بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید قسمتهاي تاريك بسي ترجيح دارد . حادثه كربلا داراي دو ورق است : ورق سياه و ورق سفيد . از لحاظ ورق سياه يك داستان جنائي است ، داستاني خيلي تاريك و وحشتناك ، و ما بعدا در حدود بيست مظهر از بيرحمي و قساوت و دنائت و نامردمي [ را كه در اين حادثه انجام شده ] نشان خواهيم داد . از اين جنبه در اين داستان حد اكثر بيرحمي و قساوت و سبعيت ديده مي شود از لحاظ ورق سفيد ، يك داستان ملكوتي است ، يك حماسه انساني است ، مظهر آدميت و عظمت و صفا و بزرگي و فداكاري است . از لحاظ اول نام اين قضيه فاجعه است و از لحاظ دوم قيام مقدس . از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زياد و حرمله و عمر سعد و ... و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسين است و ابي الفضل و علي الاكبر و امثال حبيب ابن مظهر ، و زينب و ام كلثوم و ام وهب و امثال اينها . از لحاظ اول اين داستان ارزش آنرا ندارد كه بعد از هزار و سيصد و بيست و اند سال ، با اين عظمت ، خاطره و ذكرايش تجديد بشود ، وقتها و پولها و اشكها و تأثرها و احساسات صرف آن بشود ، نه از آن جهت كه از داستان جنائي نمي توان استفاده كرد ( زيرا جنبه هاي منفي زندگي بشر نيز ممكن است آموزنده باشد . از لقمان پرسيدند ادب از كه آموختي ؟ گفت : از بي ادبان ) و نه از آن جنبه كه اين داستان از جنبه جنائي چندان مهم نيست يا چندان آموزنده نيست . ما قبلا ثابت كرديم كه [ اين داستان ] از اين نظر مهم است و گفتيم كه كشته شدن امام حسين بعد از پنجاه سال از وفات پيغمبر به دست مردمي مسلمان بلكه شيعه معماي بسيار قابل توجهي است . بلكه از آن نظر جنبه جنائي قضيه ارزش اينهمه بزرگداشت ندارد كه داستان جنائي در هر شكل و قيافه زياد است ،در قرون قديم ، قرون وسطي ، قرون جديد ، قرون معاصر زياد بوده و هست . در حدود بيست سال پيش يعني در حدود سالهاي 1940 ميلادي بود كه بمبي بر شهري فرود آمد و شصت هزار نفر صغير و كبير و بيگناه تلف شد .در شرق و غرب عالم داستان جنائي زياد واقع شده و مي شود ، و [ مثلا ] نادريك قهرمان جنائي است . همچنين ابو مسلم ، با بك خرم دين . جنگهاي صليبي ، جنگهاي اندلس مظهرهاي بزرگي از جنايت بشرند .اين داستان از نظر دوم يعني از لحاظ ورق سفيدي كه دارد اينهمه ارزش را پيدا كرده است . از اين جهت است كه كم نظير بلكه بي نظير است ، زيرا در دنيا افضل از امام حسين بوده است اما صحنه اي مثل صحنه امام حسين براي آنها پيش نيامد .امام حسين رسما اصحاب و اهل بيت خود را بهترين اصحاب و بهترين اهل بيت مي شمارد . لهذا بايد جنبه روشن و نوراني اين داستان از آن جنبه كه اين داستان مصداق اني اعلم ما لا تعلمون است نه از آن جنبه كه مصداق من يفسد فيها و يسفك الدماء است ، از آن جنبه كه حسين و زينب قهرمان داستانند نه از آن جنبه كه عمر سعد و شمر قهرمان داستانند ،[ بررسي شود . ] ( بنت الشاطي كتابي نوشته به نام بطله كربلا ) . اما از لحاظ امام حسين ( ع ) : بايد ببينيم چطور شد امام حسين قيام كرد ؟ در قيام حسين عليه السلام چند عامل را بايد در نظر گرفت : الف - از امام حسين براي خلافت يزيد بيعت و امضا مي خواستند . آثار و لوازم اين بيعت و امضاء چقدر بود ؟