منابع حديثى صلح گرايى در اسلام - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



منابع حديثى صلح گرايى در اسلام

نخست مى پردازيم به جملات اميرالمومنين عليه السلام درباره ى صلح در فرمان مبارك، آن حضرت مى فرمايد:

1- و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضى. فان فى الصلح دعه لجنودك و راحه لهمومك و امنا لبلادك، و هرگز صلحى را كه دشمنت دعوت به آن مى كند و رضايت خدا در آن است دفع مكن، زيرا در صلح آرامشى براى لشكريان تست، و راحتى از اضطرابات درونى براى تو، و امنيتى بر شهرهايت، اميرالمومنين عليه السلام مالك را از دفع صلحى كه دشمنش دعوت به آن مى كند به يك شرط منع مى كند كه فوق العاده بااهميت است، اين است كه صلح مفروض مورد رضاى خداوندى باشد، و بديهى است كه اگر صلح براى اين باشد كه دشمن خود را تقويت نمايد، و بر سر مسلمانان تاخت و تاز بياورد، مورد رضاى خدا نيست، اگر صلح براى آن باشد كه در ميان مسلمانان اختلاف بيفتد و پراكندگى پيش بيايد و دشمن از اين فرصت استفاده كند و آنان را مورد هجوم قرار بدهد، مورد رضاى خدا نيست. مى توان گفت صلحى كه رضاى خدا در آن است، اينست كه طرفين از كشتار يكديگر دست بردارند و "حيات معقول" خود را با انديشه و تفكر عميق و با فرصت مناسب تحقق ببخشند و راه را براى تفاهم معقول هموار بسازند، همانطور كه در منابع اسلامى آمده است جهاد براى اصلاح و ايجاد حيات طيبه است نه براى از پاى درآوردن مردم كه كشتن بى دليل يكى از آنان مساوى كشتن همه ى انسانها است "آيه ى 32 المائده" و چنين صلحى است كه آسايش لشكريان را تامين مى كند و اندوه ها و اضطرابات درونى زمامدار را منتفى و امنيت را در جامعه برقرار مى نمايد.

2- در خطبه ى 207 در يكى از روزهاى جنگ صفين شنيد كه بعضى از ياران آن حضرت به لشكريان دشنام مى دهند، فرمود: "من نمى خواهم شما مردمى ناسزاگو باشيد، ولى
شما اگر كردارهاى آنان را به يكديگر توصيف كنيد، و به ياد بياوريد، صحيح تر و براى معذور بودنتان كاملتر خواهد بود، به جاى ناسزا گفتن، چنين بگوئيد: خداوندا، خونهاى ما و خونهاى آنان را حفظ فرما و در ميان ما و آنان صلح را برقرار فرما...

3- در خطبه ى 125 در پاسخ كسانى كه مى گفتند: چرا براى تحكيم مدتى فاصله قرار دادى؟ فرمود: فانما فعلت ذلك ليتبين الجاهل و يتثبت العالم، و لعل الله ان يصلح فى هذه الهدنه امر هذه الامه، جز اين نيست كه مدتى را براى تحكيم فاصله قرار دادم براى اينكه شخص نادان اطلاع و آگاهى به دست بياورد و شخص دانا در كار خود تحقيق كند يا موضع خود را تثبيت نمايد و باشد كه خداوند در مدت اين متاركه ى جنگ امر اين امت را اصلاح فرمايد.

4- در خطبه ى 131 در حال نيايش مى گويد: اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان، و لا التماس شى ء من فضول الحطام، و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيامن المظلومون من عبادك، و تقام المعطله من حدودك... خداوندا، تو مى دانى كه كوشش ما در موضع خلافت براى رقابت در سلطه گرى و به دست آوردن چيزى از متاع محقر دنيا نبود، بلكه براى آن بود كه به نشانه ها و حقائق دين تو وارد شويم و در شهرهاى تو اصلاح نمائيم "صلح را برقرار كنيم" تا ستمديدگان از بندگانت در امن و آسايش باشند و قوانين متروك تو بار ديگر به جريان بيفتد.

تا اينجا منابع اسلامى را درباره ى صلح ملاحظه كرديم كه با چه صراحت و تاكيد موضوع صلح را از مبانى اصلى زندگى اجتماعى معرفى نمود، مخصوصا با توجه به حكم عقل صريح كه خداوند هدف از خلقت انسان را قرار گرفتن انسان در جاذبه ى كمال مطلق "به وسيله ى عبادت كه تكاپو در مسير حيات معقول است" معرفى فرموده است: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون، [ الذاريات آيه ى 56. ]
و من جن و انس را نيافريدم مگر اينكه مرا عبادت كنند، و آيا با اين هدف مى توان جنگ را در دين اسلام يك امر طبيعى تلقى نمود؟! به عبارت ديگر آيا مى توان بدون برقرارى صلح واقعى "نه تصنعى" ميان انسانها به هدف مزبور توفيق يافت؟! بديهى است كه محال است بدون صلح به آن هدف اعلا نزديك شد، با اين حال:

/ 339