بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید حق شما بر من اينست كه براي شما خير خواهي و دلسوزي كنم ، و دارائي بيت المال را بدون كم و كاست به شما رسانم ، و شما را بياموزم تا نادان نمانيد ، و به شما آداب آموزم تا بدانيد ( تا عمل كنيد ) . و اما حق من بر شما آنست كه در بيعت خود وفادار بمانيد ، و در حضور و غياب من خيرخواه من باشيد ، و هر گاه شما را بخوانم اجابتم كنيد ، و چون فرمانتان دهم فرمان ببريد فرمود : من بيعت خودم را از گردن شما برداشتم : انتم في حل من بيعتي . مسلم نيز از مردم كوفه براي امام بيعت گرفت . معاويه به حضرت امير مي نويسد كه تو را مانند شتري كه مهارش را بكشند براي بيعت بردند : و كنت تقاد كما يقادالجمل المخشوش . امير المؤمنين در جواب او نوشت (نامه 28) : و قلت : اني كنت اقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتي أبايع والعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت ، و ان تفضح فافتضحت ! و ما علي المسلم من غضاضة في ان يكون مظلوما ما لم يكن شاكا في دينه و لا مرتابا بيقينه ، و هذه حجتي الي غيرك قصدها و لكني اطلقت لك منها بقدر ما سنح من ذكرها ( 1 ) . اينجا اين سؤال پيش مي آيد كه بيعت چه لزومي دارد كه پيغمبر و امام از مردم بيعت مي گرفتند ، و از نظر شرعي چه اثر الزام آوري دارد ؟ آيا اگر مردم بيعت نمي كردند اطاعت پيغمبر واجب نبود ؟ ! و چرا امير المؤمنين به بيعت استناد مي كند ؟ به نظر مي رسد بيعت در بعضي موارد صرفا اعتراف و اظهار آمادگي است ، قول وجداني است .بيعتي كه پيغمبر اكرم مي گرفت از اين جهت بود ، خصوصا با توجه به اينكه در خوي عرب اين بود كه قول خود و بيعت خود را نقض نكند ، نظير قسم خوردن نظاميها يا وكلا است كه به هر حال هيچكس نبايد به 1- نهج البلاغه ، نامه . 28