در قطع نخل سركش باغ حيات ما
چون اره ى دو سر نفس اندر كشاكش است
چون اره ى دو سر نفس اندر كشاكش است
چون اره ى دو سر نفس اندر كشاكش است
پروردگارمان نزديكتر مى شويم.
تا اليه يصعد اطياب الكلم
صاعدا منا الى حيث علم
صاعدا منا الى حيث علم
صاعدا منا الى حيث علم
ترتقى انفاسنا باالارتقاء
متحفا منا الى دار البقاء
متحفا منا الى دار البقاء
متحفا منا الى دار البقاء
پارسى گوييم يعنى اين كشش++
ز آن طرف آيد كه دارد او چشش
اين توجه معلول درك صحيح واقعيات است كه با عمل مطابق آن واقعيات همراه باشد. عمل مطابق واقعيات از قطعه قطعه شدن موجوديت آدمى با گذشت زمان و سپرده شدن هر قطعه آن به برهه اى از زمان جلوگيرى مى نمايد:
هست هشيارى زياد ما مضى
آتش اندر زن بهر دو تا به كى
لا مكانى كه در او نور خداست
ماضى و مستقبل و حالش كجا است
ماضى و مستقبلت پرده ى خدا
پر گره باشى از اين هر دو چونى
ماضى و مستقبل و حالش كجا است
ماضى و مستقبل و حالش كجا است
نظر به امكانات و استعدادهاى موجود مانند اين است كه ته مانده اى از امكانات و استعدادهاى گذشته در اختيار ما است و يا اصول و مبادى هستى مربوط به هستى آفرين مقدار كمى آن امكانات را به گنجايش اين لحظه در اختيار ما قرار داده است، اين همان مضمون بيتى است كه مى گويد:
ما فات قضى و ما سياتيك فاين
قم فاغتنم فرصه بين العدمين
قم فاغتنم فرصه بين العدمين
قم فاغتنم فرصه بين العدمين
ز خسروان مقدم چنين كه مى شنوم
سراى آخرت آباد كن به حسن عمل
پس اعتماد مكن بر دوام دولت و عمر
زمين دنيا بستان زرع آخرتست
بده كه با تو بماند جزاى كرده نيك
بپاش تخم عبادت حبيب من زان پيش
حيات زنده غنيمت شمر كه باقى عمر
ز مال و منصب دنيا جز اين نمى ماند
ميان اهل مروت كه ياد باد فلان
وفاى عهد نكردست با كس اين دوران
كه اعتماد بقا را نشايد اين بنيان
كه دولتى دگرت در پيست جاويدان
چو دست مى دهدت تخم دولتى بفشان
و گر چنين نكنى از تو بازماندهان
كه در زمين وجودت نماند آب روان
چو برف بر سر كوهست روى در نقصان
ميان اهل مروت كه ياد باد فلان
ميان اهل مروت كه ياد باد فلان