5- پيام محمد صلّى اللّه عليه و سلم
اين رسالت كه محمد ص در طى بيست و سه سال ادا كرده بود عبارت بود از دعوت به اسلام: ديانت خداى يكتا.دعوت به اين خداى يكتا بود كه اساس اسلام به شمار مى آمد.اسلام عرب را از كفر و عصيان و نفاق و شقاق جاهليت،به ايمان و يگانگى ودوستى و برادرى مى خواند.حيات جاهلى قريش را كه آگنده از جور و تعدى وعصيان و شرارت و باده خوارى و زناكارى و بيباكى و آدمكشى بود راه خطا مى خواند و راه نيكى را كه صراط مستقيم مى خواند عبارت مى دانست از تسليم به حق و گردن نهادن به آنچه اراده اوست.اراده خدا هم كه تسليم به آن شرط اسلام راستين به شمار مى آمدآن بود كه مردم به آنچه «عمل صالح »خوانده مى شود روى آورندو از بدى و ناروايى و گناه و ستمكارى پرهيز واجب دارند:اينجاست كه خوف خدانشانه واقعى مسلمان راستين و بيباكى و ناترسى نشانه كفر و بى ايمانى به شمارست.آن كه به حكم خدا تسليم است از خوف او آرام و قرار ندارد و آن كس كه در زمين فساد و بيداد مى كند از آنست كه به اراده خدا تسليم نيست.خداى محمد ص خداى يكتاست كه خدايى جز او نيست و زنده و پاينده استهر چه در آسمانها و هر چه در زمين هست تسبيح گوى اوست ملك از آن اوست وسپاس نيز از آن اوست و او بر هر چيزى تواناستفرزندى نگرفته است و او رادر فرمانروايى خويش هيچ انباز نيست.و ى هر چيزى را آفريد و آن را به اندازه كرداوست كه در ميان اعراب امى رسولى از خود آنها فرستاد كه تا آيات وى را برآنها فرو خواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد و گر چه پيش از آن در گمراهى نمايانى بوده انداين فرستاده او محمد ص است كه رسول خدا و بنده اوست.مثل همه مردم ديگرست كه طعام مى خورد و در بازارها راه مى رودنه گنجى از آسمان براى وى فرود مى آيد و نه باغى كه از آن بخوردبا ديگران هيچ تفاوت نداردجز آن كه بدو وحى مى رسد.اين وحى كه پيام خداى يكتاست كتاب اوست:قرآن عربى كه مژده بخش و بيم رسانستكتابى كه در آن شك نيست و هدايت است براى كسانى كه پرهيزگارندكسانى كه به غيب باور دارند.نماز مى گزارند و از آنچه روزيشان هست انفاق مى كنند.كسانى كه به دين وى و دينهاى گذشته ايمان آورده اندو به جهان ديگر يقين مى ورزند از پروردگار خويش هدايت مى يابند و رستگارهمانهايندرستگارى البته خاص مؤمنان است:آنها كه در هنگام نماز ترسگارند،از ياوه روى مى گردانند،زكات خويش مى دهند و خويشتن را از ناشايست نگه مى دارند...آنها كه زنهار و پيمان خويش را پاس مى دارند و هنگام نماز را نگاه مى دارنداما واى بر كافران از عذابى سخت:آنها كه زندگى اين جهان را از جهان ديگر دوست تر مى دارند و از راه خدا مى گردند و آن را منحرف مى خواهند درضلالتى دور و دراز گرفتارندنفرين خدا بر اين ستمكاران باد.آنها كه از راه خدامى گردند و آن را منحرف مى خواهند و جهان ديگر را انكار مى كننداما دوستان خدانه بيم دارند و نه اندوه مى برند.اينها كسانى هستند كه ايمان دارند و پرهيز مى ورزند.بشارت در زندگى اين جهان و هم در جهان ديگر از آن اينهاستكسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته بجا آورده اند،نماز بر پا داشته اند و زكات داده اند،پاداش آنها نزد پروردگارشان است،نه بيم دارند نه اندوهگين مى شونداما كافران كه با كفر و ناسپاسى خو كرده اند تفاوتشان نمى كند كه بيمشان دهند يا نه،گويى خداوند بر دلهاشان مهر زده است و گوشها و چشمهاشان را فرو پوشيده استچون به اينها گفته شود كه در روى زمين تبهكارى روا ندارندگويند ما مصلحانيم..