فصل سوم: وحى نبوى و اقسام آن
سخن در اين جا درباره شايع ترين كاربرد وحى، يعنى وحى پيامبران است. در قرآن كريم اين واژه و مشتقات آن، نزديك به هفتاد بار در خصوص پيامبران به كار رفته است; به گونه اى كه استعمال آن در موارد و معانى ديگر بسيار كم است. در حال حاضر اطلاق اين لفظ در خصوص انبيا تقريبا تعين يافته است. بر همين اساس علامه طباطبائى مى گويد: ادب دينى در اسلام اقتضا مى كند كه ما اين تعبير را در غير انبيا به كار نبريم. (1) اما وحى چيست؟ پديده اى است كه در چهارچوب قالب هاى ذهنى و عقلى متداول بشر نمى گنجد; پديده اى است مرموز و اسرارآميز. آن جا كه سخن از ارتباط با عالمى ديگر مطرح است، تا انسان برگزيده، عالى ترين پيام هاى غيبى را با علمى حضورى و شهودى، تلقى نمايد تنها هموست كه از كنه و حقيقت وحى و واقعيت وحى پذيرى آگاه مى شود و آن چه براى ديگران مى ماند، درك پرتوى از آن حقيقت است كه از طريق آثار و علايم آن بر وى كشف مى گردد. به اين تعريف از وحى توجه كنيد: وحى يك نوع تكليم آسمانى (غيرمادى) است كه از راه حس و تفكر عقلى درك نمى شود; بلكه درك و شعور ديگرى است كه گاهى در برخى از افراد به مشيت الهى پيدا مى شود و دستورات غيبى را - كه از حس و عقل پنهان است - از وحى و تعليم خدايى دريافت مى كند. (2) اين پديده فراعقلى، يكى از بالاترين مقاماتى است كه صف پيامبران را از ديگران جدا مى سازد. قرآن، ضمن تاييد و تاكيد بر اين مطلب كه پيامبران نيز بشرند، استبعاد و استنكار كافران را از اين امر بيان نموده و آن گاه خصيصه وحى پذيرى رابراى رسولان خويش برشمرده است: فقال الملا الذين كفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلكم يريد ان يتفضل عليكم ولوشاء الله لانزل ملائكة ; (3) پس، اشراف قومش كه كافر بودند گفتند: اين مرد جز بشرى چون شما نيست. مى خواهد بر شما برترى جويد و اگر خدا مى خواست قطعا فرشتگانى مى فرستاد . و از آن جا كه قبول اين امر فوق عقلانى بر آنان دشوار بود، ناگزير به پيامبر نسبت جنون دادند: ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حين; (4) او نيست جز مردى كه در وى حال جنون است; پس تا چندى درباره اش دست نگاه داريد. گفتند: آيا بشرى ما را هدايت مى كند؟ (5) پس كافر شدند و روى گردانيدند. قرآن در جواب اينان، اعلام مى دارد كه پيامبران همگى بشرند و از اين جهت تفاوتى ميان آنان و ديگران وجود ندارد. تنها تفاوت در وحى پذيرى رسولان الهى است: قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى; (6) بگو: من هم مثل شما بشرى هستم; جز اين كه به من وحى مى شود. در آيه چهارم و پنجم سوره نجم كه سرشار از اطميان بخشى است، در اوج قداست و عصمت، جايگاه وحى را چنان تبيين مى نمايد كه گرد هوا و خطا بر دامن آن ننشيند: وما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى; و از سر هوس، سخن نمى گويد; اين سخن به جز وحيى كه وحى مى شود نيست.اقسام وحى نبوى
اتصال و ارتباط غيبى ميان پيامبران و خداوند كه ما آن را وحى مى ناميم، به سه صورت امكان پذير است: وما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا ; (7) و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد، جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى، يافرستاده اى بفرستد . در آيه فوق اقسام تكليم الهى با بشر منحصرا در سه صورت بيان گرديده است: يك قسم وحى بى واسطه و مستقيم است و دو قسم ديگر كه در آنها تكليم، مقيد به قيد حجاب يا رسول گرديده، وحى باواسطه و غيرمستقيمند. فرق دو قسم اخير در اين است كه رسول (ملك)، خودش وحى را ابلاغ مى كند، ولى حجاب، واسطه اى است كه وحى از وراى آن تحقق مى يابد. (8) به عبارت ديگر سه قسم وحى عبارتند از: 1. گفتار خدايى كه هيچ واسطه اى ميان خدا و خلق نباشد; 2. گفتار خدايى كه از پشت حجاب شنيده شود; مانند شجره طور كه موسى(ع) سخن خدا را مى شنيد، ولى از ناحيه آن; 3. گفتار خدايى كه ملكى آن را حمل نموده، به بشر رساند. (9) در سوره شورى، نحوه وحى بر پيامبر اكرم(ص) مشخص گرديده است: وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ماكنت تدرى ما الكتاب ولا الايمان ; (10) و همين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم. تو نه مى دانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است . از اين آيه به خوبى روشن مى گردد كه وحى قرآن از طريق تكلم و گفت وگو بوده و روح در آيه همان روح الامين است كه در آيه 194 شعراء مى فرمايد: قرآن را روح امين بر قلب تو نازل كرده است. بنابراين قرآن يا بخشى از آن را فرشته وحى (جبرئيل و روح الامين) از طرف خدا آورده است (قسم سوم تكليم).گزيده مطالب
1. حقيقت و كنه وحى تنها بر پيامبران معلوم است; چون فقط آنان در مدار وحى قرار مى گيرند. در مقام تعريف، با توجه به آثارى كه از آن مشهود است مى توانيم بگوييم: وحى نوعى تكليم آسمانى است كه درك آن از طريق حس و عقل، امكان پذير نيست و شعورى خاص مى طلبد كه در اندكى از برگزيدگان، به اراده خداوند حاصل مى شود و در نتيجه، پيام هاى غيبى با علم حضورى دريافت مى گردند. 2. وحى در معناى فوق، شايع ترين استعمال در قرآن مجيد را داراست. 3. مهم ترين خصيصه اى كه پيامبران را از ساير انسان ها جدا مى سازد، همين وحى است. 4. اقسام وحى پيامبران عبارتند از: الف) وحى مستقيم; ب) وحى از وراى حجاب; ج) وحى به واسطه ارسال ملك. 5. وحى قرآنى فقط از دو قسم الف و ج بوده است.1. الميزان، ج 12، ص 292. 2. قرآن در اسلام، ص 125. 3. مؤمنون (23) آيه 24. 4. همان، آيه 25. 5. تغابن (64) آيه 6. 6. كهف (18) آيه 110; فصلت (41) آيه 6. 7. شورى (42) آيه 51. 8. ر.ك: الميزان، ج 18، ص 73. 9. قرآن در اسلام، ص 150. 10. آيه 52.