حماسه حسینی جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماسه حسینی - جلد 3

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


قسمتهاي تاريك بسي ترجيح دارد . حادثه كربلا داراي دو ورق است : ورق سياه و ورق سفيد . از لحاظ ورق سياه يك داستان جنائي است ، داستاني خيلي تاريك و وحشتناك ، و ما بعدا در حدود بيست مظهر از بيرحمي و قساوت و دنائت و نامردمي [ را كه در اين حادثه انجام شده ] نشان خواهيم داد . از اين جنبه در اين داستان حد اكثر بيرحمي و قساوت و سبعيت ديده مي شود از لحاظ ورق سفيد ، يك داستان ملكوتي است ، يك حماسه انساني است ، مظهر آدميت و عظمت و صفا و بزرگي و فداكاري است . از لحاظ اول نام اين قضيه فاجعه است و از لحاظ دوم قيام مقدس . از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زياد و حرمله و عمر سعد و ..

. و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسين است و ابي الفضل و علي الاكبر و امثال حبيب ابن مظهر ، و زينب و ام كلثوم و ام وهب و امثال اينها . از لحاظ اول اين داستان ارزش آنرا ندارد كه بعد از هزار و سيصد و بيست و اند سال ، با اين عظمت ، خاطره و ذكرايش تجديد بشود ، وقتها و پولها و اشكها و تأثرها و احساسات صرف آن بشود ، نه از آن جهت كه از داستان جنائي نمي توان استفاده كرد ( زيرا جنبه هاي منفي زندگي بشر نيز ممكن است آموزنده باشد . از لقمان پرسيدند ادب از كه آموختي ؟ گفت : از بي ادبان ) و نه از آن جنبه كه اين داستان از جنبه جنائي چندان مهم نيست يا چندان آموزنده نيست . ما قبلا ثابت كرديم كه [ اين داستان ] از اين نظر مهم است و گفتيم كه كشته شدن امام حسين بعد از پنجاه سال از وفات پيغمبر به دست مردمي مسلمان بلكه شيعه معماي بسيار قابل توجهي است . بلكه از آن نظر جنبه جنائي قضيه ارزش اينهمه بزرگداشت ندارد كه داستان جنائي در هر شكل و قيافه زياد است ،در قرون قديم ، قرون وسطي ، قرون جديد ، قرون معاصر زياد بوده و هست . در حدود بيست سال پيش يعني در حدود سالهاي 1940 ميلادي بود كه بمبي بر شهري فرود آمد و شصت هزار نفر صغير و كبير و بيگناه تلف شد .

در شرق و غرب عالم داستان جنائي زياد واقع شده و مي شود ، و [ مثلا ] نادريك قهرمان جنائي است . همچنين ابو مسلم ، با بك خرم دين . جنگهاي صليبي ، جنگهاي اندلس مظهرهاي بزرگي از جنايت بشرند .

اين داستان از نظر دوم يعني از لحاظ ورق سفيدي كه دارد اينهمه ارزش را پيدا كرده است . از اين جهت است كه كم نظير بلكه بي نظير است ، زيرا در دنيا افضل از امام حسين بوده است اما صحنه اي مثل صحنه امام حسين براي آنها پيش نيامد .

امام حسين رسما اصحاب و اهل بيت خود را بهترين اصحاب و بهترين اهل بيت مي شمارد . لهذا بايد جنبه روشن و نوراني اين داستان از آن جنبه كه اين داستان مصداق اني اعلم ما لا تعلمون است نه از آن جنبه كه مصداق من يفسد فيها و يسفك الدماء است ، از آن جنبه كه حسين و زينب قهرمان داستانند نه از آن جنبه كه عمر سعد و شمر قهرمان داستانند ،[ بررسي شود . ] ( بنت الشاطي كتابي نوشته به نام بطله كربلا ) . اما از لحاظ امام حسين ( ع ) : بايد ببينيم چطور شد امام حسين قيام كرد ؟ در قيام حسين عليه السلام چند عامل را بايد در نظر گرفت : الف - از امام حسين براي خلافت يزيد بيعت و امضا مي خواستند . آثار و لوازم اين بيعت و امضاء چقدر بود ؟و چقدر تفاوت بود ميان بيعت با ابوبكر يا عمر يا عثمان و صلح با معاويه و ميان بيعت با يزيد . به قول عقاد اولين اثر اين بيعت امضاء سب و لعن علي ( ع ) بود كه در زمان معاويه شروع شده بود ، و هم امضاء ولايت عهد و وراثت خلافت بود .

