سـر آغـاز - روح حج نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

روح حج - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سـر آغـاز

چشمه اى است حج;... كه هركه از آن نوشيد، تشنه تر شد،و هركه حلاوت آن را يافت، شيفته تر گشت.

و هركه چهره جان در زمزم معارفش شست، پاكدل شد.

كتابى است حج;... كه هركه با الفباى معارفش آشنا شد، دل به آن سپرد، و هركه اوراقى از رموز و اسرارش را با سرانگشت تدبّر، ورق زد، مشتاق به پايان بردن اين صحيفه عرفان گرديد،و هركه حتّى نگاهى به سطور اين «كتاب يقين» افكند، و نظر بر خطْ نوشته هاى اين «بيت المعمور» داشت، بذر معرفت در انديشه و دل كاشت.

خانه اى است حج;... كه هركه چند صباحى رحل اقامت در آن افكند،و هركه چند روزى بار سفر به سوى آن كشيد و لذّت آرميدن در سايه معنويّت «بيت خدا» را چشيد، رنج سفر فراموش كرد و آنجا را خانه خود، خانه خدا و خانه مردم يافت.

هركه مقيم اين خانه شد، مقام يافت.

هركه ساكن اين حريم گشت، به سكون نفس رسيد.

درختى است حج;... كه اگر دست نياز، به شاخه هاى كرامتش بياويزى،و اگر دامن طلب، زير اين «شاخه طوبى» بگسترى،دامن دامن، حكمت و نور نصيبت مى شود.

و اگر در سايه اش نشينى، خنكاى يقين را حسّ مى كنى.

و اگر پنجه به سرشاخه هاى پربارش فراز برى، ميوه هاى تازه ايمان و نور و حضور مى چينى.

بازارى است حج;... كه هركه با «نقد خلوص»، پاى بدان نهد، كالاى عبوديّت نصيبش مى شود،و هركه بى توشه باور به آنجا رود، تهيدست باز مى گردد.

هركه جويا باشد، به «منافع» مى رسد، و هركه هشيار باشد، سود مى برد و هركه غافلانه رود و باز گردد، زيان مى برد.

هركه «كالاى قلب» به آن بازار بَرد، مشترى صالحات، آن را نمى خرد.

و آنكه متاع فاسد به ميان و ميدان آورد، بى بهره و بى خريدار خواهد ماند.

مدرسه اى است حج;... كه كتاب و دفترش «عمل» و «تزكيه» است،سازنده اش ابراهيم و اسماعيل و جبرئيل است و بنيانش «تقوا» است،و آنكه در اين مدرسه نام نويسد، بايد «مشق بندگى» را خوب بنويسد و «خطّ خلوص» را زيبا بنگارد و تكليف طاعت را در كلاس مناسك، به دقت و كمال و تمام، انجام دهد.

امتحانش توبه و قبولى آن، غفران است.

شهرى است حج;... كه كعبه، كانون و مركز آن است.

مناسك، «آيين نامه» زيستن در اين شهر قانونمند است و هر تخلّفى قربانى مى خواهد.

شهرى است آباد و آزاد، كه وطن هر موحّد است و زادگاهِ دين و خاستگاه قرآن.

و هركه اهل اين ديار است، «حاجى» است.

و هركه با اين شهر بيگانه است، احساس غربت مى كند.

دنيايى است حج;... كه همه كائنات بر مدار «مطاف» سير مى كنند و مشاعر مقدس آن، محل همايش همه نژادها، زبانها، ملّتها و ملّيتهاست.

آنكه حاكم اين دنياست، «خدا»ست و آنكه به اين نشأه گام مى نهد، وارد «منظومه بندگى» مى شود.

دنيايى است شگفت و سرشار از ديدنيها و شنيدنيها.

عجايب هفتصد گانه هستى، در «موزه حج» نگهدارى مى شود. و حاجى، براى ديدار آثار باستانى توحيد، عازم آنجا مى شود و همه پديده ها و صحنه هايش، هم «نو» است، هم «كهن».

دريايى است حج;... موج خيز و گهرساز.

هركه به ژرفاى معارفش فرو رود و در اعماق حكمتهايش غوّاصى كند، مرواريدهاى گرانبها و بى بديل به چنگ مى آورد و هركه بر ساحل، به تماشا بايستد، هرچند هم به گوهر نرسد، امّا تلاطم امواج و نسيم ساحل اين دريا، روحش را شاداب مى كند.

رودخانه اى است حج;... كه هركه تن و جان درآن شست، و هركه به شناگرى در آن پرداخت، و هركه با آب حياتش به سمت و سوى دريا رفت، دريايى شد و دريا شد!

و هركه كنار رود ماند و رفتن رود را تماشا كرد، رود رفت و او ماند.

رودى است كه به دريا مى رسد و مى رساند و هركه «روح دريايى» دارد، با حركت اين رود، همراه و هم آوا مى شود و پيچ و خم مشكلاتِ ديندارى و فراز و نشيب راه بندگى و صخره ها و سنگلاخهاى طريق عبوديّت را پشت سر مى گذارد و تعلّقها را مى گسلد.

هيچ سيلاب به دريا نرسانَد ما را ما كه در هر بُنِ مو، سنگِ گرانى داريم

ندايى است حج;... پيچيده در گوش زمان، برخاسته از حنجره ابراهيم، و نشسته بر گوش جانِ ميليونها موحّد ابراهيمى،ندايى كه از هر ديار دور و نزديكى، از هر شهر و روستايى، از هر فراز و فرودى، «مهمان» مى طلبد.

ضيافتى با ميزبانى خدا! و سفره اى گشوده تا ابديّت، تا آخرت، تا بهشت، تا رضوان و رحمت، تا عفو و مغفرت.

ندايى پرطنين و آهنگين و دلنشين،كه آهنگ ملكوت دارد و نغمه خلد برين.

و... عبادتى است حج; كه بعد سياسى و اجتماعى دارد، عزّت آفرين و شكوه بخش و قدرت ساز است.

رمز وحدت و همبستگى است، مايه معرفت و همدلى و تعاون است،سياستى در متن دين است، تا «ملل مسلمان» را با رمز قدرت و راز وحدت آشنا كند،«امت محمدى» را در برابر «كفر جهانى» بسيج سازد،حماسه هاى دين و عرفان را، در كنار هم به يادها آورد.

و حج، عبادتى است سياسى، پايگاهى است براى رفعت اهل ولا، اهرمى است براى شكستن هيمنه استكبار، آيينه اى است براى تماشاى شكوه وحدت، مكتبى است براى آموزش عرفان و سلوك، مدرسه اى است براى تربيت موحّدان مجاهد، بازارى است براى خريد آخرت، چشمه اى است براى طهارت روح.

آرى... اينهاست روح حج و حج بى روح هم، مثل عبادت بى وضوست.

با روح حج آشناتر شويم وحقّ آن را بهتر ادا كنيم.

1382

/ 16