و چون به آنها گفته شود كه شما نيز چون ديگر مردمان ايمان بياوريد گويند چگونه همچون بيخردان ايمان آوريمبه اينها چون گفته آيد كه ازآنچه خدا فرستاده است پيروى كنيد گويند نه،ما از آن آيين پيروى مى كنيم كه پدران خويش را بر آن يافته ايم هرچند پدرانشان چيزى نمى يافته اند و بر راه راست نبوده انداينان كرند و گنگ و كورند و در نمى يابندكسانى كه كافر شده اند هرگز خواسته وفرزندى كه دارند در پيش (خشم) خدا آنها را سود نخواهد كرد و آنها هيمه دوزخ خواهند بود.ترس از خدا منشاء و اساس اخلاق تازه يى بود كه محمد ص تعليم و توصيه مى كرد.اين ترس از خدا در نزد اوبر خلاف پندار برخى از اهل تحقيق تنها حربه يى براى تهديد مخالفانش نبود بلكه مخصوصا منشاء و اساس زهد و پرهيز بود.با اين وحى كه اساس زندگى آگنده از لهو و ظلم اشراف قريش را متزلزل مى كرد و راه تازه يى براى ضعفا و فقرا مى گشود نبايد تعجب كرد كه قريش و كسانى كه تحت تاثيرسخنان آنها بوده اند تا بدان حد در مقابل پيام محمد در ايستند و او را بدان اندازه بيازارند و گزند و خوارى بر وى روا دارند.براى كسانى كه آن گونه در فساد و گناه غرقه بودند اين پيام الهى مى بايست تكان دهنده و ترس آور باشد.درين آيات لهى حكايت خشم و قهر خداوند دايم تكرار مى شد و عذاب هول انگيز قيامت دايم به رخ مشركين كشيده مى شد.اين عذاب بودنى و رويدادنى كه محمد ص وعده مى داد از كافران دور نبود.به موجب وعده يى كه وى از وحى خويش مى داد هر لحظه و هر روز ممكن بود براهل مكه نيز مثل قوم عاد،مثل قوم نوح،و مثل قوم لوط اين قهر الهى نازل شودو همه را در آتش خشم وى نابود كند.روزها و ماهها مى گذشت و اثرى از اين خشم خداى ظاهر نمى شد.كافران مى خنديدند كه پس آن روز كى فرا مى رسدپيغمبر اگرهنگام قيامت «ساعت »را نمى دانست بارى وحى الهى به او دل مى داد كه آن روز آخرخواهد آمد:آن روز بودنى و آن كار بودنى.كافران آن را دور مى پندارند اما ديريا زود آن را خواهند ديد.بگذار اكنون سرگرم بازيهاى خويش باشند تا آن روز فرارسد.آن روز بودنى كه هيچ چيز و هيچ كس خداى را از آوردن آن باز نتواند داشت.در آن روز بودنى وقتى درون صور فرو مى دمند واى بر آنها كه سخن پيغمبر را دروغ انگاشته اند.در آن روز كه بيشك آمدنى است آسمان سست و تباه مى شود.مثل در دزيت يا چون مس گداخته به نظر مى رسد.كوه به رفتار مى آيد و بر جاى آن كور آب مى ماند.خاك را با كوه برمى دارند و درهم مى كوبند.زمين بارهاى خويش را بيرون مى افگندو خبرهاى خويش را باز مى نمايد.آسمان به كردار درى از هم فرو مى شكافد.كوه ها چون پنبه رنگين كه آن را زده باشند به هوا پران مى شود.مردم به شتاب از گورهاى خويش بيرون آيند:چشمها از بيم فرو شده و خوارى بر ايشان نشسته.اينها چون پروانه هاى پراكنده گروه گروه فراز مى آيند.نه سايه يى در آنجا هست و نه چيزى كه تف آتش را از انسان باز دارد.در چنان روزى ديگر كس به ياد خويش و پيوندنيست.