مسئله عزت و ذلت در آيين مقدس اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
تمام مردم به تميل طبيعى و كشش غريزه حب ذات علاقه دارند كه در جميع شئون زندگى و مظاهر حياتى همواره از نعمت عزت و بزرگوارى برخوردار باشند و از خوارى و ذلت بر كنار:
آئين مقدس اسلام مسئله عزت و ذلت را در تعاليم خود مورد كمال توجه قرار داده و مسلمانان را موظف نموده است كه در حفظ عز و احترام خود كوشا باشند، بزرگوارى و شرافت خويش را از آسيب مصون دارند و از گفتار و رفتاريكه به ذلت و خوارى آنان مى انجامد اجتناب نمايند.
عن ابيعبدا الله عليه السلام قال: 'ان الله فوض الى المومن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يكون ذليلا اما تسمع الله عزوجل يقول و لله العزه و لرسوله و للمومنين قالمومن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا- وسائل كتاب امر بمعروف، باب كراهته العترض للذل.'
امام صادق عليه السلام فرموده: خداوند كار مومنين را به خودشان واگذار نموده ولى اجازه نداده است خويشتن را ذليل و خوار نمايند. مگر نشنيدى كه خداوند در قرآن شريف فرموده: كه عزت براى خدا و پيغمبر و مومنى است؟ پس شايسته افراد با ايمان عزت و بزرگوارى است نه خوارى و ذلت.
و عنه عليه السلام قال: 'لا ينبغى للمومن ان يذل نفسه قلت بما يذل نفسه؟ قال يدخل فيما يعتذر منه' وسائل همان كتاب- و همان باب.
و نيز فرموده است: سزاوار نيست كه شخص با ايمان خود را ذليل نمايد. راوى حديث سئوال كرد: چگونه خود را ذليل مى كند؟ در پاسخ فرمود: بكارى دست مى زند كه سرانجام بايد از آن معذرت بخواهد.
عن على عليه السلام قال: 'الاستغنا عن العذرا اعز من الصدق به' نهج البلاغه كلمه 329.
على عليه السلام فرمود: خويشتن را از عذر خواهى بى نياز دارى بهتر است از اينكه با صدق و راستى به ذلت عذر خواهى تن در دهى.
و عنه عليه السلام: 'و لا تجعل عرضك فرضا لنبال القول' نهج البلاغه نامه 69.
على عليه السلام ضمن نامه اى كه بحارث همدانى نوشته خاطر نشان ساخته است كه عملى انجام بده كه عزت و آبرويت هدف تيرهاى ملامت اين و آن قرار نگيرد.
راغب در كتاب مفردات مى گويد: 'الغزه حاله مانعه للانسان من ان يغلب'
عزت يك حالت روحى و ترفع روانى است كه نمى گذارد آدمى مشهور و مغلوب دگرى شود و در مقابل كسى يا چيزى دچار شكست و خوارى گردد.
بسيارى از مردم با آنكه عزيز النفسند و در خوش آمدها و بد آمدهاى زندگى كمتر به ذلت و زبونى مى گرايند با اينحال نقطه هاى ضعفى دارند كه مى توان از آن نقاط در آنها نفوذ نموده و قدرت مقاومتشان را در هم شكست. بعضى مشهور مالند و بعضى مشهور مقام. گروهى در مقابل تملق مغلوب مى شوند و برخى در مقابل اقبال ى ادبار مردم. جمعى نقطه هاى ضعف دگرى دارند و از عوامل ديگرى شكست مى خورند.
ولى اولياء راستين خداوند كه عز معنوى آنان وابسته و متكى بعز الهى است از نقاط ضعف ورحى مبرى و منزهند، هرگز در جزر و مد حوادث دچار شكست شخصيت نمى شوند و هيچگاه بزرگوارى و عز روحانى خويشتن را از دست نمى دهند.
عزت نفس آسيب ناپذير على در نهج البلاغه
در اينجا بچند مورد از مواردى كه در نهج البلاغه آمده و روشنگر اراده آهنين و عزت نفس آسيب ناپذير على عليه السلام است اشاره مى شود.
