فصل پنجم: اعراب و اعجام قرآن - درسنامه علوم قرآنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درسنامه علوم قرآنی - نسخه متنی

حسین جوان آراسته

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل پنجم: اعراب و اعجام قرآن


الف) خط قرآن

شايد مناسب بود در فصل اول اين بخش، كه از نگارش، كتابت و كاتبان قرآن بحث مى كرديم، راجع به خط قرآن نيز سخن مى گفتيم; اما به جهت پيوستگى اين بحث و ارتباطى كه با رسم الخط عثمانى دارد و آن چه پس از توحيد مصاحف به صورت تحول و تطورى در خط قرآن پديدار گشت، و به اعراب و اعجام در خط قرآن انجاميد، بحث از خط قرآن را در اين فصل قرار داديم. پيدايش خط و سير تحول آن خود تاريخ مفصلى دارد.

به عقيده محققان جديد، كهن ترين و نخستين سررشته خط، خط هيروگليفى است كه مصريان از آن استفاده مى كردند. پس از آن فينيقى ها اساس خطى را پى ريزى كردند كه اكثر خطوط دنيا از آن اقتباس شده است. سومين رشته خط در سلسله پيدايش آن، خط آرامى است كه از خط فينيقى الهام مى گرفته است
و مى گويند خط عبرى از خط آرامى پديد آمده كه يهوديان آن را مورد استفاده قرارمى دادند. در حقيقت بايد خط عبرى را فرم تازه اى از خط آرامى دانست. خط آرامى ريشه اى براى خطوط ديگر از جمله خط نبطى شد كه در سير تحول آن خط حجازى نسخ و خط كوفى پديد آمد (1) .

اما خاورشناسان خط سريانى را در عرض خط نبطى قرار مى دهند نه در طول آن. آنان معتقدند خط به دو شكل وارد جزيرة العرب گرديد: خط سريانى و خط نبطى.

خط مصرى - خط فينيقى:

1- خط مسند 2- خط آرامى:

1- خط سريانى - خط اسطرنجيلى - خط كوفى

2- خط نبطى - خط حيرى - خط نسخ

در نظر خاورشناسان، خط عربى بر دو قسم است: خط كوفى كه ماخوذ از نوعى خط سريانى است كه به خط اسطرنجيلى معروف است، و خط حجازى يا خط نسخ كه از خط نبطى گرفته شده است.

خط كوفى، شاخه اى از خط اسطرنجيلى است كه پس از بناى شهر كوفه و پختگى اين خط در آن جا به خط كوفى معروف گرديد. اين خط را مسلمانان معمولا براى نگارش قرآن و بعدها روى محراب ها و بالاى در مساجد و پيرامون ابنيه مهم و كتيبه هاى قرآن و عناوين سوره در مصحف هاى بزرگ مورد استفاده قرار مى دادند (2) .

گرچه رواج خط كوفى در ابتداى امر از خط نسخ بيشتر بود; اما به تدريج خط كوفى جاى خود را به خط نسخ داد و مسلمانان در امر كتابت قرآن روز به روز، اين خط را كمال بخشيده به زيبايى تمام رساندند. قرآن را تا اواخر قرن چهارم يا اوايل قرن پنجم، به خط كوفى مى نوشتند.

سپس نگارش قرآن با خط نسخ و انواع خطوط مشتق از آن معمول شد. شايد از آن جهت كه خط نسخ در اين قرن، خط كوفى را در نگارش قرآن و جز آن، منسوخ ساخت، به خط نسخ معروف گرديد (3) .

ب) حركت گذارى و نقطه گذارى قرآن (اعراب و اعجام)

در مباحث مربوط به گردآورى قرآن گفتيم كه خط قرآن، هيچ گونه علامتى نداشت. علت آن عدم وجود اين علايم در دو خط سريانى و نبطى بود كه خط كوفى و نسخ، از آن دو منشعب شده بودند. همين امر باعث بروز اختلاف قراءت ها در ميان مسلمانان گرديد. به عنوان مثال كلمه اى مثل تتلوا ممكن بود به صورت هاى مختلف نظير يتلوا ، تتلوا و نبلوا خوانده شود. عرب با ذوق فطرى خود و با اتكا به حافظه قوى، نخست آيات قرآن را - گرچه علايمى نداشتند - به طور صحيح قراءت مى نمود; اما بعدها كه فتوحات، قلمرو حكومت اسلامى را گسترش داد
و قدرت اسلام به دو امپراتورى ايران و روم كشيده شد و بسيارى از غيرعرب زبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربى در اثر اختلاط با زبان هاى ديگر خلوص و فصاحت خويش را از دست داد. عرب ديگر عرب باديه نبود كه در تكلم زبان خويش نيازى به تعليم و تعلم قواعد ادبى نداشته باشد و به صورت فطرى و خودجوش صحيح بخواند، بنويسد .

