" گذرى بر سخنان آلوسى " - عصمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عصمت - نسخه متنی

مسعود فکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

" گذرى بر سخنان آلوسى "

در مطالبى كه ذكر شد اعتراف و اقرار آلوسى به مفاد آيه شنيده گرديد و دانستيم كه در مقابل ظهور و آشكارى عبارات آيه و اخبارى كه بقول خودش قابل شمارش نيست نمى تواند قولى غير از انحصار آيه در اين پنج تن ذكر نمايد اما چون خودش اين قول را انتخاب كرده، مجدداً بنابر قول برخى محققين سخنانى برخلاف نظريه سابق خود مطرح كرده و در آن غور مى كند. او رواياتى معارض با اين روايات نقل مى نمايد: مثلاً مى گويد: دلالتى بر حصر در حديث كساء نيست (تناقض در گفتار او تا اين حد است كه در چند جمله قبل مى گفت اين حديث مخصص عموم كلمه اهل بيت است) و حديث حسن (از جهت سند) وارد شده است كه پيامبر بر عباس و فرزندانش پوششى انداخت و فرمود: اى پروردگار من اين عمو و برادر پدرم مى باشد و اينان اهل بيت من هستند. آنها را از آتش بپوشان همانطور كه من باعباى خود آنان را پوشاندم. در اين وقت چهارچوب در و ديوارهاى خانه آمين گفتند و سه بار تكرار كردند. و در برخى روايات آمده كه پيامبر بقيه دختران و نزديكان و همسرانش را نيز زير عبا قرار داد و در روايت صحيح از ام سلمه است كه گفت: عرض كردم اى رسول خدا آيا من از اهلبيت هستم فرمود: بله اگر خدا بخواهد. ودر برخى ديگر ام سلمه مى گويد: گفتم آيا از اهل تو نيستم فرمود: بله و پيامبر پس از اينكه براى افراد زير عبا دعا نمود و پايان يافت ام سلمه را وارد عيا نمود. و بعد آلوسى مى گويد: به جهت جوالنب مختلف حديث كه گاهى در خانه حضرت فاطمه و گاهى در خانه ام سلمه ذكر شده گمان مى رود دوبار آيه نازل شده باشد. سپس مى گويد: پيامبر (ص) برخى از كسانى كه خويشاوندى سببى و نسبى با او نداشتند به واسطه توسعه در معنى اهلبيت و تشبيه به آنها او را در اين اهلبيت داخل نموده است. مانند سلمان فارسى كه به او فرمود: سلمان از اهلبيت ما است و در روايت صحيحى آمده كه واثله گفت: من از اهل شما هستم اى رسول خدا فرمود تو نيز از اهل من هستى و واثله مى گفت كه اين گفته اميدوار كننده ترين چيزى است كه به آن اميدوارم. آلوسى مى گويد: آنچه از زيد بن ارقم رضى ا... عنه درباره نفى بودن ازواج جزء اهلبيت تعبير بكسانيكه اصل و خانواده پيامبر (ص) بوده و پس او صدقه بر آنها حرام است گرديده، منظور اهلبيتى است كه پيامبر (ص) آنان را ثقل دوم دو وديعت گرانبهاى خود در بين مردم معرفى كرده است و بمعنى اعم در آيه نمى باشد. سپس از زيد بن ارقم نقل مى كند كه در ميان قافله مكه و مدينه در غدير خم پيامبر خطبه خواند و فرمود: همانا من نيز بشرى هستم و نزديك است كه فرستاده پروردگارم بيايد و من دعوت او را اجابت كنم (از دنيا بروم) من در بين شما دو امر سنگين و ارزشمند باقى مى گذارم اول آن دو كتاب خدا است كه در آن هدايت و نور است. آنرا بگيريد و بدان تمسك جوييد. وسپس فرمود و اهل بيت من. شما را بخدا سفارش مى كنم درباره اهل بيتم و سه بار اين را فرمود. حصين از او مى پرسد اى زيد اهلبيت او چه كسانى هستند آيا زنان او نيستند مى گويد: آيا زنان او از اهل بيت هستند اهل بيت او كسانى هستند كه صدقه بر آنان حرام است پس از پيامبر پرسيد چه كسانى پاسخ داد: آل على و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. و نتيجه گيرى مى كند كه براى اهلبيت دو اطلاق است كه در يكى زنان داخل است و در ديگرى داخل نيست.(8)

