى كه براى خويش ترسيم مى كند دارد. هر كس مى كوشد فاصله ميان واقعيت موجود و حقيقت مطلوب را به حداقل برساند و اين اصلى است مشترك ميان آدميان و ترديدى در آن نيست. نيك مى دانيم كه آنچه ميان آدميان متفاوت است واقعيتهاى متفاوت ((موجود)), و آرمانها و واقعيتهاى بسيار متفاوت ((مطلوب)) است. هر كسى شخصيت و واقعيت وجود خويش را در آينه آينده به گونه اى مى بيند و يا مى طلبد و يا لااقل آرزو مى كند, حتى اگر آرزويى دست نايافتنى باشد. خوشبختى, همان حقيقت مطلوب, واژه اى نيست كه همه يك معنا و يك تفسير از آن داشته باشند. تلاش عمده پيامبران الهى(ع) و سرآمد همه آنان, پيامبر خاتم(ص) و اوليا اسلام(ع) آشنا ساختن آدميان با چهره واقعى خوشبختى يعنى همان ((حقيقت مطلوب)) است كه كمال طلبى هر كس آن را فرياد مى كند و در پى آن مى باشد. آدميان تفاوتشان در شكل دادن به شخصيت خود و نحوه سلوك و حيات, در تفسيرى كه از اين واژه محبوب ارائه مى دهند و در مسيرى كه براى وصول به آن ترسيم مى كنند و در عواملى كه در اين مسير ـ كه گاه به درازاى يك عمر است ـ يار راه مى شمارند و در سطح و عمق آگاهى آنان به آنچه در پى آنند مى باشد. در اينها نيز ترديدى نيست. آنچه اينك در پى تاكيد برآنيم اين است كه آدمى همه, هر كس به فراخور و به مقتضاى جهان بينى, باورها, و تحليل و تفسيرى كه به اجمال يا به تفصيل از خوشبختى و حقيقت مطلوب خويش دارد, در نقطه اى از آينده زندگى خود كه لزوما عنصر زمان در آن دخالت ندارد و در واقع در نقطه اى ديگر از شخصيت و حيات انسانى خود, نمونه يا نمونه هايى را در پيش چشم آينده نگر خود نصب مى كند و * الگوها به فراخور جاذبه اى كه در شخص ايجاد مى كنند نه فقط دستمايه نحوه شكل گيرى شخصيت آدمى مى شوند بلكه مايه اى براى تشخّص اجتماعى و ميزانى براى نمود بيرونى وى و معرفى او مى گردند.

آن را مركز ثقل همت و تلاش خود قرار مى دهد. نمونه هايى كه از آن به عنوان ((الگو)) ياد مى كنيم. الگوهايى كه در شخصيت خويش و در شكل گيرى كمالات انسانى خود, دستيابى به آن را هر چند نسبى, امرى شدنى مى داند يا آرزوى آن را در سر مى پروراند.

الگويى كه مى تواند جامع خواستهاى آرمانى و مطلوب شخص باشد يا مجموعه اى از الگوها كه در تركيب خود, چهره اى از الگوى مطلوب شخص را ترسيم مى كند. اينجاست كه نقش الگو و ميزان تاثيرگذارى آن در شكل گيرى و سلوك آدمى نمايان مى شود.

تلاش وى در هر چه بهتر شناختن الگو و پى بردن به راز و رمزهاى موفقيت الگو و كوشش براى كنار زدن موانع و هماهنگ سازى و تطبيق خود با او و حتى و لااقل آرزوى پيشى گرفتن از او, آغاز مى شود, آغازى كه پايان ندارد, آغازى كه در مسير تا انتها و حتى پس از پشت سر گذاشتن الگو ادامه مى يابد.

الگوها به فراخور جاذبه اى كه در شخص ايجاد مى كنند نه فقط دستمايه نحوه شكل گيرى شخصيت آدمى مى شوند بلكه مايه اى براى تشخّص اجتماعى و ميزانى براى نمود بيرونى وى و معرفى او مى گردند. بس است كه شخص براى معرفى خود, الگوهاى شناخته شده خود را بازگو كند. و اين خود زمينه اى براى افتخارخوانيها و عاملى براى خطكشيهاى اجتماعى و تمايز شخصيتى آحاد جامعه در ميان خود و جوامع در سطح جهانى خواهد بود. و اين قاعده اى است نه براى فرد بلكه براى هر جامعه اى كه در هيات يك فرد با يك هويت جمعى ظاهر مى شود و از ديگر جوامع متمايز مى گردد.و نيك مى دانيم آنچه نقطه مشترك و نخست در بحث الگوخواهى و الگوسازى است, اصل اين نياز و اصل تاثيربخشى و اصل فراگيرى و گستره آن به پهناى همه آدميان است, اما نوع الگو, خوب يا بد, مثبت يا منفى, ويرانگر يا اصلاح گر, همه و همه در مرحله بعد است و همين واقعيت است كه كار مصلحان را دشوار مى سازد و امر هدايت را در مسيرى ناهموار مى افكند. و اينجاست كه الگوهاى كاذب رخ مى نمايد و جاذبه هاى وسوسه گر و دلفريب آن, تشخيص سره از ناسره را بر بسيارى آدميان دشوار مى سازد و كار را بر مبلغان ارزشهاى واقعى و تفسيرگران خوشبختى حقيقى سخت مى سازد.

اديان آسمانى, و در چهره كامل آن, قرآن كريم, اين زمينه غريزى و اين نياز فطرى آدميان را فرصتى بس مغتنم دانسته و همواره در كنار رهنمودهاى خويش و در جهت رسالت هدايتگرى خود, نمونه هاى عينى و الگوهاى تجربه شده بشرى را در پيش چشم آنان گذاشته و در وصف آنان سخن گفته و مستقيم و غير مستقيم آنها را در همان نقطه هايى نصب العين آدميان قرار داده كه در دعوت خويش, بشر را به آن نقطه مى خواند; مثالها و نمونه هايى از ميان خود آدميان و از جنس آنان و در شكل و شمايل آنان.

نمونه هاى عينى را در حيات و ممات الگو شمرده است و از هر فرصتى براى توجه دادن به آنان استفاده كرده است. تا آنجا كه براى نگاه به چهره آنان و حتى براى نگاه به در خانه آنان ارزش قايل شده و در ادبيات دين, براى آن ((ثواب)) برشمرده است.

يكى از الگوهاى دين شناختى در باره بانوان و مسايل آنان, در نگاه حضرت امام خمينى ـ بويژه با توجه به قوت و گستره عواطف آنان, كه طبعا استعداد بيشترى در جذب به الگوها را پديد مىآورد ـ موضوع مهم و حياتى الگوطلبى و الگوسازى و نقش شگرف آن در شكل گيرى شخصيت بانوان مى باشد. و اين در واقع تاكيدى بر رويه روشن قرآن و متون دينى است كه بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفته است. آيات متعددى در قالبهاى مختلف به اين سنت الهى در هدايت بشر تكيه كرده و بارها نمونه هاى عملى و عينى از تاريخ و واقعيات هستى را با عنوان ((ضرب المثل)) بازگو نموده و به اين شيوه نيز توجه داده است. گاه از شيوه خود اين گونه ياد مى كند:

((و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل لعلهم يتذكرون));(27).

براى مردم در اين قرآن, در هر زمينه اى نمونه و مَثَل آورديم تا شايد ياد كنند و بپذيرند.و گاه براى پيامبر(ص) مثالى را بازگو مى كند تا براى مردم بيان كند.(28).

گاه مثالها را به صورت عام و براى همه بازگو مى كند و گاه نيز به الگوسازى و معرفى نمونه, چه نيك و چه بد, از جمع زنان مى پردازد. در دو آيه, پشت سر هم, نخست, دو نمونه از زنان زشت كردار را كه اتفاقا هر دو نيز در خانه وحى و در كنار پيامبرى از پيامبران الهى بودند مثال مىآورد; زن نوح و زن لوط. آن دو با اينكه به تعبير آيه در عقد همسرى و در اختيار دو نفر از بندگان صالح الهى بودند, اما اين فرصت و موقعيت, نتوانست زمينه اى براى رشد ارزشهاى انسانى و ارتقاى معنوى آنان گردد. دست به خيانت زدند و نتيجه اين شد كه همراه ديگر دوزخيان راهى آتش شدند. سپس براى موئمنان, آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران را به عنوان نمونه و الگو معرفى مى كند كه اوّلى على رغم حضور در دستگاه فرعون به موسى(ع) ايمان آورد و بهشت را و نجات از فرعون و رفتار او را طلب كرد و ديگرى, آن بانوى عبادت پيشه اى كه خودنگهدار بود و عيسى(ع) را مادرى كرد.

((ضربَ اللهِ مثلا للذين كفروا امراتَ نوحٍ و امراتَ لوطٍ كانتا تحت عَب0دَي0نً مًن0 عبادنا صالحَي0نً فَخُانَتُاهِمُا فَلَم0 يغنيا عَن0هِما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امراتَ فرعونَ اذ قالت0 ربء ابنً لى عندكَ بيتا فى الجنّة و نجّنى أ مًن0 فرعونَ و عَمَلًه و نجّنى مًن القوم الظالمين و مريَمَ ابنتَ عمرانَ التى احصنت0 فرجها فَنَفَخ0نُا فيه مًن0 روحنا و صَدقَت0 بكلماتً ربها و كتبه و كانت0 من القانتين)).(29).

حضرت امام مى فرمايد:

((ما بايد سرمشق از اين خاندان[ خاندان پيامبر(ص]( بگيريم; بانوان ما از بانوانشان و مردان از مردانشان, بلكه همه از همه آنها.))(30).و در جاى ديگر تاكيد مى فرمايد:

((الگو حضرت زهرا سلام الله عليها است. الگو پيغمبر اسلام است.))(31).

معرفى صحيح و جامع الگوها.

آنچه گفته شد تاكيدى مجدد بر نكاتى است كه براى همه روشن است و جاى ترديد نيست و حضرت امام نيز بر همين اصل تاكيد دارند. آنچه نكته اساسى سخن مى باشد, تفسير درست و تحليل جامع از الگوهايى عينى است كه اسلام ارائه كرده است.

مهم, پرهيز از يكسويه نگرى و تلاش براى شناختن كامل و شناساندن درست به جامعه است.

مهم اين است كه اولا بتوانيم شخصيتهايى را كه بحق به عنوان الگوهاى جامع و اطمينان بخش و حتى متصل به وحى به جامعه معرفى مى كنيم, شاخصهاى ((اسوه)) بودن در قالب ادبيات و فرهنگ قابل فهم و قابل عمل و تاسى ارائه دهيم و اين جز به مدد شناخت درست تاريخ و زمان, و توان تفكيك ميان ((محتوا))و ((قالب)) شخصيت و سلوك انسان اسوه امكان نخواهد داشت.

به عنوان مثالى روشن و ساده, همه مى خوانيم كه صديقه كبرا(س) در خانه با آسياى سنگى دستى, آرد تهيه مى كرده است.

((محتواى)) اصلى قابل تاسى اين عمل چيزى جز ارزش خانه دارى, كمك به همسر, و تلاش براى توليد, نخواهد بود و ((قالب)) آن, دستاسى است كه حتى موجب جراحت دست آن بانوى بزرگ(س) مى شود. دستاس, خصوصيتى ندارد. در همان دوره نيز, اين فرض كه به شيوه اى ديگر از گندم, آرد تهيه شود, چيزى از آن محتوا نمى كاست. آنچه زمان آن را عوض مى كند قالبهايى است كه ارزش محتوا را ندارد و لزوما قابل تاسى نيست.

نمونه ديگر سخنرانى حضرت(س) در مسجد مدينه است.

بروشنى پيداست محتواى قابل تاسى آن, نكاتى از قبيل ضرورت دفاع از حق, پيشگيرى از ستم, شناساندن حقايق و معارف, رسوا ساختن عاملان گمراهى, و در عين حال حفظ كرامت و عفاف و وقار زن مسلمان و نكاتى از اين دست است. اين محتوا مى تواند در محيطى غير مسجد باشد, در دانشگاه يا شركت در اجتماعات مردمى و راهپيماييها, در مجامع جهانى, در رسانه هاى گروهى, در مجالس قانونگذارى و يا پيش از خطبه هاى نمازجمعه باشد. و از همين منظر است كه ميان حضور صديقه كبرا(س) در مسجد مدينه و سخنرانى در پس پرده, با حضور آن بزرگوار به همراه على(ع) و فرزندان در مقابل يكايك خانه هاى مهاجران و انصار در مدينه و تاكيد بر حقانيت على(ع) و استمداد براى احقاق حقوق از دست رفته, تفاوتى نيست.

