احاديث سهوالنبى در مصادر شيعه
با مراجعه به مصادر حديثى شيعه تعداد اندكى از روايات سهوالنبى وجود دارد كه در مقابل آنها، روايات فراوانى بر عدم سهو النبىّ(صلى الله عليه وآله) وارد شده است، كه هم تعدادشان از آنها بيشتر و هم سندشان قوى تر است اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:1ـ شيخ طوسى(رحمه الله) به سند خود از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سهو كرد و بعد از نماز دو سجده سهو به جاى آورد... .»2ـ و نيز به سندش از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه: «على(عليه السلام) بدون طهارت با مردم نماز ظهر به جاى آورد... منادى حضرت وارد شد و صدا داد: اميرالمؤمنين نماز را بدون طهارت به جاى آورده، نمازهاى خود را اعاده كنيد... .»
3ـ كلينى(رحمه الله) به سند خود از سماعة بن مهران نقل مى كند كه از امام(عليه السلام) درباره شخصى پرسيدم كه نماز صبح را فراموش نمود تا اين كه فجر طلوع كرد؟ حضرت(عليه السلام)فرمود: هرگاه يادش آمد نمازش را به جاى آورد. آن گاه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در وقتى نماز صبح از او فوت شد تا اين كه خورشيد طلوع كرد، بعد از بيدار شدن از خواب، نمازش را قضا نمود.4ـ ابن بابويه به سند خود از عبدالسلام بن صالح هروى نقل مى كند كه به امام رضا(عليه السلام)عرض كردم: در اطراف كوفه كسانى هستند كه گمان مى كنند: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در نمازش سهو نمى كرده است. حضرت(عليه السلام) فرمود: دروغ مى گويند، خدا آنان را لعنت كند، تنها كسى كه سهو نمى كند خداوندى است كه جز او معبودى نيست...از اين روايات مى توان جواب هاى مختلفى داد، از آن جمله:الف) اين روايات معارض با ظواهر قرآن است. آياتى كه قبلا به آن اشاره شد. و خود اهل بيت(عليهم السلام) دستور داده اند كه روايات ما را به قرآن عرضه بداريد، آنچه را كه موافق با قرآن است عمل كرده و مخالف با آن را ترك نماييد.ب) اين روايات مخالف با اجماع و اتفاق شيعه است و مخالف معلوم النسب ضررى به اجماع وارد نمى كند.ج) سندهاى اكثر روايات سهوالنبى(صلى الله عليه وآله) ضعيف است.د) معارض با احكام عقلى است كه قبلا به آن اشاره شد.هـ ) در متن رواياتِ سهوالنبى(صلى الله عليه وآله) اضطراب و تناقض فراوان وجود دارد.و) بسيارى از راويان اين گونه احاديث، از كسانى هستند كه عقيده اى فاسد دارند.ز) اين گونه روايات مخالف احاديث صحيح السندى است كه با اجماع اماميه تقويت شده است; رواياتى كه دلالت بر نفى سهو از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد:شيخ طوسى به سند خود از محمّد بن على بن محبوب، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبدالله بن بكير، از زراره نقل مى كند: «از امام باقر(عليه السلام) سؤال كردم: آيا رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سجده سهو به جاى آورد؟ فرمود: خير....(776)»
ح) روايات سهوالنبىّ موافق با احاديث عامه است و مطابق دستور اهل بيت(عليهم السلام)هرگاه دو دسته روايت با يكديگر تعارض كردند به رواياتى عمل مى كنيم كه مخالف با عامه است.
ايمان پدر و اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله)
كلمات علماى شيعه:علماى شيعه اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه پدران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حضرت آدم(عليه السلام)تا عبدالله، مؤمن و موحّد بوده اند. اينك به نقل برخى از كلمات آنان اشاره مى كنيم:1ـ محدّث بزرگوار، ابوجعفر على بن حسين بن بابويه، مشهور به «شيخ صدوق(رحمه الله)» در اين زمينه مى نويسد: «اعتقادما درباره پدر و اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن است كه همه آنها از حضرت آدم(عليه السلام) تا پدرش مسلمان بوده اند.»2ـ شيخ مفيد(رحمه الله) در توضيح اين جمله صدوق مى نويسد: «پدر و اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا حضرت آدم(عليه السلام) موحّد بوده و بر حسب آنچه ابوجعفر شيخ صدوق(رحمه الله) فرموده به خداوند ايمان آورده بودند، و شيعه كه فرقه بر حقّ است بر اين امر اجماع دارد».او نيز در جاى ديگر مى فرمايد: «علماى اماميّه اتفاق نموده اند كه پدر و اجداد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از حضرت آدم(عليه السلام) تا عبدالله بن عبدالمطلب به خداوند ـ عزّوجلّ ـ ايمان آورده و به توحيد اعتراف نموده اند.»