و چقدر تفاوت بود ميان بيعت با ابوبكر يا عمر يا عثمان و صلح با معاويه و ميان بيعت با يزيد . به قول عقاد اولين اثر اين بيعت امضاء سب و لعن علي ( ع ) بود كه در زمان معاويه شروع شده بود ، و هم امضاء ولايت عهد و وراثت خلافت بود .ب - خودش مي فرمود : اصلي در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نبايد سكوت كرد ، اصل امر به معروف و نهي از منكر . خودش از پيغمبر روايت كرد : من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله . . . ايضا مي گفت : الا ترون ان الحق لا يعمل به . . . ج - مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتندو هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند . بايد ديد آيا عامل اصلي ، دعوت اهل كوفه بود و الا اباعبدالله هرگز قيام يا مخالفت نمي كرد و بيعت مي كرد ؟ اين مطلب خلاف رأي و عقيده حسين عليه السلام بود و قطعا چنين نمي كرد بلكه تاريخ مي گويد چون خبر امتناع امام حسين از بيعت به كوفه رسيدمردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند . روز اول كه در مدينه بود از او بيعت خواستند بلكه معاويه در زمان حيات خود از او بيعت خواست و حسين ( ع ) امتناع كرد . بيعت كردن با يزيد صحه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضاء بر نابودي اسلام : و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد . پس موضوع امتناع از بيعت خود اصالت داشت . حسين ( ع ) حاضر بود كشته بشود و بيعت نكند ، زيرا خطر بيعت خطري بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او ، بلكه متوجه اساس اسلام يعني حكومت اسلامي بودنه يك مسئله جزئي فرعي قابل تقيه . اما موضوع دوم نيز به نوبه خود اصالت داشت . از اين نظر اين جهت را بايد مطالعه كرد كه آيا شرط امر به معروف يعني احتمال اثر و منتج بودن در آن بود يا نه ؟از گفته هاي خود امام حسين كه مي فرمود : ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب الفرس حتي تدور بكم دور الرحي و تقلق بكم قلق المحور . يا در جواب شخصي كه " رياش " نقل مي كند فرمود : ان هؤلاء اخافوني و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلي فاذا فعلوا ذلك و لم يدعوا لله محرما الا انتهكوه بعث الله اليهم من يقتلهم حتي يكونوا اذل من قوم الامه . ( فرام الامة ) و همچنين است جمله هائي كه در وداع دوم به اهل بيت خودش فرمود : استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء ، از اينها معلوم مي شود كه امام حسين توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشيد و شهادتش سبب بيداري مردم مي شود.پس شهادتش مؤثر بود . اما از نظر سوم : از اين جهت همينقدر مؤثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد . اما آيا اگر به كوفه نمي رفت ، در محل امن و اماني بود ؟ اگر در مكه يا مدينه هم بود چون از بيعت امتناع مي كرد و به علاوه به خلافت يزيد معترض بود دچار خطر بود و امام حسين ابا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شايد از اينكه در حرم پيغمبر هم كشته شود اباداشت . اينكه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر سعد به ابن زياد برمي آيد كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است : اگر نمي خواهيد برمي گردم ، فقط ناظر به اين قسمت است كه چرا به عراق آمد نه اينكه قضيه فقط يك جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشيماني از آمدن به عراق است . امام حسين كه نگفت حالا كه مردم كوفه نقض عهد كردند پس من بيعت مي كنم يا اينكه ديگر موضوع اعتراض به خلافت يزيد را پس مي گيرم و ساكت مي شوم . مسائلي كه در اينجا هست : الف - قبل از مردن معاويه مسئله امتناع مردم مدينه بالخصوص حسين بن علي ( ع ) از بيعت مطرح بود .