اين اولا, و ثانيا و موئكدا شرط ديگر آن است كه تصويرى جامع و گويا بى هيچ اعمال سليقه اى از شخصيت الگو ارائه دهيم.

جزئى نگرى, و معرفى تبعيضآميز در ابعاد گوناگونى كه شخصيت جامع الگو دارد, و يك يا چند بعد را تاكيد ورزيدن و ابعاد ديگر را به فراموشى سپردن, بروشنى پيداست كه اگر در كوتاه مدت نيز بتواند برخى اهداف مقطعى را برآورده سازد اما در درازمدت نمى تواند پاسخگوى نيازهاى همه جانبه جامعه باشد. و حتى اگر از منظر باورهاى دينى نيز شخصيت الگو, از هر نظر مورد احترام و تجليل باشد و علقه هاى قلبى مردم با وى قوت داشته باشد اما راهگشايى و هدايتگرى مورد انتظار را نخواهد داشت. كوتاهى در معرفى درست و جامع از شخصيت الگو است كه يك دختر مسلمان, از سر نادانى در باره ((الگوى زن)) در اين روزگار, سخنى را بر زبان مىآورد و از صداى جمهورى اسلامى پخش مى شود كه موجب ((كمال تاسف و تاثر)) حضرت امام مى گردد و به تعبير ايشان ((انسان شرم دارد بازگو نمايد.)) و از نقطه نظر شرعى, گوينده را تا لبه اعدام پيش مى برد.(32).و اينچنين است كه حضرت امام, به شرح ابعادى از شخصيت و سلوك حضرت فاطمه(س) به عنوان شخصيت الگو مى پردازد:

((اگر شما زنها هم و زنهاى ما هم همه, كشور ما همه, پذيرفتند كه امروز روز زن است; يعنى روز تولد حضرت زهرا كه آن وقت و آن كمال و آن وضعيت را دارد, پذيرفتند كه روز زن است, به عهده شما مسائل بزرگى از قبيل مجاهده, كه حضرت مجاهده داشته است, حضرت به اندازه خودش كه در اين ظرف كوتاه مجاهده داشته است, مخاطبه داشته است با حكومتهاى وقت, محاكمه مى كرده است حكومتهاى وقت را, شما بايد اقتدا به او بكنيد تا پذيرفته باشيد كه اين روز, روز زن است. يعنى روز تولد اين حضرت, روز زن است, زهد و تقوا و همه چيزهايى كه داشته است و عفافى كه او داشته است و همه چيز. شما بايد اگر پذيرا شديد, آنها را تبعيت كنيد و اگر تبعيت نكرديد, بدانيد كه شما داخل در روز زن نيستيد.))(33).

ششم: خانواده, نهادى محورى و اصيل

وقتى از منظر نگاه امام خمينى به دين شناختى زنان و مسايل آنان مى نگريم, اصالت نهاد خانواده به عنوان مايه سكونت و انس جويى و محبت ورزى زن و شوهر و جايگاه امن و آماده تربيت فرزندان از يك سو, و شرافت و مقام مادرى و مسوئوليت خطير ولى بس پرارزش آن از سوى ديگر, جلوه اى ويژه و جايگاهى محورى دارد. عنايت و اهتمام خاصى كه آن فقيه فرزانه و دين شناس بزرگ تاريخ اسلام به اين نهاد بويژه مقام مادرى دارد, محور ((خانواده ـ مادر)) را بروشنى در نگاه و انديشه هر كس كه از منظر نگاه امام به اين محور مى نگرد, از نظر موقعيت آن و مسوئوليتهاى ناشى از آن, به يكى از حياتى ترين و زيربنايى ترين نهادها و موقعيتهاى بشرى درمىآورد, و از نظر شرافت و ارزش در قله خوبيها و سرآمد ارزشها قرار مى دهد. و امام در اين باب سخن بسيار دارد و در اينجا به اندكى بسنده خواهد شد.

مدينه فاضله اى كه اسلام ترسيم مى كند و جامعه مدنى و توسعه همه جانبه كه اينك به عنوان يك آرمان جهانى براى ملتهاى مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامى درآمده است, بدون حضور سازنده و فعال ((نهاد مقدس خانواده)) و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازمى كه شكل گيرى و تحقق ((خانواده مطلوب)) براى جامعه اسلامى ايجاب مى كند, امكان ندارد.

خانواده به عنوان يك نهاد فراگير اجتماعى, هسته اوليه جامعه به شمار مى رود و خاستگاه موقعيت ممتاز و ويژه آن به خصوص جايگاه مادرى, فقط رهنمودهاى دينى نيست. افزون بر آن همه آموزه هايى كه در جهت شكل گيرى صحيح, تعيين مسوئوليتها, راه حل مشكلات و تحكيم پيوندهاى خانوادگى, صادر شده است, منافع و ارزشهاى گسترده اى كه در اين نهاد هويداست, به عنوان واقعياتى ملموس, براى همگان روشن است. اين است كه در آيه اى نازل نشده بود و سنت و روايتى نيز وجود نداشت, همان سخنى از حضرت رضا(ع) مى خوانيم كه اگر در باره ازدواج حتى نيكى به خويشان و انس و الفتى كه با ديگران در آن وجود دارد به اندازه اى هست كه انسان عاقل و خردمند, به آن رغبت كند و انسان موفق و كاردان به سوى آن شتاب ورزد:

((لو لم تكن فى المناكحة آية منزلة و لا سنّة متبعة, لكان ما جعل الله فيه من برّ القريب و تالّف البعيد, ما رغب فيه العاقل اللبيب و سارع اليه الموفق المصيب.))(34)

پيشتر آورديم كه قرآن كريم خاستگاه غريزى و فطرى پيوند زناشويى و تشكيل اين نهاد را آفرينش زن و مرد از يك حقيقت (مًن0 اَن0فِسًكِم) و عشق و مهربانى (مودّة و رحمة) و آرامش خاطر (لًتَس0كِنِوا اًلَي0ها) مى شمارد و آن را از جمله ((آيات)) الهى معرفى مى كند.(35) و در جاى ديگر جايگاه زن و شوهر و نسبت ميان آن دو را با استعاره زيبا و گوياى ((لباس)) يكديگر بودن بيان مى كند.

در اين نهاد, ((مرد)) در موقعيتى قرار مى گيرد كه به بيان نبوى(ص), پس از اصل دين, فايده اى برتر و منفعتى بزرگتر از داشتن همسرى مسلمان و سازگار و مسوئوليت شناس, نبرده است.و ((زن)), پس از اصل دين كه نياز فطرى انسانها و حاكم بر همه آنهاست, تا بالاترين مرتبه بركت و سودمندى قرار مى گيرد:

((ما استفاد امروئ مسلم فائدة بعد الاسلام افضل من زوجة مسلمة, تسرّه اذا نظر اليها, و تطيعه اذا امرها و تحفظه اذا غاب عنها فى نفسها و ماله.))(36).

قداست اين نهاد, برخاسته از جايگاه آن و عنايت ويژه اى است كه خداوند بزرگ در قلم ((تكوين)) و رقم ((تشريع)) به آن داشته و دارد. بنگريد اين سخن شريف پيامبر(ص) كه هيچ نهادى در اسلام را در پيشگاه خداوند دوست داشتنى تر و عزيزتر از نهاد خانواده و پيوند زناشويى نمى داند:

((ما بنى فى الاسلام بنا احبّ الى الله تعالى و اعزّ من التزويج)).(37).و قداست و شرافت آن از يك سو تا آنجاست كه اگر مرد بدون هيچ مانعى, با اينكه در محل خود به سر مى برد, شب را در بيرون از خانه به سر برد و در جاى ديگر استراحت كند, در سخن امام(ع)

عين نامروّتى و خلاف جوانمردى است.(38)و از سوى ديگر در سخن نبوى(ص) و رهنمود علوى(ع) براى زن به مثابه صحنه جهادى است كه او جهادگر آن ميدان است.(39) و ارزش رساندن يك جرعه آب به همسر به جز پاداش اخروى, از يك سال روزه دارى و شب زنده دارى برتر است.(40)

بارها حضرت امام در تاكيد بر اينكه اسلام دين زندگى است و براى همه زوايا و جوانب زندگى برنامه و چارچوب دارد, مثال تشكيل خانواده را شاهد آورده است:

((احكام شرع, حاوى قوانين و مقررات متنوعى است كه يك نظام كلى اجتماعى را مى سازد. در اين نظام حقوقى, هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است; از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهرى, و امور خصوصى و زندگى زناشويى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل, از قوانين جزايى تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزى. براى قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد كه نكاح چگونه صورت بگيرد و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد, در دوره شيرخوارگى چه وظايفى بر عهده پدر و مادر است و بچه چگونه بايد تربيت شود, و سلوك مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد. براى همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند.))(41).

شرح اين حقيقت بارها در كلام حضرت امام آمده است, از جمله:

((شما وقتى اسلام را ملاحظه مى كنيد به حسب ابعاد انسانيت او, طرح دارد, قانون دارد, از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد, قبل از اينكه پدر و مادر انسان ازدواج كند, طرح دارد براى اينكه اين بذر را خوب تربيت كند, طرح دارد اسلام. زن را چه جور انتخاب كنيد, شوهر را چه جور انتخاب كنيد, در وقتى كه ازدواج مى كنيد چه وضع باشد, با چه آداب باشد, در وقت لقاح چه آداب باشد, در وقت حمل چه آداب باشد, مثل يك زارعى كه يك تخم زراعت را مى كارد و مواظبت مى كند كه زمين خوب باشد, آب, آب سالم باشد, به موقع برسد, ساير تربيتها تربيتهاى نباتى باشد كه درست تربيت بشود, اسلام براى تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع كرده است, زمين را يك زمين سالم مطهر مى خواهد باشد, زوج را يك زوج سالم صحيح انسان صفت انتخاب بكند.

بعد هم آداب ديگر تا وقتى كه متولد مى شود و آداب رضاع و آداب حمل و رضاع و تربيت در دامان مادر و تربيت در پيش پدر و تربيتهاى بعدى كه دنبال اين مىآيد.))(42).

هفتم: شرافت مادرى, ارزشى بى هم تا

شان مادرى, و شرافت و مسوئوليتى كه اين جايگاه دارد و توجه ويژه اى كه در متون دينى به منزلت مادر, نقش و تاثيرگذارى آن, و طبعا مسوئوليتهاى وى شده, انعكاس خاصى در بيانات حضرت امام يافته است تا آنجا كه عطوفت و رحمت نهفته در ديدگان مادر را, بارقه رحمت و عطوفت رب العالمين شمرده و يك شب مادر نسبت به فرزند را از سالها عمر پدر ارزنده تر دانسته است. خداوند بزرگ, در قرآن كريم در دو مورد وقتى سفارش احسان و نيكى به پدر و مادر را يادآور مى شود به دوران دشوار باردارى مادر و تولد فرزند و شيرخوارگى آن اشاره مى كند و در يك مورد آن, از ((انسان)) مى خواهد كه شكرگزار او و پدر و مادرش باشد.(43).و بروشنى پيداست كه چرا حضرت امام, شغل مادرى را شريفترين شغل مى شمارند:

((اين مادر كه بچه در دامن او بزرگ مى شود, بزرگترين مسوئوليت را دارد و شريفترين شغل را دارد, شغل بچه دارى.

شريفترين شغل در عالم بزرگ كردن يك بچه است و تحويل دادن يك انسان است به جامعه. اين همان بود كه خداى تبارك و تعالى در طول تاريخ براى انبيا فرستاد. در طول تاريخ از آدم تا خاتم انبيا آمدند انسان درست كنند.))(44).و اينچنين است كه در سخن نبوى(ص) هيچ شيرى براى فرزند, بهتر از شير مادر نيست:

((ليس للصبى لبن خير من لبن امّه.))(45).و ارزش دوران باردارى و شير دادن, با مرزبانى در راه خدا برابرى مى كند و اگر اين دوران دشوار منجر به فوت مادر شود, جايگاهى چون شهيد خواهد داشت و اين سخنى است كه به نقل اميرالموئمنين(ع), پيامبر اكرم(ص) در پاسخ زنى فرمود كه پرسيد:

پس زنان را از ارزش جهاد چه بهره اى است؟(46).