" نقد سخنان آلوسى "

به همين ترتيب او با نقل نظريات ديگران بدون بردن نام آنها در ميان مطالب ضد و نقيص دست و پا مى زند مانند رواياتيكه حكايت از وارد شدن ام سلمه در تحت عبا داشته و يا عباى و فرزندانش را در بر مى گيرد. روايت واثله با اينكه در نقل آن تقاوت است و اين خود باعث شك در صحت آن مى شود، و واثله آخرين صحابى است كه در شام مرده است و حديثهاى او در شان معاويه معروف است. مثلاً او نقل مى كند كه پيامبر فرمود: امناء در نزد خداوند سه كس هستند: من و جبرئيل و معاويه !! كه نسائى و ابوحيان مى گويند اين حديث باطل و ساختگى است.(9) آيا چنين فردى مى تواند از اهلبيت محسوب گردد و با پيامبر و خانواده گرامى اش قرين بحساب آيد!! وابستگى واثله به دستگاه بنى اميه و دشمنى اش با اهلبيت مشهور است و چگونه مى توانيم قول ضعيف او را در مقابل كثرت روايات تخصيص اهل بيت به پنج تن بپذيريم.

" روايت عباس "

اما روايت قرار دادن عباس و فرزندانش به زير عبا را فقط ابن حجر هيثمى بدون سند نقل كرده و نمى دانيم آن را از كجا آورده است كه البته نادرست بودن روايت و ضعف آن از الفاظ روايت مشهود است. كه چهارچوب در و ديوارها آمين مى گفتند!! البته گمان مى رود كه اين حديث در عهد سلطه عباسيان جهت حعل فضل و ارزشى براى آنان ساخته شده باشد.(10)

" روايت ام سلمه "

روايت ام سلمه نيز كه در يكى مى گفت ان شاءا... تو هم از اهل منى و معلق به اراده خداوند بود و در ديگرى هم كه پس از دعا و تمام شدن انحصار آيه در افراد تحت عباء او وارد در عباء شد. و اين نشان دهنده نبودن ام سلمه از اهل بيت است. گرچه دو اشكال مهم ديگر را داراست:

1 - بودن افراد ضعيف در سلسله سند

2 - مخالفت آن با رواياتى كه خود آلوسى آنها را مستفيض و متواتر معرفى كرد. روايت ديگرى كه از زير عباء قرار گرفتن همه خويشاوندان پيامبر سخن مى گفت: نيز آثار ساختگى بودن در آن هويداست زيرا بايد پرسيد چه دروغى از اين ساده لوحانه تر چه عبائى ممكن است صدها نفر از بستگان، نوه ها و دختران پيامبر را در خود جاى دهد

" روايت سلمان از ما اهلبيت است "

اينكه گفته شده برخى ديگر مانند سلمان هم از اهل بيت هستند. براى اهل معرفت روشن است كه گاهى كسى شباهتى با گروهى داشته باشد آنرا از گروه مذكور محسوب مى كنند اگرچه صددرصدوبتمامه ازانن نباشد.مثلا"در حديث است من تشبه بقوم فهو منهم(11) وياالراضى بفعل قوم كالداخل فيهم(12)شبيه به مردمى از انان است ويا خشنود به عمل مردمى مانند فردى از انان است.ايا شباهت و رضايت اين فرد راحقيقتا"وكاملا"جزءانان قرار مى دهدخيراين نسبت به واسطه ورفتاروخلقو خو و معرفت بالايش شبيه ترين اصحاب به رسول خدا وخاندان اوبودلذاپيامبرفرمود او از ماست. اما اين كه اهل بيت دو اطلاق دارد يك زورگوئى بيش نيست مگر ممكن است پيامبر در جايى اهل بيت را وصف كند وخصوصيتى براى او بيان كند در جاى ديگر منظور ديگرى از بكار بردن ان داشته باشدبطلان اين راى روشن است.گرچه ما در مقام نقد گفته هاى ديگران در تفسير الوسى نيستيم اما بهتر بود نظراتى را كه خودآلوسى نيز آنهارا قبول ندارد رد كند و سستى و بى پايگى سخنانش را تذكر دهد تا ارزش سخنان اوهم كاسته نگردد.