و سخن بگويد. اختلاط عرب ها با غير خود آهسته آهسته تاثير منفى خود را بر روى زبان فصيح گذارد; به گونه اى كه آنان گاه در سخن گفتن و يا كتابت دچار اشتباه مى گرديدند; زيرا ديگر، قريحه و ذوق خالص عربى، كه آنها را از هرگونه حركت و اعرابى بى نياز مى ساخت، وجود نداشت. همين امر باعث شد در قراءت قرآن نيز كه براساس رسم عثمانى (4) بود، اشتباهاتى رخ دهد. اصولا هيچ زبانى به اندازه زبان عربى از تغيير در حركات كلمات و نيز عدم رعايت علايم و نشانه ها، دچار مشكل نمى گردد، چرا كه اعراب در تفهيم مقصود الفاظ و عبارات، در اين زبان از اهميت ويژه اى برخوردار است.

اعراب گذارى

عموما اين اقدام را براى اولين بار به ابو الاسود دوئلى (5) نسبت داده اند.

ماجراى اعراب گذارى قرآن توسط ابوالاسود، روايتى دلنشين و جالب توجه دارد. بهانه اين اعراب گذارى نيز همانا لحن (لغزش در اعراب يا نحو) است. كهن ترين روايت از آن ابوالطيب لغوى است. آن جا كه زياد، به سبب لحن فرزندان خود از ابوالاسود يارى خواست، وى به تنقيط قرآن همت گماشت.

روايت ابوالفرج اصفهانى كه از قول مداينى نقل شده، كوتاه تر و صريح تر است: زياد به او دستور داد تا مصاحف را نقطه گذارى كند. او چنين كرد و سپس چيزهايى در باب نحو نگاشت. ابن عساكر ماجرا را به معاويه باز مى گرداند. او زياد را به سبب لحن عبيدالله (فرزند زياد) سرزنش كرد. زياد نيز به حيله، ابوالاسود را به تنقيط قرآن واداشت (6) .

زياد بن سميه والى بصره و حومه آن(50-53ق.) بود. عتبى مى گويد: معاويه خليفه اموى، نامه اى به زياد نوشت و عبيدالله فرزند زياد را خواست كه نزد او به شام برود. چون عبيدالله نزد او رسيد، معاويه ديد كه بسيار بد حرف مى زند و در سخن او لحن ديده مى شود. معاويه وى را نزد پدرش برگرداند و در نامه اى، زياد را از كوتاهى در تربيت فرزند سرزنش كرد.

زياد به فكر آموزش فرزند افتاد. ابوالاسود را خواست و تباهى و فسادى را كه در زبان عرب راه يافته بود، با وى در ميان نهاد و از او خواست كه كتاب خدا را اعراب گذارد. ابوالاسود از اين كار سرپيچيد. زياد نيز دست از مقصود برنداشته مردى را دستور داد كه در سر راه او بنشيند و چون ابوالاسود نزديك مى شود صداى خود را به قراءت قرآن بلند كند
و آيه ان الله برى ء من المشركين ورسوله را به كسر لام رسوله بخواند. ابوالاسود اين امر را بزرگ شمرده و گفت: خداوند عزيزتر است از اين كه از رسول خود بيزارى جويد. پس همان هنگام نزد زياد رفت و به او گفت: من تو را اجابت كرده آن چه خواستى پذيرفتم. رايم بر آن قرار گرفت كه به اعراب قرآن شروع كنم. پس كاتبى نزد من فرست.

زياد تنى چند از نويسندگان را نزد او فرستاد و او از ميان ايشان يكى از عبدالقيس را برگزيده و گفت: مصحف را بگير و رنگى كه مخالف با رنگ سياه باشد انتخاب كن. وقتى من دو لب خود را به حرفى مى گشايم، يك نقطه در بالاى آن بگذار (فتحه) و چون لب هاى خود را فرو آوردم،
يك نقطه در زير آن قرار ده (كسره) و آن گاه كه هردو لب را به هم چسباندم، نقطه را به ميان حرف بگذار (ضمه) و علامت سكون را گويا دو نقطه قرار داده بود. سپس به آرامى شروع به خواندن كرد و نويسنده نقطه مى گذاشت. مردم اين روش را پسنديدند و از وى پيروى كردند (7) .