التزام به نگرشى كه حضرت امام به دين و معارف اسلامى دارد و شناخت الگوهاى رفتارى دينى از منظر آن بزرگوار, در گرو شناخت همه انديشه ها و رهنمودهاى امام و پايبندى به همه آموزه هاى ايشان است. تنها نگاهى كوتاه به بيان امام در شرح شان مادرى و مسوئوليت خطير آن و رسالتى كه هيچ چيز نمى تواند جايگزين آن گردد و نيز شرافت و ارزشى كه اين جايگاه در نگاه امام به فراخور اهميت و نقش آن دارد, هيچ ترديدى باقى نمى گذارد كه مادرى و مسوئوليتهاى ناشى از آن, يك محور اساسى و بدون جايگزين در حركت جامعه اسلامى و سلامت آن مى باشد و هر چقدر به دانش و آگاهى و رشد و پيشرفت جامعه افزوده گردد بايد اين ركن, رفعت بيشترى يابد و از استحكام و استوارى فزونترى برخوردار گردد. و طبعا لوازم و مقتضيات آن بيشتر مراعات شود. يك جامعه اسلامى و انقلابى كه به تعادل رفتارى و آگاهى درست و بينش توحيدى همه جانبه دست يافته باشد همواره در سياستگذاريها و برنامه ريزيهاى خود, شان و مسوئوليت و نيز شرافت و ارزش مادرى را يك اصل محورى و بى بديل مى شمارد.و به مقتضاى آن به تنظيم مناسبات اجتماعى و سامان دادن امر جامعه و مردم و حكومت مى پردازد; اصلى جارى در همه صحنه ها و حاكم بر همه برنامه ريزيها. زيربناى معرفتى و دينى و ارزشى اين امر نيز كاملا روشن است. همه تلاشهاى فردى و اجتماعى حتى تشكيل حكومت در نگاه دين, بايد در يك نقطه به هم برسند و پيوند بخورند و آن هدايت و تربيت انسان است. اسلام نيز ((براى ساختن انسان آمده است. كتاب آسمانى اسلام كه آن قرآن مجيد است, كتاب تربيت انسان است.))(47) و چه كسى شايسته تر و موئثرتر از مادر براى اين هدف. چه اينكه اگر انسان زاده نشود, موضوعى براى هدايت وى و رسالت دين باقى نمى ماند. و اينچنين است كه حضرت امام در شرح اين شان و در تبيين همين نقش و مسوئوليت, چنان كه به اشاره گذشت, در فرازى بسيار زيبا و از منظرى عرفانى ـ تربيتى به فرزند خود مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خمينى مى نويسند:

((حقوق بسيار مادرها را نمى توان شمرد و نمى توان به حق ادا كرد. يك شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است. تجسم عطوفت و رحمت در ديدگان نورانى مادر, بارقه رحمت و عطوفت رب العالمين است. خداى تبارك و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبيت خود آميخته آن گونه كه وصف آن را كس نتوان كرد و به شناخت كسى جز مادران درنيايد و اين رحمت لايزال است كه مادران را تحملى چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زاييدن و از نوزادى تا به آخر, مرحمت فرموده, رنجهايى كه پدران يك شب آن را تحمل نكنند و از آن عاجز هستند. اينكه در حديث آمده است كه ((بهشت زير قدمهاى مادران است))(48) يك حقيقت است و اينكه با اين تعبير لطيف آمده است براى بزرگى عظمت آن است و هشيارى به فرزندان است كه سعادت و جنت را در زير قدم آنان و خاك پاى مبارك آنان جستجو كنيد و حرمت آنان را نزديك حرمت حق تعالى نگهداريد و رضا و خشنودى پروردگار سبحان را در رضا و خشنودى مادران جستجو كنيد.))(49)و صد البته, چنان كه در كلام امام صادق(ع) آمده است, خوشا به حال كسى كه مادرش پاكدامن و عفيف باشد.(50)

جلوه اى از اين سخن جعفرى(ع) را در اين فراز از سخنان امام مى خوانيم; فرازى كه استدلالى روشن و انكارناپذير را در خود دارد و بارها حضرت امام در اين باره سخن گفته اند:

((شما خانمها شرف مادرى داريد كه در اين شرف از مردها جلو هستيد و مسوئوليت تربيت بچه در دامن خودتان داريد. اول مدرسه اى كه بچه دارد, دامن مادر است. مادر خوب, بچه خوب تربيت مى كند و خداى نخواسته اگر مادر منحرف باشد, بچه از همان دامن مادر منحرف بيرون مىآيد و چون بچه ها آن علاقه اى كه به مادر دارند به هيچ كس ندارند و در دامن مادر هستند تمام چيزهايى كه دارند, آرزوهايى كه دارند خلاصه مى شود در مادر و همه چيز را در مادر مى بينند, حرف مادر, خلق مادر, عمل مادر, در بچه ها اثر دارد.

لامحاله يك بچه در دامن مادر كه اول كلاس است, اين دامن اگر يك دامن طاهر پاكيزه مهذب باشد, بچه از همين اول كه دارد رشد مى كند, با آن اخلاق صحيح و با آن تهذيب نفس و با آن عمل خوب رشد مى كند. بچه وقتى در دامن مادرش هست مى بيند مادر اخلاق خوش دارد, اعمال صحيح دارد, گفتار خوش دارد, آن بچه ها از همان جا اعمالش و گفتارش به تقليد از مادر كه از همه تقليدها بالاتر است و به تزريق مادر كه از همه تزريقها موئثرتر بخش سوم است, تربيت مى شود.))(51).

هشتم:جامعه و فرهنگ زن و مرد, نقش تكميلى متقابل

يكى از نكات محورى در انديشه دين شناختى حضرت امام در حوزه مسايل زنان توجه به اين اصل است كه زن و مرد همان گونه كه در نظام آفرينش و ساختار تكوينى زندگى آدمى ((نقش تكميلى متقابل)) دارند و در اين خصوص و با توجه به جايگاه و نقشى كه هر يك از آن دو دارند, هيچ كدام فرع بر ديگرى نيستند و تفاوت در نقش به مقتضاى حكمت بالغه الهى و ضرورت آن در نظام آفرينش, به معناى اصل بودن يكى و فرعى تلقى شدن ديگرى نيست, در نظام تشريع و تنظيم مناسبات اجتماعى و جايگاه انسانى اجتماعى هر يك از آن دو نيز, مكمل يكديگرند و يك محور اساسى در تحليل و تبيين تفاوتهاى قراردادى و اعتبارى نيز همين نقشهاى تكميلى است كه خاستگاه آن عمدتا تفاوتهاى ساختارى هر يك در نظام آفرينش مى باشد و در واقع يك تقسيم كار طبيعى را مى طلبد.

خاستگاه بخشى از نقشهاى متفاوت تكميلى, چنان كه اشاره شد اقتضائات طبيعى هر يك از طرفين است. اما بخشى از آن نيز به عرف و عادات اجتماعى و اعتباراتى برمى گردد كه فرد يا جامعه به هر دليل آن را براى خود پذيرفته است. اينكه به عنوان مثال مادر, به صورت غريزى احساس مى كند بايد از كودك خود حمايت كند يا به او شير بدهد, اعتبارى و بسته به قراردادهاى اجتماعى نيست; با اين تفاوت كه در اولى با پدر مشترك است و در دومى تنهاست, اما اينكه زن اجمالا نمى تواند بدون موافقت شوهر از خانه خارج شود يا شوهر نمى تواند برخلاف قرار اوليه, زن را از شهر محل سكونتش به جايى ديگر منتقل كند, امورى است كه خود آنان در چارچوب قرارهاى عام يا خاص پذيرفته اند.

بهر روى, ترديدى نيست كه موضوع ((نقش تكميلى)) در نظام آفرينش آدمى, و پيوندهاى اجتماعى و تنظيم روابط انسانى, از عام ترين و ملموس ترين موضوعات است و كسى اصولا در صدد ترديد در اين واقعيت نيست تا نيازى به تاكيد بر آن باشد. آنچه مورد تاكيد است يكى اين است كه در ايفاى نقش تكميلى و در قرار گرفتن هر يك از زن و مرد در اين جايگاه كه ((مكمّل))

ديگرى مى باشند, يكى اصل و ديگرى فرع نيست, يا هر دو اصلند يا هر دو فرع. قرآن كريم به صورت عام و فراگير همه انسانها را در خدمت يكديگر مى شمارد; خدمت متقابلى كه زاييده نياز متقابل است:.

((اهِم يَق0سًمون رحمة ربّك نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياة الدنيا و رفعنا بعضَهم فوق بعضٍ درجاتٍ ليتّخذ بعضِهم بعضا سخريا و رحمة ربك خيرٌ مما يجمعون));(52)

((آيا اينان رحمت پروردگارت را قسمت مى كنند! ما ميانشان, امكانات زندگى اشان را تقسيم كرديم و آنان را بر يكديگر برتريهايى داديم تا يكديگر را به خدمت گيرند, و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هم مىآورند بهتر است.))

مفاد آيه شريفه تقسيم بندى جامعه به افراد بادرجه و افراد بى درجه, يعنى افرادى كه فقط ديگران را به خدمت و ((تسخير))

مى كشند و افرادى كه فقط به خدمت و ((تسخير)) ديگران درمىآيند نيست. نياز متقابل است كه تسخير متقابل را در پى دارد.

شرايع الهى نيز در صدد هدايت بشر به تنظيم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعى و معرفى ((حقوق متقابل)) اعضاى جامعه بوده اند.

تبيين تكاليف و مسوئوليتهاى متقابل اجتماعى و تقسيم وظايف در جهت ايجاد روابط عادلانه, كارى است كه در حوزه مسوئوليت انبيا الهى بوده است. نمود روشن, عميق و گسترده آن در شكلى سازمان يافته همراه با حقوق و تكاليف معين, در قالب نهاد خانواده شكل مى گيرد و ايفاى نقش تكميلى هر يك از زن و مرد و سمت و سوى اين رابطه تسخيرآميز, نه فقط در سطح ايجاد زمينه هاى همزيستى مسالمتآميز, بلكه پاسخگويى به ندايى است كه از عمق فطرت و از نهان عواطف, غرايز و وجود آدمى به گوش مى رسد و ((مايه)) آرامش و سكونت نفس را مى طلبد.(53) اين است كه قرآن كريم در خصوص رابطه و نقش تكميلى زن و مرد, طبعا در چارچوب نهاد خانواده, آن را مايه سكونت طرفين و در فضايى آكنده از مودت و مهربانى مى شمارد:

((و من آياته اَن0 خَلَقَ لكم مًن انفسكم ازواجا لًتَس0كِنِوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة)).(54).و همين نقش را در شكلى كاملا رسمى, در قالب روابط همسرى با اين بيان كه هر كدام ((لباس)) ديگرى است بيان مى دارد:.

((هِن لباسٌ لكم و انتم لباسٌ لَهِن)).(55)و يا آنگاه كه بر اين اصل الهى تاكيد مى ورزد كه خداوند عمل هيچ عمل كننده اى را ضايع نمى كند, چه مرد باشد چه زن, بلافاصله با تعبير ((بعضِكِم0 مًن0 بعضٍ)) به همزادى زن و مرد و نقش تكميلى آن دو, ولى با يك خاستگاه انسانى, اشاره مى كند.(56)

جلوه اى از اين نقش متقابل تكميلى را در اين فراز از بيانات حضرت امام به وضوح مى بينيم:

((خدمت مردها هم بسيارش مرهون خدمت زنهاست. در مردها يك حسى است كه اگر ببينند زنها بيرون آمده از خانه ها براى يك مقصدى, اگر قوه شان يكى باشد, ده تا مى شود و در مملكت ما اين طور شد كه بانوان همدوش بلكه جلوتر از مردها از خانه ها بيرون آمدند و در اين راه اسلامى زحمت كشيدند و رنج ديدند, جوان دادند, شوهر دادند, برادر دادند, معذلك رنج كشيدند, عمل كردند, پشتيبانى از اسلام كردند و مردها هم بسيارى به تبع زنها اين كار را كردند.))(57).

