بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و به چه نحو ؟ به اين نحو كه حماسه اسلام را احيا كرد ، به روحها شخصيت ، حريت ، غيرت ، آزادگي ، ايده آل داد و خونها را به جوش آورد ، رخوت را از بدنها گرفت و روحها را به حركت آورد ، حماسه مبارزه با كفر ، ظلم ، ستم را احيا و تجديد كرد . 21- دعوت اسلام با " قولوا لا اله الا الله تفلحوا " آغاز شد .دعوت اسلام ، حسن مطلع عجيبي داشت . اين جمله با همه اختصار و كوتاهي چون مشتمل بر آزادي بشر از هر معبودي جز خالق كل هست و چون مشتمل بر تحقير هر معبودي در مقابل انسان است ، در روحيه ها نوعي حماسه و احساس شخصيت به وجود آورد : من در مقابل بت ، در مقابل يك بشر ، در مقابل يك جرم سماوي ، در مقابل كائنات و ما فيها سرفرود آورم ؟ ! ابدا . من فقط به درگاه خداوند خالق خودم و همه آنها سرفرود مي آورم .مسلما اسلام در اعراب احساس شخصيت به وجود آورد ، نه شخصيت قومي و عربي ، بلكه بالاترين احساسها : شخصيت توحيدي و انساني . هر چيزي را براي عبادت و اطاعت در نظر آنها كوچك كردو ضمنا از جنبه مثبت خدا را ايده آل قرار داد . 22- فرق شخصيت و عالم بودن - داستان عالم اصفهاني كه كتابي مجاني از يكي از مدرسين قم مطالبه كرد . 23- مسئله مروت از شرائط عدالت . 24- داستان ازدواج زن سفيد پوستي با مرد سياه پوست در انگلستان كه غوغائي بپا كرده بود ( رجوع شود به كتاب " زن و آزادي " ص 9 ) ، نشانه اي از شخصيت باختن است . ايضا شعار اينكه ايراني جسما و روحا ، ظاهرا و باطنا بايد فرنگي بشود . ايضا زمزمه تغيير خط ، تغيير لباس ، تغيير اسم ، مانند بيگانه " باي باي " و " گودباي " گفتن ، مانند بيگانه غذا خوردن و حتي آروق زدن ، عيد بيگانه را از عيد خود مهمتر شمردن ، همه نشانه خود باختگي است . 25- استقلال فكري يعني اينكه انسان از خود اصول و مبادي و فلسفه اي در زندگي داشته باشدو به آن ايمان و اعتماد داشته باشد و در روحش نسبت به او نوعي حماسه موجود باشد . آن را مي گويند غرور ملي ، غرور اجتماعي و غيره . احترام به سنن و نظامات سالم يكي از علائم حماسه داشتن است .تغيير خط ، تغيير لباس ، تبعيت در اسم گذاري از قبيل ژيلا و روژي و غيره ، در مد لباس ، در لباس پوشيدن ، در به كار بردن الفاظ آنها ، تابلوها را به نام آنها كردن ، عيد ژانويه بيگانه را بر عيدهاي ملي و مذهبي مقدم داشتن و گفتن " باي باي " ، " گودباي " ، بالاخره پذيرفتن شعارهاي بيگانه دليل بر عدم استقلال روحي و عدم حماسه است .به قول اقبال بايد گل كوزه ما به دست خودمان تهيه شود نه به دست ديگران . و باز به قول او بايد آهن باشيم تا نان داشته باشيم ، نه به قول موسوليني : بايد آهن داشته باشيم تا نان داشته باشيم . اقبال مي گويد : بايد صلابت و حماسه داشته باشيم ، موسوليني مي گويد : بايد زور داشته باشيم . 26- راست گفته است آنكه گفته است : كهن جامه خويش پيراستن به از جامه عاريت خواستن 27- استقلال فكري و حماسه داشتن ، با اقتباس خوبيهاي علمي ، فني ، هنري و غيره از ديگران منافات ندارد . چيزي كه هست بايد در هاضمه خود هضم برد نه اينكه در هاضمه آنها هضم شد . 28- ما ايرانيها اين عيب را داريم كه بيش از هر مليت ديگر تسليم شعارهاي پوچ بيگانگان مي شويم . در عين اينكه نسبت به حقايق تعصب نداريم ، نسبت به شعارهاي پوچ بيگانه هم زود تسليم مي شويم .هنديها دانشمند درجه اول شان همان لباس و زي هندي را حفظ مي كند ( تاريخ علوم پي يرروسو ) . " نهرو " سياستمدار لباس هندي را حفظ مي كند و مي خواهد بگويد من هندي هستم ، هندي بايد هندي بماند نه اينكه در هاضمه اروپائي هضم شود . اما ما اگر ديديم فرنگي زنار بست ، دو تا به جاي يكي مي بنديم به عبارت ديگر آمادگي كاملي براي استعمار فكري داريم . استعمار فكري بالاتر است . زيرا [ در اين نوع استعمار ، شخص ] مثل دشمن فكر مي كند ، و حس نمي كند كه استعمار زده است . ما بالاتر از استعمار فكري را داريم ، استسباع فكري داريم ، يعني مثل يك حيوان مستسبع به طرف آنكه ما را مي درد مي دويم . 29- ارزش استقلال فكري و اعتماد به فلسفه زندگي خود و احترام به سنن و نظامات خود ، از علم بالاتر است . ملت عالم ممكن است در ملت ديگر هضم شود ، ولي ملتي كه احساس شخصيت و استقلال مي كند قابل هضم شدن نيست .الجزايري ها و ويت كنگ ها به دليل علمشان با استعمار فرانسه و آمريكا نجنگيدند بلكه به خاطر يك حماسه روحي كه در آنها هست . 30- مطابق نقل " اقبال شناسي " ص 69 ، به عقيده اقبال چند چيز است كه شخصيت ملي را تقويت مي كند و چند چيز ديگر است كه آن را تضعيف مي كند .