از اين نقل و نقل هايى نظير آن چنين برمى آيد كه اعراب گذارى حركات، ابتدا با نقطه گذارى آغاز گرديده است. حتى كسانى كه اين اقدام را به يحيى بن يعمر نسبت داده اند، آنها نيز كيفيت اعراب را با تنقيط و يا تعبير نقط المصاحف نام برده اند (8) .

ابو عمرو دانى مى گويد: تنقيط در قرآن به دو صورت انجام پذيرفته است:

1. نقط الاعجام كه نقطه گذارى براى حروف مشتبهه بوده است.

2. نقط الاعراب يا نقط الحركات كه عبارت از نقطه گذارى بر حروف به منظور تشخيص حركات مختلف بوده است، مثل نقطه فتحه در بالاى حرف، و نقطه كسره در زير حرف، و نقطه ضمه جلوى حرف (9) .

اغلب اشكالاتى كه ازنظر تشابه برخى حروف يا ضبط نكردن مصوت هاى كوتاه گريبانگير خط عربى است، در سريانى نيز موجود است; مثلا شكل شبيه و هم دال است و هم را . اما بعدها با اضافه كردن يك نقطه در بالاى آن براى را و يك نقطه در زير براى دال مانع پيش آمدن اين اشتباه شدند
و نيز براى ظاهر كردن حركات به همين روش نقطه گذارى پناه بردند; اما اين روش به زودى متروك شد. بعيد نيست كه ابوالاسود، شاعر و دانشمند از احوال و عقايد و آثار اين سريانيان اطلاعى كسب كرده باشد (10) .

اعجام قرآن

واژه عجمه در لغت عرب به معناى ابهام و گنگ است و به همين جهت، عرب از لغت غيرفصيح اعجم تعبير مى كند. يكى از معانى باب افعال معناى سلب است و به همين جهت، اعجام به معناى رفع ابهام از چيز مبهم است. دليل اين كه حروف نقطه دار را حروف معجمه مى نامند، همين جهت است كه حروف مشابه باهم مانند ب، ت، ث و يا د، ذ و يا ص و ض با نقطه گذارى از حالت ابهام درمى آيند. در مقابل حروف بى نقطه را حروف مهمله مى نامند.

گفتيم مشكل فقدان علايم اعرابى قرآن به دست ابوالاسود حل گرديد و او اولين كسى بود كه نقط اعراب را پايه گذارى نمود. ولى هنوز يك مشكل مهم ديگر باقى بود و آن عدم تشخيص حروف معجمه از مهمله به خاطر عدم نشانه گذارى در رسم الخط آن روز بود.

در حقيقت وقوع لحن در قراءت قرآن از اين ناحيه به مراتب بيش از ناحيه فقدان اعراب و حركات بود. قراءت يك متن بدون حركت در مقايسه با متنى كه هيچ يك از حروف معجمه و مهمله آن داراى علامتى نباشد و نشانه گذارى در آن صورت نگرفته باشد، بسيار راحت تر است.

گرچه بعضى اصل وجود نقطه گذارى در حروف مشابه باهم را در خط سريانى و نبطى و به تبع اين دو خط، در خط عربى انكار نموده اند; اما همان طور كه ديديم نمى توان براى نقطه گذارى و اعجام، پيشينه اى قائل نبود. بعضى براساس برخى شواهد گفته اند: نقطه گذارى حروف متشابه در خط عربى قبل از اسلام وجود داشته، ولى به تدريج كنار گذاشته شده است. (11) اساسا چگونه مى توان باور كرد ملتى كه داراى تمدنى و خطى است، براى حروف مشابه و يكسان چاره اى نينديشيده باشد؟

دانشمندان علوم قرآنى نوشته اند كه در زمان خلافت عبدالملك، حجاج بن يوسف ثقفى، كه فرماندار عراق بود، از نويسندگان خواست كه براى حروف متشابه، نشانه هايى وضع كنند. يحيى بن يعمر عدوانى (م 129 ق.) قاضى خراسان و نصر بن عاصم ليثى(م 89 ق.) كه هر دو از شاگردان ابوالاسود بودند، در ادامه كار استاد خود به اعجام و نقطه گذارى حروف متشابه قرآن دست زدند. به دلايلى بايد يحيى بن يعمر را نخستين كسى دانست كه اين كار را آغاز نمود و نصر بن عاصم كار او را دنبال كرد (12) .

