قيام عاشورا - زن‍دگ‍ان‍ی س‍ی‍دال‍ش‍ه‍دا ح‍ض‍رت امام حسین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن‍دگ‍ان‍ی س‍ی‍دال‍ش‍ه‍دا ح‍ض‍رت امام حسین (ع) - نسخه متنی

سید محمدتقی مدرسی‌؛ م‍ت‍رج‍م‌: م‍ح‍م‍دص‍ادق‌ ش‍ری‍ع‍ت‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرسيده شد: پس نقص چيست؟
فرمود: "به رنج افتادن به خاطر كارى كه تو را سود ندهد".

قيام عاشورا

معاويه و حكومت سلطنتى

بايد دانست كه خلافت در بينش اسلامى پديده اى موروثى نبود.

امّاكسانى كه در عهد عثمان، راه خلافت را براى خود هموار كرده بودندمى خواستند آن را موروثى كنند.

روزى در مجلسى كه جمع بسيارى ازبنى اميّه در آن گرد آمده وامام على عليه السلام و عثمان نيز در آن حاضر بودند،ابو سفيان سر كرده مخالفانى كه جنگهاى خونبارى براى جلوگيرى ازانتشار اسلام بر پا كرده بود، نيز در اين مجلس شركت جُست.

او اينك شيخ بنى اميّه بود و در نزد آنان مردى محترم به شمار مى رفت.

بنى اميه نيزدر آن روز تنها حزب حاكم بر دستگاهها و نهادهاى سياسى حكومت اسلامى محسوب مى شدند.

ابو سفيان كه ديگر بينايى خود را از دست داده بود، با عصايى كه در دست داشت راه خويش را پيدا مى كرد.

او در آن هنگام احساس كرده بود كه عمرش سر آمده و بزودى مرگ وى را در كام خود فرو خواهد برد.

چون نشست از يكى از حاضران پرسيد: آيا در اين مجلس كسى غير از فرزندان اميّه حضور دارد؟ مرد پاسخ داد: در اين مجلس غريبه اى نيست.

ابو سفيان وقتى از اين بابت مطمئن شد، خطاب به حاضران گفت:
حكومت را مانند توپ بين خود دست به دست بگردانيد.

پس سوگندبه كسى كه ابوسفيان به او سوگند مى خورد نه بهشتى وجود دارد ونه دوزخى.

همه حاضران به او گوش فرا داشتند و سخنانش را به گوش سپردند.

درآن مجلس كسى جز امير مؤمنان على عليه السلام بر او اعتراض نكرد.

اميرمؤمنان او را به خاطر آشكار داشتن كفرش مورد نكوهش قرار داد.

امّا ابو سفيان زبان به پوزش گشود و گفت: من گناهى ندارم بلكه فريب سخن مردى راخوردم كه گفت در اين مجلس غريبه اى حضور ندارد و گرنه از عاقبت انديشى به دور بود كه من آشكارا چنين سخنانى بگويم.

اين مجلس به پايان رسيد و آن جمع پراكنده شدند.

/ 31