عنکبوت و انديشه - زمین و زمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زمین و زمان - نسخه متنی

نادر نادر پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














عنکبوت و انديشه

انديشه هاي آتشين من

در خلوت آن صبح ابر آلود

خواب مرا آويختند از دل بيداري

من در فروغ لاجوردين سحرگاهان

بر طاق رنگين عنکبوتي ساده را ديدم

کز آسمان ، در ريسمان آويخت

وز ريسمان ، سوي زمين آمد به دشواري

من نيز کوشيدم که از اندوه بگريزم

وز خويشتن بيرون روم ، يا در خود آويزم

اما ، به زودي گم شدم چون قطره اي
ناچيز

در آبشار گريه ي باران

در آبشاري چون بلور بيکران :
جاري

باران : فضا را از غمي خاکسترين
انباشت

باران : مرا در خود فروپيچيد

باران : دلم را تيره کرد از آب سيه کاري

ديدم که بغضي ناگهاني در گلوي من

مانند چنگ گربه اي خاموش و خشماگين

راه نفس را بست و با زخم جگر
سوزش

در من مبدل کرد زاري را به بيزاري

ديدم که در زندان تاريک فراموشي

در چارديوار شب غربت

چندان گرفتارم که بعد از چاره جويي ها

راهي به آزادي ندارم زان گرفتاري

ديدم که چون رقاصکي مسکين

بر محور زنجير پولادين

در شادي و اندوه مي رقصم

با تيک تاک ساعت سنگين ديواري

ديدم که خاکي مطمئن در زير پايم نيست

اما نگاهي منتظر بر آسمان دارم

ديدم که همچون واژگون بختان حلق آويز

بر قله ي بي رحم تنهايي مکان دارم

وز نااميدي مي گريزم سوي ناچاري

ناگاه ، بانگ تيز ناقوس سحرگاهان

چون سوزني با رشته ي پنهان

برج کليسا را به اوج آسمان پيوست

وز آسمان بيکران تا آستان من

بانگش طنين افکند در آفاق زنگاري

آنگاه ، من در گرگ و ميش صبحدم
ديدم

کز مغز شب ، انديشه اي روشن

چون عنکبوتي آتشين ، از طاق بي خورشيد

در من فرود آمد به هوشياري

گفت اي دل اندوهگين ، اي ديده ي
بيدار

ديگر ، زمان آرميدن نيست

زيرا که بانگ ساعت شماطه ي
تاريخ

هر لحظه ، از آفاق ناپيدا

در آسمان نيلي آينده مي پيچيد

برخيز ! تا اين ضربه ها را نيک بشماري









/ 33