نگاهي در شامگاه - زمین و زمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زمین و زمان - نسخه متنی

نادر نادر پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














نگاهي در شامگاه

باران بامداد کهنسالي

از موي من ، سياهي شب را زدوده است

اما به طعنه ، دست نمي شويد ازس رم

يرا هنوز ياد سحرگاه کودکي

همچون غبار مي گذرد از برابرم

چشمي که دوربين درونم بود

آماده ي گرفتن تصوير تازه نيست

را نوار خام خيالم به ناگهان

ز آفتاب پيري من ، نور ديده است

وان نور بر نوار

دزدانه ، سايه هاي سياه آفريده است

آيا شنيده اي که به يکباره ، روشني

ذاتي دگر پذيرد و تاريکي آورد ؟

آري ، نگاه کن

روز جهان ، شبي است که در ظلمتش
هنوز

اين چرخ راهزن

دندان تابناک مرا از دهان من

چونان که از دهان سخنساز رودکي

چالاک و ماهرانه به تاراج مي برد

وانگه لبان من

خونين و تلخ ، چون لثه ي خالي انار

در آرزوي جستن در دانه هاي خويش

لبخند مي فروشد و اندوه مي خورد

اکنون ، درين اتاق که ايوان کوچکش

راهي به باغ خاطره مي جويد

دور از غبار سبز درختان نشسته ام

اينجا ، سپهر تيره ي غربت را

چون سايه ي غروب به سر دارم

زاغي که بر فراز سرم بال مي زند

انديشه ي سياه کهنسالي است

بادي که از کرانه ي اقيانوس

بر گونه هاي اين شب نمناک مي وزد

گويي که سر گذشت جهان است

دانم که قصد باد ، رسيدن نيست

زيرا به سوي هيچ روان است

ما درين سکوت شبانگاهي

من ، همچنان به زمزمه اي گوش مي کنم

کز ژرفناي آينه ، هشدار مي دهد

ما سالخوردگان سفر کرده

در رهگذار باد ، کم از برگيم

ما : زنده نيستيم ، خداوندا

ما : زنده ماندگان پس از مرگيم









/ 33