12 - حيرت - خلیج و خزر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خلیج و خزر - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














12 - حيرت

درياي مرده خاک فراوان دارد اما

انگيزه ي مهاجرت

نفرت نبود

حيرت بود

دريا چگونه مي ميرد ؟

به راستي

دريا چگونه پير شد و مرد ؟

با من سر جواب ندارد کسي

در زير آسمان کوتاه

اين شبکلاه کج شده از زلفم

با چشم باز مي بينم

دريا مرده ست

و اين کوير شن

اين چاک چاک سوزان

اين لاشه ي گسيخته ي اوست

وين پشته هاي ماسه ي مواج

اين لخته هاي سرخ برشته

خود گوشت هاي سوخته ي آبند

پس اين نهال گز و تاغ ؟

اين ها شراع قايق هاي مفقودند

وين بوته هاي گون هم

زلف مسافران و کشتي شکستگان غرق شده

که معجزه نجات را

در انتظار دستي از غيب مانده اند

اين آبهاي جاري جوشان

و آن چراغهاي مکرر ؟

آنان سرابهاي صديق حقيقتند

و اينان سفينه هاي در گل نشسته و فرسوده

که مانده اند خاطره در ذهن تابناک سراب

در خواب شن

دريا مرده ست

و گردبادها

خيل سوارهاي با شنل ارغوان سرگردانند

کز بامداد تا شب

دامنکشان از اين مرز تا مرز دورتر

نالان و سوگوار مي آيند

و سوگوار و نالان بر مي گردند

و اين سر بريده ي خورشيد اين شهيد ؟

و اين سر بريده ي خورشيد است

بر مازه هاي ماسه فرو غلتيده

از آن سوي حصار افق

و آن سوي حصار افق

به راستي چه مي گذرد ؟










/ 20