توضيح - زندگی جاوید یا حیات اخروی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی جاوید یا حیات اخروی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خداست آن كه بادها را فرستاد ، پس ابري را پراكنده و دگرگون كرد ، سپس آن ابر را به سوي سر زمين مرده اي رانديم و آنگاه زمين را كه مرده بود زنده كرديم ، زنده شدن در قيامت نيز چنين است . نيز در سوره حج آيات 5 - 7 مي فرمايد : و تري الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج 0 ذلك بان الله هو الحق و انه يحيي الموتي و انه علي كل شي ء قدير 0 و ان الساعه آتيه لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور . زمين را مي بيني در حالي كه افسرده و مرده و ساكن است ، اما همينكه باران بر آن فرود آورديم ، به جنبش آيد و برآيد و از هر نوع گياه بهجت افزا بروياند . آن بدان جهت است كه منحصرا ذات خدا حق است و او مرده ها را زنده مي كند و او بر همه چيز تواناست و قيامت آمدني است بدون شك ، و خداوند آنان را كه در قبرها خوابيده اند بر مي انگيزاند . آيات ديگر از اين قبيل كه قيامت را خارج از نظام موت و حيات عالم هستي كه نمونه كوچكش را در زمين مي بينيم ، نمي داند فراوان است و ما به همين دو آيه قناعت مي كنيم .

تفاوت اين گروه آيات با گروه اول در اين است كه تنها به قادر بودن خداوند تكيه نمي كند بلكه نمونه مشابه مي آورد كه در جهان محسوس قدرت خداوند به همين صورت تجلي كرده و عمل نموده است .

ج . گروه سوم آياتي است كه قيامت را امر ضروري و حتمي معرفي مي كند و نبود آنرا مستلزم يك امر ناروا ( محال ) درباره ذات خداوند مي داند .

اين مطلب از دو راه بيان شده است : يكي از راه عدل الهي و اينكه خداوند به هر مخلوقي آنچه را كه استحقاق دارد و شايسته آن است عنايت مي كند ، ديگر از راه حكمت خداوند و اينكه ذات اقدس الهي مخلوقات را براي غايت و هدفي آفريده است ، حكمت الهي ايجاب مي كند كه موجودات را به كمال لايق و غايت ممكنشان سوق دهد . قرآن كريم مي گويد : اگر قيامت و حيات جاويد و سعادت جاويد و پاداش و كيفر اخروي نباشد بر ضد عدل خداوندي است و نوعي ظلم است و ظلم بر خداوند نارواست ، و هم ميگويد اگر حيات جاويد و پايان ثابت و ابدي در كار نباشد خلقت عبث و پوچ است و عبثكاري بر خداوند نارواست . آياتي كه با تكيه بر عدل خداوندي و يا حكمت خداوندي ، بازگشت به خدا و حيات جاويدان را امري حتمي و تخلف ناپذير خوانده است بسيار است . اكنون دو مورد از حكمت او : دو سوره قرآن مي آوريم كه در هر دو مورد ، هم بر عدل الهي تكيه شده است و هم بر حكمت او :

1. در سوره مباركه " ص " پس از ذكر اين مطلب كه كساني كه از راه خدا منحرف شده اند ، به موجب اينكه روز حساب را فراموش كرده اند عذاب شديد خواهند داشت ، در آيه 27 و 28 درباره روز حساب ( روز قيامت ) چنين مي فرمايد : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار 0 ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في الارض ام نجعل المتقين كالفجار .

ما آسمان و زمين را باطل و پوچ نيافريده ايم . آن ( انديشه اينكه خلقت بر پوچي است ) گمان كساني است كه با حقيقت از در عناد آمده اند ، پس واي بر چنين كسان از آتش . آيا ما كساني را كه ( به خدا و معاد و پيامبر ) ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند مانند تباهكاران قرار خواهيم داد يا پرهيزكاران را مانند اهل فسق و فجور قرار خواهيم داد ؟ چنانكه مي بينيم در آيه اول از اين دو آيه به حكيم بودن خدا و حكيمانه بودن خلقت و در آيه دوم به عدل الهي و عادلانه بودن آفرينش استناد شده است .