اما عوامل تقويت :
الف - عشق و ايده آل ( البته عشق به اصول عالي انسانيت نه عشقهاي فردي و نژادي ) . ب - فقر ( استغناء ) استغن عمن شئت . . . ج - غيرت د - تحمل و بردباري ه - كسب حلال و - شركت كردن در فعاليتهاي خلاقه
اما عوامل تضعيف شخصيت :
الف - ترس ب - گدائي و سؤال ( كل برديگران بودن به هر شكل ) . هر نوع كاميابي و موفقيتي كه بدون كوشش تحصيل شود گدائي است . ( اقبال شناسي ص 70 ) . ج - بردگي و ذلت به هر شكل و صورت ، اعم از اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي ، اخلاقي . د - غرور نژادي يا نسب پرستي . غرور نژادي و تفاخر به اصل خانوادگي كه در ميان افراد بشر فواصلي ايجاد مي كندو مباين ارزش ذاتي است بايد محو و نابود شود . ( اقبال شناسي ص 74 ) 31- اقبال مي گويد ( ص 82 اقبال شناسي ) : " هر جامعه اي كه بخواهد از آرامش و سعادت برخوردار شود بايد " خودي " دسته جمعي و اجتماعيش را رشد دهد و آن را به مرحله كامل برساند و حصول اين منظور در سايه حفظ و حراست تراديسيونها امكان پذير است .اگر بخواهيم به نقش مهمي كه تراديسيونها يعني سنن و نظامات و مراسم ، در حيات دسته جمعي ايفا كرده توجه كنيم بايستي به تاريخ قوم يهود مراجعه كنيم . اين فرقه كوچك در طول اعصار و قرون گذشته در تمام كشورها تحت فشار زيست كرده و چه بسا ادواري را پشت سر گذاشته كه مشرف بر انهدام بوده است .با اين حال قوم جهود از اين طوفانها جان بدر برده و بقاي خودش را حفظ كرده است . و اين بدان جهت است كه جهودها در جريان اينهمه گرفتاري و مصيبت ، نسبت به تراديسيونهاي خودشان وفادار مانده اند . هر فرقه و جمعيتي و در دوران سعادت و كامروائي خودش يك مقدار تراديسيونهاي سالم ايجاد مي كندو در روزهاي تيره و تاري كه دچار مصيبت و بدبختي مي شود تنها راه علاجش اين است كه به اين تراديسيونها چنگ بزند تا اينكه روز گشايش و فرج فرا رسد " . 32- شخصيت ، احساس منش است و اعلام وابستگي به شخصيت ديني يا ملي يا مسلكي است .ايضا تعظيم شعارهاي ديني و ملي شرط حفظ شخصيت است . شعار " بايد جسما و روحا ، ظاهرا و باطنا فرنگي شد " فتواي فنا و اضمحلال و هضم شدن در هاضمه بيگانه است . هدف استعمار فقط محو شخصيت و استقلال روحي و فكري است ، نه جاهل ماندن ، نه ساختمان عالي نداشتن ، نه ظاهر پرزرق و برق نداشتن . اينها هدف نيست . مي گويند در مثل : " الاغ مرده ديگري در نظر او قاطر است " . دو چيز مقياس قضائي را بهم مي زند : عشق و حب ، و ديگر مرعوبيت . بزرگترين خسرانها خسران شخصيت است .واي به حال ملتي كه افتخارش به اين باشد كه به زبان اجنبي سخن مي گويد ، آداب او را به كار مي برد . . . 33- آلمانيها گفته اند ما در جنگ دوم همه چيز خود را باختيم مگر شخصيت خود را . خلاصه مطلب : الف - مي گوئيمامام حسين با قيام و مبارزه خود بنياد كاخ ظلم را واژگون ، و اسلام را تجديد حيات ، و درخت دين را آبياري كرد . به چه نحو و چگونه ؟ به اين كه شخصيت معنوي مسلمانان را بيدار و احيا كرد ، در آنها حماسه اي را كه مرده بود زنده كرد.بحثي درباره شخصيت و فلسفه مستقل زندگي داشتن و تعظيم و احترام شعائر ملي و ديني كه بزرگترين سرمايه ها است ، حتي از علم بالاتر است . پيغمبر به عرب چه داد ؟ شخصيت داد ( 1 ) . از چه راه ؟ از راه ايمان به مبادي اسلام كه طبعا شخصيت آفرين است .