آيا زمامدار اسلامى مى تواند وزراى متعددى را براى كارهاى وزارت نصب نمايد؟
بعضى از صاحبنظران را عقيده بر آن است كه زمامداران اسلامى با نظر به دورانهاى گذشته تا صدر اسلام بيش از يك وزير نداشته اند، بنابراين، در نظام سياسى اسلام بيش از يك وزير مقرر نشده است! پاسخ اين قضيه روشنتر از آن است كه نيازى به گفتگوى زياد داشته باشيم، زيرا:اولا هيچ يك از منابع اوليه دين اسلام نگفته است كه حتما بايد وزير زمامدار اسلامى يك نفر باشد.
ثانيا همانگونه كه در علل به وجود آمدن سازمانها و نهادهاى حكومتى بيان كرديم، اصل علت عبارت است از نياز، و اثبات نموديم كه براى كميت و كيفيت آن سازمانها و نهادها و افراد آنها هيچ كميت معينى وجود ندارد، بلكه بستگى دارد به كميت و كيفيت نيازها كه علل به وجود آورنده ى آنها مى باشند. در دورانهاى بعدى كه نيازهاى بشرى و روابط آنها با يكديگر و ارتباطات جوامع گوناگون بسيار گسترده تر و پيچيده تر مى گردد، قطعى است كه بايد مطابق آن نيازها نه تنها وزراء متعددى نصب گردند، بلكه در صورت لزوم هر يك از آنان بايد معاونان و مشاورانى به حد لازم و كافى براى خود انتخاب كنند.
وزرا در معرض مداحى و چاپلوسى به زمامدارانند
لذا زمامدار به هر شكلى است بايد از مداحى و تملق و چاپلوسى وزراء و هر كسى كه شخصيت و مقام خود را وابسته به شخص زمامدار مى داند، جلوگيرى كندهمواره يك عده عواملى وجود دارد كه وزراء و هرگونه وابسته ى زمامدار را به مداحى و تملق و چاپلوسى وادار مى كند. علت اصلى آن عوامل، بى شخصيتى و به اصطلاح ديگر ضعف نفس است كه به خيال خود با به دست آوردن مقام وزارت يا هر مقامى ديگر صاحب شخصيت مى گردد و در جامعه به عنوان "بزرگ!" مطرح مى شود. اين بينوايان خود را كه فراموش كرده اند به جاى خود، حتى اندام و اعضاء و اجزاء صورت و پيكرشان را هم فراموش مى كنند.
اين آينه ها هم براى آنان خيانت مى كنند كه مثلا جمجمه ى آنان را به بزرگى قله ى اورست و چشمانشان را به وسعت دره هاى بسيار پهناورى كه درختان لبه هاى آنها به منزله ى مژگان آنان مى باشد نشان نمى دهند!! درباره ى بينى و لبان و گوشهاى آنان چه بگويم!! به هر حال، كسى كه به جاى تقويت شخصيت خود به وسيله ى تعقل و درك و دريافت واقعيات و تحصيل معرفت لازم براى شناخت حيات معقول و تقويت اراده و خلوص و صفا، خود را به يك مقامى يا به يك شخصيتى تكيه بدهد، نبايد درباره ى او فقط به اين ارزيابى و گفتار اكتفاء كرد كه آن شخص يك آدم بى شخصيت است، زيرا معناى بى شخصيت ممكن است مساوى ركود و از جريان افتادن استعدادها و قواى آن شخص بوده باشد. در صورتيكه چنين نيست، بلكه ممكن است براى حفظ وابستگى به مقامى بالاتر از خود استعدادها و قواى بسيار مهم خود را به جريان بسيار تند انداخته و مستهلك بسازد. اين سيه روزان و دشمنان خويشتن در تحت تاثير مداحى و
تملق و چاپلوسى، مى توانند جامعه اى را به سقوط بكشانند. اين تبهكارى براى آنان چندان دشوار نيست، زيرا به همين مقدار كافى است كه نخست با مقدارى تخدير و ياوه سرائيها عقل و شعور زمامداران را بربايند، سپس روز را براى آنان شب و شب را روز جلوه بدهند!
مى گويند: روزى يكى از سلاطين كه خود به طور طبيعى از جهت عقل و شعور كسرى داشت و متخصصان رشته هاى تملق و چاپلوسى هم هر روزه بمقدار آن كسرى مى افزودند، نقاشى مى كرده و عكس يك دسته گلى را كشيده و آن را به وزير و درباريان و آجودان و ديگر اطرافيان خود نشان داد، و طبيعى بود كه مى خواست از آنان درباره ى آن گل و نقاش چيره دست كه خودش بود تملقها و مداحيها بشنود، وقتى كه اطرافيان به آن عكس گل نگريستند، يكى گفت: به به، چه عكس زيبائى! تاكنون من چنين نقاشى نه ديده ام و نه شنيده ام، ديگرى گفت: اصلا تاريخ نقاشى از آغاز دوران زندگى بشرى تاكنون چنين نقاشى را به ياد ندارد. سومى گفت: آقايان شما چه مى گوئيد: اگر خود طبيعت هم چشم داشت، مشتاق بود كه به اين نقاشى تماشا كند و در به وجود آوردن گل و ديگر مناظر طبيعى از اين نقاشى درسها مى آموخت! چهارمى گفت: شما مردمى هنرشناس نيستيد، اين هنرى كه من در اين نقاشى مى بينم نه تنها طبيعت را از زيبائيش متحير ساخته است، بلكه مرحوم ! مانى نقاش هم در عالم برزخ از خدا مسئلت كرده است كه يكبار ديگر به اين دنيا برگردد، نه براى اعتذار و توبه از عقائد و كردارهايش بلكه فقط براى اينكه ولو براى چند لحظه هم كه شده است، اين نقاشى معجزه آسا را تماشا كند و سپس راهى مقصد خود شود! در آن حال كه نقاش "همان سلطان" مست و ديوانه تملقها بوده گويندگان هم در وصف عكس گل هذيانها را سر داده بودند، يكى از آن اطرافيان تماشاگر از جاى خود برخاست و اندكى بيشتر رفت و يكدفعه با فرياد بلند صدا كرد: به به چه بوئى جانفزا كه اين عكس گل از خود منتشر مى سازد!! و در همان حال بيهوش شد و بر زمين افتاد!! آرى بوى وابستگى به مقام چنان مستش كرد كه دامنش از دست رفت و عقلش از سر پريد و شرم و حيايش از دل بيرون شد. اگر كسى بگويد: موقع محاسبه ى هر قدم مثبت و سازنده اى كه زمامداران در طول تاريخ برداشته اند اگر دقت كنيد سهم كاتبان و وزراء و معاونان و مشاوران و ديگر ياران آن زمامداران اگر بيش از آنان نباشد حداقل كمتر نبوده است، و هر قدم ويرانگر و تباه كننده اى كه زمامداران در طول تاريخ برداشته اند، سهم اطرافيان آنان اگر بيش از خود زمامداران نبوده، حداقل كمتر از آنان نبوده است.