على و مال
به عثمان بن حنيف فرماندار بصره نامه اى نوشته و در خلال آن فرموده است: 'فو الله ما كثرت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا... و لهى فى عينى اوهى و اهون من عفصه مقره' نهج البلاغه نامه 45.
قسم بخدا كه از دنياى شما طلا و نقره نيندوختم و از غنائم آ مالى ذخيره نكردم... در نظرم دنيائى كه در دست شما است از بلوط تلخ پست تر و خوارتر است.
على و مقام
قال عبدالله بن عباس 'دخلت على اميرالمومنين عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله فقال لى: ما قيمه هذا لنعل؟ فقلت: لا قيمه لها فقال عليه السلام و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا' نهج البلاغه خطبه 33.
موقعى كه على عليه السلام با سپاهيان خود بطرف بصره مى رفت عبدالله بن عباس در ذى قار حضورش شرفياب شد ديد آنحضرت كفش پاى خود را مى دوزد فرمود عبدالله قيمت اين نعل چقدر است؟ پاسخ داد قيمتى ندارد.
فرمود بخدا قسم اين كفش بى ارزش نزد من محبوب تر از رياست و فرمانروائى بر شما است مگر آنكه بتوانم در پرتو اين مقام اقامه حقى كنم يا باطل و يا دفع نمايم ظلمى را.
على و اقبال و ادبار مردم
عقيل بن ابيطالب نامه اى به برادرش نوشت و از راى آن
حضرت درباره جنگ با گروهى كه بر ضد حكومت اسلام قيام كرده بودند پرسش نموده بود در پاسخ فرمود:
'و اما ما سئلت عنى من رايى فى القتال، فان رايى قتال المحلين حتى القى الله، لا يزيدنى كثره الناس حولى عزه، و لا تفرقهم عنى وحشه' نهج البلاغه نامه 36.
اما آنچه از راى من درباره قتال پرسش نموده اى بنظر من با اين گروه كه جنگ را روا و حلال مى دانند بايد تا پاى مرگ جنگيد و ضمنا به برادر خاطر نشا ساخت كه نه فزودنى مردم در اطراف من باعث ازدياد عزتم مى شود و نه پراكندگى آنان از گردم، مرا نگران مى سازد.
على و تملق گويان
مردى حضور اميرالمومنين عليه السلام شرفياب شد زبان تملق گشود و در مدح و ثنايش افراط نمود حضرت به او فرمود:
'انا دون ما تقول و فقو ما فى نفسك' نهج البلاغه، كلمه 83.
من از اينهمه مدح و تمجيدى كه به زبان آورده اى فروترم ولى از آنچه مرا پيش خود تصور كرده اى برتر و فراتر.
على و عرصه پيكار
آنقدر روحيه آن حضرت در جنگ قوى و شكست ناپذير بود.كه با قيد قسم فرموده است:
'و لله لو تظاهرت العرب على قتالى لما وليت منها' نهج البلاغه نامه 45.
قسم بخدا اگر تمام عربها پشت به پشت هم بدهند و در جنگ با من متحد شوند خود را نمى بازم و از پيكارشان روى برنمى گردانم.
عزت مطلق مختص ذات اقدس الهى
عزت حيثيتى، عزت مطلق و عزت اصيل به ذات اقدس الهى اختصاص دارد چه او است كه هرگز مغلوب و مقهور نمى شود و هيچگاه دچار ذلت و خوارى نمى گردد.
قرآن شريف فرموده است: 'ان ربك هو القوى العزيز' سوره ى 11 آيه 66.
بى گمان پروردگار تو است كه قوى و عزيز است.
راغب مى گويد: 'العزيز الذى يقهر و لا يقهر'
عزيز كسى كه مقهور مى كند و خود هرگز مقهور نمى شود و اين از اوصاف حضرت باريتعالى است.