اعراب گذارى قرآن كريم كه به دست ابوالاسود با نقطه گذارى شروع شده بود، پس از چندى توسط خليل بن احمد فراهيدى (م 175ق.) هر يك از فتحه و كسره و ضمه و نيز تنوين ها به نشانه هايى از حروف كوچك تبديل شدند. خليل بن احمد فراهيدى اولين كسى بوده است كه در زمينه نقط كتابى را تدوين كرده است (13) .

براى آن كه ميان نقطه هاى اعرابى و نقطه هاى اعجامى اشتباهى رخ ندهد، نقطه هاى اعرابى با رنگ قرمز و نقطه هاى اعجامى به رنگ ديگرى نوشته مى شد. ابوعبدالله زنجانى مى گويد:

در اندلس مردم از چهار رنگ در مصاحف استفاده مى كردند: سياه براى نوشتن حروف، رنگ قرمز براى اعراب به روش نقط، رنگ زرد براى تعيين همزه ها و رنگ سبز براى مشخص نمودن الف هاى وصل (14) .

پس از ابوالاسود، يحيى بن يعمر، نصر بن عاصم و خليل بن احمد، روند اصلاح شيوه نگارش قرآن ادامه يافت; اما بيشتر مردم از ترس اين كه مبادا در رسم الخط عثمانى كه به ديد تقدس و تبرك به آن مى نگريستند، بدعتى راه يابد، در برابر اصلاحات محتاطانه برخورد مى كردند. اصولا مراحل نشانه گذارى قرآن كريم سه مرحله متفاوت را پشت سر گذاشت:

1. مرحله مخالفت با هر گونه تنقيط و تشكيل (اعراب گذارى).

2. مرحله تجويز.

3. مرحله تشويق (15) .

جالب آن است كه بدانيم همه افرادى كه اين مواضع متضاد و مخالف باهم را داشته اند، انگيزه و عامل واحدى آنان را به چنين گرايش هايى واداشته است. منشا همه اين افكار، علاقه شديد و اهتمام كامل آنان به صيانت و حفاظت از نص قرآن بوده است. عده اى از فرط احتياط تا آغاز قرن پنجم نيز اصرار مى ورزيدند، قرآن را از روى مصاحفى تلاوت كنند كه فاقد نقطه و نشانه هاى ديگر باشد (16) .

تغيير رسم الخط قرآن

امروزه قوانين خاصى براى نگارش و رسم الخط در زبان هاى مختلف دنيا رايج است. رعايت اين قوانين در بهتر فهميدن و بهتر فهماندن و نيز مصون بودن از اشتباهات، بسيار مؤثر است. زبان عربى نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اما در مورد قرآن، كه رسم الخط آن همان رسم عثمانى است،
در بسيارى از موارد با رسم الخط شناخته شده و قابل قبول كنونى مغايرت دارد. در مورد قرآن كريم از بعضى نشانه گذارى ها نظير علايم تعجب، سؤال و غيره كه صرف نظر كنيم، اشكالات رسم الخطى فراوان در آن مشاهده مى شود. در بعضى از موارد حتى تناقضاتى در رسم الخط عثمانى يافت مى شود كه به نمونه هايى از آن اشاره مى گردد:

اصحاب لئيكة (شعراء: 176، ص: 13) اصحاب الايكه (حجر: 78، ق: 14)

فقال الضعفؤا (ابراهيم: 21) ليس على الضعفاء (توبه: 91)

فلا يستئخرون ساعة (يونس: 49) لايستاخرون ساعة (اعراف: 34)

يمح الله الباطل (شورى: 24) يمحوا الله مايشاء (رعد: 39)

قال يبنؤم (طه: 94) قال ابن ام (اعراف: 150)

نويسنده التمهيد غلطهاى املايى مصحف عثمانى را بالغ بر هفت هزار مى داند و فهرستى از آنها ارائه كرده است (17) .