ب - خودش مي فرمود : اصلي در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نبايد سكوت كرد ، اصل امر به معروف و نهي از منكر . خودش از پيغمبر روايت كرد : من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله . . . ايضا مي گفت : الا ترون ان الحق لا يعمل به . . . ج - مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتندو هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند . بايد ديد آيا عامل اصلي ، دعوت اهل كوفه بود و الا اباعبدالله هرگز قيام يا مخالفت نمي كرد و بيعت مي كرد ؟ اين مطلب خلاف رأي و عقيده حسين عليه السلام بود و قطعا چنين نمي كرد بلكه تاريخ مي گويد چون خبر امتناع امام حسين از بيعت به كوفه رسيدمردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند . روز اول كه در مدينه بود از او بيعت خواستند بلكه معاويه در زمان حيات خود از او بيعت خواست و حسين ( ع ) امتناع كرد . بيعت كردن با يزيد صحه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضاء بر نابودي اسلام : و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد . پس موضوع امتناع از بيعت خود اصالت داشت . حسين ( ع ) حاضر بود كشته بشود و بيعت نكند ، زيرا خطر بيعت خطري بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او ، بلكه متوجه اساس اسلام يعني حكومت اسلامي بودنه يك مسئله جزئي فرعي قابل تقيه . اما موضوع دوم نيز به نوبه خود اصالت داشت . از اين نظر اين جهت را بايد مطالعه كرد كه آيا شرط امر به معروف يعني احتمال اثر و منتج بودن در آن بود يا نه ؟از گفته هاي خود امام حسين كه مي فرمود : ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب الفرس حتي تدور بكم دور الرحي و تقلق بكم قلق المحور . يا در جواب شخصي كه " رياش " نقل مي كند فرمود : ان هؤلاء اخافوني و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلي فاذا فعلوا ذلك و لم يدعوا لله محرما الا انتهكوه بعث الله اليهم من يقتلهم حتي يكونوا اذل من قوم الامه . ( فرام الامة ) و همچنين است جمله هائي كه در وداع دوم به اهل بيت خودش فرمود : استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء ، از اينها معلوم مي شود كه امام حسين توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشيد و شهادتش سبب بيداري مردم مي شود.

پس شهادتش مؤثر بود . اما از نظر سوم : از اين جهت همينقدر مؤثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد . اما آيا اگر به كوفه نمي رفت ، در محل امن و اماني بود ؟ اگر در مكه يا مدينه هم بود چون از بيعت امتناع مي كرد و به علاوه به خلافت يزيد معترض بود دچار خطر بود و امام حسين ابا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شايد از اينكه در حرم پيغمبر هم كشته شود اباداشت . اينكه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر سعد به ابن زياد برمي آيد كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است : اگر نمي خواهيد برمي گردم ، فقط ناظر به اين قسمت است كه چرا به عراق آمد نه اينكه قضيه فقط يك جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشيماني از آمدن به عراق است . امام حسين كه نگفت حالا كه مردم كوفه نقض عهد كردند پس من بيعت مي كنم يا اينكه ديگر موضوع اعتراض به خلافت يزيد را پس مي گيرم و ساكت مي شوم . مسائلي كه در اينجا هست : الف - قبل از مردن معاويه مسئله امتناع مردم مدينه بالخصوص حسين بن علي ( ع ) از بيعت مطرح بود .