" آخرين حربه "

آلوسى كه در ضمن آيه بنزول و اختصاص ان اعتراف نمود نميتواند بپذيرد كه اين ايه درست مطابق مدعاى شيعه باشد و در آخر بحث از اين ايه سعى در وارد كردن خدشه اى به ان مى نمايد،انمايريدا....دربين ايات ديگر نيست رد كرده وانرا خلاف بلاغت قران مجيد ذكر مى نمايد وبا تمسخر و استهزا سخنان او را بگويد و در اخر هم با يك ضرب المثل فارسى او را بى سواد و بدون فهم جلوه دهد كه ما به بزرگوارى از كنار كنايات بى ادبانه او مى گذريم سپس اضافه ميكند:شيعه پس از تخصيص دادن اهل بيت به انان كه شنيدى (يعنى 5تن) و قرار داد ليذهب مفعول به براى ليريد رجس بگناهان از اين ايه استدلال به عصمت على و فاطمه و امام حسن و حسين نموده است و گفته اند،انان نيز مانند پيامبر صلوات الله عليه از گناهان معصومند.اما بعضى از متاخرين گفته اند: اگر هر چه در مورد نزول آيه و تخصيص آن ادعا كرده اند درست باشد. دلالت آيه بر عصمت پذيرفتنى نيست. بلكه دلالت بر عدم عصمت دارد زيرا در حق كسى كه طاهر است گفته نميشود مى خواهم او را پاكيزه كنم زيرا تحصيل حاصل ممتنع است.نهايت چيزى كه هست اينكه ان افراد رزى ا.....تعالى عنهم بعد از تعلق اراده به بردن پليدى كه با ايه اثبات ميشود از پليدى و گناه محفوظند البته اين هم بر اساس مبانى اهل سنت نه شيعه. زيرا واقع شدن مراد خداوند در نزد اهل سنت لازم نيست زيرا اراده او در بردن رجس مطلق است. و اجمالاً اگر معنى عصمت را مى رساند، اينگونه گفته مى شد كه: انّ اللَّه اذهب عنكم الرجس اهل ابيت و طهرّكم تطهيراً. و همچنين اگر افاده عصمت مى كرد سزاوار بود كه صحابه هم كه در جنگ بدر حاضر بودند همگى معصوم باشند به خاطر قول خداوند: ولكن يريد ليطهرّكم و ليتمّ نعمته عليكم لعلكم تشكرون - مائده آيه 6. بلكه شايد اين مفيدتر براى معنى عصمت باشد زيرا در آن آمده و ليتمّ نعمته عليكم (نعمت را برشما تمام كند) و واقع شدن اين اتمام نعمت بدون حفظ از گناهان و شر شيطان ممكن نيست.(13)

" تخصيص آيه به على و زهرا و حسنين عليهم السلام "

مقدمات سخن او از جهاتى داراى اشكال است زيرا اگر اختصاص اين به آن چهار بزرگوار نظر وراى شيعه باشد پس بايد پيامبر هم شيعه محسوب مى گردد زيرا كارى كه پيامبر (ص) بنا بر نقلهاى متواتر انجام داده است، تخصيص آيه به اين بزرگواران است. ثانياً: بهتر است نظر خود آلوسى را ببينيم در اينجا كه به صراحت تخصيص آيه را اعتراف كرد و در تفسير خود در ذيل آيه وامر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها طه 132. مى گويد: (پس از نقل اقوالى در مورد اهل) من اين را مى پسندم كه مراد اهل بيت او باشند. و تاييد مى شود اين مطلب با آنچه ابن مردويه و ابن عساكر و ابن نجار از ابى سعيد خدرى نقل كرده اند كه وقتى وامر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها . نازل شد پيامبر عليه الصلوة والسلام هشت ماه هنگام نماز صبح به در خانه على مى آمد و مى فرمود: نماز - خداوند شما را رحمت كنند همانا خدا مى خواهد از شما اهلبيت پليدى را دور كرده و پاكيزه تان گرداند و اماميه اين را از طريقهاى بسيارى نقل ميكنند،(14) مسلم است كه آلوسى اهلبيت را مختص اين بزرگواران و ائمه دوازده گانه مى داند زيرا در تفسير خود هروقت از آنان نقل مى كند اهلبيت را بكار مى برد از اين نمونه: در ذيل آيه " ولسوف يعطيك ربك فترضى " ضحى 5.(15) و نيز ذيل آيه قربى شورى 26 - مى گويد از اهلبيت روايت شده است.(16) و در ذيل آيه 35 مائده و ابتغوا اليه الوسيله - مائده 35. مى گويد مى دانى كه ادعيه روايت شده از اهل بيت طاهرين(17) 30 يا در ذيل سوره دهر.(18) و موارد ديگرى كه از ذكر آنها پرهيز مى كنيم همگى نشان مى دهد كه او اين اعتقاد راسخ و درست را درباره مراد از كلمه اهل بيت دارد.

