هدایتگران راه نور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هدایتگران راه نور - نسخه متنی

سید محمدتقی مدرسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

"
به خليفه بگو السلام عليك و رحمة اللَّه وبركاته.

آنگاه دو باره قصد نماز و توجّه كرد.

عرض كردم: آيا پس از سلام عذر يا پاسخى هست؟
فرمود: آرى.

به او بگو:
)أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى * وَأَعْطَى قَلِيلاً وَأَكْدَى * أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى * أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى * وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى * أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَأُخْرَى * وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى (11)).

"پس آيا ديدى كسى را كه پشت كرد و اندكى انفاق كرد و آنگاه بكلّى امساك كرد، آيا علم غيب نزد اوست و او بيناست يابد آنچه در صحف موسى است آگاهى نيافته و هم در صحف ابراهيم وفادار كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر نمى كشد وبراى آدمى جز آنچه خود تلاش كرده، چيز ديگرى نيست.

"
وما اى خليفه به خدا سوگند از تو مى ترسيم و زنانى كه تو آنان را بهترمى شناسى به خاطر ترس ما آنها هم مى ترسند.

پس از آزار ما دست بردارو گرنه نام تو را هر روز پنج بار به خداوند عرضه خواهيم كرد )يعنى درنمازهاى پنجگانه با اخلاص تمام تو را نفرين مى كنيم(.

و تو خود به واسطه پدرانت از رسول خداصلى الله عليه وآله براى ما حديث نقل كردى كه آن حضرت فرمود: چهار دعاست كه از خداوند پوشيده نمى مانددعاى پدر در حقّ فرزندش و دعاى برادر در حقّ برادرش، دعاى نهانى ودعاى خالصانه.

ربيع گويد: هنوز گفتگو تمام نشده بود كه خبر گزاران منصور در پى من آمدند و از وجود من اطلاع يافتند.

من نيز بازگشتم و سخنان ابوعبداللَّه را براى منصور باز گفتم.

منصور از شنيدن آن سخنان گريست وسپس گفت: به سوى او باز گرد و به او بگو كار ملاقات و نشستن با شما را به شما وا مى گذارم و امّا زنانى كه از آنان ياد كردى بر ايشان درود بادوخداوند وحشت آنان را به امن مبدّل سازد واندوه آنان را بزدايد.

ربيع گويد: من به نزد ابو عبداللَّه بازگشتم و او را از گفته منصور آگاه ساختم.

پس او گفت: به او بگو صله رحم به جاى آوردى و خداوند تو رابهترين پاداش دهد.

سپس چشمانش پر از اشك شد تا آنجا كه چند قطره نيز بر دامانش چكيد.

2 - از محمّد بن عبداللَّه اسكندرى يكى از نديمان و ياران خاصّ منصورروايت شده است كه گفت: روزى نزد منصور وارد شدم.

او را ديدم كه اندوهگين نشسته بود و آه سرد مى كشيد.

گفتم: اى اميرالمؤمنين به چه مى انديشى؟
پاسخ داد: اى محمّد بيش از يك صد تن از اولاد فاطمه كشته شدند درحالى كه سرور و پيشوايشان بر جاى مانده است!
پرسيدم: او كيست؟
گفت: جعفر بن محمّد الصادق.

گفتم: اى اميرالمؤمنين! او مردى است كه عبادت، پيكرش را فرسوده و لاغر ساخته و به جاى طلب حكومت و خلافت، خود را به خداوندمشغول داشته است!
منصور گفت: اى محمّد البته من مى دانم كه تو به او و پيشوايى اش اعتقاد دارى امّا بدان كه حكومت و پادشاهى، عقيم است و من امشب برخودم سوگند ياد كرده ام كه شب را سپرى نكنم مگر آنكه از كار او فراغت يافته باشم.

محمّد گفت: به خدا زمين با همه وسعتش بر من تنگ شد.

آنگاه منصور، سيّافى )جلّاد( را طلبيد و به او گفت: چون ابو عبداللَّه الصادق رااحضار كردم وى را با گفتگو سر گرم مى سازم و چون كلاهم را از سربرداشتم تو گردن او را بزن.

/ 25