دانستنیهای اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دانستنیهای اسلامی - نسخه متنی

سید مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كاتب بغدادى :

حسين بن احمد بن حجاج يا احمد بن محمد بن جعفر بن حجاج بغدادى نيلى معروف به ابن الحجاج شيعى امامى اديبى فاضل و شاعرى ماهر و معاصر سيد مرتضى و سيد رضى بوده و در عهد ديالمه از اكابر و از شعراى صميمى اهلبيت رسالت و مدافع از حريم مقدس ولايت بوده. شعرى روان و خالى از تصنع داشته و گويند وى با امرء القيس در فن شعر در يك درجه بوده اند و هر يك مخترع طريق خاصى بوده اند و ثالثى ندارند، و ابن حجاج در هجو اعداء دين هم اشعارى گفته و لكن غالب اشعارش در هزل و مطايبه بوده و در جد نيز اشعار بسيار دارد. روزى به اتفاق جمعى به دعوت شخصى به مهمانى رفته بود احضار غذا در خانه ميزبان قدرى دير شد ابن الحجاج اين دو شعر را انشاء نمود:




  • يا ذاهبا فى داره جائيا
    قد جن اضيافك من جوعهم
    فاقرء عليهم سورة المائدة



  • من غير معنى لا ولا فائدة
    فاقرء عليهم سورة المائدة
    فاقرء عليهم سورة المائدة



قصيده فائيه او كه مشتمل بر شصت و چهار بيت است و در مدح حضرت اميرالمؤمنين (ع) سروده مشهور و از لطايف قصايد بوده و بعضى از ابيات آن را محض تبرك و تيمن زينت بخش اوراق مى نمايد:




  • يا صاحب القبة البيضا على النجف
    زوروا ابا الحسن الهادى لعلكم
    اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
    حتى اذا طفت سبعا حول قبته
    وقل سلام من الله السلام على
    انى اتيتك يا مولاى من بلدى
    راج بانك يا مولاى تشفع لى
    لانك العروة الوثقى فمن علقتبها
    و انك الآية الكبرى التى ظهرت
    وقصة الطائر المشوى عن انست
    لا قدّس الله قوما قال قائلهم
    وبايعوك بخم ثم اكّده
    عاقوك واطّرحوا قول النبى و لميم
    هذا وليّكم بعدى فمن علقتبه
    يداه فلن يخشى و لم يخف



  • من زار قبرك واستشفى لديك شفى
    تحظون بالاجر و الاقبال و الزلف
    ملبّيا واسع سعيا حوله و طف
    تامل الباب تلقا وجهه فقف
    اهل السلام و اهل العلم و الشرف
    مستمسكا من حبال الحق بالطرف
    و تسقنى من رحيق شافى اللهف
    يداه فلن يشفى و لم يخف
    للعارفين بانواع من الطرف
    خبر بمانصه المختار من شرف
    بخ بخ لك من فضل و من شرف
    امحمد بمقال منه غير خفى
    نعهم قوله هذا اخى خلفى
    يداه فلن يخشى و لم يخف
    يداه فلن يخشى و لم يخف



تا آنكه در آخر قصيده گويد:




  • بحب حيدرة الكرار مفتخرى
    به شرفت و هذا منتهى شرفى



  • به شرفت و هذا منتهى شرفى
    به شرفت و هذا منتهى شرفى



مرحوم سيد جليل القدر زين الدين على بن عبدالحميد نجفى حسينى صاحب كتاب الانوار المضيئة نقل كرده: پس از آنكه سلطان مسعود بن بويه ديلمى در نجف حصار صحن مقدس مرتضوى را بنا نهاد و از تعميرات قبه مباركه فراغت يافت داخل حرم مبارك شد با كمال ادب نشست و در آن حال ابن الحجاج در مقابل دم در مبارك ايستاد و به خواندن همين قصيده فائيه پرداخت تا به اشعارى كه در هجو بعضى از معاندين گفته بود رسيد سيد مرتضى كه نيز حضور داشت به خشم آمدو از خواندن آنها در حضور مبارك اميرالمؤمنين صريحاً نهى نمود. ابن الحجاج نيز در همانجا قطع كلام نمود، شب آن حضرت را به خواب ديد كه تسليت خاطرش داد و فرمود: دلتنگ مباش كه سيد مرتضى را امر كرديم جهت اعتذار به خانه تو آيد و هنگام ورود او را استقبال مكن. تصادفاً همان شب سيد مرتضى نيز حضرت رسالت و ائمه اطهار را در خواب ديد و سلام كرد و توجهى نديد، سيد افسرده شده و عرض كرد: اى سرورانم! من بنده و فرزند شما مى باشمبه چه سبب مستوجب اين بى مهرى و بى لطفى شده ام؟ فرمودند: به جهت اينكه خاطر شاعر ما ابن الحجاج را شكستى، اينك به منزلش رو و از او اعتذار بجوى و او را به نزد ابن بويه ببر و او را از اين عنايتى كه ما به ابن الحجاج داريم مستحضر دار. پس سيد از خواب بيدار شد و حسب الامر در دم برخاست و به حجره ابن الحجاج رفت، در زد، ابن الحجاج او را بخواند كه يا سيدى همان كس كه ترا نزد من فرستاده مرا فرموده كه استقبالت نكنم. سيد گفت: آرى اطاعت امر ايشان واجب است. پس سيد وارد شد و عذرخواهى نمود و او را به نزد ابن بويه برده داستان خواب را به وى نقل كردند و به امر او همان قصيده را از اول تا به آخر بخواند.

ابن حجاج در سال 391 در شهر نيل بين كوفه و بغداد درگذشت و حسب وصيتش جنازه او را به بغداد كنار مرقد امامين كاظميين و پائين پاى آن دو بزگوار به خاك سپرده شد و چنانكه وصيت نموده بود بر قبر او نوشتند: (وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد) و سيد رضى در مرثيه او قصيده اى سرود. (ريحانة الادب)

/ 3007