حضرت امام اين واقعيت را با همين مضمون در چند جاى ديگر نيز بيان كرده اند اما نكته قابل توجه آن است كه ايشان يك عامل اساسى در حركت و قيام خودشان و استمرار آن را همين حضور و فداكارى بانوان مى شمارند. يعنى حضور و حركت زنان, انگيزه حركت امام و ادامه آن. اين نكته اى بود كه حضرت امام در 13 بهمن 57, يك روز پس از بازگشت به ايران يادآور شدند:

((روز سكوت نيست, روز فعاليت است; هر كس در هر منصبى كه هست, در هر مقامى كه هست نبايد ساكت باشد. اين فريادى كه اينها مى زنند, زنها را شما ببينيد چه فرياد مى زنند, مردها چه فرياد مى زنند, اينها پشتوانه شما هستند. ((شكّر الله سعيهم)) اگر اينها نبودند, ما هيچ قدمى برنمى داشتيم, اينهايند كه من را وادار مى كنند به قدم برداشتن.))(58) و اينچنين است كه يك ماه پس از آن, در حالى كه انقلاب روزهاى نخست پيروزى را مى گذراند, همه را مرهون بانوان مى شمارند:

((ما همگى مرهون شجاعتهاى شما زنان شيردل هستيم.))(59).

بنابراين, زن و مرد, هم در جامعه و روابط اجتماعى, و هم در فضاى خانه و در مناسبات خانوادگى, دو وجود مكمل يكديگرند و نه دو قطب مخالفى كه وجود هر يك, عرصه را بر ديگرى تنگ مى كند و به ناگزير يكى بايد حذف شود و يا كاملا در خدمت ديگرى باشد. از اين رو در شناخت و تنظيم مناسبات اجتماعى و خانوادگى ميان زن و مرد و معرفى وجهه انسانى اجتماعى آنان, حضور و نقشآفرينى هر يك بدون ديگرى را بايد ناقص شمرد و صد البته كه انسانها در موقعيتها و شرايط متفاوت, وظايف و حقوق متفاوت دارند و در كسب شايستگيهاى ارادى چون ايمان, علم, تقوا و جهاد, كسانى برترند كه شايستگى بيشترى كسب كنند, چه زن و چه مرد.

((ما نهضت خودمان را مديون زنها مى دانيم. مردها به تبع زنها در خيابانها مى ريختند, تشويق مى كردند زنها مردان را.

خودشان در صفهاى جلو بودند. زن يك همچو موجودى است كه مى تواند ... يك قدرت شيطانى را بكشد.))(60).

نهم: ارزشهاى وجودى, ميزان شخصيت

يكى ديگر از الگوهاى دين شناختى در حوزه مسايل بانوان, توجه به ملاكها و معيارهاى حقيقى در ارزشگذارى شخصيت و وزن انسانى و اجتماعى, افراد است. آنچه حضرت امام, در اين خصوص يادآور شده اند جلوه اى از معيارهاى روشن اسلام و تاكيدى بر مفاد رهنمودهايى است كه در آيات و روايات و در سيره معصومان(ع) آمده است. آنچه اساس شخصيت يك انسان را شكل مى دهد فضايل و ارزشهايى است كه در عمل اكتسابى خود و بر اساس اراده و تلاش خويش به دست مىآورد. عواملى چون رنگ, زبان, خويشاوندى, و جنس, تنها در شناخت آدميان و تمايز ميان آنان دخالت دارد و نه در ميزان ارزشهاى وجودى و شخصيتى. قرآن كريم وقتى از آفرينش آدميان از يك مرد و زن سخن مى گويد, هم, يكسان بودن آنان در منشا آفرينش را يادآور مى شود و هم اينكه اين منشا, فقط مرد يا فقط زن نيست, بلكه ((مًن0 ذَكَرٍ وَ اِن0ثىُ)); مرد و زن با هم. آنچه خاستگاه تمايز در اين مرحله و شاخه شاخه شدن و قبيله قبيله گشتن آدميان يعنى ((وَ جَعَل0ناكِم0 شِعِوبا و قَبائلَ)) است, امكان شناخت يكديگر و تفاوت گذارى ميان آنان در اين مقطع است كه جز نخستين و ضرورىترين نيازهاى زندگى اجتماعى و حتى خانوادگى است.

همان كه قرآن با تعبير ((لًتَعُارَفِوا)) از آن ياد مى كند. تا اينجا, عوامل تمايز نوعا طبيعى و خارج از اراده و خواست اوليه خود افراد است و به هر حال ملاك و ميزانى براى ارزشگذارى نيست و اينچنين است كه در اين مرحله هيچ تفاوتى ميان آدميان در پيشگاه خداوند نيست چرا كه همه آفريده او و رابطه وجودىاشان با آفريدگار يكسان است. آنچه وجه تمايز و در واقع ميزانى براى ارزشهاى وجودى و شخصيتى انسان, زن يا مرد, به شمار مى رود همان است كه قرآن در پى اشاره به يكسانى آفرينش و تفاوتهاى طبيعى و خاستگاه آن, با تعبير ((اًن اكرمَكِم0 عند الله اتقيُكم)) از آن ياد مى كند.(61) ((تقوا)) در معناى حقيقى و گسترده آن كه اينك مجال پرداختن به شرح آن نيست, شامل پايبندى به همه مقررات دينى و احكام الهى و همه ارزشهاى دينى مى گردد. لذا اگر در جاى ديگرى از فضيلت جهاد و تفاوت مجاهدان و قاعدان سخن مى گويد و تصريح مى كند كه خداوند ((جهاد))گران را بر ((قعود))پيشگان, برترى ويژه اى داده است, در واقع يك مصداق اگر از تمايز ميان ((عالم)) و ((جاهل)) و طبعا برترى ((عالم)) برروشن از تقواپيشگى و كسب ارزش جهاد است.(62).

((جاهل)) و در واقع, ((علم)) بر ((جهل)) سخن مى گويد, ميزانى را ارائه مى دهد كه امرى اكتسابى است و جنسيت ملاكى براى دستيابى به آن نيست.(63) آيات چندى نيز كه تفاوتهاى ارزشى ميان آدميان را يادآور مى شود, مثالها و نمونه هايى را كه شاهد مى گيرد امورى خارج از جنسيت است. ((خبيث)) و ((طيب))(64), ((اعمى)) و ((بصير)) و ((ظلمات)) و ((نور))(65) و ((زندگان)) و ((مردگان))(66), ((بهشتيان)) و ((دوزخيان))(67), ((موئمن)) و ((فاسق))(68) و موارد چند ديگرى كه در عدم همسانى و تمايز آشكار ميان دو دسته از مردمان بيان كرده است.(69) فهم تفاوت ميان نمونه ها و تمثيلها نيز امرى است وجدانى كه قرآن به داورى وجدان خود مردمان وانهاده است و نيازى به استدلال ندارد.

اگر قرآن كريم از تفاوت و مراتب متفاوت آدميان در نظام آفرينش نيز سخن گفته, يكى به اين هدف شمرده است كه تفاوتها, منشا و موجب احساس ((نياز متقابل)) و در نتيجه ((خدمت متقابل)) و تنظيم و تقويت مناسبات و روابط اجتماعى باشد, و همه در خدمت هم باشند,(70) و ديگرى به اين هدف كه زمينه آزمون آنان فراهم آيد.(71) كما اينكه در تنظيم روابط اجتماعى و مناسبات ميان آدميان كه طبعا بر اساس جعل و در چارچوب قرارهاى اعتبارى و ((نظام تشريع)) مى باشد بر همسانى زنان و مردان در اختصاص داشتن دستاورد هر يك به خود, تاكيد مى ورزد و هر يك از آن دو را صاحب ارزشها و سرمايه هاى مادى و معنوى خود مى داند و كسى را نرسد كه چشمداشتى به سهم يا كسب ديگرى داشته باشد:

((و لا تَتَمَنوا ما فضل الله بعضَكم على بعضٍ لًلرجال نصيبٌ ممّا اك0تَسَبِوا و للنسا نصيبٌ مما اكتسبن)).(72).و اگر در جايى نيز پس از تاكيد بر يكسانى و همسانى ((حقوق)) با ((تكاليف)) زنان, در چارچوب روابط زناشويى (به حدس قوى) يا فراتر از آن در مناسبات اجتماعى (به احتمالى), به يك نوع برترى مردان بر زنان حكم داده است(73), در مقام تشريع و چارچوب ((تدبير منزل)) يا ((تنظيم روابط اجتماعى)) است كه طبعا مسوئوليتهاى سنگين ترى متوجه مردان است و پرواضح است كه اين تمايز ربطى به ارزشهاى اكتسابى هر يك از آن دو, در زمينه هايى كه اسلام آنها را مايه ارزش مى داند; ندارد. و به بيان علامه طباطبايى:

((ان الاعمال التى يهديها كل من الفريقين الى المجتمع هى الملاك لما اختص به من الفضل, و انّ من هذا الفضل ما تعيّن لحوقه بالبعض دون البعض كفضل الرجل على المراة فى سهم الارث, و فضل المراة على الرجل فى وضع النفقة عنها, فلا ينبغى ان يتمنّاه متمن, و منه ما لم يتعيّن الا بعمل العامل كائنا من كان كفضل الايمان و العلم و العقل و التقوى و سائر الفضائل التى يستحسنها الدين, و ذلك فضل الله يوئتيه من يشا و اسئلوا الله من فضله)).(74).

مضمون سخن اين مفسر بزرگ اين است: ((ملاك امتياز و ارزش, در هر يك از زن يا مرد, اعمالى است كه تقديم جامعه مى كنند. البته پاره اى امتيازات امرى اختصاصى است مثل افزونى سهم ارث مرد بر زن, و امتياز زن بر مرد در عدم مسوئوليت نسبت به نفقه. در اين بخش هيچ كس نبايد چشمداشتى نسبت به امتياز ديگرى داشته باشد. و بخش ديگر تنها به عامل آن بستگى دارد, هر كس مى خواهد باشد. ارزش و امتياز ايمان و دانش و عقل و پرهيزگارى و ساير ارزشهايى كه دين مى پذيرد, همه از اين نوع است. ارزش و امتيازى است كه خداوند به هر كس بخواهد مى دهد و توفيق آن را بايد از خداوند خواست.))و اينچنين است كه حضرت امام خمينى در تاكيد بر فداكارى اعجابآميز زنان بزرگ ايران در طول جنگ, يادآور مى شوند:

((اينجانب در طول اين جنگ, صحنه هايى از مادران و خواهران و همسران عزيز از دست داده ديده ام كه گمان ندارم در غير اين انقلاب نظيرى داشته باشد)) و آنگاه به نمونه اى از ايثار و ارزشهاى متعالى و افتخارآميز بانوان به عنوان يك خاطره فراموش نشدنى مى پردازند:

((و آنچه براى من يك خاطره فراموش نشدنى است, با اينكه تمام صحنه ها چنين است, ازدواج يك دختر جوان با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسيب ديده بود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت حال كه نتوانستم به جبهه بروم, بگذار با اين ازدواج دَي0ن خود را به انقلاب و به دينم ادا كرده باشم. عظمت روحانى اين صحنه و ارزش انسانى و نغمه هاى الهى آن را نويسندگان, شاعران, گويندگان, نقاشان, هنرپيشگان, عارفان, فيلسوفان, فقيهان و هر كس را كه شماها فرض كنيد, نمى توانند بيان و يا ترسيم كنند و فداكارى و خداجويى و معنويت اين دختر بزرگ را هيچ كس نمى تواند با معيارهاى رايج ارزيابى كند)).(75)و اين مصداقى از رهنمود آسمانى حضرت صادق(ع) است كه فرمود:

((الاسمراة الصالحة خيرٌ من الفً رجلٍ غير صالح));(76)

زن صالح, به از هزار مرد ناصالح است.و در بيان ديگر فرمود:

((ليس للمراة خَطَرٌ, لا لصالحتهًن و لا لطالحتهن, امّا صالحتهنّ فليس خطرها الذهب و الفضة. و اما طالحتهن فليس التراب خطرها; التراب خير منها;))(77)

((زن را ارزش و بهايى نيست, نه براى صالح آنان و نه براى ناصالحشان. اما صالح آنان, در مقابلش, طلا و نقره برابرى نمى كند, و اما ناصالح آنان, ارزش خاك نيز ندارد و خاك بهتر از او است.))

در ضد ارزشها نيز, تفاوتى ميان زن و مرد نيست و اين درست برخلاف تصور جاهلى و باور خرافه اى برخى مردم است كه قبح ارتكاب گناه توسط زنان را در مواردى بيشتر مى دانند و ننگ آن را براى او حتى اگر توبه كند جاودانه مى شمارند, اما مرد را حتى اگر اصرار بر آن ورزد مستحق چنين سرزنشى نمى شمارند. علامه طباطبايى, خاستگاه چنين خرافه اى را همان تصور دوران جاهليت مى شمارد كه آنان را به زنده به گور كردن دختران وا مى داشت.

