سازمان و عملكردهاى اخوان المسلمين - روزهای خاطره نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روزهای خاطره - نسخه متنی

زینب الغزالی الجبیلی؛ مترجم: ضیاء مرتضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سازمان و عملكردهاى اخوان المسلمين

اين جمعيت براى تحقق اهداف و اصول اعتقادى خود از شيوه هاى مختلفى استفاده مى كردند. هر چند اين شيوه ها غالباً متغير و متفاوت و حتى متضاد بوده اند، اما عمده ترين عوامل دوام مبارزه اخوان و پايدارترين شيوه هاى مبارزه آنان را مى توان چنين برشمرد:

سازمان اخوان المسلمين

تشكيلات نيرومند و منسجم اخوان المسلمين از مؤثرترين عوامل رواج انديشه ها و توفيق آنان در بعضى زمينه ها بود. بى گمان اين سازماندهى مرهون هوشمندى و بينش تشكيلاتى حسن البنا و نيز نفوذ او در ميان پيروانش بود. بر اثر همين سازماندهى نيرومند بود كه گفته اند اخوان در 1367ق / 1948م، حدود 2500 شعبه و حدود نيم ميليون عضو در مصر داشت.

در رأس سازمان اخوان، «مرشد عام» قرار دارد كه از طريق «مكتب ارشاد» رهبرى سياسى و نظرى خود را بر اخوان اعمال مى كند. پس از مكتب ارشاد، «مركز عام» قرار دارد كه از اعضاى هيأت مؤسس و مكتب ارشاد تشكيل مى شود. مرشد عام مادام العمر سمت خود را نگاه مى دارد و فقط هيأت مؤسس حق عزل او را دارد.

نخستين نظام نامه اداره امور سازمان اخوان المسلمين در سال هاى 1348 - 1349 قمرى مدون شد. در 1367ق / 1948م، اين نظام نامه با تجديد نظر به عنوان «قانون اساسى اخوان المسلمين» در شوراى عمومى سازمان به تصويب رسيد.

ظاهراً نخستين مؤسسه وابسته به تشكيلات اخوان، «مدرسة امهات المؤمنين» بود كه در محرم 1352 در اسماعيليه بنياد نهاده شد. ده سال پس از آن، تشكيلات «رهبرى مركزى زنان مسلمان» در مركز عام اخوان پديد آمد كه به فعاليت اجتماعى مى پرداخت. چنان كه در سال هاى فعاليت پنهان اخوان و سركوب ايشان، اين زنان به رهبرى زينب غزالى نقش مهمى در سرپرستى خانواده هاى اعضاى زندانى اخوان برعهده داشتند. «سازمان تعاون خانواده» نيز از جمله سازمان هاى وابسته به اخوان بود كه در 1362 قمرى پديد آمد و هدف آن چنان كه بنّا متذكر شده است، ايجاد همكارى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى ميان خانواده هاى مسلمان بود. سازمان شبه نظامى «جواله»، شاخه نظامى اخوان به شمار مى رفت كه اعضاى آن از ميان خالص ترين و وفادارترين اعضاى اخوان انتخاب مى شدند. گروه «كتائب انصاراللَّه» گروه ديگرى در كنار جواله بود كه هدف آن آموزش اعتقادى و اخلاقى اعضاى سازمان بود و وظيفه برقرارى ارتباط ميان اعضا را برعهده داشت.

به نظر مى رسد مهم ترين بخش تشكيلاتى اخوان المسلمين، «سازمان سرّى» بود كه تاريخ تأسيس آن را به اختلاف از آغاز بنياد نهادن اخوان تا 1942م گفته اند. اعضاى اين سازمان سرّى و ويژه، از ميان افراد زبده و كارآزموده و وفادار اخوان انتخاب مى شدند و بر اطاعت از مرشد عام و براى جهاد در راه اسلام سوگند ياد مى كردند. اينان همواره آماده استفاده از سلاح بودند و فقط مرشد عام از مأموريت آنان اطلاع داشت.