انسانها در هر مرتبه و مقامى كه باشند عزتشان نسبى و غير اصيل است و همواره مقهور قدرت لا يزال الهى هستند قرآن شريف در اين باره مى فرمايد:
'و هو القاهر فوق عباده و هو الحكيم الخبير' سوره ى 6 آيه ى 18.
او خداوند قاهر است كه به همه بندگانش برترى و سلطه دارد و او است پروردگار حكيم و آگاه.
عزت انسان در نهج البلاغه
بر همين اساس على عليه السلام فرموده است:
'و كل عزيز غيره ذليل و كل قوى غيره ضعيف' نهج البلاغه خطبه 64.
هر عزيزى غير از ذات اقدس الهى ذليل است و هر توانائى جز پروردگار جهان ضعيف و ناتوان است. بشر كه خود بالاصاله داراى عزت نفس و قدرت روح نيست اگر بخواهد به عزت روحى دست يابد و از قوت معنوى برخوردار گردد بايد به عزيز واقعى متكى شود خود را بقدرت اصيل الهى پيوند دهد، و با استمداد از حضرت باريتعالى خويشتن را از سرمايه گرانقدر بزرگوارى و عزت نفس برخوردار سازد تا در پرتو آن از ذلت و زبوى مصون بماند، بر مشكلات فائق آيد، مقهور اين و آن نشود، و در مقابل حوادث و رويدادها از پاى در نيايد. و اين خود از برنامه هاى مكتب قرآن شريف است.
'من كان يريد العزه فلله العزه جميعا' سوره ى 35 آيه ى 10.
هر كس طالب عزت است بداند كه عزت واقعى و اصيل، عزت تام و تمام به خداوند بزرگ اختصاص دارد.
آنان كه از روى حقيقت بحضرت گرايش مى يابند، به اطاعت و بندگيش گردن مى نهند، بى قيد و شرط تسليم وى مى شوند، و راه پاكى و تقوى در پيش مى گيرند از ذلت و پستى رهائى مى يابند، به عزت واقعى نائل مى گردند و رويدادهاى زندگى به شخصيت آنان آسيب نمى رساند.
عن على عليه السلام قال: 'لا شرف اعلى من الاسلام و لا عز اعز من التقوى' نهج البلاغه كلمه 381.
على عليه السلام فرموده: نه هيچ شرافتى برتر از شرف اسلام است و نه هيچ عزتى عزيزتر از پرهيزكارى است.
'وعنه عليه السلام من تعزز بالله لم يذله سلطان' فهرست موضوعى غرر الحكم ص 126
و نيز على عليه السلام فرموده است: آنكس كه در پرتو اتكاء بخداوند عز و بزرگى يابد هيچ سلطان قدرتمندى نمى تواند او را ذليل و خوار نمايد.
'و فى الحديث كل عز ليس بالله فهو ذل' مفردات راغب "عز".
در حديث آمده است هر عزتى كه منشأ آن خدا نباشد و مسير حق را نپيمايد در حقيقت ذلت و خوارى است.
چه بسيارند مردمى كه در گذشته و حال براى آنكه كسب عزت و شرف نمايند و به روان خود نيرو و توان بخشند مسير شرك را در پيش گرفتند. به غير خدا گرايش يافتند به اين و آن دل بستند، خويشتن را بنده آنان ساختند، و همانند معبود شايسته پرستش فرمانش را بى قيد و شرط اطاعت نمودند تا مگر بدينوسيله حمايتشان را بخود جلب كنند و در پرتو آنها نيرومند گردند غافل از آنكه عزت شرك آلود مايه ى ذلت است و بزرگى و شرفى كه بغير خدا متكى باشد موجب خوارى
و حقارت.
عن على عليه السلام قال: 'من اتعز بغير الله ذل' فهرست موضوعى غرر الحكم ص 126.
على عليه السلام فرمود: آنكس كه با اتكاء بغير خدا خويشتن را عزيز بحساب آورده دچار خوارى و ذلت خواهد شد.