امام حسين در جواب نامه معاويه سخت به او تاخت و به موضوع ولايت عهد يزيد اعتراض و انتقاد كرد . " سرمايه سخن " و " ابوالشهداء " عقاد ) . ب - مسئله ولايت عهد يزيد يك بدعت بزرگ بود در اسلام و نقشه اي كه از سي و چند سال پيش امويين كشيده بودند .ابوسفيان در خانه عثمان گفت : تلقفوها تلقف الكرش و لتصيرن . . . اما والذي يحلف به ابوسفيان لا جنة و لا نار . از اين نظر فوق العادش مهم بود ، نه با شورا و آراء عمومي منطبق بود و نه جعل الهي ، نصب پدر بود پسر را . ج - تسليم خليفه شدن در يك وقت جايز است كه بحث در اطراف اصلحيت فرد ديگر باشد ولي غير صالح كارها را بر مدار و محور اسلامي مي چرخاند . علي (ع) فرمود : و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علي خاصة . د - بيعت ، عقد بود مانند عقد بيع و اجاره و نكاح ، و تعهدآور بود ، قابل نقض نبود .علي ( ع ) فرمود : عهد با كافر را نيز نبايد نقض كرد و الا امان باقي نمي ماند . ه - مسئله اعتراض به كار خليفه وقت ولو منتهي به عزل او بشود در صورتي كه انحراف پيدا مي كند ، خود يك مسئله اي است در اسلام به نام امر به معروف و نهي از منكر .امام حسين مكرر به اين اصل استناد كرد . شرط اين اصل نيست كه خون ريخته نشود ، شرطش اينست كه نتيجه نهائي آن به نفع اسلام باشد ، نظير خود جهاد با كفار . و - موضوع دعوت امام از طرف مردم كوفه و اتمام حجت ، خود يك مطلبي است .امام هم خيلي عاقلانه و مدبرانه عمل كرد : اول به نامه هاي آنها جواب داد ، چندين بار پيك رد و بدل شد ، ابتدا نماينده اي از طرف خودش فرستاد ، مسلم هم سياست علوي را به كاربرد ، يعني بدون هيچ نوع نيرنگ و اغفالي در كمال صراحت با مردم عمل كرد ، نه پولي از مردم گرفت و نه پولي در ميان رؤسا تقسيم كرد ، همان سياستي كه حاضر نيست هدف را فداي وسيله كند . امام كه امتناع از بيعتش قطعي و همچنين تصميم به اعتراضش قطعي بود ، به آنها جواب مساعد داد .علت اينكه از مكه در آنوقت حركت كرد يكي اين بود كه فرصت خوبي بود ، ديگر اينكه خطر بزرگي پيش آمده بود . فرصت اين بود كه در روز هشتم ذي الحجة كه همه مردم عازم عرفات و انجام اعمال حجند او حركت مي كند . اين عمل مردم مسلمان را به فكر وا مي دارد كه چه موضوع مهمي پيش آمده كه فرزند پيغمبر از انجام عمل حج منصرف و به طرف ديگر مي رود .اين عمل به اصطلاح ژشت بسيار عالي بود . اما خطر مطلب اين بود كه خطر كشته شدن در ضمن اعمال حج داشت . به نقل " سرمايه سخن " عمرو بن سعيد بن العاص با لشكري مأمور شده بود حسين ( ع ) را در همان مكه بكشد .خودش به فرزدق گفت : اگر بيرون نمي آمدم كشته مي شدم . در منتخب طريحي نوشته است كه سي نفر مأموريت مخفيانه يافته بودند كه حسين ( ع ) را ضمن اعمال حج بكشند ( و بعد هم تحت عنوان مشاجره شخصي قضيه را لوث كنندو يا مثل سعد بن عباده بگويند جنها او را كشتند ) . پس به هر حال اگر دعوت اهل عراق هم نبود موسم حج و ازدحام حج خطر كشته شدن براي امام حسين داشت و امام مصمم بود كه ايام حج در مكه نماند . او كه نمي توانست بالباس احرام مسلح شود .