2. در سوره مباركه جاثيه آيه 21 و 22 چنين آمده است : ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون . و خلق الله السموات و الارض بالحق و لتجزي كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون . آيا آنان كه مرتكب كارهاي بد مي گردند گمان كرده اند كه آنها را مانند مردمي كه ايمان آورده اند و كار شايسته كرده اند قرار دهيم در حالي كه زندگي و مردگي شان يكسان است ؟ حكمي كه رانده اند بد حكمي است . و خداوند آسمانها و زمين را به حق ( نه به باطل و پوچي ) آفريده است و براي اينكه هر كسي به جزاي ( پاداش يا كيفر ) آنچه كسب كرده برسد . و آنان هرگز مورد ظلم قرار نخواهند گرفت در آيه اول از اين دو آيه به اصل عدل اشاره شده است و در آيه دوم به اصل حكمت ، و در ذيل آيه دوم بار ديگر عدل الهي به عنوان غايت و هدف از قيام قيامت ذكر شده است .

توضيح

اينجا لازم است توضيحي درباره اين دو اصل بدهيم كه چگونه است كه عدل الهي و هم حكمت الهي حيات جاويدان را ايجاب مي كند ؟ و چگونه است كه اگر فرض كنيم حيات جاويداني در پي اين حيات محدود نباشد كه هر كس به نتيجه جاويد كردارش برسد ، آفرينش جهان وانسان ، هم از نظر عدل الهي غير قابل توجيه است و هم از نظر حكمت الهي ؟ از عدل الهي آغاز مي كنيم .

عدل الهي

عدالت در مفهوم وسيعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هيچ تبعيضي ميان . آنها اگر حق هيچ صاحب حقي ادا نشود برخلاف عدالت است ، همچنانكه اگر تبعيض شده و حق بعضي داده شود و حق بعضي ديگر داده نشود باز برخلاف عدالت است . اگر معلمي هنگام امتحان دانش آموزان نمره همه را از آنچه استحقاق دارند كمتر بدهد برخلاف عدالت رفتار كرده است ، همچنانكه اگر نمره برخي را بر طبق استحقاق آنها بدهد و نمره برخي ديگر را كمتر بدهد باز برخلاف عدالت رفتار كرده است . عدالت از يك نظر ملازم است با مساوات مساوات . يعني به همه به چشم مساوي نگريستن و تبعيض قائل نشدن . لازمه اين گونه مساوات ، عدالت است ، يعني اين كه به هر كسي هر اندازه استحقاق دارد به او داده شود ، اگر زياد استحقاق دارد زياد داده شود و اگر كم استحقاق دارد كم داده شود و در اين جهت تبعيضي صورت نگيرد . اما اگر مساوات را مساوات در " اعطاء " فرض كنيم كه بدون رعايت استحقاقها و درجه استحقاقها به همه افراد برابر يكديگر داده شود ، اين گونه مساوات بر خلاف عدالت است و ملازم با ظلم است همچنانكه مساوات در منع نيز ظلم است ، يعني اينكه همه مانند هم و بدون هيچ تبعيضي نسبت به آنچه استحقاق دارند محروم و ممنوع بمانند . بنابر اين عدل الهي به اين معني است كه موجودات جهان هر كدام در درجه اي از هستي و در درجه اي از قابليت فيض گيري از خداوندند .