فعاليت هاى سازمان اخوان المسلمين از همان اوايل كار، فقط تشكيلاتى، دينى و سياسى نبود، بلكه آنان تلاش گسترده اى براى بهبود اوضاع اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى مردم از طريق پديد آوردن نهادهاى مستقل صورت مى دادند. توجه به اين نوع كارها ناشى از ديدگاه اخوان المسلمين در مورد اقتصاد بود؛ آنان به اقتصاد از منظر دين مى نگريستند و بر مشكلات آن به مثابه معضلات اجتماعى و معيشتى توجه خاص داشتند. از اين رو، مى كوشيدند تا نظام اقتصاد اسلامى روشنى ارائه كنند. شايد جامع ترين تصوير اقتصاد اسلامى آنان در اصولى ارائه شده باشد كه بنّا برشمرده است، از جمله آنها مى توان به اين اصول اشاره كرد: ايجاد اشتغال براى همه مردم؛ بهره بردارى از منابع ثروت طبيعى؛ تحريم منابع حرام و نارواى درآمد؛ كم كردن فاصله طبقاتى؛ كوشش براى تأمين آسايش و آرامش همگانى؛ تأييد مالكيت خصوصى و احترام به آن، تا آن جا كه با مصلحت عمومى ناسازگار نباشد و تنظيم سيستم معاملات پولى و مالى.

اخوان به منظور تحقق اصول ياد شده، دست به اقداماتى در مدارس و دانشگاه ها يا در ميان كشاورزان و كارگران زدند. معلمان طرفدار يا عضو سازمان اخوان در مدارس، يا هر جا كه مى توانستند، در تعليم مردم به خصوص كودكان و جوانان مى كوشيدند، اما جمعيت به اين بسنده نكرد و خود مدارسى تأسيس كرد كه با استقبال مردم روبه رو شد. با توجه به موضع ضد دانشگاهى اخوان، در آغاز دانشجويان، خاصه دختران، استقبال چندانى از آن نكردند، اما پس از جنگ جهانى دوم، جمعيت اخوان اهتمام بيشترى به امور دانشجويى و دانشجويان نشان داد. از اين رو محلى در مركز عام و بخش ويژه اى در نشريه اخوان به دانشجويان اختصاص يافت و چون به تعيين نماينده در دانشگاه هاى مصر پرداخت، دانشجويان طرفدار آن روى به فزونى نهادند.

فعاليت اخوان در ميان كشاورزان مصر گسترده و مؤثر بود. جمعيت از همان آغاز به حمايت از كشاورزان پرداخت و خواهان سواد آموختن دهقانان، تأمين بهداشت آنان، استفاده از روش هاى جديد كشاورزى و خروج از كشاورزى تك محصولى بود. اخوان براى تحقق اهداف و گسترش دعوت خود در ميان كشاورزان به اقدامات متعددى دست زد، از جمله: برگزارى سخنرانى، تشكيل گروه هايى براى ايجاد تحول در كشاورزى و اصلاح كشاورزى آبى، اطعام فقيران، توزيع زكات فطر در ميان نيازمندان، داورى و حل و فصل اختلافات، حمايت از كودكان بى سرپرست، تأسيس مساجد، بيمارستان ها و درمانگاه ها. رهبران اخوان، به ويژه حسن البنا براى پى گيرى اين اقدامات هر هفته به مناطق روستايى سفر مى كردند.

اخوان در ميان كارگران نيز به طور وسيع فعاليت مى كرد. از آن جا كه مؤسسان جمعيت خود از كارگران بودند، به امور كار و كارگرى بيشتر اهتمام مى ورزيدند و از سوى ديگر كارگران نيز به سازمان اخوان اقبال فراوانى نشان مى دادند. اوضاع اجتماعى دوران جنگ جهانى نيز در گرايش كارگران به اخوان مؤثر افتاد. جمعيت اخوان المسلمين به سرمايه گذارى و توليد داخلى اهتمام فراوان داشت. در دهه 1930م جمعيت اخوان هفت شركت صنعتى و تجارى بنياد نهاد كه سهامداران و اعضاى آن از اخوان بودند. هدف از تأسيس اين شركت ها قطع وابستگى، تقويت سرمايه گذارى ملى در صنايع و اقتصاد، ايجاد رفاه براى كارگران و رقابت با شركت هاى خارجى و مبارزه با استعمار بود. البته اهداف تبليغاتى و گسترش دعوت اخوان نيز در كار بود؛ از اين رو در كنار كارگاه هاى صنعتى و توليدى، مساجد و كانون هاى آموزش دينى نيز تأسيس مى شد.

افزون بر اينها، تشكيلات اخوان داراى «بخش نيكوكارى و خدمات اجتماعى» نيز بود كه به كارهاى خدماتى، امداد، كمك به درماندگان و سالخوردگان مى پرداخت.