امام حسين در جواب نامه معاويه سخت به او تاخت و به موضوع ولايت عهد يزيد اعتراض و انتقاد كرد . " سرمايه سخن " و " ابوالشهداء " عقاد ) . ب - مسئله ولايت عهد يزيد يك بدعت بزرگ بود در اسلام و نقشه اي كه از سي و چند سال پيش امويين كشيده بودند .

ابوسفيان در خانه عثمان گفت : تلقفوها تلقف الكرش و لتصيرن . . . اما والذي يحلف به ابوسفيان لا جنة و لا نار . از اين نظر فوق العادش مهم بود ، نه با شورا و آراء عمومي منطبق بود و نه جعل الهي ، نصب پدر بود پسر را . ج - تسليم خليفه شدن در يك وقت جايز است كه بحث در اطراف اصلحيت فرد ديگر باشد ولي غير صالح كارها را بر مدار و محور اسلامي مي چرخاند . علي (ع) فرمود : و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علي خاصة . د - بيعت ، عقد بود مانند عقد بيع و اجاره و نكاح ، و تعهدآور بود ، قابل نقض نبود .

علي ( ع ) فرمود : عهد با كافر را نيز نبايد نقض كرد و الا امان باقي نمي ماند . ه - مسئله اعتراض به كار خليفه وقت ولو منتهي به عزل او بشود در صورتي كه انحراف پيدا مي كند ، خود يك مسئله اي است در اسلام به نام امر به معروف و نهي از منكر .

امام حسين مكرر به اين اصل استناد كرد . شرط اين اصل نيست كه خون ريخته نشود ، شرطش اينست كه نتيجه نهائي آن به نفع اسلام باشد ، نظير خود جهاد با كفار . و - موضوع دعوت امام از طرف مردم كوفه و اتمام حجت ، خود يك مطلبي است .

امام هم خيلي عاقلانه و مدبرانه عمل كرد : اول به نامه هاي آنها جواب داد ، چندين بار پيك رد و بدل شد ، ابتدا نماينده اي از طرف خودش فرستاد ، مسلم هم سياست علوي را به كاربرد ، يعني بدون هيچ نوع نيرنگ و اغفالي در كمال صراحت با مردم عمل كرد ، نه پولي از مردم گرفت و نه پولي در ميان رؤسا تقسيم كرد ، همان سياستي كه حاضر نيست هدف را فداي وسيله كند . امام كه امتناع از بيعتش قطعي و همچنين تصميم به اعتراضش قطعي بود ، به آنها جواب مساعد داد .

علت اينكه از مكه در آنوقت حركت كرد يكي اين بود كه فرصت خوبي بود ، ديگر اينكه خطر بزرگي پيش آمده بود . فرصت اين بود كه در روز هشتم ذي الحجة كه همه مردم عازم عرفات و انجام اعمال حجند او حركت مي كند . اين عمل مردم مسلمان را به فكر وا مي دارد كه چه موضوع مهمي پيش آمده كه فرزند پيغمبر از انجام عمل حج منصرف و به طرف ديگر مي رود .

اين عمل به اصطلاح ژشت بسيار عالي بود . اما خطر مطلب اين بود كه خطر كشته شدن در ضمن اعمال حج داشت . به نقل " سرمايه سخن " عمرو بن سعيد بن العاص با لشكري مأمور شده بود حسين ( ع ) را در همان مكه بكشد .

خودش به فرزدق گفت : اگر بيرون نمي آمدم كشته مي شدم . در منتخب طريحي نوشته است كه سي نفر مأموريت مخفيانه يافته بودند كه حسين ( ع ) را ضمن اعمال حج بكشند ( و بعد هم تحت عنوان مشاجره شخصي قضيه را لوث كنندو يا مثل سعد بن عباده بگويند جنها او را كشتند ) . پس به هر حال اگر دعوت اهل عراق هم نبود موسم حج و ازدحام حج خطر كشته شدن براي امام حسين داشت و امام مصمم بود كه ايام حج در مكه نماند . او كه نمي توانست بالباس احرام مسلح شود .

