پيش درآمد - داستانها و حکایتهای حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستانها و حکایتهای حج - نسخه متنی

رحیم کارگر محمدیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيش درآمد





  • نام تو شمع است و دل پروانه اى
    تا شراب ناب تو نوشم زشوق
    بايدم از جان و دل پيمانه اى



  • نام تو گنج است و دل ويرانه اى
    بايدم از جان و دل پيمانه اى
    بايدم از جان و دل پيمانه اى



تمامى افراد بشر همچون اعضاى يك خانوادهاند كه در نقاط مختلف كره زمين زندگى مىكنند، از اين رو شايسته است از هر نژاد و مليّت و داراى هر رنگ و زبانى كه هستند با يكديگر انس و الفت داشته باشند و از دشمنى و جبههگيرى در برابر هم بپرهيزند.

اسلام تضمين كننده سعادت فرد و اجتماع است و با ارائه قوانين و دستورهايى زمينهچينى وحدت و همبستگى را فراهم نموده است و لذا از يك سو مردم را به شركت و حضور در اجتماعات گوناگون همچون نمازهاى جماعت و جمعه و عيد فطر و قربان فرا مىخواند و از سوى ديگر با تشكيل اجتماعى سالانه، اعضاى خانوداه اسلامى را گردهم مىآورد تا با يكديگر آشنا شوند و براى پيشرفت و مصالح مشترك خود تصميم بگيرند.

بنابر اين حج سفرى است كه: «افراد مسلمان در صورتى كه توانايى مالى و بدنى داشته باشند و مانعى هم براى مسافرت در بين نباشد، همگى در وقت معين گرد هم آيند و براى تحكيم روابط اجتماعى جهانى در يك اجتماع عمومى شركت كنند».

خانه كعبه، مهمانخانه خداست وابراهيم(عليه السلام) منادى دعوت كرم اوست كه با نداى: «وَأذِّن في النّاسِ بالحَجِّ» حاجيان را به ميهمانى خداوند فرا مىخواند تا بر سر سفره عنايت خدا حاضر شوند و از الطاف بىنهايت او بهره گيرند; عنايتى كه هر گرسنه را از مائده رحمت بهره دهد و هر تشنه را از عين الحيات معرفت، قدح شادمانى بركف نهد.

بر آستان ارادت، كه سر نهاد شبى؟ كه لطف دوست به رويش هزار در نگشاد؟

حاجيان پروانگانند گرد شمع حرم، كه در طواف آمدهاند تا شايد در پرتو انوار فيض او، از رحمت حق بهره گرفته، از قفس تن برهند و پر و بال حيات فانى را در شعاع شعله محبت او بسوزانند تا به رستگارى و سعادت دست يابند.

آرى، زائران خانه خدا، بندگان برگزيدهاى هستند كه خداوند توفيق و عنايتش را شامل حال آنان كرده و در حرم خود ميهمان نموده است و هر كس را ياراى آن نيست كه از اين نعمت عُظما برخوردارگردد.

گويند: «عارفى در مصر زندگى مىكرد. اين مرد خدا در بيرون از شهر بر سر راه كاروان حجاج مىنشست ووقتى حاجيان از آن مسير گذر مىكردند، خاك پاى آنان را بر مىداشت و بر چشمانش مىماليد و به آن تبرّك مىجست».

صحيفهاى كه پيش روى شما بزرگواران قرار دارد، جرعهاى از درياى بيكران عشق است كه لختى كام مشتاقتان را شيرين كرده و به دنياى زيباى عشق ربانى خواهد كشاند.

