- اين دينارها را بگير و بدان كه من از تو پوزش مى خواهم و نيز بدان كه من برتو دلسوز و مهربانم.- اگر در سير صبحگاهى ما ابرى مى بود همانا بزرگ و پر باران مى شدوبر تو مى باريد.- امّا روزگار دچار تغيير و دگوگونى مى شود و دست من خالى و تنگ است.اعرابى از روى شوق گريست و از ژرفاى جانش آه گرمى كشيد و گفت:
چگونه اين دستان بخشنده، تهى و نابود مى شوند؟!!(9)
ياور ضعيفان
اين صفت در حقيقت به مثابه شاخه اى از صفات پسنديده بخشش وكرم آن حضرت است.زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مى ورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مى بخشد.1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن حضرت زخمى عميق مشاهده كردند.به نظر مى رسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه آن حضرت پيدا شده است.كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين،زخمى عادى نيست.از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند.آن حضرت پاسخ داد: "اين زخم در اثر حمل تو بره اى بود كه حسين عليه السلام آن را بردوش مى گرفت وبه منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مى برد".(10)2 - در همين زمينه نوشته اند كه معاويه مالى را ميان سران و بزرگان تقسيم كرد.چون بار برها مالهاى تقسيم شده را به صاحبانشان رساندن،حاضران در بارگاه معاويه و در حضور وى در باره كسانى كه اين اموال ميان آنان پخش شده بود، سخن گفتند تا آنكه به گفتگو در باره امام حسين عليه السلام پرداختند.پس معاويه گفت: حسين اين مال را نخست در ميان يتيمان كسانى كه در ركاب پدرش در صفين كشته شدند، پخش مى كندواگر چيزى از آن باقى ماند، بدان شتر مى كشد و شير مى نوشاند.(11)
معاويه از سَرسخت ترين دشمنان امام حسين عليه السلام بود.امّا با اين وصف در چنين مواردى هيچ چاره اى نداشت مگر آنكه به بزرگى و بخشندگى آن حضرت اعتراف كند!
حضرت تا آنجا در بزرگوارى و بخشندگى پيش رفته بود كه حتى دشمن دروغگويش كه از كشتن هيچ بى گناهى باك نداشت و با كوچكترين اتهامى آنها را از ميان مى برد و حتى كسانى همچون على عليه السلام سرور پاكان وامام حسن را از سر راه خود برداشت.بر بالاى منبر مى رفت و از فضايل امام حسين سخن مى گفت و آن حضرت را مى ستود!!
3 - آن حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى خواند:
- چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، برمردم ببخش.