اينان كه غير خدا را برگزيده اند و اطاعتشان را بر اطاعت خدا مقدم داشته اند علاوه بر آنكه در قيامت استحقاق كيفر شرك دارند در دنيا نيز اغلب نگران و ناراحتند و از اينكه همانند بردگان اسير برگزيدگان خود شده اند در باطن احساس ذلت و زبونى مى كنند و بغض و كينه آنها را در دل مى پرورند. قرآن شريف درباره اين گروه فرموده است: 'و اتخذوا من دون الله آلهه ليكونوا لهم عزا كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا' سوره ى 19 آيه ى 81.
مشركان، خداى يگانه را ترك گفته و غير خدا را برگزيده اند كه براى آنها مايه عزت و سربلندى باشد نه چنين است كه خيلى زود از عبادت و اطاعت آنه روى گردان مى شوند و بضديت و خصومتشان قيام مى نمايند.
هم اكنون در عصر ما بيشتر زمامداران كشورهاى اسلامى كسانى هستند كه از اتكاء بخداوند توانا سرباز زده اند، از اطاعت باريتعالى چشم پوشيده ان، عواطف دينى ملت مسلمان و با ايمان خويش را ناديده گرفته ان براى نيل بعز قدرت دنيوى و حفط كرسى رياست خود بندگى ابر قدرتهاى شرق و غرب را پذيرا شده و اوامر ظالمانه و احيانا ضد انسانى آنها را بى كم و كاست اجراء مى نمايند.
اين زمامداران فرو مايه و خود فروخته، ننگ عالم اسلام و مسلمانى مطرود خداوند بزرگ و پيامبر اسلامند. اينان مصداق واقعى اين آيه از قرآن كريمه ان كه چهارده قرن قبل بر نبى اكرم نازل شده است:
'الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا' سوره ى 4 آيه ى 139.
آنان كه كافران را بدوستى و فرمانروائى خود مى گيرند و مومنين خداوند را ترك مى گويند آيا عزت خويش را از كفار طلب مى كنند؟
اينان سخت در اشتباهند كه تمام مراتب و درجات عزت بخداوند توانا اختصاص دارد.
خدا را از ياد بردن، تعاليم الهى را ناديده انگاشتن، حق پرستى را سركوب كردن، محيط اختناق بوجود آوردن، از مردم سلب آزادى نمودن، و خلاصه با اتكاء به اجانب و از راه بزهكارى و گناه بقدرت و مقام رسيدن نه تنها پيروزى انسانى و شرافتمندانه نيست بلكه در نظر على عليه السلام دست يافتن بهدف از راه گناه و ناپاكى خود نوعى شكست و مغلوبيت است.
'ما ظفر من ظفر الاثم به و الغالب بالشر مغلوب' نهج البلاغه كلمه 327.
على عليه السلام فرموده: پيروز نيست آنكس كه گناه بر وى پيروز شده است و آنكس كه با شر و بد كارى قدرت بدست آورده و غلبه كرده است در حقيقت مغلوب شده است.
اين قبيل زمامداران غافل و نادان همانند شاه مخلوع ايران چند روزى سرمست پيروزى و عزت كاذب خود هستند و همچنان بسود ابر قدرتها و به زيان مردم خود قدم بر مى دارند، ملت خويش را در عذاب و شكنجه نگاه مى دارند تا روزى كه پيمانه صبر مردم ستمديده لب ريز مى شود، بطغيان و عصيان مى گرايند، با خشم و خشونت بر فرمانروايان جبار خود مى تازند، و مانند يل خروشان كاخ قدرتشان را از بيخ و بن مى كنند و برسرشان ويران مى سازند.
در آن مواقع است كه زمامداران دست نشانده متوجه مى شوند كه در راه كسب عزت و قدرت مسير خطا پيموده اند و ابر قدرتهاى مورد اتكائشان قادر نيستند در اين موقع حساس، طوفان انقلاب را مهار كنند، سيل خروشان نفرت و خشم مردم را فرو نشانند، خط بدبختى و سيه روزى را از نوكران خويش بگردانند، و آنان را از نابودى و سقوط، محافظت نمايند.