علت اصلى اين بود كه در تصور آنان دختر وقتى بزرگ مى شد و به همسرى ديگرى درمىآمد بازيچه دست او مى شد و شوهر هر گونه كه مى خواست از او بهره مى جست و اين مايه ننگ خانواده دختر بويژه پدر او بود. آنگاه مى افزايد:

((و قد بقى من هذه الخرافات بقايا عند المسلمين ورثوها من اسلافهم, و لم يغسل رينها من قلوبهم المربّون, فتراهم يعدّون الزنا عارا لازما على المراة و بيتها و ان تابت دون الزانى و ان اصرّ, مع ان الاسلام قد جمع العار و القبح كله فى المعصية, و الزانى و الزانية سوا فيها));(78)

((ته مانده هايى از اين خرافه ها بين مسلمانان مانده است و از پيشينيان خود به ارث برده اند و مربيان جامعه, زنگار اين خرافه ها را از دلهاى آنان نشسته اند. لذا مى بينى كه زنا را ننگى ماندگار نسبت به زن و خانواده اش, حتى اگر توبه كند مى شمارند اما مرد زناكار را حتى اگر اصرار ورزد, نه. با اينكه اسلام ننگ و زشتى را همه در گناه مى داند و مرد بدكاره و زن بدكاره, از اين نظر يكسانند.))

حضرت امام نيز چند روز پيش از پيروزى انقلاب اسلامى با اشاره به موقعيت زنان در جمهورى اسلامى مى افزايند:

((ما همه گونه آزادى را به زن خواهيم داد, البته جلوى فساد را مى گيريم و در اين مورد, ديگر بين زن و مرد فرقى نيست.))(79).

ميزان ارزش.

تا اينجا, سخن از اين رفت كه شخصيت آدمى, بسته به ارزشها و اعمالى است كه كسب مى كند اما اينكه ميزان ارزش چيست و ملاك فضيلت كدام است, موضوعى است كه نيازى به شرح آن نيست و جاى جاى سخنان حضرت امام, مستقيم و غير مستقيم گوياى ارزشهاى متعالى انسانى و اسلامى و موازين آن است. به اجمال, تنها اشاره به دو فراز از سخنان آن بزرگوار مى شود; يكى در شرح برخى امور كه در رژيم فاسد گذشته به عنوان ارزشهاى واقعى ترويج مى شد, و ديگرى در اشاره به ارزشهاى حقيقى.

((وقتى در قشر توده هاى مردم نگاه مى كردى, در بين زن و مرد هر دو طايفه, ارزش به لباس بود و به طرز پوشيدن لباس و دوختن لباس و آرايش, هر كه بهتر لباس مى پوشيد و شيك تر بود در لباس, ارزشش پيش مردم بيشتر بود و هر زنى كه آرايشش به طرز اروپايى بود و لباسش از آنجا الهام مى گرفت, اين پيش زنها هم ارزشش زيادتر بود, البته پيش اكثر, ارزشها همه به امور مادى بود.))(80).

پيش از پيروزى انقلاب اسلامى, در پاريس, وقتى يكى از خبرنگاران زن به حضور حضرت امام مى رسد و مطرح مى كند كه چون امام وى را به عنوان يك زن پذيرفته است, اين نشان مى دهد كه نهضت, برخلاف تبليغات ديگران كه آن را عقب مانده مى شمارند, يك نهضت مترقى است! حضرت امام, اشاره مى كنند كه صرف پذيرفتن يك خبرنگار زن ((دليل بر اين نيست كه اسلام مترقى است)) و بعد با اشاره به تصور ناصحيح برخى افراد از ترقى, اضافه مى كنند: ((ترقى به كمالات انسانى و نفسانى است و بااثر بودن افراد در ملت و مملكت است, نه اينكه سينما بروند و دانس بروند. و اينها ترقياتى است كه براى شما درست كرده اند و شما را به عقب رانده اند.))(81).

دهم: زن, آزاد و مسوئول در تعيين سرنوشت

يكى از مهمترين الگوهاى دين شناختى حضرت امام در حوزه مسايل زنان كه در واقع وجهى اساسى در تمايز ميان انديشه و نگاه ايشان و بسيارى از بزرگان ديگرى كه از زبان دين سخن مى گفتند و مى گويند, به شمار مى رود, اصل و محور فراگير و گسترده اى است كه در اينجا با عنوان مسوئوليت و دخالت در سرنوشت از آن نام مى بريم. اين مهم با توجه به سرفصلها و موضوعات متعددى كه در مصداق يابى آن از منظر انديشه امام وجود دارد مى تواند با تعابير ديگر و يا در چند بخش مجزا مطرح شود. مجال اندك مقاله چاره اى جز شرح اجمالى و پرداختن فهرست گونه به بخشى از عناوينى كه زيرمجموعه اين اصل قرار مى گيرند, باقى نمى گذارد. آنچه در اين بخش مورد نظر است عمدتا از وجهه نظر مسوئوليت عملى زن در دو حوزه فرد و جامعه است و نگاهى به بِعد كلامى و مباحث انسان شناختى ندارد. در آن زمينه به همان شرحى كه در محور ((خوشبختى, كالاى مشترك)), آمد بسنده مى كنيم. ترديدى نيست و كسى نيز نمى تواند ترديد كند كه زن نيز يكسان با مرد, در سرنوشت خود دخيل است و پاسخگوى عمل خود مى باشد. مدار تكليف و مسوئوليت, عبارت است از اراده و اختيار و آزادى عمل از يك سو, و خرد و آگاهى از سوى ديگر. و هر انسانى, زن يا مرد, در گرو دستاوردها و اكتسابات خود است, چه خوب و چه بد: ((كلّ نفس بما كسبت رهينة))(82) و: ((لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت)).(83) در اينها ترديدى نيست و كسى نيز ترديد نكرده است و نيازى به شرح و بسط آن نمى باشد.

آنچه در اين مختصر از منظر دين شناسى امام به آن اشاره مى كنيم, همسانى زن و مرد و مسوئوليت مشترك آنان در حوزه عمل بانوان بويژه در زمينه هاى حضور اجتماعى مى باشد. مظاهر حضور اجتماعى اعم از تلاشهاى فرهنگى, آموزشى, سياسى و هنرى, تحصيل, اشتغال, و توليدات صنعتى, كشاورزى و دامى و ديگر فعاليتهاى اجتماعى با ((حفظ جهات شرعى)) اختصاص به قشرى يا جنسى خاص ندارد و زنان نيز نه تنها حق پرداختن به آنها را دارند بلكه در بسيارى موارد تكليف دينى و اجتماعى آنان به شمار مى رود و تلاش حضرت امام نيز طى سالهاى مبارزه و پس از آن, از جايگاه مرجعى بزرگ و رهبرى كه فقط و فقط از موضع احكام دين و تكاليف اسلامى سخن مى گويد, مصروف اين شد كه بانوان را به صحنه آورد و از قيد و بندهاى خرافه اى و محروميتهاى خودساخته اى كه بر تلاش اجتماعى و نقشآفرينى آنان با توطئه دشمنان و ناآگاهى توسط برخى دوستان بسته شده بود بگشايد و آنان را به مرحله اى از رشد و بالندگى برساند كه در رديف يكى از افتخارات خود و جامعه اسلامى در آغاز وصيت نامه ((ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان درسياسى الهى خويش اعلان كند:.

صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان, در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند ... و از محروميتهايى كه توطئه دشمنان و ناآشنايى دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند, شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتى كه دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند, خارج نمودند.))(84).

اصل همسانى زن و مرد در جايگاه اجتماعى و حضور سازنده و فعال در صحنه هاى مختلف جامعه به عنوان يك انسان مستقل, امرى نيست كه آشنايان به اسلام بىآلايش و رها از داوريهاى پيش ساخته و تكلفهاى خودساخته, به آن اذعان نداشته باشند.

مفسر عالى قدر, علامه طباطبايى در شرح جايگاه اجتماعى زن در بيانى كلى مى نويسد:.

((و اما وزنها الاجتماعى: فان الاسلام ساوى بينها و بين الرجل من حيث تدبير شوئون الحياة بالارادة و العمل فانهما متساويان من حيث تعلق الارادة بما تحتاج اليه البِنية الانسانية فى الائكل و الشرب و غيرها من لوازم البقا, و قد قال تعالى: ((بعضكم من بعض))(85), فلها ان تستقل بالارادة و لها ان تستقل بالعمل و تمتلك نتاجها كما للرجل ذلك من غير فرق, ((لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت)).

محصول اين بخش سخن علامه اين است كه زن در برآوردن نيازهاى انسانى و اجتماعى خويش با مرد يكسان است و مى تواند مستقلا تصميم بگيرد و مستقلا عمل كند و مالك دستاوردهاى خود است. در نگاه ايشان تنها دو ويژگى در زن است كه طبعا و به مقتضاى آن دو, مسوئوليتهاى خاصى را متوجه او مى سازد:

((احديهما: انها بمنزلة الحرث فى تكوّن النوع و نمائه فعليها يعتمد النوع فى بقائه فتختص من الاحكام بمثل ما يختص به الحرث, و تمتاز بذلك من الرجل. و الثانية: ان وجودها مبنى على لطافة البنية و رقّة الشعور, و لذلك ايضا تاثير فى احوالها و الوظائف الاجتماعية المحوّلة اليها.))(86).

((آن دو ويژگى, يكى جايگاه و مسوئوليت زن در چرخه شكل گيرى وجود آدمى و رشد آن است كه بقاى نسل متكى بر اين جايگاه است و طبعا در ((تشريع)) و تنظيم مناسبات اجتماعى به مقتضاى آن و نه بيشتر, احكام و مسوئوليتهايى را متوجه او مى سازد, و دوم, ساختار لطافتآميز و ظرافتهاى ادراكى وى است كه به گونه اى در مسوئوليتهاى محوله به او تاثيرگذار مى باشد)) و شرح آن در بخش ديگرى از همين نوشته با عنوان ((عاطفه زن, نقطه عطف زندگى)) آمده است.

حضرت امام به مقتضاى شناخت همه جانبه و عميقى كه از آموزه هاى دينى دارند ـ به شرحى كه در مقدمه گذشت ـ رسالت خود و انقلاب اسلامى را دستيابى زنان به مقام والاى انسانى مى دانند, به گونه اى كه بتواند در سرنوشت خود دخالت كند:

((ما مى خواهيم زن به مقام والاى انسانيت برسد. زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.))(87)

اگر قرآن كريم سرنوشت جوامع را به دست خود آنان مى داند و پيشرفت و تحولات نيك آن را در سايه تلاشهاى آحاد جامعه معرفى مى كند(88) و انحطاط اخلاق و فرهنگ و زوال نعمتها و شكست تمدنها را نيز ناشى از عملكرد خود مردم مى شمارد(89)

اين ((مردم)) اختصاص به گروهى خاص ندارد. جلوه اى از اين اصل قرآنى همان است كه در سخنان امام بارها بر آن تاكيد شده است; از جمله اينكه:

((اسلام زن را مثل مرد در همه شوئون, همان طورى كه مرد در همه شوئون دخالت دارد, دخالت مى دهد.))(90)

حضرت امام چنان كه اشاره شد, دخالت در سرنوشت خود و شوئون اجتماعى را نه تنها حق بانوان بلكه تكليف شرعى و به عنوان عمل به وظيفه دينى و اجابت دعوت الهى مى شمارند و اين, آن الگويى است كه ما را در شناخت بيشتر دين يارى مى دهد و يك عامل اساسى در برترى اسلام در تكريم شخصيت زنان و حمايت از حقوق اجتماعى و سياسى آنان و تاكيد بر مشاركت و حضور آنان در عرصه هاى مختلف اجتماعى در مقايسه با ديگر مكاتب و نظامها است. ((اين بانوان را كى بسيج كرده كه در همه شوئون كشور دخالت مى كنند و دخالت بجايى هم مى كنند؟ اينها را كى, اينها را خدا دعوت كرده است. اينها لبيك براى خدا دارند مى گويند.))(91)

پيامبر اكرم(ص) دعوت خويش را از روز نخست متوجه همه اقشار اجتماعى مى دانست. دومين فردى كه به او ايمان آورد يك زن بود كه تا آخر نيز به پاى ايمان خويش ايستاد و آنهمه فداكارى كرد و نام خويش را به عنوان يكى از چهار زن برگزيده جهان توحيد ثبت نمود. زنان در همه صحنه ها حضور داشتند, حضورى مسوئولانه و از سر اداى وظيفه دينى و رسالت ايمانى خود.

