10 - گريز
اما چکامه سبز نمي آيداما پرنده سبز نمي خواند
چيزي در اين حوالي است
جرثومه غريبي شايد
از عرشه اي پياده شده منتشر شده است
از بادهاي استخوانشکن زمهرير
نوبان آبهاي کبودي که قرنهاست
تعميد از آفتاب نديده است
کج بيني آفتي است
کج بيني افترا به دو چشم خويشچه کشتي يي چه شراعيچه عنکبوت و عقرب زرينيهان ، اي فريب خورده ي اوهام خويشنفرين تلخ کيست چنين آشکارکز گفته هاي پوکت پژواک شود ؟فرجام ناخدايان معزول
هذيان روز و ورد شبت بادهذيان روز و ورد شبم باد ! ورنه من
با اين خموش و هرز و بي آب آسياب
تا چند وهم آرد کنم ؟تا چند همچو بيوه زنان عصرهابر آستانه ها بنشينمو انتظار کشم آن نبوده ي نيامدني را ؟هذيان روز و ورد شبم بود و روز و شب
بيدار خواب دايره ي کور برج خويشبر پاره پوستي همه سرمايه و سرايم سر بردم
مانند باد زار شايد پياده کرده منتشر کرده اند
عيبي در اين حوالي است
که تاقه هاي تابان اسبرق خليج هم
ديگر نه سبز آبيديگر نه عاج يشمي است
و ناوها که مي آيند
يا خيزران و خفت مي آورند يا
ترياکو ناوها که مي گسلند از ساحل
يا نفت در بهاي گرسنگي مي برند
يا شاعران تبعيدي را
سوي جزيره هاي بي نام
شايد جزيره هاي نيلوفرهاي غول آسا