بدبختانه راه و رسم بيشتر مردم در گذشته و حال چنين بوده و هست كه عزت و ذلت را تنها از جنبه ظاهريش مى نگرند و به ريشه و منشاشان توجه ندارند، كسى كه داراى قدرت و مقام است از هر دسته ئو گروه كه باشد بزرگتر مى شرمدند و او را گرامى و عزيز مى دارند. هر چند اقتدارش ناشى از خيانت و جنايت باشد و كسى كه ضعيف و فاقد قدرت است او را خوار و حقير مى شمرند هر چند ضعفش بر اثر اعمال ظالمانه و نارواى ستمگران و جباران باشد و اين بر خلاف رويه و روش حضرت على عليه السلام است چه آن حضرت ذليل مظلوم را براى احقاق حقش احترام مى كرد و قوى ظالم را براى كوتاه كردن دستش حقير و خوار مى شمرد و در بيان اين مطلب چنين فرموده است: 'الذليل عندى عزيز حتى آخذ الحق له و القوى عندى ضعيف حتى آخذ الحق منه' نهج البلاغه خطبه 37.
ذليل نزد من عزيز و گرامى است تا حق او را از متجاوز بگيرم و قوى نزد من حقير و ضعيف است تا حق مظلوم را از چنگ وى بدر آورم.
علل تغيير عزت و ذلت در جامعه
علل و عوامل متعددى مى تواند محيط را دگرگون كند، در اوضاع و احوال فرد و جامعه اثر بگذارد، عزيزان را ذليل و خوار نمايد، و به ذليلان بزرگى و عزت بخشد.
على عليه السلام ضمن خطب و نامه ها و كلمات خود پاره اى از آن علل را خاطر نشان فرموده و قسمتى از آنها در نهج البلاغه آمده است و در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى شود.
انقلاب
يكى از عواملى كه در اجتماع اثر بنيادى دارد و تحولات بسيار عظيم و اساسى ببار مى آورد انقلاب است. انقلاب اوضاع جامعه را زير و رو مى كند، معيارها و ضوابط را تغيير
مى دهد، و ارزشهاى نوينى را جايگزين آنها مى سازد بر اثر انقلاب گروهى سقوط مى كنند و گروهى اوج مى گيرند بسيارى از عزيزان ذليل مى شوند و بسيارى از ذليلان بعزت مى رسند. مستكبران گردنكش سركوب مى گردند و مستضعفان سركوب شده رفعت و سربلندى مى يابند. امام صادق عليه السلام درباره انقلاب و نتايج اجتماعى آن فرموده است.
'تمنو الفتنه ففيها هلاك الجبابره و طهاره الارض من الفسقه' مجموعه ورام، 2 ص 87.
تمناى انقلاب كنيد، فكر انقلاب در سر بپروريد، و در آرزوى انقلاب باشد چه در طوفان انقلاب است كه جباران زور گو و مستبدان خود سر به هلاكت مى رسند و زمين از لوث وجود گناهكاران و متجاوزين پاك مى گردد.
در اين حديث كلمه "فتنه" براى انقلاب اجتماعى بكار رفته است. "فتنه" داراى معانى متعددى است از آنجمله بمعنى انقلاب آمده است.
"اقرب الموارد" معانى فتنه را ذكر مى كند و در پايان، مى گويد، 'اختلاف الناس فى الاراء و ما يقع بينهم من القتال' فتنه اختلافى اسن كه در آراء و نظرات مردم پديد مى آيد و سرانجام منجر به درگيرى و خونريزى مى شود.
انقلاب مكتبى اسلام كه چهارده قرن قبل در عصر نبى اكرم بنيانگذارى شد از جمله انقلابهاى عظيم جهانى است كه گذشت قرون و اعصار نتوانسته است آن را بدست فراموشى بسپارد و هم كنون صدها ميليون نفر در سراسر گيتى آن انقلاب را مقدس مى شمرند و تعاليم آن را براى همه انسانها مايه سعادت و رستگارى مى دانند.