سؤالى كه در اين جا مطرح است، جواز يا عدم جواز تصحيح رسم الخط عثمانى به صورت رسم الخط صحيح امروزى است; به عبارت ديگر آيا مى توان رسم الخط قرآن را كه به اعتراف همه، پر از اشتباهات نگارشى است، به صورت صحيح و مطابق با قواعد نگارشى روز درآورد؟

اين سؤال از دير باز مطرح بوده و عموما پاسخ بدان منفى بوده است. زحيلى مى گويد:

مجموع عالمان و ازجمله امام مالك و احمد معتقدند كه كتابت قرآن به همان رسم مصحف عثمانى امام، واجب و مخالفت خط آن در جميع اشكالش حرام است; زيرا اين رسم در يك كلمه دلالت بر قراءات مختلف مى كند.

بعضى ديگر چون قاضى ابوبكر باقلانى و عزالدين عبدالسلام و ابن خلدون قائل به جواز كتابت مصاحف به روش ها و رسوم نگارشى متداول بين مردمند; چرا كه هيچ نصى در مورد مواظبت بر رسم عثمانى وارد نشده است.

كميته فتوا در الازهر و دانشمندان معاصر خارج از اين كميته، معتقد به توقيف در كتابت مصحف عثمانى هستند; زيرا:

1 . اين كار احتياطى است براى قرآن بر اصل خودش در دو بخش لفظ و كتابت.

2 . محافظت بر روش كتابت قرآن در عصرهاى گذشته است; در حالى كه از هيچ يك از امامان، اجتهاد در تغيير هجاويى مصحف نقل نگرديده است.

3 . شناخت قراءت مقبول و غيرمقبول از همين رسم الخط امكان پذير است.

4 . تجويز تغيير رسم الخط، باب استحسان را باز خواهد نمود و قرآن در معرض تغيير و تحريف قرار خواهد گرفت (18) .

بيهقى در كتاب شعب الايمان گفته است:

هركس مصحفى مى نويسد، سزاوار است بر همان هجايى كه مصحف عثمانى را نوشته اند، محافظت نمايد وهيچ تغييرى در آن ندهد. زيرا آنان در مقايسه با ما از علم بيشتر، صداقت قلبى و زبانى افزون تر برخوردار بوده و امانت دارتر بوده اند (19) .

استاد حسن زاده آملى مى گويد: براى احدى، كتابت قرآن، جز به همان رسمى كه از سلف به تواتر مضبوط است، جايز نيست; تا قرآن همان گونه كه بوده است، باقى بماند و تحريفى در آن راه پيدا نكند.

ايشان پس از بيان اين مطلب، آشكارا حكم مى كند:

مخالفت با رسم الخط قرآن، حرام بين است; زيرا رسم الخط قرآن از شعاير دين و حفظ شعاير نيز واجب است. براى آن كه قرآن از هرگونه شبهه و تحريف دشمنان تا قيامت محفوظ بماند و حجتى بر مردم باشد كه با اطمينان تا پايان هستى به آن احتجاج نمايند (20) .

بعضى دليل ديگرى براى تحفظ بر رسم الخط عثمانى ذكر كرده اند: مواظبت بر رسم الخط، همانند بخشى از فرهنگ است كه به خاطر علاقه مندى به گذشتگان نبايد از بين برود. (21)

به طور خلاصه مى توان دلايل ذكر شده را در اين موارد خلاصه كرد:

1. مواظبت بر رسم الخط واجب است، چون اين رسم الخط، تحمل و گنجايش قراءت هاى مختلف را دارد (امام مالك و حنبل).

2. وجوب مواظبت، به جهت احتياط در بقاى اصل لفظ و كتابت قرآن است.

3. علماى گذشته هيچ يك به تغيير رسم الخط فتوا نداده اند.

4. در رسم الخط موجود، امكان شناخت قراءت هاى معتبر از غيرمعتبر وجود دارد.

5. تجويز تغيير رسم الخط، سرآغازى بر استحسانات و تغييرات خواهد بود كه قرآن را در معرض تحريف قرارمى دهد.

6. نويسندگان مصاحف عثمانى، از علم و صداقت و امانت بيشترى نسبت به ما برخوردار بوده اند; پس بر ما لازم است از آنان پيروى نماييم.

7. رسم الخط قرآن به عنوان يكى از شعاير دينى مطرح است و چون حفظ شعاير واجب است، پس حفظ رسم الخط نيز واجب مى باشد.

8. رسم الخط قرآن جزئى از فرهنگ مسلمانان است و بايد به عنوان ميراث فرهنگى حفظ شود.

