توضيح
اينجا لازم است توضيحي درباره اين دو اصل بدهيم كه چگونه است كه عدل الهي و هم حكمت الهي حيات جاويدان را ايجاب مي كند ؟ و چگونه است كه اگر فرض كنيم حيات جاويداني در پي اين حيات محدود نباشد كه هر كس به نتيجه جاويد كردارش برسد ، آفرينش جهان وانسان ، هم از نظر عدل الهي غير قابل توجيه است و هم از نظر حكمت الهي ؟ از عدل الهي آغاز مي كنيم .عدل الهي
عدالت در مفهوم وسيعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هيچ تبعيضي ميان . آنها اگر حق هيچ صاحب حقي ادا نشود برخلاف عدالت است ، همچنانكه اگر تبعيض شده و حق بعضي داده شود و حق بعضي ديگر داده نشود باز برخلاف عدالت است . اگر معلمي هنگام امتحان دانش آموزان نمره همه را از آنچه استحقاق دارند كمتر بدهد برخلاف عدالت رفتار كرده است ، همچنانكه اگر نمره برخي را بر طبق استحقاق آنها بدهد و نمره برخي ديگر را كمتر بدهد باز برخلاف عدالت رفتار كرده است . عدالت از يك نظر ملازم است با مساوات مساوات . يعني به همه به چشم مساوي نگريستن و تبعيض قائل نشدن . لازمه اين گونه مساوات ، عدالت است ، يعني اين كه به هر كسي هر اندازه استحقاق دارد به او داده شود ، اگر زياد استحقاق دارد زياد داده شود و اگر كم استحقاق دارد كم داده شود و در اين جهت تبعيضي صورت نگيرد . اما اگر مساوات را مساوات در " اعطاء " فرض كنيم كه بدون رعايت استحقاقها و درجه استحقاقها به همه افراد برابر يكديگر داده شود ، اين گونه مساوات بر خلاف عدالت است و ملازم با ظلم است همچنانكه مساوات در منع نيز ظلم است ، يعني اينكه همه مانند هم و بدون هيچ تبعيضي نسبت به آنچه استحقاق دارند محروم و ممنوع بمانند . بنابر اين عدل الهي به اين معني است كه موجودات جهان هر كدام در درجه اي از هستي و در درجه اي از قابليت فيض گيري از خداوندند .از طرف خداوند نسبت به هيچ موجودي تا آن اندازه كه امكان و قابليت دارد از فيض دريغ نمي شود . هر موجودي هر چيزي را كه ندارد به اين دليل است كه در مجموع شرايطي كه قرار دارد امكان و قابليت داشتن آن چيز را ندارد . اكنون مي گوييم كه اگر برخي موجودات با يك سلسله تجهيزات و امكانات به وجود آيند ، ولي همواره از افاضه آن كمال لايق به آنها خودداري گردد برخلاف عدل الهي است . بلكه به مقتضاي عدالت ، متناسب با استحقاقها افاضه فيض به آنها مي شود . انسان در ميان ساير موجودات ، موجودي است با سرمايه و استعداد و لياقت و امكانات ويژه . كارهاي انسان و انگيزه هايي كه او را وادار به كار و فعاليت مي كند منحصر به آنچه در حيوان هست نيست . حيوان صرفا داراي غرايزي است كه او را به طبيعت و زندگي مادي مربوط مي كند ، ولي انسان - آنچنانكه قبلا هم گفتيم - داراي غرايزي است كه با حسابهاي اين جهان جور نمي آيد ، يعني در سطحي بالاتر است ، در سطح جاويداني و جاودانگي است . انسان داراي انگيزه هاي عالي اخلاقي ، علمي ، ذوقي ، مذهبي و الهي است و بسياري از كارهاي خويش را تحت تاثير آن انگيزه ها انجام مي دهد و احيانا زندگي طبيعي و مادي و حيواني خود را فداي هدفهاي عالي و انساني خود مي كند . انسان به تعبير قرآن نظام عملي خويش را بر اساس " ايمان و عمل صالح " قرار مي دهد و در اين نظام عملي خواهان حيات جاويد و خشنودي خداوند است . در انسان ، هم انديشه عظيم جاويداني هست و هم آرزوي آن و هم غرايزي كه به آن سو او را سوق دهد . همه اينها حكايت دارد از نوعي استعداد و قابليت براي جاويدان ماندن . به عبارت ديگر ، همه اينها حكايت دارد از تجرد و غير مادي بودن روح آدمي .همه اينها انسان را در اين جهان در حكم جنيني قرار مي دهد كه در رحم مادر با يك سلسله تجهيزات از قبيل جهاز تنفسي ، گردش خون ، دستگاه عصبي ، جهاز باصره و سامعه و جهاز تناسلي مجهز مي شود كه صرفا با حيات دنياي بعد از رحم جور مي آيد و اما با حساب رحم و زندگي موقت و نه ماهه رحم جور نمي آيد . درست است كه انسان در زندگي اين دنيا از نظام ايمان و عمل صالح بهره مي گيرد ، ولي اين بهره گيريها بالتبع است . نظام ايمان و عمل صالح در حكم بذري است كه تنها در يك حيات سعادتمندانه جاويدان قابل رشد و پرورش است ، يعني در يك حيات جاويدان و براي يك حيات جاويدان مفهوم و معني صحيح پيدا مي كند .انسان نه تنها در نظام ايمان و عمل صالح در اوجي بالاتر از طبيعت پرواز مي كند و بذرهايي مافوق روابط مادي مي پاشد ، در نظام ضد ايمان و عمل صالح كه در اصطلاح قرآن نظام كفر و فسق ناميده مي شود نيز كارهايش از حدود حسابهاي طبيعي و حيواني و از حدود نيازهاي بدني و روابط طبيعي خارج مي شود و جنبه روحي و جاودانگي به خود مي گيرد ولي به صورت انحرافي ، و از اين رو استحقاق نوعي حيات جاويدان پيدا مي كند كه متاسفانه براي خودش دردها و رنجها همراه دارد و به اصطلاح ديني او را جهنمي مي كند . انسان چنين نيست كه اگر در مدار ايمان و عمل صالح حركت نكند ، خود را در مدار حيوان محدود كند ، بلكه به اصطلاح زير صفر مي رود و به تعبير قرآن " بل هم اضل " ( 1 ) يعني از حيوان پست تر و گمراه تر مي گردد . اكنون اگر حيات جاويدان در كار نباشد ، مثل انسانهايي كه در نظام ايمان و عمل صالح حركت كرده اند و انسانهايي كه در نظام ضد ايمان و عمل صالح حركت كرده اند مثل شاگرداني است كه برخي تكاليف خود را به نحو احسن انجام داده اند و برخي ديگر وقت خود را به بازيگوشي گذرانده اند و معلم بخواهد همه آنها را از نمره محروم سازدژ اين محروميت ظلم است و بر خلاف اصل عدل1. اعراف / . 179