" رجس چيست "

تفسير رجس به گناهان و معاصى نيز اختصاص به شيعه ندارد زيرا در روايت اول آلوسى آمده بود كه پيامبر (ص) پس از آيه فرمود: انا و اهل بيتى مطهرون من الذنوب .(19) و ايشان رجس را به گناهان تفسير كردند. در قرآن مجيد رجس به پليديهايى كه از گناهان و معاصى و انحراف و ارتكاب حرام ها بوجود مى آيد، اطلاق شده است و به واسطه آثار پليد آنان است كه البته گاهى در امور ظاهرى است مانند گوشت خوك و شراب و ميته و گاهى در كفر و شرك و صفات رذيله باطنيه بكار رفته است مانند: فاجتنبوا لرجس من الاوثان - حج 20 ويجعل الرجس على الذين لايعقلون - يونس 100 (20). و البته در احاديثى كه از پيامبر و ساير ائمه عارفان به مضامين قرآن رسيده است رجس را چنين معنى نموده اند - پس اختصاص به راى شيعه ندارد بلكه بزرگان تفسير اين چنين تعبير كرده اند. ابن جرير مى گويد: انما يريد اللَّه ليذهب عنكم السوء و الفحشاء يا اهل بيت محمد و يطهرّكم من الدنس الذى يكون فى اهل معاصى اللَّه تطهيراً. (21)ابن عباس مى گويد - الرجس الاثم و التطهير تطهير من الذنوب. (22)نيشابورى مى گويد: فاستعار للذنوب الرجس و للتقوى الطهر. (23)بيضاوى: الرجس هو الذنب و التطهير: التطهير من المعاصى. (24)رازى مى گويد: ليذهب عنكم الرجس اى يزيل عنكم الذنوب و يطهرّكم اى يلبسكم خلع الكرامة. (25)و كسانى همچون جوهرى - ابن اثير - ابن منظور - فيوّمى - صاحب قاموس - صاحب اقرب. الموارد اين قول را برگزيده اند و مانند آنرا بيان داشته اند. و سيوطى در الاكليل مى گويد: اجماع اهل بيت حجت است زيرا خطاء رجس است و از آنان نفى شده.(26)

" اشكال در عصمت "