3ـ شيخ الطائفه، ابوجعفر طوسى(رحمه الله) مى نويسد: «نزد اصحاب ما به اثبات رسيده و در ميان آنان كافر وجود نداشته است. و دليل آنان در اين مسأله اجماع فرقه بر حقّ است. ودر جاى خود به اثبات رسيده كه اجماع آنان به جهت دخول معصوم در بين آنها حجّت است. و در اين مسأله اختلافى بين اماميه نيست.»
4ـ مفسّر عالى قدر شيعه ابوعلى طبرسى(رحمه الله) نيز در تفسير آيه شريفه {يا أبتِ لا تَعْبُد الشيطان، ضمن بيان اين مطلب كه اين خطاب متوجّه پدر بزرگِ مادرى ابراهيم(عليه السلام)مى باشد، و نام پدر حقيقى ابراهيم «تارُخ» است; مى نويسد: «اجماع طائفه بر آن است كه پدر و اجداد پيامبر ما(صلى الله عليه وآله) تا حضرت آدم(عليه السلام) همه مسلمان و موحّد بوده اند.»
5ـ مرحوم مجلسى(رحمه الله) مى نويسد: «اماميّه بر اين اتفاق دارند كه پدر و مادر پيامبر(صلى الله عليه وآله)، و تمام اجداد او تا حضرت آدم(عليه السلام) مسلمان بلكه از صديقين اند: گروهى نبى مرسل و دسته اى ديگر از اوصياى معصوم بوده اند. شايد برخى از آنان اسلام خود را به جهت تقيه يا مصلحت دينى اظهار نكرده باشند.»
اين عقيده شيعه آنچنان مشهور و معروف بوده است كه فخر رازى در تفسيرشاز شيعه نقل مى كند: «آنان معتقدند كه هيچ يك از آباء پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اجدادش كافرنبوده اند، آنان كافر بودن پدر ابراهيم را انكار كرده آذر را عموى حضرت ابراهيم(عليه السلام)مى دانند.»
عبارات موافقين اماميّه:گروهى از علماى اهل سنّت با نظر اماميّه در مورد ايمان پدر و اجداد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هم رأى شده اند. اينك به نقل برخى از آن عبارات مى پردازيم:1ـ آلوسى بغدادى در ذيل آيه شريفه { وَ تَقَلُّبَكَ فِي السّاجِدِينَ، مى نويسد: «به آيه شريفه بر ايمان پدر و مادر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) استدلال شده است، همانگونه كه بسيارى از بزرگان اهل سنّت اين استدلال را پذيرفته اند...»
او نيز در جاى ديگر مى نويسد: «آنچه گروه زيادى از اهل سنّت بر آن اعتماد نموده اند آن است كه آذر پدر حضرت ابراهيم(عليه السلام) نبوده است. آنان چنين ادعا نموده اند كه در بين پدران پيامبر(صلى الله عليه وآله) هيچ شخص كافرى وجود نداشته است. و اگر كسى همانند فخر رازى ادعا كند كه اين قول تنها مدعاى شيعه است، ناشى از كمى تتبع و جستجو گرى اوست.»
2ـ كتانى در كتاب «نظم المتناثر» از قول باجورى مى نويسد: «احاديثى كه دلالت دارد بر اينكه همه پدران و مادران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر توحيد بوده، و هرگز به كفر، عيب و پليدى و هر چيزى كه اهل جاهليت بر آن بوده اند، مبتلا نگشته اند، به حدّ تواتر است.»
