مينياتور - زمین و زمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زمین و زمان - نسخه متنی

نادر نادر پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














مينياتور

بر پرده هاي رنگي بهزاد نامدار

من ، نقش سالخورده ي خيام شاعرم

من ، در ميان بزم

دستي به جام باده و دستي به زلف
يار

آواز را به زمزه آغاز مي کنم

تا ماه نو ، سرود خوش آرد به خاطرم

مي خوانم ، و صداي من از ژرفناي
دل

هرگز به گوش مطرب و ساقي نمي رسد

زيرا که اين دو تن

چيزي به جز نقوش فريبنده نيستند

من نيز در نگاه کسان ، نقش
ديگرم

من تکيه کرده ام به درختي که هيچ گاه

از پشت او ، تصور ديدار آفتاب

در آستان صبح ميسر نبوده است

من خيره مانده ام به هلالي که در سخن

ابروي يار بوده و چوگان شهريار

اما ، به چشم دل

در خرمن غروب چمنزار عمر من

چيزي به غير داس در گرو نبوده است

من ، در ميان بزم

چشم به چهره اي است که نقش جمال
او

از معجزات خامه ي صورتگر است و بس

جامي که آفرين خود را خريده است

تصوير ماهرانه اي از ساغر است و بس

هرگز من آن کسي که تو بيني ، نبوده ام

تصوير من ، نشانه ي تقدير ديگر است

آيا خدا ، دوباره مرا آفريده است ؟

يا عمر ديگر از پس مردن ميسر است ؟

عمر نخست من که در انديشه ها گذشت

بر پرده ي نگارگران ، آشکار نيست

تصوير من که آينه ي عمر دوم است

چيزي به جز تصور صورت نگار نيست

در اين جهان کوچک رنگين و کاغذين

من ، نقش سالخورده ي خيام شاعرم

آتش گرفته است افق در قفاي من

وز ساليان سوخته دودي است در سرم

پيرانه سر ، به ياد جواني ، ميان
بزم

با چنگ زهره ، زمزمه آغاز مي کنم

اما گشوده نيست زبان سخنورم

وين آرزو مراست که بعد از هزار سال

نقاش روزگار به رغم گذشته ها

آينده اي به کام دل من رقم زند

ليکن هراسناک از آنم که آسمان

آيينه اي شکسته نهد در برابرم









/ 33