اگر به ظاهر آيه توجه كنيم درمى يابيم كه وقتى خداوند اراده كند مطلق پليدى را از اين افراد خاص بگونه اى ويژه اى دور سازد اين مطلب بر امر ديگرى جز عمت دلالت نمى كند كه در سطورى پيش نيز سيوطى به آن اشاره كرد. بيان مطلب چنين است كه آيه تصريح مى كند بر حصر اراده و مقصور داشتن آن از طرف خدا بر بردن پليدى به همه انواع آن حتى پيروى ميلها و هواهاى امور مباح از اهلبيت عليهم السلام و پاكيزه كردن آنان به شيوه اى خاص - زيرا ملاحظه مى كنيد كه در اول آيه انما آمده است و آن جهت حصر مى باشد همراه با استمرار اراده از طرف خداوند آنهم با اراده خاص و عنايت ربانى براى از بين بردن پليدى و دفع آن در همه شوون از اهلبيت و تطهير خاصى زيرا با مصدر تاكيد شده است. پس معنى چنين مى شود اى اهل بيت پيامبر اى اصحاب كساء شما كسانى هستيد كه خداوند اراده نموده از شما اقسام پليدى را ببرد و پاكيزه تان گرداند پاكيزه كردنى كامل و شامل.(27) اما اشكال آلوسى در اينكه براى فرد پاكيزه، طاهر نمودن و پاكيزه ساختن معنى ندارد و اين نشان مى دهد كه اين افراد پاك و معصوم نبودند نادرست است زيرا: يذهب را به سه گونه مى توان تفسير و اذهاب رجس را تصور كرد: 1 - اذهاب رجسى كه موجود است. 2 - اذهاب رجسى كه در اوهام و عقول موجود است كه در اين صورت بمعنى رفع است. 3 - اذهاب رجسى كه غير موجود است كه به معنى دفع است. گروهى گمان كرده اند در اين آيه بردن پليدى (اذهاب رجس) بمعنى اول است و اين تصور داراى اشكال است زيرا: 1 - آيه شامل پيامبر نيز هست 2 - پيامبر معصوم است. 3 - اذهاب رجس از پيامبر و ساير اصحاب كساء به يك معنى است. اين سه مقدمه هم مسلم است زيرا فريقين اجماع دارند كه پيامبر از اصحاب كساء است. دوم: دلايل بسيارى بر عصمت پيامبر وجود دارد كه در جاى خود بحث شده است. سوم: اگر غير از اين باشد لازم مى آيد لفظ واحد در دو معنى باهم استعمال شده باشد و در جاى خود اثبات گشته كه اين جايز نيست مگر جايى كه جامعى بين دو معنى باشد و واضح است كه اينجا هيچ جامعى بين اذهاب بمعنى دفع در حق رسول و اذهاب بمعنى رفع در حق غير او يعنى اصحاب كساء نيست. و نيز قرائن و ادله خارجيه وجود دارد كه آنها قبل لز نزول آيه معصوم بوده اند مانند روايات بسيارى كه از جمله آنها روايتى است كه ابن مغازلى در المقاب آنرا آورده است و مضمون آن چنين است: پيامبر فرمود:ملائكه حافظ على عليه السلام بر اين مراقبت خود افتخار مى كنند زيرا آنان هرگز چيزى را از عمل او به نزد پرودگار نبرده اند كه خدا از آن ناخشنود باشد.(28) بسيارى از علماء شيعه نيز متصدّى پاسخ به اين اشكال شده اند: فاضل اصفهانى مى گويد: معنى آيه چنين است: براى اينكه رجس را از شما ببرد و از آن معصومتان كند در عقلها و انديشه ها كه آلودگى شما را احدى گمان نكند. و شيخ حرّ عاملى در رساله طوسيه خود مى فرمايد به اين اشكال از راههاى مختلفى پاسخ گفته شده است: 1 - جواب اجمالى به همه اشكالهاى مانند اين شبهه - مى گوييم چيزى كه اماميه به آن معتقد است در مورد عصمت امام با ادله عقليه و بانصوص متواتره نقليه ثابت شده است و براى كسيكه به آنها اطلاع پيدا كند حاصل مى گردد و اين شبهه معارض با يقين است و هرچه چنين باشد باطل است. 2 - بسيار موارد است كه فصحاء اذهاب را در ماده اى بكار مى برند كه آن ماده در موضوع وجود ندارد ليكن محتمل است. مثلاً مى گويند: مصيبة فلان اذهبت عنى البارحة النوم. گرفتارى فلانى ديشب خواب را از من برد. كه مثلاً در آن شب اصلاً نخوابيده است. و يا گفته مى شود: اذهب