آلت برنده از آهن كه داراى تيغه و دسته است. به عربى سكّين گويند. قرآن كريم: همسر عزيز مصر چون ملامت زنان مصر در باره خود شنيد آنان را در سراى خويش بخواند و به احترام هر يك بالش و تكيه گاهى بگسترد و سپس به دست هر يك (جهت صرف ميوه) كاردى داد، آنگاه به يوسف گفت بر اينها درآى، چون يوسف را ديدند آنچنان در برابر وى كوچك و ناچيز شدند كه خود را از ياد برده دستان خويش را (به جاى ميوه) بريدند... (يوسف: 31)امام صادق (ع): تاثير كار بد در روح و روان كننده آن سريع تر است از تأثير و نفوذ كارد در گوشت. (بحار: 73/330)
كاردانى :
وقوف و خبرويت و آگاهى به كار. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: كار به كاردانى سامان يابد.امام صادق (ع) فرمود: كسى كه ناسنجيده و بى بصيرت وارد كارى شود به كسى مى ماند كه بى راهه به سمت مقصدى رهسپار باشد، هر چه بيشتر رود از مقصد دورتر گردد.اميرالمؤمنين (ع) فرمود: چون طبيبى مهربان باش كه دارو را در جائى به كار مى برد كه سودمند بود. (بحار: 78 و 2 و غررالحكم)نقل است كه ابوعلى يمامى بر پيغمبر (ص) وارد شد هنگامى كه اصحاب به كار ساختمان مسجد مشغول بودند. حضرت فرمود: كار گل مسجد را به آن يمامى واگذار كنيد كه اهل يمامه به كار گل آشناترند. (كنزالعمال:3/108)
كارزار :
ميدان جنگ. جنگ و جدال. در اصل مركّب از كار كه به معنى جنگ است و زار كه افاده انبوهى كند مانند مرغزار و لاله زار، يعنى انبوهى جنگ.به «جنگ» رجوع شود.
كارگر :
معروف است و به عربى عامل گويند. حنّان بن شبيب گويد: چند نفر كارگر جهت كار در يكى از باغهاى امام صادق (ع) اجير كرده بوديم كه تا عصر كار كنند چون كارشان به انجام رسيد حضرت به نماينده خود فرمود: پيش از آنكه عرقشان بخشكد مزدشان را بپرداز. ابن ابى يعفور از امام صادق (ع) روايت كند كه فرمود: هر آن كس گندمى را در زمينى بكارد و آن گندم و آن زمين دچار آفت گردد و (يا) گندمش آميخته به جو برويد خواه ناخواه اين زيان بر اثر ظلمى است كه وى در مورد آن زمين يا در باره مزدور و كارگر آن كشت مرتكب گشته زيرا خداوند مى فرمايد: (فبظلم من الذين هادوا حرّمنا طيّبات احلّت لهم).پيغمبر اكرم (ص) فرمود: خداوند تبارك و تعالى از هر گناهى مى گذرد جز اينكه كسى مهر زنى را منكر شود يا اجرت مزدورى را غصب كند يا آزاد مردى را بفروشد.در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه خداوند آن كارگر را دوست دارد كه چون كارى به وى محول شود آن را نيكو انجام دهد. (بحار: 47 و 75 و 103 و كنزالعمال:3/97)
كارگزار :
عامل. ج: كارگزاران. كارگزاران دولت: كسانى كه متصدى امور عامّه مى باشند.در عهدنامه اميرالمؤمنين على (ع) به استاندار مصر ـ در اين باره ـ آمده است: در مورد كارگزارانت نيك توجه كن، آنها را بر معيار صلاحيت و شايستگى و با آزمون دقيق به كار بگمار، زنهار كه از روى ميل و علاقه شخصى و يا ارفاق به آنها به كار وادارى، كه استبداد (كارى را بر مبناى دل خواه و هواى نفس انجام دادن) و دوستانه عمل كردن، كانونى از شعبه هاى جور و خيانت است. و از ميان آنها افراد با تجربه و پاك، و از خانواده هاى شايسته و با سابقه در اسلام برگزين، كه اين گروه بيش از هر كسى داراى خويهائى بزرگ منشانه و آبروهائى سالم مى باشند، و چون بر مالى دست بيابند كم طمع تر، و از هر كسى عاقبت انديش تراند.سپس آنها را از حيث هزينه زندگى تامين كن و حقوق كافى به آنها بده، كه اين كار در پاك زيستن آنها مؤثر بوده و آنان را از خيانت و دست برد در اموال زير دستشان بى نياز مى سازد.بعلاوه اين كار، بهانه را از سرپيچى از دستور تو، و يا خيانت به امانت از او مى گيرد و عذرى در اين مورد براى آنها به جاى نمى گذارد. سپس با فرستادن ماموران مخفى راستگو و با وفا، كارهاى آنها را زير نظر بگير، كه بازرسى مداوم پنهانى، سبب شود كه آنها به امانت دارى و مدارا كردن به زير دستان ترغيب شوند... (نهج: نامه 53)
كارگزينى :
گزينش و انتخاب شغل. در تداول: سازمانى كه متصدى گزينش كار براى كارمند و كارگر و گزينش كارگر و كارمند براى كار مورد نظر باشد و صلاحيت فرد را در اين باره تاييد كند.در نامه اميرالمؤمنين على (ع) به مالك اشتر، استاندار مصر، در اين باره آمده است: «ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا ولا تولّهم محاباة و اثرة...»: سپس اوضاع كارگزارانت را مورد بررسى قرار ده، و آنها را بر اساس آزمون و بر پايه علم و اطلاع به صلاحيتشان، به كار بگمار، مبادا مبناى انتخابت دراين باره، رعايت جنبه هاى دوستى و محبت و يا سرخودانه باشد.و در جائى ديگر اين نامه در باره گزينش كتّاب و منشيان ادارى چنين آمده:«ثم لا يكن اختيارك ايّاهم على فراستك و استنامتك و حسن الظنّ منك...»: وآنگهى مبادا در انتخاب وزيران به فراست و خوشبينى و خوش گمانى خويش تكيه كنى، كه اشخاص زرنگ، طريقه جلب نظر و خوش بينى زمامداران را با ظاهرسازى و تظاهر به خوش خدمتى، نيك مى دانند، در حالتى كه وراء اين ظاهر سازى، هيچگونه امانت دارى و خيرخواهى وجود ندارد... (نهج: نامه 53)