بى ميلى امام به حكومت - سیاست نامه امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست نامه امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بى ميلى امام به حكومت

5. امام على عليه السلام- در سخنرانى اش پس از بيعت-: پس از حمد و سپاس خداوند؛... به درستى كه از حكومت بر امّت، ناخشنود بودم- اين را خداوند در آسمان ها و بالاى عرش مى داند-، تا آن كه مردم بر اين امر "حكومت من" اتّفاق كردند. پس من هم آن را پذيرفتم.

6. تاريخ طبرى - از ابو بشير عابدى-: هنگام كشته شدن عثمان، در مدينه بودم. مهاجران و انصار كه در ميان آنان، طلحه و زبير نيز بودند- گرد آمدند و نزد امام على عليه السلام رفته، گفتند: اى ابو الحسن! بيا تا با تو بيعت كنيم.

امام فرمود: مرا نيازى به حكومتِ بر شما نيست. من همراه شمايم و هر كه را برگزيديد، من هم بدان خشنودم. سوگند به خداوند كه برگزيدند؛ ولى گفتند جز تو را برنمى گزينيم.

ابو بشير گفت: پس از كشته شدن عثمان، بارها نزد امام رفت و آمد كردند، تا اين كه در آخرين بار به وى گفتند: امور مردم، جز در سايه ى حكومت، سامان نگيرد، و زمانِ قبول تو، به درازا كشيد. پس به آنان فرمود: به درستى شما بارها نزد من آمديد. |اينك| سخنى به شما مى گويم كه اگر آن را بپذيريد، حكومت را مى پذيرم، وگرنه مرا نيازى به حكومت كردن نيست. گفتند: هر چه بگويى- اگر خدا بخواهد- خواهيم پذيرفت. امام آمد و بر منبر رفت. مردم، اطراف او جمع شدند. سپس فرمود: به درستى كه من از حكومت بر شما اكراه داشتم؛ ولى شما بجز زمامدارى مرا نپذيرفتيد. بدانيد كه مرا امرى پنهان از شما نيست. بدانيد كه
كليدهاى ثروتِ شما نزد من است. بدانيد مرا حقّى نيست كه درهمى از آن را جز با رضايت شما بردارم. آيا بدين امر راضى هستيد؟. گفتند: بلى. فرمود: بار خدايا! تو گواه باش بر آنان. سپس با آنان بيعت كرد.

7. تاريخ طبرى- به نقل از محمد و طلحه-: مردم، اطراف على عليه السلام را گرفتند و گفتند: با تو بيعت مى كنيم. تو خود مى بينى كه چه حوادثى بر اسلام فرود آمد و چه مصيبت هايى از ناحيه ى خويشاوندان، بر ما روا داشته شد. آن گاه على عليه السلام فرمود: مرا رها سازيد و ديگرى را بجوييد. به درستى كه حوادثى چند پهلو و چند رنگ در پيش داريم كه انديشه ها در آن، استوار نمى مانَد. مردم گفتند: تو را به خداوند سوگند مى دهيم. آيا مشكلات ما را نمى بينى؟ آيا |مشكلات| اسلام را نمى بينى؟ آيا فتنه ها و بحران ها را نمى بينى؟ آيا از خدا نمى هراسى؟

آن گاه فرمود: بر پايه ى آنچه مى انديشم، پاسختان دادم. بدانيد اگر من حكومت را بپذيرم، براساس آنچه مى دانم، رفتار مى كنم، و اگر مرا رها سازيد، مانند يكى از شما خواهم بود، جز آن كه شنواترينِ شما و فرمانبُردارترينِ شما هستم، نسبت به كسى كه زمامدارى خويش را بدو بسپاريد.

8. امام على عليه السلام- از سخنان وى هنگامى كه پس از كشته شدن عثمان، مردم خواستند با وى بيعت كنند-: مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد كه ما به استقبال امورِ چند پهلو و رنگارنگ مى رويم. دل ها در آن، بر جا نمى ماند و خِرَدها بر آن، استوار نمى گردد. گستره ى زندگى را ابرهاى فتنه پوشانده و راه درست، شناخته نشود؛ و بدانيد اگر من درخواستِ شما را پذيرفتم، با شما چنان رفتار مى كنم كه |خود| مى دانم و به سخنِ سخنسرايان و ملامتِ سرزنش كنندگان، گوش نمى دهم، و اگر مرا واگذاريد، همچون يكى از شمايم و براى كسى كه كار خود را بدو مى سپاريد، بهتر از ديگران، فرمانبُردار و شنوا باشم. اگر
من وزير شما باشم، بهتر است تا اميرِ شما باشم.

9. تاريخ طبرى- به نقل از محمد بن حنفيه-: هنگام كشته شدن عثمان، با پدرم بودم. وى برخاست و به منزل عثمان رفت. اصحاب رسول خدا نزد او آمدند و گفتند: اين مرد، كشته شده و مردم، به پيشوا نياز دارند. ما امروز كسى را جز تو سزاوارتر بر اين امر نمى دانيم كه سابقه دارتر |در اسلام| و نزديك تر به رسول خدا باشد.

پدرم فرمود: چنين مكنيد! من براى شما وزير باشم، بهتر از آن است كه امير و فرمانروا باشم. مردم گفتند: نه، به خدا سوگند، كارى انجام ندهيم، مگر آن كه با تو بيعت كنيم. فرمود: پس در مسجد؛ چرا كه بيعت من با شما پنهانى نيست و جز با خشنودى مسلمانان، صورت نگيرد.

10. امام على عليه السلام- از سخنان وى در پاسخ طلحه و زبير-: به خداوند سوگند كه مرا در خلافت، رغبتى نبود و آرزويى در فرمانروايى نداشتم؛ امّا شما مرا بدان فرا خوانديد و بر آنْ وادارم ساختيد. پس از آن، چون حكومت به من رو آورد، به كتاب خدا و آنچه بر ما نهاده و آنچه ما را در حكمرانى فرمان داده، نظر كردم و پيروى كردم و در سنّت رسول خدا نظر كردم و بدان، اقتدا نمودم.

11. امام على عليه السلام- از سخنان او به هنگام حركت به سوى ذى قار-: با من بيعت كرديد، در حالى كه بدان خشنود و خوشحال نبودم. خداوندِ سبحان، مى دانست كه من از حكومت بر امّت محمّد صلى الله عليه وآله خشنود نبودم؛ چرا كه شنيده بودم رسول خدا مى فرمود: هيچ فرمانروايى نيست كه كارى از امّت مرا بر عهده گيرد، جز آن كه روز قيامت در حضور مردمان آورده شود، در حالى كه دست هايش به گردنش بسته است. آن گاه پرونده اش گشوده شود. اگر عدالت پيشه باشد، رهايى يابد و اگر ستمگر باشد، سقوط كند.

/ 170