به علاوه توهين عظيمي بود براي بيت الله كه پس از پنجاه سال كه از وفات پيغمبر گذشته است فرزند پيغمبر را در محيط " و من دخله كان آمنا " بكشند . عليهذا حركت امام حسين در آنوقت از مكه به جاي ديگر ضروري به نظر مي رسيد .اگر از دعوت اهل عراق هم صرف نظر بكنيم جايي ديگر كه از عراق براي امام حسين بهتر باشد وجود نداشت . ز - امام حسين از لحاظ عامل دوم يعني انجام وظيفه اصلاح در امت اسلاميه كشته شدن خود را مفيد مي ديد ، احساس مي كرد موقعيت طوري است كه اگر كشته بشود نفله نشده است . مي توانيم مطلب را به صورت جامعتر و كاملتري بيان كنيم : در حادثه كربلا جهات زيادي هست : 1- امام يگانه شخصيت لايق و منصوص و وارث خلافت بود . يزيد ، نالايق و غاصب بود .اين جهت ميان وضع امام و وضع پدرش و فرزندانش با خلفاء وقت مشابه بود . بايد ببينيم صرف اين جهت چه وظيفه اي براي امام ايجاد مي كند ؟ 2- آنها از امام بيعت مي خواستند و به هيچ وجه از آن صرف نظر نمي كردند .بايد ببينيم بيعت چيست و چه اثري دارد و تكليف به بيعت چه وظيفه اي براي امام ايجاب مي كند ؟ 3- اوضاع و احوال مسلمين از نظر اجراء حدود و موازين اسلام وضع بسيار بدي پيدا كرده بود كه با ريشه اسلام سر و كار داشت .بايد ببينيم تكليف امر به معروف كه خود امام به آن استناد مي كرد چه وظيفه اي ايجاب مي كرد ؟ 4- مردم كوفه از امام دعوت كردند و نوعي اتمام حجت شد . دعوت آنها چه وظيفه اي ايجاب مي كرد ؟ 5- آنها در آخر كار امام را مخير كردند ميان دو چيز : تسليم و يا كشته شدن .اين جهت چه وظيفه اي را براي امام ايجاب مي كرد ؟ اما مسئله احقيت به خلافت اگر توأم با چيز ديگر نباشد يعني فقط شخص جاي خود را عوض كرده باشد و هر اندازه تفاوت هست همان است كه لازمه قهري زمامداري اصلح و غير اصلح است ظاهرا در اين مورد [ امام ] وظيفه اي جز اين ندارد كه حق خود را مطالبه كند و اگر اعوان و انصار به قدر كافي دارد اقدام كند و اگر نه سرجاي خود مي نشيند همانطور كه علي ( ع ) در موقع خلافت ابوبكر گفت : افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح ( 1 ) . و در موقع خلافت عثمان گفت : و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علي خاصة . علي ( ع ) با خلفاي زمان خود در مسائل قضايي و سياسي و علمي همكاري مي كرديعني به آنها مشورت مي داد و آنها را تقويت و تأييد مي كرد . قضاوتهاي مولي و مشورتها و جوابهاي علمي او مشهور است . در اين قسمت اين جهت را كه افكار عمومي چگونه قضاوت مي كند بايد در نظر گرفت . اگر امام به حق را مردم از روي جهالت و عدم تشخيص نمي خواهند، او به زور نبايد و نمي تواند خود را به مردم به امر خدا تحميل كند . لزوم بيعت هم براي اين است . اما قسمت دوم يعني بيعت . اولا بيعت چيست ؟ تعريفي كه ما از بيعت پيدا كرده ايم همان است كه در " النهاية " ابن اثير ماده بيع آمده است .مي گويد : " و في الحديث : ألا تبايعوني علي الاسلام . هو عبارش عن المعاقدش عليه و المعاهدش ، كأن كل واحد منهما باع ما عنده من صاحبه و أعطاه خالصة نفسه 1- نهج البلاغه ، خطبه