از طرف خداوند نسبت به هيچ موجودي تا آن اندازه كه امكان و قابليت دارد از فيض دريغ نمي شود . هر موجودي هر چيزي را كه ندارد به اين دليل است كه در مجموع شرايطي كه قرار دارد امكان و قابليت داشتن آن چيز را ندارد . اكنون مي گوييم كه اگر برخي موجودات با يك سلسله تجهيزات و امكانات به وجود آيند ، ولي همواره از افاضه آن كمال لايق به آنها خودداري گردد برخلاف عدل الهي است . بلكه به مقتضاي عدالت ، متناسب با استحقاقها افاضه فيض به آنها مي شود . انسان در ميان ساير موجودات ، موجودي است با سرمايه و استعداد و لياقت و امكانات ويژه . كارهاي انسان و انگيزه هايي كه او را وادار به كار و فعاليت مي كند منحصر به آنچه در حيوان هست نيست . حيوان صرفا داراي غرايزي است كه او را به طبيعت و زندگي مادي مربوط مي كند ، ولي انسان - آنچنانكه قبلا هم گفتيم - داراي غرايزي است كه با حسابهاي اين جهان جور نمي آيد ، يعني در سطحي بالاتر است ، در سطح جاويداني و جاودانگي است . انسان داراي انگيزه هاي عالي اخلاقي ، علمي ، ذوقي ، مذهبي و الهي است و بسياري از كارهاي خويش را تحت تاثير آن انگيزه ها انجام مي دهد و احيانا زندگي طبيعي و مادي و حيواني خود را فداي هدفهاي عالي و انساني خود مي كند . انسان به تعبير قرآن نظام عملي خويش را بر اساس " ايمان و عمل صالح " قرار مي دهد و در اين نظام عملي خواهان حيات جاويد و خشنودي خداوند است . در انسان ، هم انديشه عظيم جاويداني هست و هم آرزوي آن و هم غرايزي كه به آن سو او را سوق دهد . همه اينها حكايت دارد از نوعي استعداد و قابليت براي جاويدان ماندن . به عبارت ديگر ، همه اينها حكايت دارد از تجرد و غير مادي بودن روح آدمي .

همه اينها انسان را در اين جهان در حكم جنيني قرار مي دهد كه در رحم مادر با يك سلسله تجهيزات از قبيل جهاز تنفسي ، گردش خون ، دستگاه عصبي ، جهاز باصره و سامعه و جهاز تناسلي مجهز مي شود كه صرفا با حيات دنياي بعد از رحم جور مي آيد و اما با حساب رحم و زندگي موقت و نه ماهه رحم جور نمي آيد . درست است كه انسان در زندگي اين دنيا از نظام ايمان و عمل صالح بهره مي گيرد ، ولي اين بهره گيريها بالتبع است . نظام ايمان و عمل صالح در حكم بذري است كه تنها در يك حيات سعادتمندانه جاويدان قابل رشد و پرورش است ، يعني در يك حيات جاويدان و براي يك حيات جاويدان مفهوم و معني صحيح پيدا مي كند .

انسان نه تنها در نظام ايمان و عمل صالح در اوجي بالاتر از طبيعت پرواز مي كند و بذرهايي مافوق روابط مادي مي پاشد ، در نظام ضد ايمان و عمل صالح كه در اصطلاح قرآن نظام كفر و فسق ناميده مي شود نيز كارهايش از حدود حسابهاي طبيعي و حيواني و از حدود نيازهاي بدني و روابط طبيعي خارج مي شود و جنبه روحي و جاودانگي به خود مي گيرد ولي به صورت انحرافي ، و از اين رو استحقاق نوعي حيات جاويدان پيدا مي كند كه متاسفانه براي خودش دردها و رنجها همراه دارد و به اصطلاح ديني او را جهنمي مي كند . انسان چنين نيست كه اگر در مدار ايمان و عمل صالح حركت نكند ، خود را در مدار حيوان محدود كند ، بلكه به اصطلاح زير صفر مي رود و به تعبير قرآن " بل هم اضل " ( 1 ) يعني از حيوان پست تر و گمراه تر مي گردد . اكنون اگر حيات جاويدان در كار نباشد ، مثل انسانهايي كه در نظام ايمان و عمل صالح حركت كرده اند و انسانهايي كه در نظام ضد ايمان و عمل صالح حركت كرده اند مثل شاگرداني است كه برخي تكاليف خود را به نحو احسن انجام داده اند و برخي ديگر وقت خود را به بازيگوشي گذرانده اند و معلم بخواهد همه آنها را از نمره محروم سازدژ اين محروميت ظلم است و بر خلاف اصل عدل

1. اعراف / . 179

/ 20