گنهكار دوست مى دارد كه زن و فرزند و برادر و پيوند خويش را بدهد وجان خود را از عذاب باز خرد.اما هيهات آتش زبانه مى زند و آنان را كه در جهان روى از حق برگاشتند و به گرد آوردن مال كوشيدند طلب مى كند و اين جهنم است كه به كافران وعده داده اند.جهنم گذرگاه آنها و جايى است كه بازگشت آنها بدانست و سالهاى بسيار در آن خواهند ماند.در آنجا نه طعم خوابى خواهند چشيد و نه جرعه آبى مگر آبى گرم و خونابه يى سرد.اين پاداشى است فرا خور اينان كه پيام خدا وپيغمبر وى را درين جهان دروغ انگاشتند.بدين گونه ستمكاران جزاى خويش خواهندديد و نيكان به پاداش خود خواهند رسيد (1) .مبانى اخلاقى اسلام كه منشاء تحول در سرنوشت اعراب و همه جهان شد بر همين پاداش اخروى مبتنى است.درست است كه قدرت و عظمت خداى يكتا بر همه چيزمحيط است و همه چيز به مشيت و اراده اوست اما انسان نيز مسؤول كردار خويش است و در پيشگاه خداوند بايد از هر چه كرده است جواب بدهد.نيكى و بدى حساب دارد و آنچه در آن جهان براى انسان مى ماند همانست كه از ثمره كار و كردار خويش به دست آورده است.در اين جهان البته نيكى همه آن نيست كه روى به مشرق يا مغرب كنند.نيك آنست كه به خداى و روز رستاخيز و به فرشتگان و كتاب و پيغمبران ايمان آورد و مال خويش را در راه خدا به خويشاوندان و يتيمان و فقيران و درماندگان وبندگان بدهد و نماز و زكاة را بجاى آورد و نيز آنان كه به پيمان خويش وفا مى كنندو در كارزارها و سختيها شكيبايى مى ورزند و راست مى گويند و پرهيزگار راستين به شمارند (2) .همين نكته هاست كه در پيام محمد ص اخلاق را با دين در يك ترازو مى نهد.درست است كه بخشايش و گذشت آن چنان كه در آيين عيسى آمده است در وحى محمد نيست اما كينه جويى و سنگدلى نيز در آيين محمد نارواست.كسانى كه ازگناهان بزرگ و كارهاى زشت اجتناب مى كنند و چون خشم گيرند از گناه در مى گذرند اهل ايمان شمرده مى شوند (3) چنان كه نوميدى از رحمت خداوند نيز پسنديده نيست.پيام قرآن پيام نوميدى و گوشه گيرى نيست، پيام كار و پيام اميد است.پيام بخشش و بخشايش خدايى است كه گنهكار را به عقوبت گناه خويش مى گيرد اما اورا يكسره نيز نوميد نمى كند.در برابر اين خدايى كه بخشنده و بخشانيده اما هم سختگير و خرده بين است تكليف انسان عبارتست از پارسايى و نيكوكارى.اجتناب از خمر،اجتناب از قمار،اجتناب از زنا و فحشا،اجتناب از ربا،اجتناب از تعدى،اجتناب از غارت ودزدى چيزهايى است كه بى آنها پارسايى و نيكوكارى ممكن نيست.اما آنچه از همه اين گناهان بزرگتر است و هرگز بخشوده نمى شود شرك به خداست.اين شرك كه ديگرى را با خدا انباز بشمارند ظلم ناروايى است در حق خدا و ازين رو ترك شرك و پيكار با شرك اولين تكليف هر مسلمان است.جنبه اجتماعى كه در اخلاق و تعليم قرآن هست قابل توجه است.در اين تعليم نيكى و داد تكليف دينى است.توانگر وظيفه دارد كه درويش و ارزانى رايارى و دستگيرى كند.يتيمان و درماندگان و بينوايان از صدقه يى كه بر هر توانگرواجب است بهره يى دارند.آزاد كردن بندگان كارى است كه نزد خداوند مزد دارد.كشتن فرزندان از بيم درماندگى نارواست و خداوند در آن باب مؤاخذه خواهدكرد.نيكى در حق مادر و پدر نه فقط وظيفه اخلاقى است تكليف الهى هم هست.