3ـ جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى، عالم برجسته اهل سنّت بر ايمان پدر و اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله) تأكيد و پاى فشارى كرده و كتابهايى را در اين موضوع تأليف نموده است.اسامى كتابهايى كه او در اين باره تأليف كرده است، عبارتند از:أ ـ مسالك الحنفاء في نجاة آباء المصطفى.ب ـ الدرج المنيفة في الآباء الشريفة.ج ـ المقامة السندسيّة في النسبة المصطفويّة.د ـ التعظيم والمنّة في أنّ أبوى رسول الله فى الجنّة.ر ـ السبل الجليّة في الآباء العليّة.س ـ نشر العلمين في اثبات عدم وضع حديث احياء ابويه(صلى الله عليه وآله) واسلامهما على يديه.و از جمله كسانى كه قائل به ايمان پدر و اجداد پيامبر بزرگوار رسول گرامى هستند، عبارتند از: مسعودى و يعقوبى. و نيز ظاهر كلام ماوردى، و رازى در «اسرار التنزيل» و سنوسى و تلمسانى نيز به ايمان پدران بزرگوار رسول گرامى اسلام تصريح كرده اند.از قاضى ابوبكر بن عربى پرسيدند: چه مى گويى در مورد كسى كه بگويد: پدر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آتش است؟!گفت: چنين كسى ملعون است; زيرا خداوند فرمود: { إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، و اذيتى بالاتر از اين نيست كه كسى درباره پدر پيامبر(صلى الله عليه وآله)بگويد او در آتش جهنّم است.وى از ابو نعيم اصفهانى نقل ميكند: «براى عمر بن عبدالعزيز نويسنده اى آوردند كه پدرش كافر بود، عمر بن عبدالعزيز گفت: اگر از فرزندان مهاجر بود بهتر بود. نويسنده پاسخ داد: پدر پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم كافر بود! عمر بن عبدالعزيز خشمگين شد و گفت: اين مرد هرگز نبايد در دستگاه خلافت نويسندگى كند.»
مفسّر و محدّث مشهور عجلونى ضمن اينكه خود اين عقيده را دارد، مى نويسد: «بسيارى از علما درباره اسلام پدر و مادر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كتاب تأليف كرده اند ـ خداوند بر سعى آنها جزاى خير دهد ـ از جمله آنان حافظ سخاوى است، زيرا او در «المقاصد» گفته است كه در اين موضوع يك جلد كتاب نوشته است.»
وى اين عقيده را به تعدادى ديگر نيز نسبت مى دهد و مى گويد: «به اين مسلك طائفه بسيارى از حفاظ محدثين و غير محدثين ميل پيدا كرده اند، از آن جمله ابن شاهين و حافظ ابوبكر بغدادى و سهيلى و قرطبى و محبّ طبرى را مى توان نام برد.»
ولى جماعت بسيارى از اهل سنّت بر اين باورند كه پدر و مادر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و اجداد او كافر بوده اند، حتّى برخى از آنان در اثبات اين موضوع كتاب و رساله نيز تأليف كرده اند، همانند ابراهيم حلبى و على القارى.فخر رازى مى گويد: «اصحاب ما بر اين گمانند كه پدر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كافر بوده است.»
ادله ايمان پدر و اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله)
شيعه اماميه بر مدعاى خود ـ كه همانا ايمان جميع آباء پيامبر(صلى الله عليه وآله) است ـ دلايلى ذكر كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:ـ اجماع شيعه اماميه بر ايمان جميع آباء پيامبر(صلى الله عليه وآله).ـ استدلال به قول خداوند متعال: { الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ، وَتَقَلُّبَكَ فِي السّاجِدينَ(792) معناى آيه آن است كه خداوند متعال روح پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از سجده كننده اى به ساجدى ديگر منتقل مى كند; طبق اين معنا آيه دلالت دارد بر اين كه جميع آباء پيامبر(صلى الله عليه وآله)مسلمان بوده اند. لذا در ذيل اين آيه از ابن عباس، امام باقر و امام صادق روايت شده است: همانا پيامبر(صلى الله عليه وآله) پياپى از صلب پيامبرى به پيامبر ديگر منتقل مى شد.سيوطى از ابن عباس در ذيل آيه شريفه نقل مى كند كه فرمود: «پيامبر دائماً در اصلاب انبيا بود تا آنكه مادرش او را به دنيا آورد.»
و نيز از مجاهد در ذيل آيه نقل مى كند كه گفت: «رسول خدا از صلب پيامبرى به صلب پيامبرى ديگر و آنگاه به عنوان پيامبر خدا مبعوث شد.»
ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لم يزل ينقلنى الله من أصلاب الطاهرين الى أرحام المطهّرات، حتّى أخرجنى فى عالمكم، و لم يدنسنى بدنس الجاهلية;(795) خداوند مرا دائماً و پى در پى از صلب هاى پاكان به رحم هاى زنان پاك منتقل نمود، تا آن كه مرا در عالم شما وارد كرد، و مرا به پليدى جاهليّت مبتلا نكرد.»