تبليغات گسترده و جهانى اخوان

بنّا از آغاز تأسيس اخوان المسلمين، توجه زيادى به تبليغات و گسترش انديشه هاى جمعيت در داخل و خارج از مصر داشت. او مى كوشيد ارتباط فكرى و تشكيلاتى جدى بين مسلمانان و اخوان پديد آورد و براى اين كار در سه زمينه به كار پرداخت: تبليغات داخلى در مصر، پيام به فرمانروايان كشورهاى اسلامى و تأسيس شاخه هاى اخوان در جهان اسلام. در تبليغات داخلى، نخستين گام مهم تأسيس مجله الاخوان المسلمون بود كه از 1352ق / 1933م، به عنوان ارگان رسمى اخوان منتشر شد و انتشار آن چهارده سال ادامه يافت.

پس از گسترش اخوان المسلمين در مصر، بنّا تلاش وسيعى را براى گسترش دعوت اخوان در سطح جهان اسلام و به ويژه ميان دولت ها و حكام مسلمان آغاز كرد؛ وى از 1935م به بعد نامه هاى زيادى به برخى از نخست وزيران و پادشاهان عرب و مسلمان نوشت و عمده ترين خواسته هايش نيز اجراى احكام شريعت و اصلاح جامعه اسلامى براساس ديانت و دعوت به احتراز از غرب زدگى بود. اين نامه ها از نظر بيان، استوار و از نظر مضمون، پندآموز و تا حدودى از موضع قدرت بود. پس از بنّا جانشين او هضيبى نيز همين شيوه را ادامه داد.

همزمان با گسترش روزافزون اخوان در داخل مصر، بنّا تصميم گرفت كه شاخه هاى آن را در ديگر كشورهاى عربى و اسلامى نيز تأسيس كند. از اين رو در سال هاى 1365 - 1368ق / 1946 - 1949م، شعبه هاى اخوان در لبنان، فلسطين، سودان، مكه، اردن، شمال و شرق افريقا و سراسر مغرب تأسيس شد. در عين حال، بايد توجه داشت كه شعبه هاى ديگر آن در كشورهاى اسلامى مواضع متفاوتى با اخوان قاهره داشتند.

همكارى با دربار مصر

يكى از مسائل بحث انگيز در باره اخوان المسلمين، ارتباط آن در دوران بيست ساله اول با دربار مصر است. آشكار است كه از آغاز تا سال هاى 1365 - 1366ق / 1946 - 1947م، اخوان و دربار مصر روابط حسنه داشتند. بيعت اخوان با پادشاه به عنوان يك عمل شرعى و ملقب ساختن پادشاه به اميرالمؤمنين و نيز تقاضاى انحلال احزاب، هر چند موجب خرسندى شاه و درباريان بود، اما احزاب ديگر به ويژه حزب وفد را به شدت برآشفت. چه، احزاب افكار و خواسته هاى جمعيت اخوان را خطرى براى دموكراسى و آزادى و نظام پارلمانى مى دانستند و مى كوشيدند نظر شاه را از آن جمعيت بازگردانند.

پس از جنگ جهانى دوم، روابط دربار با اخوان بر سر مسأله فلسطين و مسائل ديگر رو به تيرگى نهاد و سرانجام به انحلال جمعيت اخوان المسلمين و كشته شدن بنّا منجر گشت. اما پس از قتل بنّا، شاه كوشيد خود را به اخوان نزديك كند.

روابط اخوان با دولت ها و احزاب

با اين كه بنّا بارها تأكيد كرده بود كه اخوان المسلمين حزب سياسى نيست و به رغم آن كه وى نظام چند حزبى را مخالف اسلام و مصالح امت مى دانست، در عين حال، جمعيت اخوان پس از ورود به مبارزه سياسى و اجتماعى عملاً به صورت يك حزب سياسى در آمد و ناچار شد كه تا حدود زيادى قواعد بازى هاى سياسى را رعايت نمايد و به شيوه هاى سياستمداران عمل كند.

روابط اخوان با دولت ها و احزاب غير دينى و به ويژه كمونيست ها، غالباً تيره و خصومت آميز بود. هر چند، گاه نزديكى و يا ائتلافى با برخى از دولت ها يا احزاب صورت مى گرفت، اما چون مبتنى بر تدابير يا سياست هاى خاص بود، دوامى نداشت.

