بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سبزهزارهاى باشكوهى در مىآيند كه پرندگان سرمست در آن نغمه خوانى ميكنند اما درندگان وحشى كه دريدن حيوانات و پرندگان ضعيف را براى خود مباح مىدانستند، باران آنها را ذليل كرده و در خود فرو برده است، پس از لحظاتى كه روى آب مىافتند گويا ريشههاى پياز درشتى هستند.آرى، باران در خيال شاعر بزرگ جاهليت چنين جلوه ميكند.شاعرى كه مقصد باران را قدم بقدم تا پايان كار دنبال مىنمايد و نيروى پرورش دهندهى وجود را مجسم ميكند. بنا بر اين باران، نيروى ارزندهى دادگرى است كه به ضعيفانى از قبيل: زمينهاى گود و پرندگان كوچك كمك ميكند، يعنى بيابان را از گل و گياه و رنگ پر مىسازد و دلهاى پرندگان را شاد كرده آنها را به نغمهخوانى وادار ميكند، و با نيرومندانى مانند كوهها شوخى ميكند و آنها را از هر جهت بيچاره مىسازد و از موقعيت آنها مىكاهد، و بر زورمندانى چون درندگان يورش مىبرد و بر آنها چيره شده غرقشان ميكند و بصورت ناچيزى نمايان مىسازد اينك على (عليه السلام) است كه آنچه را امرئى القيس در تمثيل نيروى ارزندهى دادگرى همچون باران، احساس كرده، او نيز حس ميكند و در پايان يك سخن طولانى چنين مىگويد: «هنگامى كه ابرها آب فراوانى كه در بر داشتند فرو ريختند، بسبب باران، گياهان از زمينهاى خشك و علفها از كوههاى كم