انصاف اين است كه بسيارى از دلايل فوق، قانع كننده نيستند. از اين ميان، سه دليل احتمال وقوع تغيير و تحريف در آينده، از شعاير دين بودن رسم الخط و جزئى از فرهنگ دينى به حساب آمدن آن مى توانند دلايل خوبى باشند.

ولى مساله وقوع تحريف امروز به هيچ وجه مورد ندارد. اگر در گذشته يكى از دلايل تحفظ بر رسم الخط قرآن، جلوگيرى از تحريف به دست مغرضان و معاندان بود - كه حق هم همين بود - امروز با توجه به ابزار و امكاناتى كه در اختيار مسلمانان قرار دارد،كمترين واهمه اى در حفاظت قرآن نيست.

مسلمانان كه بيش از 15 جمعيت جهان را تشكيل مى دهند، با در اختيار داشتن راديو، تلويزيون، كامپيوتر، رسانه هاى گروهى و صدها امكانات ديگر، قادرند ضمن تغيير رسم الخط قرآن به رسم الخط متداول كنونى، قراءت قرآن را، همان گونه كه وجود دارد، به راحتى حفظ نمايند. ده ها ميليون نوار كاست و ويدئو از قرآن در سرتاسر جهان وجود دارد و نظارت بر چاپ قرآن ها با نهايت دقت صورت مى گيرد.

از مساله تحريف كه بگذريم در برابر دو دليل ديگر، يعنى از شعاير بودن اين رسم الخط و قلمداد شدن آن به عنوان ميراث فرهنگى متوقف مى شويم. اگر هر يك از اين دو اثبات گردد نتيجه نيز معلوم خواهد بود. بد نيست بدانيم برخى از دانشمندان معاصر با نظريه وجوب متابعت از مصحف عثمانى به مخالفت برخاسته اند:
قول به وجوب پيروى از رسم قديم و عدم جواز مخالفت با آن نوعى التزام است كه با روش علمى سازگارى ندارد و مقام و منزلت پيشينيان را ازسطح احترام مناسبى كه شايسته آنند به سطح تقديس غيرمعقول بالا مى برد (22) .

نمونه هايى از رسم الخط مخصوص قرآن

1. حذف الف ، در بسم الله الرحمن الرحيم ، الرحمن، ذلك، ذلكم، اولئك، لكن .

2. حذف الف ، در اسامى عجمى مثل: ابرهيم، اسمعيل، اسحق، هرون، سليمن و .

3. حذف ياء و اكتفا نمودن به كسره در غير موارد ندا; به عنوان مثال در سوره بقره: واياى فارهبون واياى فاتقون ، ولا تكفرون ، دعوة الداع اذا دعان و واتقون يا اولى الالباب به ترتيب در آيات 40، 41، 152، 186 و 197.

4. اضافه نمودن الف بعد از ميم در مواردى مثل مائه و مائتين .

5. نوشتن نون خفيفه به صورت الف در دو موضع : و ليكونا من الصاغرين (يوسف 32) و لنسفعا بالناصية (23) .

گزيده مطالب

1. خاورشناسان معتقدند كه خط عربى بر دو قسم است: خط كوفى كه ماخوذ از نوعى خط سريانى است كه به خط اسطرنجيلى معروف است، و خط حجازى يا نسخ كه از خط نبطى گرفته شده است.

2. مسلمانان قرآن را تا اواخر قرن چهارم با خط كوفى مى نوشتند و سپس نگارش قرآن با خط نسخ معمول گرديد.

3. مدتى پس از توحيد مصاحف، به جهت اختلاط ميان عرب ها و اقوام غيرعرب، فصاحت عربى، دستخوش تغييراتى شد و به همين جهت ضرورت نشانه گذارى در مصاحف احساس گرديد.

4. اعراب گذارى قرآن با نقطه، اولين بار به دست ابوالاسود دوئلى شاگرد على بن ابى طالب(ع) صورت گرفت. انگيزه اقدام او را به صورت هاى مختلفى نقل كرده اند.

5. تعيين حركات به دست ابوالاسود براى كلمات چنين بود: يك نقطه در بالاى حرف، علامت فتحه در زير حرف، علامت كسره، ميان حرف، علامت ضمه و دو نقطه علامت سكون.

6. اعجام به معناى رفع ابهام از چيز مبهم است و در اصطلاح رسم الخط قرآن براى نقطه گذارى حروف به كار مى رود; زيرا حروف مشابه يكديگر، با نقطه گذارى از حالت ابهام در مى آيند.