انقلاب اسلامى تحولات و دگرگونيهاى عميقى در جميع شئون مادى و معنوى جامعه بوجود آورد، عقايد و افكار مردم را تغيير داد، اخلاق و اعمال آنان را اصلاح نمود و اجتماع را از قوانين و سنن سعادت بخش برخوردار ساخت. چه بسيار عزتها را به ذلت و ذلتها را بعزت مبدل نمود و روابط انسانها را بر معيارهاى جديد پايه گذارى كرد.
على عليه السلام در يكى از خطبه هاى خويش پيرامون قيام رسول گرامى و گرايش پاكان به آنحضرت سخن گفته و در ضمن به پاره اى از نتايج انقلاب اشاره نموده و چنين فرموده است:
'دفن الله به الضغائن و اطفا به الثوائر الف به اخوانا و قرن به اقرانا اعز به الذله و اذل به العزه... نهج البلاغه خطبه 96.
خداوند بوسيله پيشواى اسلام و در پرتو انقلاب اسلامى، كينه هاى درونى مردم عصر جاهليت را در ضميرشان دفن نمود و آنها را از اثر انداخت. شعله هاى زيانبار دشمنى را كه باعث ضررهاى گوناگون و احيانا قتل و خونريزى مى شد خاموش كرد. با پيوندهاى دينى از يكطرف افراد پراكنده را بهم نزديك نمود بين آنان الفت و برادرى برقرار ساخت و از طرف ديگر روابط
جاهلانه را از بين مردم برانداخت و كسانى كه در عصر جاهليت قرين و عديل يكديگر بودند از هم جدا كرد. خداوند بوسيله پيامبر گرامى، ذلت و خوارى را به عزت برگرداند و هم بوسيله او عزت را به ذلت تبديل كرد.
در عصر جاهليت بتها مورد كمال تكريم و احترام بودند و بت پرستان نيز عزيز و گرامى. در عصر جاهليت دختر زنده بگور كردن باعث سربلندى و افتخار بود و دختر را زنده نگاهداشتن مايه ننگ و ذلت. در عصر اسلام زنده بگور كردن دختران عمل جنائى و مايه شرمسارى و سر افكندگى شناخته شد و زنده نگه داشتن آنان از وظائف انسانى و اسلامى تلقى گرديد. در عصر جاهليت گردنكشى و زور گوئى نشانه قدرت و بزرگى بود و قدرتمندان خو سر و مستبد مورد عزت و احترام بودند در عصر اسلام رعايت عدل و قانون معيار بزرگى و عزت شد و گردنكشى و جبارت موجب خوارى و حقارت. در انقلاب اسلامى جباران ستمگر بذلت و پستى افتادند و از اوج بزرگى و قدرت بحضيض عجز سقوط كردند و مستضعفان ذليل و مردم به اوج بزرگى و عزت رسيدند و وارث حكومت مستكبران شدند.
در صدر اسلام آل اميه در برابر آل هاشم صف آرائى كردند و براى آنكه از پيشرفت رسول گرامى و گسترش اسلام جلوگيرى نمايند به توطئه هاى خائنانه دست زدند و از تمام وسائل استفاده نمودند و اما نقشه هاى آنان نقش بر آب شد. سرانجام دين خدا پيروز گرديد، پيشواى اسلام و مسلمانان غلبه كردند، آل اميه با همه غرور و تكبرشان مغلوب شدند، انقلاب اسلامى، قوانين الهى، عزت كاذب و ظالمانه آنان را نابود ساخت، و ناچار شدند در پيشگاه اسلام و مسلمين سر ذلت و خوارى فرود آوردند.
على عليه السلام ضمن نامه اى كه به معاويه نوشته و در نهج البلاغه آمده است با جملات كوتاهى تاريخ گذشته و سوابق ننگين آل اميه را شرح داده و در پايان از فضيلت اسلام ياد كرده و به مقررات ذلت بار آن براى مستكبرين و عزت آفرين آن براى مستضعفين اشاره كرده است.
