اقسام طبقات در جامعه اسلامى - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اقسام طبقات در جامعه اسلامى

قسم يكم- طبقات از ديدگاه موقعيتهائى كه نيازهاى اجتماعى آنها را به وجود مى آورد، [ ما در آغاز اين قسمت گفتيم: منشا اصلى طبقات و باصطلاح امروزى نهادها و يا سازمانها بايد از همين اصل اساسى نيازها بوده باشد نه اعتبارات و قراردادهاى تصنعى. ] مانند حقوقدانان، ارباب تعليم و تربيت، كشاورزان، سياستمداران، متصديان تنظيم
امور اقتصادى، پزشكان، بازرگانان، لشكريان و غيرذلك، ضرورت اين طبقات يا اصناف و گروه ها براى حفظ حيات اجتماعى جامعه به قدرى ضرورى است كه هيچ ترديدى در آن نمى توان كرد، اگر مطلوبيت اين موقعيت ها به حد ضرورت زندگى اجتماعى بوده و جامعه فاقد آن باشد، براى ايجاد نظم و بقاى حيات اجتماعى، بايد آن موقعيتها به جهت واجب كفائى "كه در صورت تعيين افراد شايسته واجب عينى مى باشد" ايجاد گردد، و اصل اساسى در مسئله ى طبقات اجتماعى ارشاد عالى حكومت اسلامى است كه آنها را در مسير خدمت به حيات معقول انسانها قرار بدهد.

قسم دوم- طبقات از ديدگاه تكامل شخصيتى، از نظر ما همواره اجتماع داراى چهار قسم طبقه است:

1- طبقه ى انسانهاى باتقوى كه موفق به قرار گرفتن در مسير صيانت تكاملى ذات گشته و مى توانند الگوى رشد جامعه باشند.

2- طبقه ى انسانهائى كه در مسير تحصيل تقوى قرار گرفته اند.

3- طبقه ى انسانهاى بى خيال و بى اعتنا به نيك و بد و پيرو مكتب "بارى به هر جهت" و ساكنان قهوه خانه ى سرخوشان كه اگر ترقى كنند به گروه پوچ گرايان مى رسند.

4- طبقه ى ضد تقوى- اين مردم همانها هستند كه براى وصول به اهداف خودخواهانه و كامكارانه ى خود، حاضرند همه گونه ارزشها را قربانى نمايند. اينان خفاشان خورشيد حقيقتند، با اين تفاوت كه خفاشان در محروميت از نور خورشيد، هيچ گونه اختيارى ندارند و هيچ اطلاعى از نور و مزاياى آن در ذهنشان خطور نمى كند، در صورتيكه خفاشان انسان نما با آگاهى و اختيار يا حداقل با امكان دست يافتن به آن دو، خود را به نابينائى مى زنند!! يعنى داراى چشم و گوش باز هستند و با اينحال:




  • چشم باز و گوش باز اين عما!!
    حيرتم از چشم بندى خدا!



  • حيرتم از چشم بندى خدا!
    حيرتم از چشم بندى خدا!



/ 339