7. در زمان خلافت عبدالملك به درخواست حجاج بن يوسف ثقفى فرماندار عراق، يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم اقدام به اعجام و نقطه گذارى حروف متشابه قرآن نمودند.

8. كارى را كه ابوالاسود دوئلى با نقطه گذارى در اعراب و حركات شروع كرده بود، خليل بن احمد فراهيدى در قرن دوم به صورت نشانه هايى از حروف كوچك درآورد.

9. رسم الخط عثمانى كه امروز متداول است، داراى اشتباهات فراوانى است كه بعضى آن را بالغ بر هفت هزار دانسته اند.

10. اگر رسم الخط قرآن جزئى از شعاير دين محسوب گردد و يا به عنوان ميراث فرهنگى به حساب آيد، تحفظ و تعصب بر آن لازم است; يعنى بايد از تغيير آن خوددارى كرد.

پرسش

1. كاتبان وحى را نام برده، ابزار نويسندگى در عهد پيامبر را ذكر كنيد.

2. كاتبان وحى، به چه صورت آيات را در سوره ها، ثبت مى نمودند؟

3. نظر علامه طباطبائى را در مورد توقيفى نبودن ترتيب بعضى از آيات توضيح دهيد.

4. على(ع) چرا اقدام به جمع آورى مصحف نمود و مصحف او چه خصوصياتى داشت؟

5. موارد استعمال و كاربرد واژه جمع قرآن را نام برده، بگوييد در كدام مورد اختلاف نظر وجود دارد؟

6. سه دليل براى جمع آورى قرآن پس از رحلت، ذكر كنيد.

7. كيفيت جمع دوم، به دست زيد بن ثابت به چه صورت بود؟

8. پنج مورد از دلايل معتقدان به جمع قرآن پيش از رحلت را ذكر نموده، مختصرا به آن پاسخ دهيد.

9. كار زيد جمع صحف بود يا مصحف؟ به چه دليل؟

10. ويژگى هاى مصحف ابى بن كعب و عبدالله بن مسعود را به اختصار ذكر كنيد.

11. در يك تقسيم بندى كلى، سوره هاى قرآن به چه دسته هايى تقسيم شده اند؟

12. يكى كردن قراءات (توحيد مصاحف) با چه انگيزه و هدفى، به ابتكار چه كسى، در زمان چه خليفه اى و در چه سالى آغاز شد؟

13. اعضاى گروه توحيد مصاحف چه كسانى بودند؟

14. چه كسى در مقابل توحيد مصاحف، موضع گرفت؟ چرا؟

15. مراحل كار به دست گروه توحيد مصاحف را مختصرا بيان كنيد.

16. مصاحف عثمانى چند عدد بود و به چه مناطقى ارسال گرديد؟

17. آيا ترتيب سوره ها توقيفى است؟ چرا؟

18. موضعگيرى امامان شيعه را در برابر جمع آورى قرآن از سوى خلفا توضيح دهيد.

19. اعراب و اعجام قرآن را تعريف نموده، بيان كنيد چه كسانى مبتكر آن بوده اند؟

20. به نظر شما تغيير رسم الخط و تصحيح اشتباهات و اشكالات آن جايز است؟ يا خير؟

پژوهش

1. البيان چگونه روايت جمع آورى قرآن را نقد كرده است؟ (ر.ك: البيان و التمهيد، ج 1، ص 285)

2. در زمينه سال انجام توحيد مصاحف تحقيقى ارائه كنيد.

3. در يك بررسى تاريخى تعداد مصاحف عثمانى و سرنوشت اين مصاحف را بازگو نماييد. (ر. ك: تاريخ قرآن: راميار و حجتى)

4. پس از توحيد مصاحف، نشانه گذارى در قرآن با اعراب و اعجام، سه دوره تحريم، تجويز و تشويق را پشت سر گذاشته است. اين مساله را تبيين كنيد.

5. با مراجعه به كتبى نظير المقنع پنج نمونه ديگر از رسم الخط مخصوص قرآن را نشان دهيد.

1. سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 161 و 162.

2. همان، ص 162-164; زنجانى، تاريخ القرآن، ص 53-60.

3. سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 212.