همراهى با رهپويان حج، انسان را با حالات و لذايذ معنوى آشنا ساخته و مشتاق آن وادى پاك خواهد نمود. اميد است كه خداوند، توفيق زيارت خانه خود را نصيب تمام مؤمنان بگرداند. ملتمس دعا ـ رحيم كارگر

بخش اوّل-

حج خاندان وحى

لبيك دوست

حسن بصرى گفت: شبى وقت سحر به مسجد الحرام رفتم تا طواف كنم، جوانى را ديدم روى بر خاك نهاده مىگفت:





  • يا ذا المعالي عليك معتمدي
    طوبى لمن كان خائفاً وجلا
    فما به علةٌ ولا سقم
    أكثر من حبّه لمولاه



  • طوبى لعبد تكون مولاه
    يشكوا إلى ذيالجلال بلواه
    أكثر من حبّه لمولاه
    أكثر من حبّه لمولاه



ناگهان هاتفى آواز داد كه :





  • لبيك لبيك أنت في كنفي
    صوتك تشتاقه ملائكتي
    عذرك الليل قد قبلناه



  • فكل ما قلت قد سمعناه
    عذرك الليل قد قبلناه
    عذرك الليل قد قبلناه



از خوشى اين كلمات بىهوش شدم. چون صبح شد، به هوش آمدم. نگاه كردم، ديدم آن جوان جگر گوشه مصطفى(صلى الله عليه وآله) نورديده على مرتضى(عليه السلام)، حسين(عليه السلام) بود.

دانستم كه اين چنين كرامت جز چنين بزرگوارى را نبود، گفتم: يابن رسول الله! با شفاعت جدت، اين خوف و تضرّع چيست؟

فرمود: تا اين آيه را خواندهام }فإذا نفخ في الصور فلا أنساب بينهم... {كه در قيامت از نسب نخواهند پرسيد، صبر و قرار از من رفته است.

گريه امام حسين

آمده است كه
حضرت امام حسين(عليه السلام) بعد از طواف بيتالحرام، به سوى مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام)مىرفت و نماز مىخواند و سپس صورت خود را بر مقام مىگذاشت و گريه مىكرد و مىگفت: «الهى عبيدك ببابك، خويدمك ببابك، سائلك ببابك، مسكينك ببابك».

يك روز اين دعا را زياد تكرار كرد و رفت. اتفاقاً گذار حضرت به جمعى از مساكين افتاد كه مشغول خوردن نان بودند.

حضرت به آنان سلام داد. آنها از امام دعوت كردند كه با آنها غذا بخورد. حضرت در جمع آنان نشست و فرمود: اگر اين صدقه نبود، با شما مىخوردم، سپس فرمود: برخيزيد برويم به منزلم. وقتى كه رفتند، حضرت به آنان غذا و لباس داد و دستور داد كه به آنها قدرى پول بدهند.

پياده روى امام حسن(عليه السلام) به سوى مكه

يك سال امام حسن مجتبى(عليه السلام) با پاى پياده به سوى مكه حركت كرد. در بين راه پاهاى مباركش ورم نمود. يكى از همراهان گفت: مقدارى از راه را سوار شويد تا اين ورم خوب شود. حضرت فرمود: هرگز سوار نمىشوم، ولى وقتى به اولين منزل رسيديم، شخص سياه پوستى را كه روغنى به همراه دارد مىبينى. آن روغن را از او خريدارى كن تا ورم پايم را با آن معالجه كنم. او گفت: ما در پيش روى خود محلى را كه چنين روغنى در آن جا به فروش برسد سراغ نداريم!؟ حضرت فرمود: همان است كه گفتم.

مقدارى كه راه را رفتند شخص سياهى پيدا شد، امام به آن همراه گفت: آن كه مىگفتم، آن جاست، برو و روغن را بخر و پول آن را پرداخت كن.او رفت تا روغن را بخرد. شخص سياه پوست پرسيد: اين روغن را براى چه كسى مىخواهى؟ گفت: براى امام حسن بن على(عليه السلام). سياه پوست گفت: مرا نزد او ببر، وقتى نزد امام آمد، گفت:

فداى شما شوم، من نمىدانستم كه شما به اين روغن احتياج داريد، پولى هم بابت آن از شما نمىگيرم و خود من هم غلام شما هستم. فقط از شما تقاضا دارم، دعا كنيد خدا فرزند سالمى كه دوست دار شما اهل بيت باشد به من مرحمت كند.

/ 23