اللَّه عنك كلّ مرض و سقم - خدا از توهر مرض و بيمارى را ببرد يعنى خدا از تو هر بيمارى را كه ممكن است دچار توگردد دور نمايد و مراد اين نيست كه مرضهاى موجود در تو را ببرد. 3 - اراده اذهاب رجس مستلزم وجود آن قطعاً نيست. متوجه باشيد كه ممكن است اينجا تصريح شود و گفته گردد: ان اللَّه يريد اذهاب الرجس عنكم لو كان فيكم رجس لكنّه غير موجود. خدا مى خواهد اگر در شما رجسى هست آنرا ببرد ولى وجو ندارد. و در اينصورت تناقضى هم در كلام لازم نمى آيد. 4 - احتمال دارد كه چيزى در تقدير باشد و مراد اين گردد كه از شما احتمال پليدى را ببرد و احتمال ياد شده اگرچه وجود داشته باشد منافى عصمت نيست بلكه وجود بالفعل آن مانع عصمت است چون وجود احتمال پليدى درباره كسى معصيت آن شخص نبوده و فعل خود شخص محسوب نمى گردد. 5 - ممكن است مراد بردن اسباب رجس باشد كه منجر بوجود آن مى گردد و اطلاق سبب بر مسبب و بالعكس بسيار زياد است بلكه مدار كلام فصحاء برآن است و اين اسباب شهوات غالبه و شبهات عارضه و ميل قلبى و مانند آن است و معلوم مى باشد كه چيزى از اينها منافات با عصمت ندارد. 6 - ممكن است مراد بردن وسوسه هاى شيطانى از ايشان باشد زيرا اين وسوسه ها بسيار است كه منجر به رجس مى شود اگرچه در حقيقت رجس نيست بلكه از اسباب آن است و با عصمت منافاتى ندارد و روايت هم شده كه رجس در آيه وسوسه هاى شيطانى است. 7 - در برخى اخبار آمده كه رجس شك است و معلوم است كه شك بنابر وجود آن منافى عصمت نيست زيرا معصوم در آنچه نمى داند شك مى كند و به آنچه نمى داند حكم نمى نمايد بلكه وقوع حكم او احتياج به علمى از طرف پيامبر يا امام و يا فرشته دارد. 8 - كفايت مى كند در جواز بردن رجس از آنان بنابر آنچه اعتراض كننده اى گفت: وجود برخى از افراد رجس باشد و لازم نيست كه همه افراد رجس باشد. و اين رجس اعم از امور منافى با عصمت است پس شايد افرادى كه در وجود آنان بود (اگر بپذيريم) از دسته اى بوده كه با عصمت منافات ندارد سپس خداوند جنس رجس را (منافى يا غير منافى با عصمت) از آنان دور و زائل كرده است. 9 - كافى است در وجود رجس بنابر تقدير وجود آن در برخى از افراد مخاطب آيه. شايد رجس در آنهاكه غير بالغ بوده است وجود داشته است و معلوم است وقوع امرى از غير بالغ اگرچه بصورت گناه باشد ولى گناه محسوب نمى گردد زيرا بر او حرام نشده است و او هم مكلّف به ترك آن نيست. مانند ترك نماز براى كودك يك ماهه يا شش ماهه. و ممكن نيست گفته شود ترك نماز از اول تولد براى امام محال است. گرچه ترك نماز از بزرگترين گناهان است پس وقتى نوعى از رجس در برخى از آنان وجود داشته است آنگاه از او برود صدق مى كند بردن رجس از همه. 10 - ممكن است مراد از اذهاب رجس استمرار بردن آن باشد و بسيار است كه اطلاق فعل بر استمرار آن عمل مى شود مانند نمازگزار كه مى گويد اهدنا لصراط المستقيم و اين جمله او اعترافى بر عدم هدايت و اقرار به ضلالت نمازگزار نيست بلكه طلبى است از او براى استمرار هدايت.(29) و اغلب مفسرين كه اين آيه را تفسير كرده اند بياناتشان بگونه اى است كه مشعر به عصمت اين بزرگوران است. مرحوم شرف الدين مى فرمايند: اين آيه دلالت بر عصمت اين پنج تن دارد چرا كه كلمه رجس در اينجا همانطور كه در كشّاف و غير آن مذكور است عبارت از گناهان مى باشد و چون به اول اين جمله كلمه حصرانما اضافه شده است چنين فهميده مى شود كه ارده خداوند (در اين آيه) محصور در نابودى گناهان از اين افراد است و پاك گردانيدنشان از گناه و عمق و حقيقت عصمت نيز همين است (30).

/ 4