پديده جنگ با نظر به دو بعد مادى و معنوى انسان - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پديده جنگ با نظر به دو بعد مادى و معنوى انسان

اگر توانائى تحقيق درباره ى همه ى موجوديت انسانى را به طور لازم و كافى نداشته باشيم، به طور حتم مى توانيم و بايد موجوديت انسانى را به ترتيب زير تحليل نمائيم، اين تحليل اثبات مى كند كه انسان داراى دو بعد اساسى است كه هر يك از آن دو بر ديگرى غلبه نمايد، سرنوشت وجود او را در اختيار خود مى گيرد، اين دو بعد عبارتند از:

1- حيات طبيعى محض

2- بعد حيات انسانى كه ما آن را حيات معقول مى ناميم

بديهى است كه اگر بعد طبيعى او غلبه كند پديده ى جنگ چه در ذات او باشد و چه نباشد، همواره در صدد خودمحورى خواهد بود، حتى اگر محبت و وداد و لطف براى آن خودمحورى مفيد باشد، زندگى او زندگى يك موجود بامحبت و وداد و لطف خواهد بود، و اگر خودمحورى او به نابود كردن همه ى انسانها، حكم كند، براى عمل به اين حكم هيچ تاخيرى روانخواهد داشت. وجود و استمرار امثال چنگيز و آتيلا و تيمورلنگ و گاليگولاها در تاريخ بهترين شواهد اين قاعده ى محكم است، و اگر بعد انسانى او غلبه كند، قطعى است كه جنگ نه تنها براى چنين انسان جزء ذات نيست، بلكه آن را مانند يك عمل جراحى ضرورى براى بريدن عضو فاسد پيكر اجتماع انسانى تلقى خواهد كرد، و چون آدمى با بعد انسانى است كه خود را جزئى از مجموع متشكل يك پيكر مى داند و خود را در لذائذ و آلام با ديگر انسانها مشترك مى داند، لذا اگر بر فرض بسيار بعيد هم همه ى جريان تاريخى را ببيند كه همه ى انسانها يكديگر را قطعه قطعه مى كنند، باز جنگ را يك پديده ى قبيح تلقى مى كند.

مولوى با توجه به اين دو بعد مسئله، جنگ و پيكار را به قرار زير مطرح مى كند :




  • اين جهان جنگ است چون كل بنگرى
    آن يكى ذره همى پرد به چپ
    آن يكى بالا و آن ديگر نگون
    جنگ فعلى هست از جنگ نهان
    ذره اى كاو محو شد در آفتاب
    چون ز ذره محو شد نفس و نفس
    رفت از وى جنبش طبع و سكون
    جنگ فعلى جنگ طبع و جنگ قول
    گوهر جان چون وراى فصلها است
    جنگها بين كان اصول صلح هاست
    طرفه آن جنگى كه اصل صلح هاست
    شاد آن كاين جنگ او بهر خداست



  • ذره ذره همچو دين با كافرى
    وان دگر سوى يمين اندر طلب
    جنگ فعليشان ببين اندر ركون
    زين تخالف آن تخالف را بدان
    جنگ او بيرون شد از وصف حساب
    جنگش اكنون جنگ خورشيدست و بس
    از چه؟ از انا اليه راجعون
    در ميان جزوها حربى است هول
    خوى او اين نيست، خوى كبرياست
    چون نبى كه جنگ او بهر خداست
    شاد آن كاين جنگ او بهر خداست
    شاد آن كاين جنگ او بهر خداست



/ 339