به علاوه توهين عظيمي بود براي بيت الله كه پس از پنجاه سال كه از وفات پيغمبر گذشته است فرزند پيغمبر را در محيط " و من دخله كان آمنا " بكشند . عليهذا حركت امام حسين در آنوقت از مكه به جاي ديگر ضروري به نظر مي رسيد .

اگر از دعوت اهل عراق هم صرف نظر بكنيم جايي ديگر كه از عراق براي امام حسين بهتر باشد وجود نداشت . ز - امام حسين از لحاظ عامل دوم يعني انجام وظيفه اصلاح در امت اسلاميه كشته شدن خود را مفيد مي ديد ، احساس مي كرد موقعيت طوري است كه اگر كشته بشود نفله نشده است . مي توانيم مطلب را به صورت جامعتر و كاملتري بيان كنيم : در حادثه كربلا جهات زيادي هست :

1- امام يگانه شخصيت لايق و منصوص و وارث خلافت بود . يزيد ، نالايق و غاصب بود .

اين جهت ميان وضع امام و وضع پدرش و فرزندانش با خلفاء وقت مشابه بود . بايد ببينيم صرف اين جهت چه وظيفه اي براي امام ايجاد مي كند ؟

2- آنها از امام بيعت مي خواستند و به هيچ وجه از آن صرف نظر نمي كردند .

بايد ببينيم بيعت چيست و چه اثري دارد و تكليف به بيعت چه وظيفه اي براي امام ايجاب مي كند ؟

3- اوضاع و احوال مسلمين از نظر اجراء حدود و موازين اسلام وضع بسيار بدي پيدا كرده بود كه با ريشه اسلام سر و كار داشت .

بايد ببينيم تكليف امر به معروف كه خود امام به آن استناد مي كرد چه وظيفه اي ايجاب مي كرد ؟

4- مردم كوفه از امام دعوت كردند و نوعي اتمام حجت شد . دعوت آنها چه وظيفه اي ايجاب مي كرد ؟

5- آنها در آخر كار امام را مخير كردند ميان دو چيز : تسليم و يا كشته شدن .

اين جهت چه وظيفه اي را براي امام ايجاب مي كرد ؟ اما مسئله احقيت به خلافت اگر توأم با چيز ديگر نباشد يعني فقط شخص جاي خود را عوض كرده باشد و هر اندازه تفاوت هست همان است كه لازمه قهري زمامداري اصلح و غير اصلح است ظاهرا در اين مورد [ امام ] وظيفه اي جز اين ندارد كه حق خود را مطالبه كند و اگر اعوان و انصار به قدر كافي دارد اقدام كند و اگر نه سرجاي خود مي نشيند همانطور كه علي ( ع ) در موقع خلافت ابوبكر گفت : افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح ( 1 ) . و در موقع خلافت عثمان گفت : و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علي خاصة . علي ( ع ) با خلفاي زمان خود در مسائل قضايي و سياسي و علمي همكاري مي كرديعني به آنها مشورت مي داد و آنها را تقويت و تأييد مي كرد . قضاوتهاي مولي و مشورتها و جوابهاي علمي او مشهور است . در اين قسمت اين جهت را كه افكار عمومي چگونه قضاوت مي كند بايد در نظر گرفت . اگر امام به حق را مردم از روي جهالت و عدم تشخيص نمي خواهند، او به زور نبايد و نمي تواند خود را به مردم به امر خدا تحميل كند . لزوم بيعت هم براي اين است . اما قسمت دوم يعني بيعت . اولا بيعت چيست ؟ تعريفي كه ما از بيعت پيدا كرده ايم همان است كه در " النهاية " ابن اثير ماده بيع آمده است .

مي گويد : " و في الحديث : ألا تبايعوني علي الاسلام . هو عبارش عن المعاقدش عليه و المعاهدش ، كأن كل واحد منهما باع ما عنده من صاحبه و أعطاه خالصة نفسه

1- نهج البلاغه ، خطبه

/ 224