حضورى كه در پاسخ به نداى پيامبر(ص) بود. در نخستين بيعتى كه با پيامبر(ص) پيش از هجرت در عَقَبه, از جانب چند نفر از مردم يثرب كه هنوز نام ((مدينه)) را نيز به خود نگرفته بود, صورت گرفت, از زنى به نام هفرا دختر عبيد بن ثعلبه نام برده شده است و در اهميت حضور وى همان بس كه برخى علت نامگذارى آن بيعت به ((بيعة النسا)) را همين مى دانند. در بيعت دوم در سال بعد نيز حداقل دو زن حضور داشتند. در بيعت عمومى مردم مكه هنگام فتح آن نيز همه شركت جستند. قرآن كريم نيز به مساله استقبال زنان از بيعت پرداخته و پيامبر(ص) را موظف به پذيرش آن كرده است.(92) در جريان هجرت نيز كه يك امر حياتى براى مسلمانان بود, چه در هجرت مخفيانه به حبشه كه از جمع حدود يكصد نفر مهاجران, نزديك 20 نفر زن شركت داشت, و چه در هجرت به مدينه, پيش از هجرت پيامبر(ص) و پس از آن كه مسلمانان اموال خويش را در مكه نهاده و به دنبال پيامبر(ص)

روانه مدينه مى شدند و حدود 500 كيلومتر راه را با دشوارى بسيار طى مى كردند.

حضرت امام در باب ضرورت مشاركت بانوان در آنچه كه به سرنوشت جامعه اسلامى مربوط مى شود, در حوزه هاى مختلف اجتماعى, بيانات بسيارى دارند كه پرداختن به همه نكات و آموزه هاى آن از مجال بحث بيرون است. آنچه در اين مختصر بازگو مى شود تنها اشاراتى بس كوتاه, آن هم به بخشى از محورها و عناوين است, افزون بر آنچه در ساير بخشهاى مقاله آمده است.

مشاركت سياسى:

يكى از محورهايى كه در حضور اجتماعى بانوان, سخت مورد تاكيد حضرت امام است, مساله مشاركت سياسى آنان مى باشد:

((زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. زنها در جمهورى اسلام راى بايد بدهند. همان طورى كه مردان حق راى دارند, زنها حق راى دارند.))(93)

((همان طورى كه مردها بايد در امور سياسى دخالت كنند و جامعه خودشان را حفظ كنند, زنها هم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كنند. زنها هم بايد در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى همدوش مردها باشند.))(94)ادامه در صفحه 418 آنچه در اين نوشته, به عنوان محور اصلى دنبال مى شود, اين نكته اساسى است كه حضرت امام اينها همه را از موضع دين و در بقيه از صفحه 41 جايگاه معرفى اسلام بازگو مى كنند. و چهره اى كه از دين و شريعت ترسيم مى كنند جز اين نيست كه بانوان دوشادوش مردان در عرصه هاى مختلف اجتماعى و شوئون زندگى حضور فعال و مسوئولانه دارند:

((خانمها براى اينكه يك چيزى مثلا دستشان بيايد, ـ يك ـ يا فرض كنيد كه صاحب منصب بشوند نمىآيند بيرون خودشان و بچه هايشان را به كشتن بدهند. اين اسلام و قرآن است كه خانمها را آورده است بيرون و همدوش مردها بل جلوتر از مردها وارد در صحنه سياست كرد.))(95).

حضور در عرصه سازندگى:

يكى ديگر از صحنه هاى مشاركت فراگير, مساله سازندگى همه جانبه كشور و جامعه است كه هيچ كس نبايد و نمى تواند ترديد كند كه بدون حضور فعال بانوان جامعه اسلامى بتوان در اين مهم توفيق كامل به دست آورد. در اين خصوص نيز حضرت امام, تاكيدهاى زيادى دارند:

((همه ملت ايران, همه ملت ايران, چه بانوان و چه مردان بايد اين خرابه اى كه براى ما گذاشته اند, بسازند. با دست مرد تنها درست نمى شود, مرد و زن بايد با هم اين خرابه را بسازند.))(96)

((زنان شيردل و متعهد, همدوش مردان عزيز به ساختن ايران عزيز پرداخته چنان كه به ساختن خود در علم و فرهنگ پرداخته اند و شما شهر و روستايى را نمى يابيد جز آنكه در آنها جمعيتهايى فرهنگى و علمى از زنهاى متعهد و بانوان اسلامى ارجمند به وجود آمده است.))(97)

حضرت امام اساسا معناى آزادى صحيح بانوان را نيز همين مى شمارند كه آنان بتوانند با حفظ شوئون دينى و انسانى خود, در سازندگى كشور نقش ايفا كنند:

((امروز زنان در جمهورى اسلامى همدوش مردان در تلاش سازندگى خود و كشور هستند و اين است معناى آزادزنان و آزادمردان, نه آنچه در زمان شاه مخلوع گفته مى شد, كه آزادى آنان, در حبس و اختناق و آزار و شكنجه بود)).(98).

يكى از عرصه هاى حضور اجتماعى كه از منظر دينى, بانوان تلاش فرهنگى:و ظيفه دارند در آن مشاركت فعال داشته باشند, تلاش در عرصه فرهنگ به معناى وسيع كلمه است. و حضرت امام, بارها بر اين مهم كه طبعا بخش عمده اى از حيات اجتماعى را در بر مى گيرد تاكيد كرده اند:

((شما مى دانيد كه فرهنگ اسلام در اين مدت مظلوم بود, در اين مدت چند صد سال, بلكه از اول بعد از پيغمبر سلام الله عليه تا برسد به حالا فرهنگ اسلام مظلوم بود, احكام اسلام مظلوم بودند, و اين فرهنگ را بايد زنده كرد و شما خانمها همان طورى كه آقايان مشغول هستند, همان طورى كه مردها در جبهه علمى و فرهنگى مشغول هستند, شما هم بايد مشغول باشيد.))(99).

مشاركت در نظارت عمومى:

نظارت فعال و متعهدانه بر آنچه در جامعه اسلامى بويژه در اجزا نظام اسلامى مى گذرد و تلاش براى حسن جريان امور, وظيفه اى است شرعى و متوجه همه افراد جامعه, چه زن و چه مرد. زن نيز بايد در نظارت بر امور, خود را مسوئول بداند. نظارت مسوئولانه علاوه بر آگاهيهاى لازم, نيازمند حضور فعال و اظهارنظر در مسايل است:

((بايد همه زنها و همه مردها در مسايل اجتماعى, در مسايل سياسى وارد باشند و ناظر باشند; هم به مجلس ناظر باشند, هم به كارهاى دولت ناظر باشند, اظهارنظر بكنند.))(100)

اين سخن امام, شعاعى از فرمان قرآن كريم است كه به صراحت پيوند مسوئولانه و ايمانى زنان و مردان موئمن را يادآور مى شود و آنان را عهده دار مسوئوليت امر به معروف و نهى از منكر مى شمارد, همان گونه مسوئول اقامه نماز و اداى زكات و پيروى از خدا و رسول مى داند:

((و الموئمنون و الموئمنات بعضهم اوليا بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يوئتون الزكوة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم.))(101).

آرى به گفته قرآن, اين چنين جامعه اى با چنان پيوندهاى ايمانى و مناسبات اجتماعى مسوئولانه و نظارت همه جانبه در كنار انجام ديگر وظايف دينى است كه مورد لطف و عنايت خداوند قرار مى گيرد.

حضور در دفاع و تدارك ميدان نبرد:

تحميل جنگى ناخواسته بر ملت انقلابى ايران, فرصتى تاريخى را براى بانوان مجاهد و فداكار فراهم آورد كه گوهر وجود ايمانى و ارزشهاى انسانى خويش را به زيباترين و گوياترين شكل به نمايش گذارند و زمينه اى شد كه حضرت امام نيز وجه ديگرى از مشاركت بانوان در مقدرات اساسى جامعه و سرنوشت خويش را بازگو كنند. و اينچنين بود كه يكى از محورهاى اساسى در بيانات حضرت امام در باره جنگ تحميلى و دفاع مقدس را, ضرورت و نحوه حضور بانوان و تلاش جهادى آنان تشكيل مى دهد; از آموزش نظامى گرفته تا تداركات جبهه, تربيت فرزندان و تشويق همسران و بستگان براى حضور در ميدان نبرد, حضور در سپاه و ارتش و حتى حضور خود بانوان در جهاد دفاعى كه مسوئوليتى مشترك ميان زن و مرد است. و اينها همه از نگاه دينى, تحليل و استدلالهاى روشن و انكارناپذيرى دارد.

((زنان در صدر اسلام با مردان در جنگها هم شركت مى كردند.

ما مى بينيم و ديديم كه زنان همدوش مردان بلكه جلوتر از آنان در صف قتال ايستادند, خود و بچه هاى خود و جوانان خودشان را از دست دادند و باز هم مقاومت كردند.))(102)

((اگر خداى نخواسته زمانى يك هجومى به مملكت اسلامى بشود بايد همه مردم, زن و مرد حركت كنند. مساله دفاع اين طور نيست كه تكليف منحصر به مرد باشد يا اختصاص به يك دسته اى داشته باشد; همه بايد بروند و از مملكت خود دفاع بكنند.))(103)

((من از آنچه تا كنون به همت مردان و زنان باشرف و رزمنده شده است, اميد آن دارم كه در بسيج همه جانبه آموزش نظامى و عقيدتى و اخلاقى و فرهنگى با تاييد خداوند متعال موفق شوند و دوره تعليمات و تمرينهاى عملى نظامى و پارتيزانى و چريكى را شايسته و به طورى كه سزاوار يك ملت اسلامى بپاخاسته است به پايان رسانند.))(104).

استدلال بر ضرورت آموزش نظامى توسط بانوان در شكلهاى مختلف آن نيز كاملا روشن است. كما اينكه امام خطاب به جمعى از بانوان مى فرمايند:

((اگر دفاع بر همه واجب شد, مقدمات دفاع هم بايد عمل بشود. از آن جمله قضيه اينكه ترتيب نظامى بودن, ياد گرفتن انواع نظامى بودن را براى آنهايى كه ممكن است. اين طور نيست كه واجب باشد بر ما كه دفاع كنيم و ندانيم چه جور دفاع كنيم. بايد بدانيم چه جور دفاع مى كنيم ... البته در آن محيطى كه شما تعليم نظامى مى بينيد بايد محيط صحيح باشد, محيط اسلامى باشد, همه جهات عفاف محفوظ باشد, همه جهات اسلامى محفوظ باشد.))(105).

پايان بخش اين محور, سخن ديگرى از حضرت امام در پيش از پيروزى انقلاب است كه هم تاكيدى بر مشاركت مسوئولانه بانوان در جهاد شرعى است و هم تاكيدى بر حضور فعال در جامعه و مشاركت در امورى كه به سرنوشت آنان مربوط مى شود:

((اين تبليغات كه ((اگر اسلام پيدا شد مثلا ديگر زنها بايد بروند توى خانه ها بنشينند و قفلى هم درش بزنند كه بيرون نيايند)) اين چه حرف غلطى است كه به اسلام نسبت مى دهند.

صدر اسلام زنها توى لشكرها هم بودند, توى ميدانهاى جنگ هم مى رفتند.))(106).

يازدهم: عفاف و حجاب, دژى تسخيرناپذير

وقتى از منظر انديشه و نگاه امام خمينى به دين شناسى در حوزه مسايل زنان مى پردازيم ضرورت حفظ شوئون و شرايطى كه يك زن مسلمان بايد در حضور اجتماعى و سلوك و رفتار خويش به آن كاملا پايبند باشد, بخوبى آشكار است. همان كه از آن به عفاف و پاكدامنى, و به حجاب و پوشش شرعى ياد مى كنيم.