'... و اما قولك انا بنو عبد مناف فكذالك نحن و لكن ليس اميه كهاشم و لا حرب كعبد المطلب و لا ابو سفيان كابى طالب و لا المهاجر كالطليق و لا الصريح كالصيق و لا المحق كالمبطل و لا المومن كالمدغل و لبئس الخلف خلف يتبع سلفا هوى فى نار جهنم و فى ايدينا بعد فضل انبوه التى اذللنا بها العزيز و نعشنا بها الذليل' نهج البلاغه نامه 17.
ترجمه: اينكه گفته اى ما فرزندان عبد منافيم ما نيز فرزندان او هستيم و ما بين ما و شما تفاوت بسيار است نه اميد مانند هاشم است و نه حرب مانند عبدالمطلب. نه ابو سفيان مثل ابو طالب است و نه مهاجر هماند آزاد شده. نه نسب صريح مانند نسب الحاق است، نه راستگو مانند دروغگو، و نه مومن همانند منافق است چه بد فرزندى است آنكه از پدر مرده و جهنمى خود
پيروى مى كنند هر يك از اين جملات كه امام عليه السلام در نامه خود آورده به گوشه هائى از تاريخ اشاره مى كند كه پاره اى از آنها روشنگر افتخارات آل هاشم است و قسمتى ياد آور ننگ هاى بنى اميه.
سپس امام "ع" در نامه خود خاطر نشان مى فرمايد كه از همه اين تفاوتها گذشته ما برترى و امتياز نبوت است كه بوسيله احكام و مقررات آن عزيزان گردنكش و خود سر را خوار و ذليل نموديم و به ذليلان مستضعف و مظلوم بزرگى و عزت بخشيديم.
روزى كه مرم با على عليه السلام بخلافت بيعت كردند و زمام امور مملكت را به وى سپردند حضرتش تصميم گرفت در ادراه امور كشور روش انقلابى رد پيش گيرد و شمولاتى عميق و اساسى بوجود آورد زيرا مى دانست در طول بيست و چند سالى كه از مرگ رسول گرامى گذشته در مملكت انحرافهائى پديد آمده است بعضى از شغلهى حساس مملكت بدست افراد ناصالح افتاده، پاره اى از مسائل اسلامى به دست فراموشى سپرده شده و قسمتى از بيت المال مسلمين بمصارف ناروا مى رسد و بايد تمام اين امور بر وفق معيارهاى اسامى اصلاح گردد.
على عليه السلام متوجه بود كه با ايجاد روش انقلابى، دگرگونيهاى عظيمى پديد مى آيد، جامعه زير و رو مى شود، بسيارى از عزيزان خوار مى گردند، و گروهى از ذليلان به بزرگى و عزت مى رسند. عده اى از افراد شاغل از خدمات دولتى بر كنار مى شوند و عده اى از بر كناران عهده دار كارهاى مهم مى گردند از اين رو ضمن اولين خطبه اى كه در مدينه پس از بيعت مردم ايران نمود جامعه را از شمولات و تغييراتى كه با آنها مواجه خواهند شد آگاه ساخت و فرمود:
'... الا و ان بليتكم قد عادت كهياتها يوم بعث الله نبيكم "صلى الله عليه و آله" و الذى بعثه بالحق لتبلبلن، و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم' نهج البلاغه خطبه 16.
'آگاه باشيد كه امتحان و ابتلاء شما دوباره بازگشت نموده است همانند روزى كه خداوند پيامبر اسلام را به نبوت برانگيخت. قسم به خدائى كه او را به حق مبعوث نمود در حكومتشان بهم ريخته مى شويد، سپس با غربال امتحان از يكديگر ممتاز مى گرديد، و مانند ريگى كه محتواى آن را بر هم زده باشند زير و رو مى گرديد تا جائى كه