بين اخوان و احزاب كمونيست و ماركسيست ناسازگارى شديد وجود داشت. اخوان در حالى كه موضع ضد استثمارى و ضد سرمايه دارى كمونيسم را مى ستود، اما خطر كمونيسم را در كشورهاى اسلامى از خطر تبليغات مسيحى بيشتر مى دانست. با اين همه، برخى از اعضاى اخوان مانند صالح عشماوى و محمد غزالى در برابر ايدئولوژى كمونيسم نرمش و حتى گاه همفكرى نشان مى دادند و خواهان نوعى همكارى با آنها بودند. اما نوع رابطه اخوان المسلمين با «افسران آزاد» چندان آشكار نيست. اخوان به دليل حمايت هاى معنوى كه از نظاميان به عمل مى آورد، پيوسته از محبوبيتى خاص در ميان آنان برخوردار بود. از اين رو، وقتى در جريان جنگ جهانى دوم سازمان افسران آزاد در ارتش مصر تشكيل شد، بسيارى از افسران به اخوان پيوستند. جنگ 1367ق / 1948م فلسطين و همكارى نزديك آن دو سازمان، اين پيوند را استوارتر كرد؛ ولى پس از ترور بنّا و آغاز رهبرى هضيبى، رابطه اخوان و افسران تغيير كرد. اختلاف به نحو اجتناب ناپذيرى شدت يافت، به ويژه پس از خروج نجيب از صحنه سياست، روابط اخوان با دولت ناصر بيش از پيش تيره شد. هضيبى به كشورهاى مختلف عربى سفر كرد و همه جا بر ضد انقلاب و به ويژه بر ضد عبدالناصر سخن گفت. در اواخر سپتامبر 1954 اخوان المسلمين به اين نتيجه رسيدند كه بايد در برابر حكومت مقاومت كنند و لذا تصميم به تظاهرات عمومى و مبارزه قهرآميز گرفتند و به دنبال آن به جان ناصر سوء قصد شد. پس از آن بود كه دستگيرى و محاكمه اخوان آغاز گرديد.

رابطه با الازهر

در روزگار بنّا، اخوان المسلمين كوشش مى كرد دستگاه رسمى رهبرى دينى و علمى الازهر را به صورت حامى و متحد استراتژيك خود در آورد و دست كم با آن رابطه حسنه داشته باشد. اين حسن رابطه ساليانى وجود داشت و بنّا ادعا مى كرد كه الازهر حامى تعاليم اخوان است. اخوان المسلمين مى كوشيد الازهر نقش اجتماعى خود را در دفاع از اسلام و مسلمانان باز يابد. اخوان در صدد آن بود كه از طريق نفوذ در الازهر، دانشجويان جوان آن نهاد را به خود جلب كند و البته اين سياست، تا حدودى موفقيت آميز بود. با اين همه، رابطه اخوان با الازهر دچار نوسان بود، به خصوص پس از ورود اخوان به مبارزات سياسى، بين آن دو نهاد فاصله افتاد. در دوران جمال عبدالناصر و پس از آن در زمان سادات و مبارك، الازهر غالباً به صورت رسمى جانب حكومت را گرفت و برخى افكار و به ويژه اعمال خشونت آميز اخوان را تقبيح كرد و حتى گاه به تكفير نيز دست زد.

نقش اخوان المسلمين در جنبش هاى اسلامى معاصر

براى درك انگيزه هاى ظهور اخوان المسلمين و نقش آن در تحولات سياسى و دينى جهان اسلام، به ويژه جهان عرب، ضرورى است كه به اوضاع عمومى كشورهاى اسلامى و عربى و به خصوص مصر در سال هاى پيش از تأسيس اخوان، توجه شود.

شمار جمعيت هايى كه در سال هاى پيش و پس از جنگ جهانى اوّل با انگيزه هاى اسلامى و به قصد اِعمال احكام شريعت پديد آمدند، به 135 مى رسيد و چنان مى نمود كه براى نظم بخشيدن به نابه سامانى مسلمانان، نه از فرمانروايان كشورهاى اسلامى كارى ساخته است، نه از عالمان دين و نهادهاى رسمى و سنتى دينى، و نه حتى از جماعات اسلامى موجود در آن روزگار.

حسن البنا درست در متن اين بحران و نابه سامانى متولد شد و رشد كرد. وى از يك سو شاهد فروپاشى خلافت اسلامى و پريشانى مسلمانان بود و از سوى ديگر از نهضت سَلَفى و جنبش دينى - سياسى پيشينيان خود در مصر اثر پذيرفته بود. هر چند پدر بنّا از شاگردان شيخ محمد عبده بود و بنّا نيز تحت تأثير او قرار داشت، اما بايد گفت: بيش از همه از سيدجمال الدين اسدآبادى و پس از او از رشيد رضا اثر پذيرفته بود. سيدجمال الدين به منزله «پدر روحانى» اخوان بود و اين كه اخوان، بنّا را سيدجمال عصر خود مى دانستند، ميزان اثرپذيرى اخوان المسلمين را از سيد نشان مى دهد.