انقلاب و مبارزه تا پيروزى هنر امام بود, اما هنر بزرگ و بى بديل امام اين بود كه اين همه را با صبغه دينى و كاملا منطبق بر خواستها و ارزشهاى دينى سامان داد. آوردن بانوان به صحنه انقلاب و ميدان مبارزه بى شك هنر امام بود. اما هنر بى نظير وى آن بود كه آنان را با تاكيد بر حفظ شوئون شرعى به صحنه آورد و در ميدان دفاع از دستاوردهاى انقلاب, حاضر نگه داشت; تا آنجا كه انقلاب او, ((انقلاب چادرها)) نام گرفت. اين حقيقت شيرين از يك منظر جاى شگفتى ندارد چرا كه امام اساسا يكى از اهداف قيام خود را نجات جامعه از فرهنگ بى بند و بارى و زدودن مظاهر هتك كرامت بانوان و آنچه خود امام از آن تعبير به ((آزادى وارداتى)) مى كرد بود. هنر امام اين بود كه نه ضرورت حضور اجتماعى و سازنده بانوان در سرنوشت خود و جامعه را فداى يكسويه نگرى و تنگ نظرى به دين و جايگاه زن نمود و نه به عذر مبارزه و حضور بانوان در صحنه هاى مختلف آن, چارچوبهاى شرعى و شوئون مورد نظر شريعت در روابط اجتماعى بانوان را ناديده گرفت. در نگاه امام, شخصيت اجتماعى و كرامت انسانى زن مسلمان و حضور سازنده او در جامعه و نقش كامل وى در تعيين سرنوشت خود, تنها با حفظ همه جهات شرعى كه در اينجا از آن با نام عفاف و حجاب ياد مى كنيم, ممكن است و طبعا و لزوما تحليل شخصيت و ارائه چهره اجتماعى زن مسلمان از منظر دين شناسى امام, در هر جايگاه و مسوئوليتى كه قرار مى گيرد, عفاف و حجاب به معناى وسيع و صحيح آن به عنوان يك اصل محورى, حضور دارد و صد البته كه نه ((عفاف)) مى تواند در دايره بسته سليقه اين دين مدار يا سهل انگارى و ولنگارى فكرى و اعتقادى آن توجيه گر, تفسير و تعيين مصداق گردد و نه ((حجاب)) بر مدار تنگ نظرى و تعصب بيجاى اين فرد يا آن گروه مى چرخد و نه موم صفت مى تواند هر روز و به دلخواه هر كس به شكلى در آيد. چارچوب شرعى آن مشخص است و هر جا نيز عرف, موضوع حكم شرع باشد, مردم عرف خود را مى شناسند. حضرت امام, بارها بر انجام وظايف و مسوئوليتهاى اجتماعى بانوان تاكيد ورزيده اند و در عين حال حفظ ساير شوئون دينى را يادآور شده اند:

((امروز بايد خانمها وظايف اجتماعى خودشان را و وظايف دينى خودشان را بايد عمل بكنند و عفت عمومى را حفظ بكنند و روى آن عفت عمومى, كارهاى اجتماعى و سياسى را انجام دهند.))(107).

امام وظيفه دينى را در جاى ديگر با اشاره به وضعيت مطلوب كنونى در ايران شرح مى دهند:

((همان طورى كه مردها بايد در امور سياسى دخالت كنند و جامعه خودشان را حفظ كنند, زنها هم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كنند. زنها هم بايد در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى همدوش مردها باشند. البته با حفظ آن چيزى كه اسلام فرموده است, كه بحمدالله امروز در ايران جارى است.))(108)

اين جلوه اى از همان سخن اميرالموئمنين(ع) است كه حيا و عفت را از صفات و دستاوردهاى ايمان شمرد و جز سجاياى آزادگان و رسم نيكان دانست:

((ان الحيا و العفّة من خلائق الايمان و انّهما لسجيّة الائحرار و شمية الائبرار));(109).

((حيا و پاكدامنى, نشانه آزادگى و جوانمردى و لازمه ايمان است.))

ملتى كه آزادى يافته, لازمه آزادى را حيا و پاكدامنى و رها شدن از فرهنگ بى بند و بارى مى داند. پاكدامنى و حجاب نشانه آزادگى است و مردان و زنان آزاده, آنانند كه با حيا و پاكدامن باشند.

آزادگى, خاستگاه و سرمنشا بسيارى صفات نيك و سلوك پسنديده از جمله حيا و خويشتندارى است. اين سخن امام صادق(ع) است كه ((حريت)) را جامع صفاتى مى شمارد كه اگر حتى يكى از آنها در كسى نباشد, خير چندانى در وى نيست; وفادارى, تدبير, حيا, حسن خلق و در نهايت كه به تعبير امام(ع) جامع صفات ديگر است, آزادى:

((خمس خصال من لم تكن فيه خصلة منها فليس فيه كثير مستمتع; اولها: الوفا, و الثانية: التدبير, و الثالثة: الحيا, و الرابعة:

حسن الخلق, و الخامسة ـ و هى تجمع هذه الخصال ـ:

الحرّية.))(110).

حضرت امام در جاى ديگرى مى فرمايد:

((بانوان محترم ايران ثابت كردند كه دستخوش اين طور توطئه ها نشده اند و نمى شوند و ثابت كردند كه در دژ محكم عفت و عصمت هستند و جوانان صحيح و نيرومند و دختران عفيف و متعهد به اين كشور تسليم خواهند كرد و هيچ گاه نخواهند در آن راههايى كه قدرتهاى بزرگ براى تباه كردن اين كشور پيش پاى آنها گذاشته بود, به آن راهها نخواهند رفت.))(111)

بنابراين, حفظ جهات شرعى به صورت كامل در همه صحنه هاى حضور اجتماعى به معناى وسيع كلمه, يك الگوى محورى, براى دين شناسى در حوزه مسايل زنان از منظر حضرت امام است. حضرت امام, حتى بانوان را به آموزش نظامى تشويق كرد و آن را در شرايطى واجب شمرد, و يا به عنوان نمونه از عضويت در ارتش يا سپاه پاسداران نهى نكرد اما همواره با تاكيد بر حفظ جهات شرعى و شوئون دينى زن مسلمان.(112)

تكمله اين محور, سخنى از اميرالموئمنين(ع) است, خطاب به مردم عراق, آنهم در زمانى كه حضرت در راس حكوم بودند و شنيده بودند در رفت و آمد برخى زنان و مردان حدود و مرزهاى شرعى و كرامت انسانى بانوان رعايت نمى گردد:

((يا اهل العراق! نِبّئتِ ان نساكم يدافعن الرجال فى الطريق; اما تستحون؟!))(113)

((اى عراقيان! شنيده ام كه زنان شما در راه با مردان برخورد مى كنند[ !و مثلا شانه به شانه مى شوند] آيا شرم نمى كنيد؟!))

همين نكته را در گزارش ديگرى كه مرحوم كلينى در كتاب كافى آورده چنين مى خوانيم:

((اما تستحيون و لا تغارون؟! نساكم يخرجن الى الائسواق و يزاحمن العلوج;))(114)

((آيا شرم نمى كنيد و به غيرت نمىآييد كه زنانتان روانه بازارها مى شوند و با افراد لاابالى و بى ايمان برخورد مى كنند و مى لولند؟!)).

دوازدهم: تحصيل و تدريس, فرصتى براى همه

اسلام, دين دانش و معرفت, انديشه و قلم است. جاى جاى اين دين شريف, دعوت به رشد علمى و تاكيد بر تحصيل كمالات معرفتى, آموزش دادن و دانش آموزى است. تاريخ اسلام, از نخستين روز آن گواه گويا و انكارناپذيرى بر اين حقيقت روشن است. آن همه آيات كه به دانش و كمالات معرفتى و پى بردن به رموز عالم و كشف حقايق هستى فرامى خواند. و آن حجم وسيع متون حديثى كه در باب علم و جنبه هاى مختلف آن, وارد شده و به مبارزه عليه جهل و عقب ماندگى پرداخته است و آن سيره حسنه و عملكرد افتخارآميز اوليا دين عليهم السلام كه بيشترين تلاش را در گسترش دانش و معرفت و تعميق و توسعه فراورده هاى علمى داشته اند و آن تاريخ علمى مسلمانان تا كنون كه از فرط روشنى هيچ نياز به اشاره نيز ندارد.

اساسا اسلام كه رسالت خود را ((هدايت)) مى داند, نمى تواند جز بر مبناى دانش و معرفت, به رسالت خود جامه عمل پوشد.

اسلام كه آدميان را بى هيچ تفاوتى ميان زن و مرد مخاطب سخن و تكليف سازى خويش مى داند و ((عقاب)) بى((بيان)) را به حكم عقل, زشت مى شمارد, نمى تواند به دانش و دانايى فرا نخواند.

اسلام كه سيادت و استقلال موئمنان به خويش را طلب مى كند و به عنوان يك اصل فراگير در طول و عرض, در زمان و مكان, تاكيد مى ورزد كه ((و لن يجعل الله للكافرين على الموئمنين سبيلا))(115) ((كافران را هيچ راه سلطه و سيادتى بر مسلمانان نيست)), جز اين نيست كه همه موئمنان را به جهاد علنى فراگير دعوت كند. اسلام كه حتى رفتارهاى عبادى بندگان را در جهت كسب معرفت و دستيابى به مراحل معرفتهاى درونى و شناخت بيشتر حقيقت هستى و ((ملكوت)) آسمانها و زمين مى داند و اساسا, پايه اصلى ((معراج)) به هر معنا و شكلى كه باشد چيزى جز دستيابى به حقايقى برتر در جهان ملكوت و در بارگاه قدس ربوبى نيست, چه اينكه, جانمايه اصلى نزول فرشتگان بويژه فرشته وحى, اتصال بشر به جهان معرفت و عوالم غيب و رمز و رازهايى است كه آدمى جز به مدد ايمان به پيامبران(ع) و به واسطه وحى, راه به آنها ندارد, هويت اين دين چيزى جز معرفت و دانش در مراتب مختلف آن و ايمان به حقايق برتر هستى و وفق دادن و هماهنگ ساختن خويش با آن نيست. آيا چنين دينى در ذات خود اساسا مى تواند با دانش پذيرى نيمى از مخاطبان خود سازگارى نداشته باشد. اين درست به آن مانَد كه گفته شود اين دين با هدايت و ايمان و سعادت جاودانه اين نيمه كارى ندارد! آيا چنين مكتبى هيچ منفعتى در ناآگاهى موئمنان به خويش دارد. اين درست به آن مانَد كه گفته شود اسلام منفعت و بقاى خود را در بى ايمانى مردمان و هدايت نايافتگى آنان مى جويد! نيك درمى يابيم كه چرا حضرت امام خمينى, شكرگزار و ستايشگر فضايى هستند كه بانوان ما را از عقايد بسته اى كه دانش را در انحصار مردان مى جست نجات بخشيد و همه را دعوت مى كنند كه كاستيهاى گذشته را نيز جبران كنند:

((بحمدالله امروز آن بندهايى كه به عقايد ما بسته شده بود رها شد. امروز تمام قشرهاى ملت مشغول تربيت و تعليم هستند.

بانوان مشغول هستند. الان بانوان مشغول هستند. الان بانوان جزو طلاب علوم دينيه در قم و در جاى ديگر هستند و خودشان در هر جا هستند مشغول تربيت و تعليم هستند و اين يك امرى است كه در اين انقلاب تحقق پيدا كرد. آن وقت همچو محصور كرده بودند كه براى بانوان هيچ حق قائل نبودند كه حتى در يك مجمع ده نفرى وارد بشوند و مساله علمى بگويند و مساله عقيدتى بگويند. امروز اينها مى توانند با همه حفظ جهات اسلام در همه جاى كشور تبليغات بكنند, بلكه در خارج از كشور هم. ما بسيار عقب افتاده بوديم در اين امور و امروز بايد تلافى كنيم, بايد نقيصه ها را رفع بكنيم.))(116).