درباره زن كه مرد مى تواند دو و سه و چهار تن بگيرد عدل شرط است و حق محبت و حرمت وى را فراموش نبايد كرد.در اين تعليم اصل قصاص كه بنياد حيات بدوى برآنست البته هست اما اسلام مبناى آن را بر عدالت استوار مى نهد.ليكن رسم ربا وقاعده وراثت فرزند ارشد را كه در نزد عرب رايج بود و سبب تراكم ثروت مى شددر دست عده يى معدود و فقر را هم نزد عده يى ديگر جاويدگونه و ديرپاى مى ساخت اسلام بر مى اندازد و براى ارث قاعده يى ديگر مى نهد.تسليم به اين قاعده هاى الهى است كه اسلام نام دارد و رسالتى كه محمد ص در طى بيست و سه سال مدت دعوت خويش ادا كرد آن بود كه مردم را به اين تسليم - تسليم به اراده خدا - دعوت كند.كسانى كه اين دعوت او را به درست اجابت مى كردند مؤمن و مسلم خوانده مى شدند.با اينهاست كه قرآن به زبان وحى سخن مى گويدو آنها را با شريعت و حلال و حرام آشنا مى كند:شما كه ايمان داريد ازچيزهاى پاكيزه كه روزى تان شده است بخوريد و اگر خدا را مى پرستيد از وى سپاس بداريد.مردار و خون و گوشت گراز و هم آنچه نام خدا بر آن نخوانده باشندبر شما حرام است اما هر كس ناچار باشدنه افراط كار و نه تجاوزگرگناهى ندارد،از آن كه خداوند بخشنده و رحيم است (4) .شما كه ايمان داريد چون به نماز برخاستيدرويها و دستهاى خويش تا آرنجها بشوييد و سرها و پاها را تا به كعبين مسح كنيدشماكه ايمان داريد روزه بر شما مقررست چنان كه بر كسانى كه پيش از شما بوده اند مقرربوده است و اين براى آنست كه شايد بپرهيزيد.ماه رمضان كه در آن قرآن فرودآمده است تا مايه هدايت و نشانه فرقان باشد هر كس از شما درين ماه به شهر خويش باشد آن را روزه دارد و هر كس كه بيمار يا مسافر باشد چندى از روزهاى ديگر راروزه بدارد.شما كه ايمان آورده ايد از بين كسانى كه پيش از شما به آنها كتاب داده شده است آنها كه دين شما را به مسخره و به بازى گرفته اند به دوستى مگيريد و اگرايمان داريد از خدا بترسيدشما كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و اگر ايمان داريداز ربا هر چه باقى مانده است فرو گذاريد.بدين گونه در طى آيات الهى تدريجا هم مبادى دين نازل مى شد هم شريعت و قانون الهى مقرر مى گرديد.در واقع قسمتى از اين احكام و قوانين در مكه نازل گشته بود.چنان كه در هنگام هجرت حبشه گذشته از نماز بعضى آداب و مراسم ديگر نيز بر مسلمانان مكه واجب گشته بود.از جمله جعفر بن ابى طالب حرمت زنا وربا،حرمت خون و مردار،حرمت خون ريختن به ناروا،و لزوم عدل و احسان رادر جزو احكام مسلمانى براى نجاشى بر مى شمرد و در بيعت با اوس و خزرج هم پيروى از بعضى احكام از انصار خواسته مى شد.اما مخصوصا در مدينه و در طى اسباب و حوادث گونه گون بين امت بود كه قسمت عمده احكام اسلام تعيين گشت.پيش از آن كه محمد ص به مدينه قدم گذارد مسلمانان در جايى به نام قبا مسجدى درست كرده بودند براى اداى نماز.محراب اين مسجد به سوى بيت المقدس بود و تا مدتى بعد از غزوه بدر نيز مسلمانان همه در نماز خويش روى به اين قبله مى كردند.چندى بعد از آن در ميان نمازپيغمبر روى خويش به جانب مكه كرد.از آن پس به حكم وحى،كعبه قبله نماز مسلمانان شد.به فاصله كمى حكم روزه ماه رمضان هم نزول يافت.پيش از آن روزه عاشورادهم محرم هر سال مقرر بود.حكم نماز عيد وزكات فطر هم مقارن همين اوقات فراز آمد.