دنیا از دیدگاه نهج البلاغه و غررالحکم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دنیا از دیدگاه نهج البلاغه و غررالحکم - نسخه متنی

امام اول علی بن ابی طالب (ع) ؛ گردآورنده: سید اسماعیل گوهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مخصوصا اگر نتيجه گذشت زمان را هم در نظر بگيريم كه عبارتست از: بريدن تدريجى عمر ما و تاسف شديد هم به آن وحشت اضافه خواهد گشت.




  • در قطع نخل سركش باغ حيات ما

    چون اره ى دو سر نفس اندر كشاكش است



  • چون اره ى دو سر نفس اندر كشاكش است
    چون اره ى دو سر نفس اندر كشاكش است



فقط يك توجه است كه مى تواند وحشت و تاسف گذشت و سپرى شدن عمر ما را از بين ببرد و اميد و خوشحالى و آرامش را جانشين آنها بسازد و آن توجه به اين است كه بدانيم با هر نفسى كه مى زنيم از زندان دنيا دورتر و به ملاقات
پروردگارمان نزديكتر مى شويم.




  • تا اليه يصعد اطياب الكلم

    صاعدا منا الى حيث علم



  • صاعدا منا الى حيث علم
    صاعدا منا الى حيث علم



[ تا بسوى خداوندى برود كلمات با اعمال پاكيزه تا آنجا كه خداوند مى داند. ]




  • ترتقى انفاسنا باالارتقاء

    متحفا منا الى دار البقاء



  • متحفا منا الى دار البقاء
    متحفا منا الى دار البقاء



[ نفس هاى ما بعنوان تحفه اى به سوى ابديت ارتقاء پيدا مى كند. ]
پارسى گوييم يعنى اين كشش++

ز آن طرف آيد كه دارد او چشش
اين توجه معلول درك صحيح واقعيات است كه با عمل مطابق آن واقعيات همراه باشد. عمل مطابق واقعيات از قطعه قطعه شدن موجوديت آدمى با گذشت زمان و سپرده شدن هر قطعه آن به برهه اى از زمان جلوگيرى مى نمايد:




  • هست هشيارى زياد ما مضى

    آتش اندر زن بهر دو تا به كى

    لا مكانى كه در او نور خداست

    ماضى و مستقبل و حالش كجا است



  • ماضى و مستقبلت پرده ى خدا
    پر گره باشى از اين هر دو چونى
    ماضى و مستقبل و حالش كجا است
    ماضى و مستقبل و حالش كجا است



زيرا مقصود از جمله ى: فلم يبق منها الاصبابه كصبابه الاناء اصطبها صابها. "و نمانده است از دنيا مگر ته مانده اى در كاسه اى كه كسى آنرا در كاسه ريخته باشد" اين است كه هر لحظه اى از زمان كه در آن قرار گرفته ايم بدان جهت كه لحظات بعدى در اختيار ما نيست و ممكن است زندگى ما پيش از فرارسيدن آن لحظات به پايان برسد يا در امكانات و استعدادهاى فعلى ما نقص و كاهشى پيدا شود و علل موفقيت هاى ما از بين بروند، لذا همان لحظه اى كه در آن قرار داريم با
نظر به امكانات و استعدادهاى موجود مانند اين است كه ته مانده اى از امكانات و استعدادهاى گذشته در اختيار ما است و يا اصول و مبادى هستى مربوط به هستى آفرين مقدار كمى آن امكانات را به گنجايش اين لحظه در اختيار ما قرار داده است، اين همان مضمون بيتى است كه مى گويد:




  • ما فات قضى و ما سياتيك فاين

    قم فاغتنم فرصه بين العدمين



  • قم فاغتنم فرصه بين العدمين
    قم فاغتنم فرصه بين العدمين



آنچه كه گذشته است سپرى شده است و آنچه كه مى آيد آمدنش قطعى نيست و معلوم نيست كه چگونه خواهد آمد. پس برخيز و ميان دو عدم را غنيمت بشمار. [ ترجمه و تفسير نهج البلاغه. جلد 9. صفحه ى 280. ]




  • ز خسروان مقدم چنين كه مى شنوم

    سراى آخرت آباد كن به حسن عمل

    پس اعتماد مكن بر دوام دولت و عمر

    زمين دنيا بستان زرع آخرتست

    بده كه با تو بماند جزاى كرده نيك

    بپاش تخم عبادت حبيب من زان پيش

    حيات زنده غنيمت شمر كه باقى عمر

    ز مال و منصب دنيا جز اين نمى ماند

    ميان اهل مروت كه ياد باد فلان



  • وفاى عهد نكردست با كس اين دوران
    كه اعتماد بقا را نشايد اين بنيان
    كه دولتى دگرت در پيست جاويدان
    چو دست مى دهدت تخم دولتى بفشان
    و گر چنين نكنى از تو بازماندهان
    كه در زمين وجودت نماند آب روان
    چو برف بر سر كوهست روى در نقصان
    ميان اهل مروت كه ياد باد فلان
    ميان اهل مروت كه ياد باد فلان



[ سعدى. ]

/ 164