4. رسم عثمانى را همان طريقه نگارش و كتابت قرآن در زمان عثمان است كه مصاحف چندگانه را با آن نوشتند. اين رسم الخط علاوه بر فقدان علايم مشخصه در بسيارى از موارد صورت مكتوب كلمه در آن حاكى از صورت ملفوظ نبود. بعدها مسلمانان همين رسم عثمانى را از آن جهت كه اصحاب پيامبر آن را نوشته اند به عنوان تبرك و تيمن حفظ نمودند.

5. شاعر و تابعى مشهور كه بيشتر، از او به عنوان صحابى امام على(ع) و واضع علم نحو نام برده مى شود. مشهورترين نام و نسب او ظالم بن عمرو بن سفيان است. به جز ظالم، او را عثمان و عمرو نيز ناميده اند. وى از تيره بنى كنانه مضر بود.

پس از فتوحات اسلام در ناحيه مشرق، مضريان، بيشتر در عراق و خاصه در بصره ساكن شدند و اين با آن روايت كه گويد ابوالاسود در زمان عمر به بصره كوچيد، سازگارى دارد. ابوالاسود تنها در دوران كوتاهى از خلافت امير المؤمنين على(ع) در حوادثى نقش داشته است.

پيوند صادقانه او با امير المؤمنين و نيز شركت در جنگ جمل و چند قطعه شعرى كه در مدح يا مرثيه امام على(ع) و امام حسين(ع) سروده موجب آن شده است كه وى را از شيفتگان على(ع) بدانند. نام ابوالاسود با تاريخ پيدايش نحو عربى عجين شده، چنان كه مى توان گفت او شهرت وسيع خود را بيش از هر فضيلت ديگر، به نحوپردازى خود مديون است.

روايات مربوط به اين امر، هزاران صفحه از منابع را آكنده است. ابن سلام( م 231 ق) در طبقات خود گويد. نخستين كسى كه پايه عربيت (نحو) را ريخت، باب آن را گشود، راه آن را استوار و قواعد آن را وضع كرد، ابوالاسود دوئلى بود . تا زمان ابن سلام كسى به نحو ابوالاسود، اشاره اى نكرده است.

از نيمه سده چهارم هجرى، بر اثر گزارش هاى ابوالطيب لغوى و ابوالفرج اصفهانى و سيرافى، ناگهان سيل رواياتى بس متعدد و گاه سخت متناقض به كتاب هاى ادب و طبقات سرازير مى شود. در اين روايات وضع نحو به چند تن نسبت داده شده كه عبارتند از:

امام على(ع)، ابوالاسود، نصربن عاصم، يحيى بن يعمر و ابن هرمز. در مورد تاريخ مرگ ابوالاسود، مانند غالب موارد احوال او، منابع يكسان نيستند. بيشتر مآخذ مرگ او را در 69 ق. مى دانند. به زعم برخى ديگر زندگى او تا حكمرانى حجاج و خلافت عمر بن عبدالعزيز ادامه داشته است. (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 179 - 188)

6. همان، ص 189.

7. ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص 534; زنجانى، تاريخ القرآن، ص 171-173; المحكم فى نقط المصاحف، ص 3-4.

8. ر.ك: سجستانى، كتاب المصاحف، ص 158.

9. المحكم فى نقط المصاحف، ص 26.

10. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 189.

11. ر.ك: زنجانى، تاريخ القرآن، ص 174; سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 473.

12. زنجانى، تاريخ القرآن، ص 175; سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 469; راميار، تاريخ قرآن، ص 535.

13. المحكم فى نقط المصاحف، ص 9.

14. تاريخ القرآن، ص 177.

15. ر.ك: المحكم فى نقط المصاحف، ص 10-17; سجستانى، المصاحف، ص 158-161.

16. سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 480.

17. ر.ك: التمهيد، ج 1، ص 335.

18. علوم القرآن عند المفسرين، ج 1، ص 416.

19. البرهان، ج 2، ص 14.

20. هشت رساله عربى، ص 261 و 262.

21. دراسات قرآنيه، ص 147.

22. دكتر محمدحسين على الصغير، دراسات قرآنية، ص 146.

23. جهت توضيح بيشتر ر.ك: ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى (م 444 ق.)، المقنع. وى رسم الخط موجود و قواعد و ضوابط آن را در اين كتاب گردآورى كرده است. به جهت آن كه دسترسى به اين كتاب مشكل بوده، علوم قرآن و فهرست منابع، عين صفحاتى از كتاب المقنع را چاپ كرده است.

/ 62