بزرگ الهي نيز مانند ابراهيم و موسي و عيسي عليهم السلام و محمد ( ص ) و علي ( ع ) از برجستگان تاريخ و بزرگان بشريتند . حالا مي خواهيم ببينيم بزرگي دسته اول و دسته دوم با هم قابل مقايسه هستند يا نه ؟ البته نه . زيرا درست استكه آن افراد از آنجهت كه همت بزرگ و اراده قوي داشته اند و شعاع دائره خواستشان طولاني بوده و به كم و كوچك قناعت نداشته اند ، و قهرا انسان وقتي كه همت و دلاوري برخي از آنها را مي خواند در مقابل عظمت آنها خيره و مبهوت مي شود و احيانا سر تعظيم فرود مي آورد و در قلب خود يك نوع محبتي نسبت به آنها احساس مي كند ( اثري كه از شاهنامه فردوسي در نفوس پيدا مي شود از اين نوع است ) ولي بزرگي دسته دوم يك نوع ديگر و يك جنس ديگر است ، از آن نوع بزرگي است كه مقام تقدس پيدا مي كندتا آنجا كه نام آنها مقدس مي شود همانطوري كه مي بينيم نام محمد ( ص ) و علي ( ع ) و امام حسين ( ع ) و همچنين ابراهيم و موسي و عيسي عليهم السلام را هاله اي از قدس احاطه كرده است . چرا ؟ براي اينكه درست است كه دسته اول بزرگ و عظيمند ولي عظمت آنها و درشتي آنها از نوع عظمت و درشتي خودخواهي است . هر يك از آنها سبع بزرگي و حيوان بزرگي هستند . فرق نمي كند : انسان در برابر كسي هم كه خيلي پرخور است . و برابر ده نفر مي خورد اعجاب و احيانا تحسين دارد .يكي خورنده ريز است و ديگري خورنده درشت ، يكي جاه طلب ريز است و يكي جاه طلب درشت ، مثلا يك كدخداي ده ده خانواري كه همه همت و آرزويش كدخدائي اين ده است يك جاه طلب خرده پا است و آنكه دنبال كدخدائي قصبه هزار خانواري مي رود از نوع اولي است ولي درشتتر ، و آنكه دنبال حكومت يك شهرستان يا يك استان و يا يك كشور مي رود به همين نسبت درشتتر است و آنكه سوداي جهانگيري و جهانداري در سردارد يك جاه طلب درشتتر است . شخصيت اينها عظيم استو شخصيت خودخواهي شأن عظيم است ، سبع عظيم و جاه طلب عظيم و استثمارگر عظيم هستند . اينها وسعت روح و سعه شخصيت پيدا كرده اند ولي تمام آن توسعه و وسعت در ناحيه حوائج شخصي خودشان است ، مي خواهند تمام دنيا را در هاضمه بزرگ خود بريزند .اينها پرخورهاي روزگارند ، مي خواهند همه دنيا را جزء خود بكنند ، همه شخصيتها را فاني بكنند مگر شخصيت خودشان را و شخصيتهاي طفيلي خودشان يعني آن شخصيتها كه جزء شخصيت آنها است و هضم شده در شخصيت آنها است . پس آنها بزرگندو فعال ولي مانند غده سرطان كه يك سلول ، بي تناسب شروع مي كند به رشد ، و همان ، منشأ هلاكت بدن مي شود . ولي دسته دوم توسعه شخصيت پيدا مي كنند آنطور كه مادر توسعه شخصيت پيدا مي كندكه فرزند و شخصيت فرزند ، مستقل و محفوظ و محترم مي ماند و او همانطور براي آن شخصيت كار مي كند كه براي خودش كار مي كند . او نمي خواهد آن شخصيتها را در خودش هضم كند بلكه مي خواهد آنها را حفظ كندو مستقل و محترم بشمارد . او به منزله غده سرطان نيست ، به منزله يك روح قوي است كه در پيكر اجتماع مي دود و همه را زنده و فعال مي سازد. او مصداق مخالف من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم است . او شخصيت انسانيش توسعه پيدا كرده و روح بشري نه حيواني او بزرگ شده . او توسعه وجدان و ايمان پيدا كرده و به قول مولوي:
روح حيواني ندارد اتحاد
گر خورد اين نان نگردد سير آن
ور كشد بار اين نگردد آن گران
تو مجو اين اتحاد از روح باد
ور كشد بار اين نگردد آن گران
ور كشد بار اين نگردد آن گران
و حسبك داء ان تبيت ببطنه
و حولك اكباد تحت الي القد
و حولك اكباد تحت الي القد(1)
و حولك اكباد تحت الي القد
من از بينوايي نيم روي زرد
غم بينوايان رخم زرد كرد
غم بينوايان رخم زرد كرد
غم بينوايان رخم زرد كرد
1- [ ترجمه : و همين درد براي تو بس كه سير بخوابي در حالي كه در اطراف تو جگرهائي تشنه مشكي آب باشند ] .