جاى پرداختن به آن همه ادله روشن در تاكيد اسلام بر ضرورت تحصيل و تدريس دانش و معرفت در رشته هاى مختلف علوم, بويژه علوم مورد نياز جامعه و بالاخص دانش هدايت و كمالات معنوى, نيست و در اين مجال, نيازى به بازگو كردن حتى بخش كوچكى از آن نيز نمى باشد. ما نمى توانيم و نبايد اين همه برهانهاى روشن و قطعى را ناديده انگاشته و به صرف وجود برخى متون يا به عذر برخى عوارض, تحصيل و تدريس را چهره اى مردانه به آن بدهيم و حتى آن را مايه ((فتنه)) براى نيمه ديگر احتمال دهيم. اين چيزى جز تحجّر و درآميختن سليقه ها و عادات شخصى به دين و ديانت نيست. از اين رو اگر در برخى روايات, تعليم بانوان به گونه اى مورد نكوهش قرار گرفته و از منع آنان از دانش آموختن سخن گفته, اين مضامين حديثى را نمى توانيم بپذيريم. نه موازين حديث شناسى و حديث پذيرى چنين روا مى دارد و نه اصول استنباط و اجتهاد در شريعت مقدس مى تواند اينها را همراهى كند و نه با مذاق شريعت و دين, دانش و معرفت همخوانى دارد. اين دسته روايات را بايد به كنارى نهاد. يا به گونه اى قابل قبول به تاويل برد يا اگر چنين وجهى يا توانى نيست, مسوئوليت فهم آن را از خود سلب كرد و دانش آن را ـ چنان كه در تعبير بزرگان دانش حديث رواج دارد ـ به صاحبان آن واگذار نمود. براى مبارزه با همين انديشه هاى واپسگرا و در راستاى تشويق به رفع كاستيهاى گذشته و رشد علوم و برشمارى دستاوردهاى انقلاب است كه حضرت امام, بر يكسانى زن و مرد در تحصيل و تدريس تاكيد مى ورزند و الاّ كيست كه نداند دانش به معناى وسيع آن چهره اى مردانه ندارد و نبايد داشته باشد:

((علوم مطلقا, خصوصا علوم اسلامى اختصاص به قشرى دون قشرى ندارد و بانوان محترم ايران در طول انقلاب ثابت نمودند كه همدوش مردان مى توانند حتى در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى خدمتهاى ارزشمندى به اسلام و مسلمانان نمايند و در تربيت و تعليم, جامعه بزرگوار بانوان پيشتاز باشند.))(117)

به حكم عقل و به حكم داورى و خواست جوامع, روشن است كه رعايت تناسب و اولويت بندى در گزينش گرايشهاى علمى و رشته هاى مختلف علوم و احترام به حق انتخاب آحاد جامعه و حفظ مصالح عمومى, و نكاتى از اين دست, در گزينش هر كارى و حرفه اى و دانشى دخالت خواهد داشت و اين امرى طبيعى است اما اين به معناى تبعيض در دانش يا اختصاصى كردن علوم نيست بلكه بهره ورى بهينه از فرصتها و امكانات است. حضرت امام در تشويق به توسعه دامنه علوم و تواناييهاى علمى بانوان مى فرمايد:

((حالا طورى شده است كه خانمها همدوش با ساير برادران در تحصيل علم و عرفان و فلسفه و تمام شعب علم و ان شاالله صنعت, فعاليت مى كنند.))(118).و اينچنين است كه اينك صدها نفر از بانوان ارجمند در حوزه هاى علوم اسلامى به تحصيل و تدريس اشتغال دارند و هزاران نفر از آنان دانش دين آموخته اند, و اينچنين است كه امروز بيش از نيمى از دانشجويان در مراكز آموزش عالى را دختران و بانوان اين سرزمين اسلامى تشكيل مى دهند. خداى را بر اين حسن توفيق سپاس مى گوييم و درود بيكران اولياى الهى و شهداى عزيز را به روح والاى حضرت امام خمينى مى فرستيم و سلام و تحيت خويش را نثار آن پاورقى بزرگ مرد در خانه ملكوت مى كنيم.

1ـ يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا, انفال, آيه 29.

2ـ الاسلام هو الحكومة بشوئونها, و الاحكام قوانين الاسلام, و هى شان من شوئونها, بل الاحكام مطلوبات بالعرض و امور آلية لاجرائها و بسط العدالة, كتاب البيع, ج2, ص472.

3ـ از جمله نك: مهدى حائرى يزدى, حكمت و حكومت, ص140 ـ 145 و ديگر صفحات .

4ـ ما خلق الله حلالا و لا حراما الاّ و له حدّ كحدّ الدار, فما كان من الطريق فهو من الطريق, و ما كان من الدار فهو من الدار حتى ارش الخدش فما سواه, و الجلدة و نصف الجلدة; خداوند هيچ حلال و حرامى را نيافريد مگر آنكه داراى حدّ و مرزى همانند مرز خانه است كه آنچه مربوط به راه است جز راه است و آنچه مربوط به خانه است جز خانه است. حتى[ به عنوان نمونه] غرامت يك خراش و موارد ديگر و يك تازيانه و نصف تازيانه نيز معين شده است; كافى, ج1, ص59.

5ـ حجرات, آيه13.

6ـ آل عمران, آيه 190 ـ 195.

7ـ صحيفه نور, ج14, ص200.

8ـ سوره روم, آيه 21.

9ـ صحيفه نور, ج3, ص49.

10ـ من لا يحضره الفقيه, ج3, ص379.

11ـ انسان, آيه 3.

12ـ نحل, آيه 97.

13ـ موئمن, آيه 40.

14ـ نسا, آيه 124.

15ـ صحيفه نور, ج6, ص185.

16ـ انفال, آيه 24.

17ـ صحيفه نور, ج19, ص120, به مناسبت روز زن در جمع بانوان.

18ـ بحارالانوار, ج103, ص241.

19ـ همان, ج70, ص205.

20ـ صحيفه نور, ج14, ص230.

21ـ وسائل الشيعه, ج14, ص11.

22ـ صحيفه نور, ج6, ص185.

23ـ همان, ج16, ص125.

24ـ مستدرك الوسائل, ج15, ص116.

25ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

26ـ من لا يحضره الفقيه, ج3, ص468.

27ـ زمر, آيه 27.

28ـ نگاه كن: كهف, آيات 32 و 45, يس, آيه 13.

29ـ تحريم, آيه 11 و 10.

30ـ صحيفه نور, ج5, ص283.

31ـ صحيفه نور, ج7, ص17.

32ـ صحيفه نور, ج21, ص76, تاريخ 67/11/8.

33ـ صحيفه نور, ج19, ص279.

34ـ بحارالانوار, ج103, ص264.

35ـ روم, آيه 21.

36ـ من لا يحضره الفقيه, ج3, ص389.

37ـ بحارالانوار, ج103, ص222. و با اندك تفاوت در: وسائل الشيعه, ج14, ص3, ابواب مقدمات نكاح, باب 1, ج4, و من لا يحضره الفقيه, ج3, ص383.

38ـ هلك بذى المروّة ان يبيت الرجل عن منزله بالمصر الذى فيه اهله, وسائل الشيعه, ج14, ص122, ابواب مقدمات نكاح, باب 88, ج7.

39ـ ... انّ حسن تبعّل احداكنّ لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقتها يعدل ذلك كله. پيامبر(ص), الدر المنثور, ج2, ص153. و جهاد المراة حسن التبعل. على(ع), بحارالانوار, ج103, ص252.

40ـ ما من امراة تسقى زوجها شربة من ما الاّ كان خيرا لها من عبادة سنة صيام نهارها و قيام ليلها و يبنى الله لها بكل شربة تسقى زوجها مدينة فى الجنة و غفر لها ستين خطيئة, وسائل الشيعه, ج14, ص123, ابواب مقدمات نكاح, باب 89, ج3.

41ـ ولايت فقيه, ص21.

42ـ صحيفه نور, ج5, ص20 و نيز نگاه كن: ج3, ص122, و ج4, ص124, و ج5, ص107, و ج6, ص163, و ج7, ص69, و ج8, ص2, و موارد ديگر.

43ـ و وصّينا الانسان بوالديه احسانا حملته امّه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا; به انسان سفارش (احسان و نيكى) به پدر و مادرش نموديم. مادرش او را به دشوارى باردارى كرد و به دشوارى او را وضع نمود, و باردارى و شيرخوارى او سى ماه است. ((احقاف, آيه 15)). و وصّينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و لوالديك الىّ المصير; ((لقمان, آيه 14)).

44ـ صحيفه نور, ج6, ص261.

45ـ بحارالانوار, ج103, ص323.

46ـ ذكر رسول الله(ص) الجهاد, فقالت امراة لرسول الله(ص): يا رسول الله! فما للنسا من هذا شى؟ فقال: بلى. للمراة ما بين حملها الى وضعها الى فطامها من الاجر كالمرابط فى سبيل الله, فان هلكت فيما بين ذلك كان لها مثل منزلة الشهيد; من لا يحضره الفقيه, ج3, ص561.

47ـ صحيفه نور, ج5, ص283.

48ـ قال رسول الله(ص): الجنة تحت اقدام الامهات; كنزالعمال, ح45439.

49ـ جلوه هاى رحمانى, ص47.

50ـ طوبى لمن كانت امه عفيفة; بحارالانوار, ج5, ص285.

51ـ صحيفه نور, ج6, ص157.

52ـ زخرف, آيه 32.

53ـ نگاه كن: درآمدى بر شناخت مسايل زنان, سيدضيا مرتضوى, صص 41 ـ 62.

54ـ روم, آيه 21.

55ـ بقره, آيه 187.

56ـ انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض, آل عمران, آيه 195.

57ـ صحيفه نور, ج11, ص162.

58ـ همان, ج5, ص16.

59ـ همان, ص153.

60ـ همان, ج6, ص185.

61ـ يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير, حجرات, آيه 13.

62ـ لا يستوى القاعدون من الموئمنين غير اولى الضرر و المجاهدون فى سبيل الله باموالهم و انفسهم فضلe#144; لله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة و كّلا وعد الله الحسنى و فضّل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما, نسا, آيه 95.

63ـ قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوالالباب, زمر, آيه 9.

64ـ قل لا يستوى الخبيث و الطيب و لو اعجبك كثرة الخبيث, مائده, آيه 100.

65ـ قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستوى الظلمات و النور, رعد, آيه 16 و نيز: و ما يستوى الاعمى و البصير, و لا الظلمات و لا النور, فاطر, آيه 19, و نيز نگاه كن: انعام, آيه 50.

66ـ و ما يستوى الاحيا و لا الاموات ان الله يسمع من يشا و ما انت بمسمع من فى القبور, فاطر, آيه 22.

67ـ لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة, حشر, آيه 20.

68ـ افمن كان موئمنا كمن كان فاسقا لا يستوون, سجده, آيه 18.

69ـ نگاه كن: نحل, آيات 75 و 76, و: غافر, آيه 58, و: حديد, آيه 10, و: هود, آيه 24, و: زمر, آيه 29, و: توبه, آيات 19 و 20. زخرف, آيه 43.70ـ و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتّخذ بعضهم بعضا سخريا, 71ـ و هو الذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم فيما آتاكم, انعام, آيه 165.

72ـ نسا, آيه 32.

73ـ و لهنّ مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة, بقره, آيه 228.

74ـ الميزان, ج2, ص271.

75ـ صحيفه نور, ج16, ص126.

76ـ وسائل الشيعه, ج14, ص123.

77ـ بحارالانوار, ج103, ص236.

78ـ الميزان, ج2, ص271.

79ـ صحيفه نور, ج4, ص259.

80ـ همان, ج17, ص127.

81ـ همان, ج4, ص259.

82ـ مدّثر, آيه 38.

83ـ بقره, آيه 286.

84ـ صحيفه نور, ج21, ص172.

85ـ آل عمران, آيه 195.

86ـ الميزان, ج2, ص271.

87ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

88ـ ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم; رعد, آيه 11. ما بانفسهم; انفال, آيه 8.89ـ ذلك بانّ الله لم يك مغيّرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا 90ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

91ـ همان, ج12, ص237.

92ـ ممتحنه, آيه 12.

93ـ صحيفه نور, ج11, ص254.

94ـ همان, ج18, ص264.

95ـ همان, ج12, ص236.

96ـ همان, ج11, ص254.

97ـ همان, ج12, ص72.

98ـ همان, ج10, ص234.

99ـ همان, ج19, ص281.

100ـ همان, ج13, ص70.

101ـ توبه, آيه 71.

102ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

103ـ همان, ج11, ص117.

104ـ همان, ص275.

105ـ همان, ج19, ص280.

106ـ همان, ج4, ص59.

107ـ صحيفه نور, ج13, ص69.

108ـ همان, ج18, ص264.

109ـ مستدرك الوسائل, ج14, ص255.

110ـ بحارالانوار, ج74, ص175.

111ـ صحيفه نور, ج14, ص230.

112ـ به عنوان نمونه نگاه كنيد: صحيفه نور, ج4, ص103, و ج11, ص275, و ج13, ص65, و ج19, ص280, و ج21, ص172, و نيز استفتائات, ج1, ص503.

113ـ وسائل الشيعه, ج14, ص171.

114ـ همان, ص176.

115ـ نسا, آيه 141.

116ـ صحيفه نور, ج18, ص99.

117ـ همان, ج19, ص33.

118ـ همان, ج18, ص263.

/ 49