احكام ديگر در طول سالها تدريجابه مناسبت اسباب و مقتضيات نازل مى شد.چنان كه در همان سال نخست ظاهرابراى آن كه از اختلاف و عصبيت بين مهاجران و انصار جلوگيرى شود حكم قصاص و ديه نازل شد.با اين حال در باب عفواز قصاص نيز تاكيد رفت.نشر اسلام و حمايت از مسلمين قتال با مشركان را ايجاب مى كرد و در آغاز كار چنان مى نمايد كه بيشتر دفع هجوم دشمن مورد نظر بود.اما سازش مشركان مكه بايهود و ساير اعراب،اسلام و مدينه را به خطر مى انداخت.اين نكته سبب شد كه درسال دوم هجرت حكم جهاد آمد و در دنبال آن هم غزوات بود و احكام راجع به تقسيم غنيمت و خمس.چندى بعد حكم ارث نازل شد درباره فرزندان سعد بن الربيع كه ميراث آنها را عمّشان تصرف كرده بود و هم در باب تركه اوس بن ثابت كه عم زادگانش مايل نبودند به زن و دختران وى چيزى بدهند.به سال چهارم هجرت هم در داستان بنى النضير حكم آمد به رمت خمر.اگر چه پيش از آن نيز به گناه آن اشارت رفته بود و از خواندن نماز به هنگام مستى منع شده بود.چنان كه در همين سال در باب سرقت نيز حكم حدّ آمد:قطع دست سارق.قضيه در باب يك زره بودكه مسلمانى از خانه ديگرى دزديد.حكم راجع به حدّ زنا در مدينه آمد اگر چه حرمت زنا در مكه هم بيان شده بود.داستان عايشه و تهمتى كه بر وى نهادند نيز در دنباله وقعه بنى المصطلق سروصدايى راه انداخت و منتهى شد به حكم قذف.در سال هشتم هجرت هم حكم زكاة آمد با ذكر ترتيب و تفصيل آن.سال بعد از جانب پيغمبرعاملانى به اطراف گسيل شد تا از مردم زكاة بستانند.چنان كه حكم حج نيز در سال نهم هجرت نازل شد و اگر چه پيغمبر خود پيش از آن عمره به جاى آورده بود احكام حج را يك سالى بعد از فتح مكه ابلاغ كرد.در سال سوم هجرت اندكى بعد از واقعه احد هم حكم تعدد زنها آمد و هم حكم در باب محارم و كسانى كه ازدواج با آنهاروا نيست.اما احكام اسلام در باب ازدواج تا حد زيادى آداب و قواعد جاهليت!47 را اصلاح و تعديل كرده بود.غير از اينها در امور ديگر نيز در هر فرصت كه پيش مى آمد تدريجا حكم خدايى نازل مى شد.از آن جمله هر چه در طى آيات الهى نبوددستور پيغمبر آن را تعيين مى كرد.اين بود شريعت و عقيده يى كه در رسالت محمد ص بيان مى شد و پيغمبر بيست و سه سال در تبليغ آن رنج برد.اين رسالت زندگى عرب را يكسره ديگرگون كرد و كسانى را كه در غرور و فساد جاهليت خويش گويى به نفاق و شقاق ابدى محكوم شده بودند به وحدت و اتحاد كشانيد.تعصب و اختلاف جاهليت را در بين آنها از ميان برد و آنها را با رشته برادرى و برابرى به هم پيوست.و بدين گونه حق با اين حاجيان مسلمان بود كه وقتى پيغمبر در آخرين حج خويش از آنها پرسيد كه آيا من رسالت خويش را ادا كرده ام همه گفتند:آرى،ادا كرده يى.
در اين دو صفحه آنچه به علامت ممتاز است ترجمه و نقل است از قرآن كريم كه عين سوره هاو آيات آنها به ترتيب در قرآن چنين است: 3/2، 64/12، 25/2، 62/2، 25/257/8، 41/2، 2/2، 2/24، 22/29، 14/23، 11/19، 10/6263، 3/277، 2/67، 2/1113، 2/169، 2/170، 3/10.1.
بيشتر اين عبارات اقتباس و ترجمه يى است از قرآن كريم،و براى اصل آنها رجوع شود به تفصيل آيات القرآن الحكيم 458-395 2.قرآن 2/176.3.
قرآن كريم 42/37 4.قرآن كريم 2/171،5/6،2/182،2/184،5/57،3/278.