بدين ترتيب مى توان گفت كه ظهور اخوان المسلمين پاسخى بود به پريشانى اوضاع عمومى مسلمانان، به ويژه اوضاع مصر - و اثبات ناتوانى حكمرانان كشورهاى اسلامى و جهان عرب و ضعف دستگاه رهبرى رسمى دينى از ايفاى نقش خود در حل بحرانهاى جارى.

آشكار است كه اين جنبش سر آغاز نهضت جديد فكرى و سياسى اسلامى است و آثار آن در همه جاى جهان اسلام مشهود است. پس از تأسيس اخوان در مصر و شعبه هاى آن در سوريه، سودان، اردن، لبنان، فلسطين، اندونزى، سيلان، پاكستان، تونس، الجزاير، مراكش، ليبى، عربستان سعودى، عراق و كشورهاى عربى حوزه خليج فارس، جنبش هاى اسلامى در همه جاى جهان اسلام و حتى مسلمانان ساكن در كشورهاى غربى، يا وابستگى تشكيلاتى با اخوان برقرار كردند، يا كم و بيش تحت تأثير آن قرار گرفتند.

با اين كه ايران و ديگر شيعيان كشورهاى اسلامى و عربى استقبال رسمى و مستقيمى از اخوان به عمل نياوردند، اما حركت اخوان در خيزش سياسى و انقلابى شيعى معاصر عراق و ايران و لبنان بى تأثير نبوده است. مقايسه «فدائيان اسلام» در ايران با اخوان المسلمين، تا حدودى اين ارتباط و دست كم تأثيرپذيرى را نشان مى دهد. مسافرت نواب صفوى به مصر در 1954م و سخنرانى در تظاهرات اخوان و حتى وساطت او بين اخوان و جمال عبدالناصر و سرانجام ادعاى ارتباط تشكيلاتى اين جمعيت ايرانى با اخوان مصر، شاهد اين مدعاست.

مخالفان و منتقدان اخوان المسلمين

اخوان المسلمين از همان آغاز، با واكنش هاى مخالف مواجه شدند. به گفته بنّا، در اسماعيليه كسانى با انديشه اخوان مخالفت كرده، حتى بر ضد آن دست به عمل زدند. به ويژه پس از آن كه اخوان به مرحله عمل سياسى حاد وارد شد، كسانى از درون و بيرون تشكيلات، به خرده گيرى از آن پرداختند و اين نوع فكر و عمل را خلاف ديانت و خلاف شيوه نخستين اخوان المسلمين دانستند. انشعابيون «شباب محمد» كه در سال هاى 1358 - 1359ق / 1939 - 1940م، از اخوان جدا شدند، از منتقدان سرسخت بنّا بودند. مهم ترين اتهام بنّا از سوى آنان اين بود كه مستبدانه عمل مى كند و به تصميمات شورا پاى بند نيست. متفكران و احزاب سياسى غير دينى نيز از مخالفان سرسخت اخوان المسلمين به شمار مى رفتند و پيوسته از افكار و اعمال اين جماعت انتقاد مى كردند. اما بنّا ضمن اين كه جنبش اخوان را تجديد دعوت اسلام در سده چهارده قمرى مى دانست و تشكيلات اخوان را محور اسلام گرايى اين عصر مى شمرد، خود و سازمان اخوان را از هر نوع ارتجاع، فرقه گرايى، تعصب، جزميت و دشمنى با عقل و علم و تمدن مبرا مى دانست.

اخوان المسلمين به سبب ديدگاه هاى سياسى شان نيز مورد انتقاد قرار گرفته اند. آنان بارها گفته اند كه حركتشان سلفى است، نه فلسفى. همين امر سبب شده است كه از يك سو كمتر به اعماق مسائل فكرى فرو روند و از سوى ديگر پيوند خود را با روشنفكران و تحصيل كرده ها به حداقل برسانند. وحدت دانشجويان يا سياسيون با اخوان غالباً سياسى بوده است، نه دينى. همين خصوصيت سبب شده است كه حركت اخوان كه در آغاز به نوعى ادامه حركت كسانى چون سيد جمال الدين و عبده بود، پس از آن به راهى ديگر بيفتد.

/ 12